دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

محبت به فرزند و تلاش برای رفع نیازهای او یک غریزه انسانی است که نقش مهمی در بقای بشر دارد. اما این غریزه باید با خودآگاهی همراه شود. به عنوان نمونه در جایی که با هزینة جشن تولد فرزندمان می توانیم هزینة درمان یک کودک فقیر را پرداخت کنیم وظیفة اخلاقی ما چیست؟ 

پیتر انگر در این مورد بحث مفصلی دارد. خلاصة دیدگاه او این است:

 بیشتر انسانها نسبت به نزدیکان خود  وظایف مالی سنگینی دارند. بنابراین افرادی که در رفاه متوسط هستند ممکن است با توجه به دو وظیفة اخلاقی دچار تعارض شوند. آنها از یک سو برای جلوگیری از مرگ و میر کودکان در جهان یک وظیفة اخلاقی عمومی دارند و از سوی دیگر نسبت به وابستگان نزدیک خود نیز وظایفی مالی دارند و برآورده کردن نیازهای آنها نیز یک تعهد اخلاقی شخصی بسیار قوی‌تر است. پرسش اصلی این است که وقتی رسیدگی به چند نفر محدود که تحت تکفل ما هستند، باعث می‌شود کودکان بیشتری در جهان جان دهند وظیفة اخلاقی ما چیست؟

نخست باید بدانیم این تعهد اخلاقی شخصی قوی‌تر شامل چه افرادی می‌شود؟ بیشتر انسان‌ها فقط نسبت به والدین، همسر و فرزندان خود وظایف سنگینی دارند و نسبت به دوستان و سایر اقوام تعهدات مالی خاصی ندارند. به ندرت پیش می‌آید که فردی در زندگی شما باشد که نسبت او با شما مانند نسبت والد و فرزندی باشد و به اندازة این جمع محدود نسبت به او وظایفی مالی داشته باشید. قول و قرارها با اینکه ممکن است تعهداتی ایجاد کنند اما به ندرت می‌توانند وظیفة اخلاقی سنگینی ایجاد کنند که شبیه وظیفة شما نسبت به والدین باشد. بنابراین باید به پرسش اصلی وارد شویم که در جایی که تعارض وجود دارد وظیفة اخلاقی ما چیست؟

 

وقتی کودکان شما کوچک هستند وظیفه دارید نیازهای اولیة آنها را برطرف کنید و حتی نسبت به آموزش آنها وظایف سنگینی دارید. اما خرید اسباب‌بازی گران قیمت و برگزاری جشنهای پرهزینه یا حتی فرستادن کودکان به مدارس خصوصی  وظیفه‌ای اخلاقی نیست. وقتی با 1000 دلار می‌توان جان 40 کودک را نجات داد پرداخت آن به مدرسة خصوصی فرزندتان کاری غیر اخلاقی است. برای نجات جان این تعداد کودک حتی اگر لازم شد باید محلة زندگی خود را تغییر دهید تا فرزندان شما بتوانند در مدرسة دولتی تحصیل کنند و شما با این پول بتوانید جان کودکان بیشتری را نجات دهید.[2] شما وظیفه دارید در یک دانشگاه عادی هزینة یک دورة تحصیلی متناسب را برای فرزندان خود پرداخت کنید. اما تا زمانی که کودکی از گرسنگی تلف می شود نباید فرزندان خود را به دانشگاه‌های نامدار پرهزینه بفرستید. وقتی آنها به حدی از رشد رسیدند که می‌توانند زندگی مستقلی داشته باشند شما وظیفه‌ای اخلاقی در قبال آنها ندارید و در پرداخت هر مبلغی به آنها باید نیاز آنها را با نیاز سایر انسان‌ها مقایسه کنید و بر اساس اولویت‌ها تصمیم بگیرید.

در نهایت ادعای انگر این است که از نظر اخلاقی بیشتر انسانها وظیفه دارند  بیشتر درآمد خود را برای کاهش مرگ و میر و نقص عضو هزینه کنند. اینکه در دورانی متولد شده ایم که انسان هنوز به چنین رشدی نرسیده است، چیزی از وظیفة اخلاقی ما کم نمیکند. البته پرداخت هزینه ها باید به نحوی باشد که در بلند مدت نجات جان بیشترین افراد را تضمین کند. به عنوان نمونه از نظر انگر یک کارآفرین در نهایت اگر 20 درصد از درآمد خود را در این مسیر هزینه کند و در طول عمر خود بیشترین تلاش را در جهت کسب درآمد بیشتر داشته باشد به وظیفة اخلاقی خود عمل کرده است.  (این انگیزه به اندازه ای انرژی مثبت ایجاد می کند که به طور طبیعی 20 درصد درآمد از دست رفته را جبران می کند.)

 

[2]  متاسفم که هیچ مدرسه‌ای این ارزش‌های اصیل انسانی را به کودکان آموزش نمی‌دهد. امیدوارم خواندن این کتاب باعث شود آنها در این مورد چیزهای زیادی از والدین خود بیاموزند.

Unger, Living High and letting die, 148-150

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۴۰
رضا صادقی

چگونه می توانم  در ایجاد آرمانشهر نقشی داشته باشم؟

به طور کلی ایجاد تحول در فرهنگ کار  آسانی نیست و هر طرحی برای مدینه فاضله مخالفینی دارد که شما را به آرمانگرایی و رویاپردازی متهم خواهند کرد. در بین مسیر ممکن است به این دلیل که تغییر محسوسی نمی بینید حرکت و تلاش شما کمتر شود. همچنین بی تفاوتی نخبگان و مدیران نسبت به این طرح ممکن است شما را ناامید کند.

توکل بر خداوند و توسل به ائمه اطهار و وارستگی و زهد شرط نخست موفقیت در این مسیر است. در جهان قدرتهای شیطانی وجود دارند که مخالف هر گونه تحول و رشد  هستند. انسان اگر وابسته و اسیر غرائز و خواسته‌های خود باشد در برابر آنها به سادگی به زانو در می آید و در نهایت در خدمت آنها خواهد بود. هیچ انسانی به تنهایی و بدون توسل به روح و اندیشة انسانهای کامل نمی تواند  بر نیروهای شیطانی غلبه کند.

 

شاید لازم باشد قرنها بگذرد تا بشر به مدینه فاضله برسند. ولی ما در این لحظه از تاریخ باید نقش خود را طوری تعریف کنیم که این زمان کوتاهتر شود و از اینکه نتیجه کار خود را نمی بینیم نگران نباشیم. شاید قرار است ما یک نقطه از مثنوی بلند انسانیت باشیم. اما همین نقطه اگر سر جای خودش نباشد معنای این مثنوی تغییر می کند و ممکن است برای کشف معنای حقیقی به سالها زمان نیاز باشد. 

 

 انسانها از افرادی که زندگی شخصی موفقی ندارند الگو نمی گیرند. بنابراین برای ایجاد هر تحولی نخست باید خودمان انسان موفقی باشیم. بنابراین هر گونه موفقیتی در شغل و زندگی شخصی و خانوادگی قدمی در جهت رسیدن به این آرمان است. کسی که زندگی خانوادگی و علمی و اقتصادی آشفته ای دارد نمی تواند مدعی آرمانشهر باشد. رها کردن زندگی شخصی برای رسیدن به این آرمان به منزله نابودی این آرمان است.

 

در کنار یک زندگی متعارف و موفق زمانهایی اضافی هست که اگر آنها را برای رسیدن به این آرمان صرف کنید به طور قطع در بلند مدت نتیجه محسوسی خواهد داشت. طرفداران وضع موجود برای این زمانها انواع سرگرمی ها را تولید کرده اند که باید در قوانین شخصی خود این سرگرمی‌ها را بر خودمان ممنوع کنیم. اختصاص همین زمانهایی که معمولا تلف می شوند برای رسیدن به این آرمان کافی است و مانع یک زندگی موفق نیز نیست.

 

از زمانهایی که اغلب تلف می شوند میتوان استفاده زیادی کرد. به عنوان نمونه ترافیک یک فرصت مناسب است. تسلط به دست کم یک زبان بین المللی در ترافیک شهری ممکن است. تشکیل گروههایی اجتماعی و تشکیل گروههای مردم نهاد، نگارش متنهای علمی و مستند و تولید محتواهایی هنری و تاثیرگذار متناسب با همه گروههای سنی و فکری در قالبهای مختلف گام های دیگری است که این راه را کوتاه تر می کند و البته به یک کار تشکیلاتی نیاز دارد.

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۰۷
رضا صادقی

پیتر انگر در کتاب توهم بی تقصیری (۱) معتقد است در جهانی که میلیونها کودک از گرسنگی جان می دهند  دلیل بی تفاوتی انسانها این است که وجدان اخلاقی آنها دچار انحراف شده است. او مرزبندی ها را یکی از دلایل این انحراف وجدان می داند. 

 

به گمان من مخدرهایی نیز وجود دارند که وجدان اخلاقی ما را تسکین می دهند و ما را در برابر قتل عام انسانها و مرگ ومیر کودکان بی تفاوت و کرخت می کنند. مخدر اخلاقی احساس یا رفتاری است که این توهم را ایجاد می کند که من به اندازه کافی برای کاهش رنج در جهان هزینه کرده ام و بیش از این وظیفه ای  ندارم.

 

گیاهخواری را فرض کنید که ذبح حیوانات را وحشیانه می داند و معتقد است وقتی با گیاه می توان تغذیه کرد تغذیه از گوشت حیوانات ظلمی نابخشودنی است. تا اینجا احساس اخلاقی او قابل تحسین است. (البته او برای دفاع از دیدگاه خود باید  بتواند نشان دهد که از نظر علمی و پزشکی کودکان بدون پروتئین حیوانی رشدی عادی دارند و انسانها بدون گوشت حیوانی از نظر قوای ذهنی و بدنی دچار مشکل نمی شوند.)

 

اما فردی که نگران ذبح حیوانات است و نسبت به ذبح انسانها بی تفاوت است وجدان اخلاقی او دچار اختلال شده است. فرد گیاه خوار نیز اگر مجال فکر کردن به کودکان آفریقایی را نداشته باشد و دیگر به سلاخی انسانها در افغانستان و عراق و ... فکر نکند، برای او گیاه خواری یک مخدر اخلاقی است که احساس اخلاقی او را مختل کرده است.

 

کسانی که به حیوانات غذا می دهند ونگران قتل عام سگهای ولگرد هستند از نظر اخلاقی انسانهایی بسیار شریف هستند و احساسات انها انسانی و الهی است. اما آنها اگر این احساس و نگرانی را نسبت به کودکان آفریقا نداشته باشند و اگر نسبت به گرسنگی هموطن خود بی تفاوت باشند فاقد تعادل اخلاقی هستند. در چنین مواردی غذا دادن به حیوانات بیشتر نقش مخدر را دارد و وجدان اخلاقی را تسکین می دهد. این احساس بی تقصیری و بی مسئولیتی از نظر انگر یک توهم است.

 

محبت به یک عروسک یا نگرانی نسبت به مشکلات شخصیتهای فیلمها و داستانها و بازی های کامپیوتری  نشانه وجدانی انسانی و اخلاقی است؛ اما اگر مانع توجه به مشکلات انسانهای واقعی شود یک مخدر اخلاقی است. یک فرد با خواندن یک رمان احساسی و فکر کردن به مشکلات انسانهای خیالی ممکن است دچار این توهم  شود که من به اندازه کافی دغدغه انسانها را دارم  و به میزان کافی از عواطف انسانی و اخلاقی خود برای مشکلات دیگران هزینه کرده ام. چنین فردی مانند شاعری است که در کنار شومینه و از پنجره به کودکی می نگرد که از سرما جان می دهد و برای او شعرهایی سوزناک می سراید. مخدرهای دیگری نیز وجود دارند که این توهم بی تقصیری را ایجاد می کنند و مانند تمام مخدرها مانع هر گونه تحولی در جهان هستند.   

(1)

Unger, living High and letting die: our illusion of innocence

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۰۷
رضا صادقی

آینده کاری رشته فلسفه

رشته‌های علوم انسانی بازار کار مناسبی ندارند و این وضعیت در برخی رشته‌ها مثل فلسفه غرب بدتر (یا از همه بدتر) است. برای حل این مشکل دانشجویان فلسفه باید از ابتدا توجیه شوند تا با واقع‌بینی مسیر زندگی خود را انتخاب کنند. آنها باید بدانند اکنون حتی برای فارغ التحصیلانی که دو مدرک دکتری فلسفه و مقالات و کتابهای متعدد دارند، کاری فلسفی وجود ندارد.

در چنین وضعیتی دانشجویان باید آینده شغلی خود را از راهی غیر از رشته‌ فلسفه تضمین کنند. برای ماندن در رشته فلسفه راه دیگری نیست. کسانی که با شناخت فلسفه را انتخاب می کنند و در فلسفه به دنبال پاسخ به پرسش‌های شخصی خود هستند بهتر است کاری غیر مرتبط با رشته فلسفه داشته باشند. چون:

1- فلسفه دانشی سنگین است که خیلی زود ذهن را خسته می کند و ما نمی‌توانیم یک عمر تمام روز فلسفه بخوانیم. اما روزی که نصف آن به یک کار غیر فلسفی اختصاص بیابد طراوت فلسفی بیشتری دارد و چنین روزهایی می‌توانند یک عمر ادامه داشته باشند. (اسپینوزا بخشی از روز مشغول تراش عدسی عینک بود و همزمان ذهن خود را نیز آمادة نگارش یکی از دقیق‌ترین متون فلسفی می‌کرد.)

2- فلسفه با مفاهیم انتزاعی سر وکار دارد و اگر به یک کار تمام وقت تبدیل شود ممکن است فرد را از زندگی واقعی جدا کند، ذهن او را مختل کند و توهم را جایگزین واقعیت کند. یک شغل غیر فلسفی در برابر چنین خطری که بسیار جدی است ایمنی ایجاد می‌کند و باعث واقع‌بینی در تفکرات فلسفی می‌شود. شخصی که نصف روز در بازار یا صنعت مشغول است نسبت به کسی که صبح تا شب غرق مفاهیم انتزاعی و تفسیر متون پر از ابهام است، بهتر می‌تواند انسان‌شناسی یا فلسفه تکنولوژی بنویسد.

3- یک پژوهشگر فلسفه اندیشه‌ای دارد که تمایل دارد از آنها دفاع کند. نمایش یک زندگی شخصی موفق بهترین دفاع از یک اندیشه است. چاپ مقاله و کتاب تنها راه برای بسط یک اندیشه نیست. گاهی یک زندگی شخصی، خانوادگی و اقتصادی موفق و پرنشاط تاثیری بیش از صدها مقاله و کتاب در بسط یک اندیشه در جامعه دارد.

4- انسان قابلیتهای زیادی دارد و اگر به طور متعادل رشد نکند تعادل خود را از دست می‌دهد و احساس ناکامی و ناامیدی او را فرا می‌گیرد. فهم و حتی تولید مفاهیم و افکار انتزاعی فقط بخشی از رشد انسان را تضمین می‌کند. ساختن یک محصول عینی مانند عدسی یک عینک نیز بخش‌هایی از هویت انسان را به فعلیت می‌رساند. در یک زندگی فلسفی محض بیشتر قابلیتهای وجود انسان نادیده گرفته می‌شوند و یا حتی سرکوب می‌شوند. بنابراین تفکر فلسفی اگر با کاری غیر فلسفی همراه باشد به یک زندگی اصیل نزدیکتر است و احساس رضایت بیشتری به دنبال دارد.

5- حتی کسانی که شغل فلسفی دارند اگر بتوانند کاری غیر فلسفی نیز داشته باشند و از این طریق با جامعه و بازار و صنعت مرتبط باشند گرچه ممکن است تعدادمقالات و پایان‌نامه های آنها کاهش یابد، اما در افکار فلسفی خود واقع‌بینی بیشتری خواهند داشت، در نشر اندیشة خود موفق‌تر هستند و احساس مفید بودن، رضایت، امید و آرامش بیشتری را تجربه خواهند کرد. برای این افراد دیگر نیاز به پول مطرح نیست و فقط نیاز به کار است که روزهای یک عمر ایدئال فلسفی را به دو بخش کار و اندیشه تقسیم می‌کند. به تعبیر هگل یا اسپینوزایی یا غیر فیلسوف.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۱۴
رضا صادقی

 

پرسش: آیا اصلا در جهان چیزی به اسم شادی وجود دارد؟ در فیزیک چیزی به اسم سرما وجود نداره و آن چیزی را که ما سرما می نامیم برای آنها گرمای کم است! شاید هم شادی همان غمِ کم باشد.

پاسخ:  اینکه آیا  سرما همان گرمای کم است یک بحث فیزیکی است که دانشمندان هر پاسخی به آن بدهند با این واقعیت در تضاد نیست که از نظر پدیداری سردی یخ با گرمای چایی از یک جنس نیستند. البته در مورد واژه ها نباید بحث کرد و حقیقت این امور مهم هستند. اماتجربه ای که ما از چیزها داریم نیز بخشی از واقعیت جهان است و نمی توان آن را از جهان حذف کرد. دست کم در تجربه و زبان عموم انسانها نمی توان گفت حس سرما همان حس گرمای ضعیف است. من در مورد شادی نیز همینطور فکر می کنم. شادی یک رنج ضعیف نیست همان گونه که عشق یک نفرت ضعیف نیست. جنس این دو با هم فرق دارند.

پرسش: پس چرا حتی مکاتب فکری نیز آن اندازه که به رنج و سختی توجه داشته اند به شادی توجه نداشته اند؟

نمی دانم چرا رنجها همیشه برای انسانها مهمتر هستند. روانشناسان باید توضیح دهند که چرا مردم  بیشتر دربارة رنجهای خود صحبت می کنند. در اخبار نیز بیشتر به آمار مرگ‌‌های یک روز توجه می‌شود تا تولدهای آن روز. در حالی که هر دو مهم هستند. اما این وضعیت را می توان تغییر داد. دست کم بر اساس قوانین شخصی خودمان می توانیم متفاوت باشیم.

آیا شادی واقعی در این جهان یافت می‌شود؟

شادی و رضایت یک حس درونی است که باید آن را ایجاد کرد. حسی که اخوان به زندگی و انسان و خودش دارد، با حس سهراب یکی نیست. عشق یک مادر نیز با نفرت یک قاتل سریالی یکسان نیست. حس شما هنگام دیدن رنج کودکان کار  با حس شما هنگام شاد کردن آنها یکسان نیست. حس خود آنها نیز در این دو موقعیت یکسان نیست.

بنابراین در همین زندگی شادی و آرامش و عشق واقعی وجود دارد و می‌توان آن را گسترش داد. البته غم و اضطراب و نفرت نیز وجود دارد. نه شادی و نه غم هیچگاه مطلق نیستند. هر کسی متناسب با شخصیت و وسعت وجود خود غمها و شادی های خودش را دارد. اما کاهش رنج در جهان وظیفه ای است که می تواند زندگی ما را معنادار کند.

آیا راهی برای کاهش رنج در جهان وجود دارد؟

 اینکه در درون ما چه خبر است فقط بخشی از زندگی ماست.  تأثیر ما بر دیگران نیز مهم است. هر فردی در برخورد با دیگران باید انتخاب کند که آیا قصد دارد آرامش ایجاد کند یا رنج . برای بسط شادی در جهان در اخلاق دینی راهکاری عملی وجود دارد: پنهان کردن غم در دل و ابراز شادی در چهره. رازش این است که احساسات اگر ابراز نشوند می میرند. غم نیز اگر ابراز نشود می میرد. برای همین بزرگترین عامل افزایش رنج و غم در جهان امروز هنری است که غم و رنج را ابراز می کند و آن را به تصویر می کشد. این یعنی تکثیر غم.

مگر وظیفه هنرمند این نیست که واقعیت را نشان دهد؟

هنرمند که نمی‌تواند همه واقعیت‌ها را نشان دهد. او باید انتخاب کند و انتخاب‌ها ارزش یکسانی ندارند. هنرمند نمی تواند پلشتی را به تصویر بکشد و بگوید من وظیفه دارم واقعیت را نشان دهم. چون همین تصویر یک پلشتی جدید است که با هنر او به دنیا آمده است و به جهان اضافه شده است و به اندازه ای که دیده شود تکثیر می شود. 

 هر فردی در زندگی خود یک هنرمند است. تصویری که در خیال یا گفتار یا رفتار ما ساخته می شود به جهان اضافه می‌شود و به اندازه ای که دیده می شود تکثیر می شود. ما نمی توانیم تمام واقعیت ها را تصور کنیم و در مورد آنها صحبت کنیم و باید انتخاب کنیم. معیار کاهش رنج و افزایش آرامش یک معیار اخلاقی مهم است. این معیار اگر بر گفتار و رفتار ما حاکم شود در نهایت نقشی که در بیرون داریم بر درون ما نیز تأثیر دارد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۵۵
رضا صادقی

 

سوال: اگر اصل بر وجود باشد حیوانات هم حق وجود دارند. در این صورت وقتی می توانیم بدون کشتن حیوانات زنده بمانیم چرا آنها را برای غذای بهتر به قتل می‌ر سانیم؟

پاسخ: حتی برای گیاه خواری نیز  میلیونها شته و  موش و خرگوش کشته می شوند تا انسان بتواند غذایی گیاهی داشته باشد و  زنده بماند.

در جهانی ایدئال همه گیاهان و حیوانات و حتی اشیاء به اندازه انسان از حق وجود برخوردار هستند. در جهان ایدئال حتی باید به مسکن و خوراک حیوانات نیز فکر کرد.اما جهان واقعی با جهان ایدئال فرق دارد. در جهان واقعی یک ساعت که رانندگی کنی هزاران حشره کشته می‌شوند. اگر قرار است هیچ حیوانی را نکشیم باید حتی از قدم زدن نیز صرف نظر کنیم.

برای نابودی ویروسها نخست باید درمانها را روی موشها آزمایش کنیم یا روی انسانها. من ترجیح می دهم روی هیچ موجودی آزمایش نشود و همه زنده بمانند. ولی وقتی مجبوریم بین انسان و موش یکی را انتخاب کنیم من بقای انسان را انتخاب می کنم. نه به این دلیل که خودم انسان هستم. به این دلیل که انسان عقل دارد و تمدن و دانشگاه و اینترنت و ... موش اینها را ندارد.

سوال: شاید موشها نیز عقل و زبانی داشته باشند که من از آن خبر ندارم؟

عقل و زبان و تمدن نشانه‌های خودشان را دارند. اینکه موش‌ها دانشگاه ندارند و هنگام خاکبرداری نمی‌توان آنها را قانع کرد لانه خود را ترک کنند معنایش این است که آنها عقل و زبان ندارند.

اینکه شاید موش عقلی داشته باشد متفاوت با عقل من این نسبی گرایی است و همه استدلالها و گفتگوها را زیر سوال می برد. تمام این گفتگو و همه محصولات علمی و عقلی بر این فرض قابل احترام هستند که منطق و اخلاق اصول ثابتی دارند. در غیر این صورت نابود کردن حیوانات یا حتی انسانها منعی نخواهد داشت. چون این از منظر انسانی بد است و از منظری دیگر خوب است.

شما از منطق انسان برای دفاع از حقوق حیوان استفاده می کنید. شاید در منطق موشها بهترین سرنوشت این است که موش آزمایشگاهی باشی و در منطق گوسفند بهترین سرنوشت ذبح شدن باشد. منظورم این است که اگر منطق دیگری و اخلاق دیگری قابل فرض باشد مجبور به سکوت هستیم و گفتگو بین خود انسانها نیز بی فایده است.

سوال: ما انسانها با همه ادعایی که داریم هنوز نتوانسته ایم به اندازه مورچه ها هماهنگ باشیم و همکاری داشته باشیم. آنها سلاح اتمی نمی‌سازند و محیط زیست خود را تخریب نمی کنند و از این نظر بهتر از ما هستند.

در مورد نظم و همکاری مورچه ها با اینکه شگفت انگیز است اما اختیار و آگاهی و انتخابی در آن نیست. مورچه نمی تواند طور دیگری باشد و اصلا از روشهای دیگر خبر ندارد. بنابراین هنوز ارزش انسان بیشتر است که با اختیار خود و با اندیشه و با آزمون وخطا به نظم و همکاری می رسد و البته همین اختیار و عقل و آزمون و خطا عامل تخریب محیط زیست و ساخت بمب اتم است.

مورچه ها از زمان ارسطو تا الان به یک شیوه لانه می سازند و با یک زبان با هم صحبت می کنند. مورچه اگر اندکی عقل داشت از نردبان استفاده می کرد و بعد از قرنها یک چتر روی لانه اش می ساخت که با هر بارانی مجبور نباشد این همه تلفات بدهد و انبارهای غذایش نابود شود.

 

سوال: اگر موجوداتی برتر از انسان پیدا شوند آیا حق دارند از فرزندان ما به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده کنند؟

اگر موجود برتری باشد باید بتواند با ما ارتباط برقرار کند و منطق ما را درک کند. در این صورت با گفتگو و همکاری بهترین راه را برای رشد پیدا می کنیم. در زندگی با چنین موجوداتی اگر مجبور شدیم بین انسان و آن موجود برتر یکی را انتخاب کنیم باز به حکم عقل و اخلاق باید تلاش کنیم از هر دو نسل محافظت کنیم. اما اگر راهی نیست انسان فدای آن موجود برتر خواهد شد. همانگونه که الان انسانها فداکاری می کنند و خود را فدای هم نوع و هم مرتبه خود می کنند.

سوال: الان در جهان خود انسانها نیز هیچ اصل منطقی و اخلاقی مورد اتفاقی وجود ندارد و اگر موجودات برتری به این بحث وارد شوند آشفتگی بیشتر می‌شود. پس چگونه می توان امیدی به گفتگو داشت؟

در این دنیای آشفته گام نخست اصالت وجود است. اگر قوانین کلی وجود را به رسمیت بشناسیم گفتگو آغاز خواهد شد. در جهان ما و جهان بیگانگان قوانین مشترکی وجود خواهد داشت که به وجود مربوط است. مثل اینکه وجود با عدم جمع نمی شود. این یک اصل منطقی مشترک برای هر جهان قابل تصوری است. در اخلاق نیز می‌توان با این اصل شروع کرد که تمام قوانین اخلاق را به گونه ای تنظیم کن که  به حفظ و بسط وجود کمک کند. آیا به نظر شما انسانی در این کره خاکی هست که با این دو اصل موافق نباشد و آیا جهانی قابل فرض هست که این دو اصل در آنجا قابل طرح نباشد؟ آیا در جهان موجودات برتر از انسان وجود با عدم جمع می‌شود و یا نابود کردن وجود بهتر از بسط و حفاظت از آن است.

 

سوال: طبق نظر داروین گوسفند پسرعموی ماست. آیا خوردن پسرعمو یک جنایت و خلاف اخلاق نیست؟

پاسخ: طبق نظریه داروین ممکن است ویروسها پدربزرگ ما باشند. آیا این اخلاقی است که آنها را با الکل نابود کنیم؟ 

بنابر این با اینکه اصل بر وجود است اما وجود مراتبی دارد و در تعارض بین مراتب وجود مرتبة بالاتر مقدم است. در جایی که مجبوریم به انتخاب هستیم انسان به دلیل عقل و تمدنی که دارد مقدم است.

به عنوان نمونه در جهان واقعی یا ویروسها ما را نابود می کنند یا ما آنها را. راه سومی نیست. اصالت وجود یعنی هم ویروسها بمانند هم انسانها. اما وقتی مجبوریم بین این دو یکی را انتخاب کنیم انسان را انتخاب می کنیم.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۰۱
رضا صادقی