آیا درس خواندن به صرفه است؟
دانشجویان اغلب میپرسند: چرا باید درس بخوانیم؟
آنها نگران آیندة شغلی رشتة خود هستند و مشکلات اقتصادی و فرهنگی انگیزة آنها را برای تحصیل کاهش داده است.با این حال گمان میکنم در دنیای امروز هنوز آموختن علم به صرفه است و بیشترین ضمانت را برای یک زندگی موفق به دنبال دارد.سعی میکنم دلایل خود را با در نظر گرفتن مشکلات موجود در نظام آموزشی کشور بیان کنم.
1- تفاوت اصلی انسان با سایر مخلوقات ناشی از آگاهی و انتخاب آگاهانه است. بنابراین به هر میزان که یک جامعه در علم و آگاهی رشد کند آن جامعه میتواند انسانیتر شود و افراد آن جامعه میتوانند انسانتر باشند. البته دانش به تنهایی کافی نیست و برای انسان بودن به ارزشهای اخلاقی و معنوی نیز نیاز است. اما به هر حال همیشه کسب دانش شرط لازم انسان بودن و انسانیتر شدن است. با کسب دانش میتوان جایگاه خود در جهان هستی را شناخت و این جایگاه را با توجه به ارزشهای اخلاقی در مسیری که به خوبی نهایی و زیبایی مطلق ختم میشود، ارتقا داد. کسانی که تا آخر عمرِ خود از کتاب جدا نمیشوند هیچ یک از روزهایشان تکراری نیست و هیچگاه احساس نمیکنند متوقف شدهاند و یا تحلیل رفتهاند.
2-احساس پوچی یکی از بیماریهای رایج عصر مدرن است. با کسب دانش و افزایش آگاهی میتوان در برابر این بیماری مصونیت یافت و بر احساس پوچی غلبه کرد. دانش به انسان هویت میبخشد و زندگی را معنادار میکند. در بیشتر حرفههای مدرن انسان به خدمت گرفته میشود و اغلب به عنوان یک ابزار، کارهایی تکراری را انجام میدهد. در حرفههایی که به خلاقیت نیازی ندارند انسان به طور روزمره تحلیل میرود و قابلیتهای انسانی خود را از دست میدهد. همة ما بارها چارلین چاپلین را در «عصر جدید» دیدهایم. اما حتی در همین «عصر جدید» نیز دست کم دانشمندان و نظریهپردازانی که کارخانهها را طراحی میکنند گرفتار چرخدندههای کارخانهها نیستند. پارهای از کارها ممکن است در حد و اندازة حرکت یک چرخدنده، تکراری و فرسایشی باشند. اما کسب و نشر دانش تنها حرفهای است که با شکوفا کردن خلاقیتهای فردی، رشد دائمی فرد را به دنبال دارد. با کسب دانش میتوان بیشترین منفعت را به جامعة انسانی رساند و همزمان از پوچی و روزمرگی نیز در امان ماند.
3-دانایی توانایی است. این جمله از فرانسیس بیکن است که از بنیانگذاران دانش مدرن به شمار میرود. در فرهنگ ایرانی نیز این سخن فردوسی که «توانا بود هر که دانا بود.» میتواند ترجمة حدیثی به همین مضمون باشد که در آن امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «دانش سلطنت است. هر کس آن را بیابد با تکیه بر آن سیطره مییابد و هر کس آن را نباید بر او مسلط خواهند شد.»[1] اقتدار ناشی از دانش خاص به جوامع نیست و در درون یک جامعه نیز افرادی که دارای دانش بیشتری باشند نفوذ و اقتدار بیشتری دارند. اقتدار ناشی از دانش دائمی است.[2] ما در دورهای قرار داریم که کشورهای قدرتمند با سانسور و فیلترینگ سایتهای علمی، کشورهای دیگر را از دستاوردهای علمی جدید محروم میکنند و همزمان با تولید انواع سرگرمیها و حتی فیلترشکنهایی که اغلب در سرگرم کردن استعدادهای جوان به کار میآیند، زمینة تولید علم در سایر کشورها را نیز محدود میکنند. در چنین جنگ نابرابری وظیفة نیروهای جوان کشور ما تلاش برای کسب اقتدار است. قدرت از صفات الهی است و به مؤمنین نیز سفارش شده است که جامعهای مقتدر را تشکیل دهند. دانش شرط لازم تحقق یک جامعة مقتدر است.
3-دانش برای کسب درآمد بیشتر بهترین پشتوانه و سرمایه است. دانش تنها سرمایهای است که ورشکستگی ندارد و همیشه به کار میآید. انسان بدون دانش نمیتواند زندگی کند و در دوران جدید بیشتر حرفهها و مشاغل مهم به دانش زیادی نیاز دارند. البته هنوز حرفههایی وجود دارند که به تخصص زیادی نیاز ندارند. اما در این قبیل حرفهها همیشه این امکان وجود دارد که یک ربات رقیب کاری ما شود و یا حتی این خطر وجود دارد که در نهایت به یک ربات تبدیل شویم. در گذشته فنون و تخصصهای زیادی وجود داشتهاند که با یک اختراع اهمیت خود را از دست دادهاند. بسیاری از کارهای فنی کنونی را نیز یک ربات میتواند انجام دهد. اما رباتها هنوز نتوانستهاند در تولید دانش و طرح نظریه رقیب انسانها شوند. آنها همیشه بر اساس دانش طراحان خود رفتار میکنند و بعید است بتوانند جای طراحان خود را بگیرند. بنابراین دانش همیشه ارزشمند بوده است و ارزشمند خواهد ماند. ارزش اقتصادی دانش در عصر اطلاعات بیش از هر کالای دیگری است.
4-عمر انسان بسیار کوتاه است و حتی اگر همة عمر بتوان دانش کسب کرد، هیچگاه نمیتوان همة دانشها را کسب کرد.[3] البته روشن است که همة عمر نیز نمیتوان به دنبال دانش بود. دوران جوانی دوران اوج استعدادها و تنها دورهای است که میتوان زمینههای لازم برای کارهای علمی-پژوهشی را کسب کرد. اما مشکل این است که دوران جوانی همزمان دوران اوج غرائز و هیجانها نیز هست و آمار نشان میدهد که بیشتر جوانان مستعدی که به دنبال کسب دانش هستند در محیطهای دانشگاهی به واسطة سیطرة غرایز از کار علمی باز میمانند. بنابراین معنویت و اخلاق شرط هر گونه موفقیتی در حوزة دانش داست. اغلب گفته میشود که در غرب با تضعیف زهد و معنویت، رشد علمی نه تنها کاهش نیافت، بلکه افزایش چشمگیری را تجربه کرد. ولی واقعیت این است که در غرب نیز بین تودة مردم و نخبگان تفاوتهای بارزی وجود دارد. دانشمندی که بیشتر وقت خود را در آزمایشگاه یا در کتابخانه سپری میکند به طور طبیعی از بسیاری از خواستههای غریزی خود صرف نظر کرده است. او تا زمانی که خود را از سرگرمیها و لذتهای روزمره محروم نکند نمیتواند رشد علمی چشمگیری داشته باشد. تردیدی نیست که او در اینترنت به هر سایتی سر نمیزند و حتی فرصت ندارد که کانالهای ماهواره را مرور کند. بنابراین رشد علمی بدون زهد معنوی ناممکن است. در اینجا زهد به این معناست که با کمترین هزینه بتوانیم بیشترین تولید را داشته باشیم. یک پژوهشگر اگر به ارزشهای اخلاقی پایبند نباشد به سادگی میتواند از پژوهشهای دیگران کپیبرداری کند و یا حتی عددسازی کند. بنابراین پایبندی به ارزشهای اخلاقی نیز مانند زهد اخلاقی و معنوی شرط هر گونه موفقیتی در کسب دانش است.
5-دانش پایانی ندارد[4] و هیچگاه نمیتوان همة دانشها را کسب کرد. فردی که به دنبال دانش است همیشه در ابتدای راه است و هیچگاه کارهای جدیدی که او میتواند انجام دهد به پایان نمیرسند. بنابراین زندگی او همیشه سرشار از معنا و تنوع و حرکت است. البته بیپایان بودن با اینکه امتیاز دانش است اما ممکن است سردرگمیهایی را نیز ایجاد کند. مثلا هر دانشپژوهی همیشه با این پرسش روبروست که کدام دانش را باید آموخت، کدام کتاب یا مقاله را باید خواند و یا اصلا چه رشتهای را باید انتخاب کرد. این پرسش بسیار حیاتی است. چون ما یک بار زندگی میکنیم و فرصت آزمون و خطا نداریم. مشکل دیگر این است که هر چقدر هم که تلاش کنیم در نهایت بهرة ما از دانش بسیار اندک است و این واقعیت ممکن است انگیزة کسب دانش را سست کند. به هر حال مگر در تمام طول عمر خود چند درصد از کتابها و مقالات موجود را میتوانیم بخوانیم.
برای این مشکل راهحلهای زیادی مطرح شده و در اغلب آنها به معیارهایی مانند آیندة شغلی، میزان درآمد و علاقة فردی توجه شده است. اما این راهحلها مقطعی و غیر قابل اعتماد هستند. آیندة شغلی و میزان درآمد رشتههای مختلف به هیچ وجه قابل پیشبینی نیستند. تعداد فارغالتحصیلان یک رشته میتواند آیندة شغلی یک رشته را تضعیف یا تقویت کند. علاقة افراد نیز ثابت نیست. علاقة یک فرد به یک رشتة خاص ممکن است در طول زمان به دلایل مختلفی از بین برود. دانشجویانی که با چنین معیارهایی دانش و رشتة مورد نظر خود را انتخاب میکنند اغلب به سمت کسب مدرک گرایش پیدا میکنند و کسب دانش را صرفا تا جایی دنبال میکنند که مدرک آنها تضمین شود. دانشی که با چنین معیارهایی کسب شود، عمق و اصالت نمییابد و به هیچ وجه اهدافی مانند کسب ثروت و قدرت را تضمین نمیکند.
راه حل بهتر این است که کسب دانش را به عنوان یک وظیفه تلقی کنیم. در اسلام کسب دانش یک فریضه است و کارهای علمی مانند خواندن، اندیشیدن و نوشتن از برترین عبادتها به شمار میروند. اگر کسب دانش نوعی عبادت تلقی شود، کارهای علمی افراد عمیق، فراگیر و دائمی خواهند شد. اگر دانشپژوهی یک وظیفة دینی تلقی شود کسب دانش به واحدها و ترمهای دانشگاهی محدود نمیشود و تعطیلاتی که آفت دانشگاهها شده است به فرصتی برای فعالیتهای علمی فردی و گروهی تبدیل میشود. دانشجویان زیادی را میشناسیم که بعد از آنکه در رشتهای قبول میشوند از فارغالتحصیلان آن رشته میشنوند که وضعیت کاری مطلوبی وجود ندارد و بنابراین دلسرد میشوند. چنین دانشجویانی یا دورة خود را ناتمام رها میکنند و یا به تغییر رشته فکر میکنند. در هر صورت آنها اغلب دورة خود را با جدیت به پایان نمیرسانند. اما اگر کار علمی را وظیفهای دینی تلقی کنیم دیگر چندان تفاوتی ندارد که در کدام دانشگاه هستیم و در کدام رشته قبول شدهایم. واقعیت این است که رشتههای مختلف تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند. اگر در هر رشتهای که قبول شدهایم از اکنون خود بیشترین بهره را ببریم و در جایگاهی که قرار داریم بهترین باشیم، به بیشتر اهداف خود خواهیم رسید. همیشه برای بهترینهای هر رشتهای بهترین زمینههای شغلی وجود دارد. دانشی که به عنوان فریضهای دینی و برای رضای خدا کسب شود، مدرک، ثروت و قدرت را نیز تضمین میکند، نشاط را به فرد و جامعه بر میگرداند و مانع احساس پوچی میشود.