دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

در اخلاق دینی دروغ کلید همه بدی هاست. از نظر عقلی نیز دروغ مانعی بزرگ در برابر رشد فرد و جامعه است.   بازار بدون دروغ رونق و جامعه بدون دروغ ماندگاری و آرامش بیشتری دارد.


اما دروغ مصلحتی عنوانی است که معمولا در نقد اخلاق دینی به آن اشاره می شود و از جواز دروغ مصلحتی به عنوان یک نقطه ضعف یاد می شود.

 

 دروغ مصلحتی قطعا به این معنا نیست که "برای کسب منفعت شخصی می توان دروغ گفت". اما به طور قطع برخی از دروغها هستند که هیچ کس آنها را بد نمی داند. به عنوان نمونه فریب دادن یک انتحاری که به دنبال اتوبوس کودکان مدرسه است بد نیست. اگر راهی برای نجات جان کودکان وجود ندارد، کسی با دروغ مصلحتی مخالف نیست. 

در واقع برخی از فیلسوفان اخلاق حتی از سرقت یا قتل مصلحتی نیز دفاع می کنند. (ر. ک. فصل 3 از کتاب توهم بی تقصیری پیتر انگر) به عنوان نمونه اگر کشتی تفریحی کودکان مدرسه در دریا غرق شده است و فقط با سرقت یک قایق می توان جان آنها را نجات داد، چنین سرقتی برای نجات جان کودکانی که به زودی جان خواهند داد جایز بلکه لازم است. 


اما اگر شما فقط با قتل نگهبان این قایق می توانید جان سی کودک را نجات دهید آیا این قتل نیز جایز است؟
در اینجا نیز پاسخ برخی از فیلسوفان اخلاق مثبت است. البته قتل یا سرقتی که از نظر اخلاقی مجاز باشد فاقد کیفر و مجازات حقوقی  نیست. اما گاهی تحمل عنوان قاتل و حتی قصاص شدن هزینه ای است که یک فرد لازم است برای زیست اخلاقی بپردازد. بنابراین جواز سرقت یا حتی قتل مصلحتی در اخلاق به معنای جواز حقوقی نیست و باعث هرج و مرج نمی شود.  با منع این کار در قوانین حقوقی می توان قوام و نظم جامعه را حفظ کرد.

جواز دروغ یا سرقت مصلحتی به این معنا نیست که احکام اخلاقی نسبی هستند. دروغ و سرقت مفسده ای ذاتی دارند. اما گاهی این مفسده در عمل با یک مصلحت دیگر تعارض پیدا می کند. جواز دروغ مصلحتی فقط به این معناست که مصلحتی مانند حفظ جان انسانها به اندازه ای اهمیت دارد که بر مفسده دروغ غلبه می کند.  

 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۳۷
رضا صادقی

دولتها نقش مهمی در تنظیم ساختار یک کشور دارند. در یک ساختار همه چیز به یکدیگر ارتباط دارند و یک مشکل کوچک ممکن است در یک دومینو به کوهی از مشکلات تبدیل شود و همه چیز را به هم بریزد.

به عنوان نمونه اخیرا مشخص شده است گرانی علوفه علت کمبود برق است. (یک مثال خوب برای دفاع از کل گرایی:)

وقتی علوفه گران شد گوشت گران شد. گوشت که گران شد مردم قدرت خرید نداشتند و تولید گوشت در برخی دامداری ها متوقف شد.

در چنین وضعیتی دامداری های خالی زیادی وجود داشتند که مجهز به برق صنعتی بودند و محل مناسبی برای تولید رمزارز بودند. (برق قوی و محیط دور از دسترس بازرسهایی که دنبال مراکز تولید رمزارز هستند) با توجه به اینکه برای تولید رمزارزها برق زیادی مصرف می شود ، مناطق زیادی از کشور گرفتار قطعی برق شدند.

 

بنابراین افزایش قیمت علوفه در یک چرخه طولانی از مشکلات باعث قطعی برق شد. در چنین مواقعی مقصر اصلی دولت است که در مدیریت این ساختار ناتوان بوده است.

 

اما بخشی از مشکل نیز ناشی از فرهنگ مردم است. برای اینکه نقش مردم در بروز چنین مشکلی مشخص شود می توان به این رویداد اقتصادی  از زاویه ای دیگر نگاه کرد:

 

کشور ما در دامداری مزیتی نسبی دارد. تنوع آب و هوایی و گسترة سرزمینی باعث شده تا دامداری یکی از شغل های پرطرفدار و پردرآمد باشد. دامداری یعنی داشتن دستگاهی که از علوفه گوشت تولید می کند. روشن است که این دستگاه به طور طبیعی بسیار سودآور است. اما دولت نیز برای تأمین امنیت غذایی از این شغل حمایتهای گسترده ای می کند. واگذاری زمینهای ملی و  معافیت مالیاتی و تلاش برای تأمین نهاده های دامی تنها بخشی از حمایتهای دولت از دامداران است. دولت به دامداران وامهای کم بهره نیز می دهد و در بیمه کسب و کار آنها تخفیف زیادی می دهد. تا اینجا به نظر می رسد دولت بیش از وظیفه خود به دامداران کمک می کند. 

 

اکنون دامداری را فرض کنید که از دولت زمین مجانی و امکاناتی مانند برق و آب و وامهای کم بهره گرفته است  و مالیات نیز پرداخت نمی کند. او  سالها از سود این امکانات برخوردار شده است.اما در یک دوره زمانی که ساختار اقتصاد با بحران روبر شده است نه تنها دیگر حاضر به تولید گوشت نیست بلکه برای سود بیشتر سهم خود از نهاده های دامی را با قیمت دولتی دریافت می کند و در بازار آزاد  می فروشد. اما باز هم قانع نیست و دامداری را به شرکتهای تولید رمزارزهای غیر مجاز اجاره داده و در اوج گرما باعث کمبود برق شده است.

 

این دامدار فقط یک نمونه از هزارها فرصت طلبی است که از خود مردم هستند و فقط به سود خود فکر می کنند. اکنون در بین مردم میلیاردرهای زیادی وجود دارند که  دولت وقتی به نرخ ارز توجه می کند به مسکن حمله می کنند و وقتی دولت بازار مسکن را سامان می دهد به خودرو حمله می کنند و وقتی خودرو سامان می گیرد به بورس حمله می کنند و الان نیز به رمزارزها هجوم برده اند. این عده بدون اینکه خودرو یا مسکن یا طلا و ارز نیاز داشته باشند فقط برای سود بدون کار اقدام به خرید می کنند.

 

مشکل اصلی این است که بخش زیادی از جامعه با اینکه این روش را تقبیح می کنند اما به مجرد اینکه میلیاردر شدند همین روش را دنبال می کنند.  این یک مشکل فرهنگی است. در واقع بیشتر کسانی که این روش کسب سود را تقبیح می کنند فقط حسرت خود را بیان می کنند که نمی توانند این گونه باشند و اغلب خود آنها نیز به میزانی که سرمایه دارند به همین روش عمل می کنند.

 

بنابراین در قضاوت در مورد علت مشکلات اقتصادی هم باید به نقش دولت توجه کرد و هم به نقش مردم. در تحلیلهای روزمره ما فقط دولت را مقصر می دانیم. اما من گمان می کنم نقش مردم و فرهنگ آنها در بروز بحران کنونی بسیار بیشتر است و تا فرهنگ مردم تغییر نکند با تغییر دولتها مشکلات جامعه حل نخواهد شد. در جامعه ای که دو میلیون نفر معتاد (و میلیونها نفر به صورت تفننی) به دنبال خرید مواد مخدر هستند هیچ دولتی نمی تواند قاچاق مواد مخدر را حل کند. من فکر می کنم به همین تعداد نیز میلیاردر معتاد به سود بدون کار داریم  و تا زمانی که فکر و فرهنگ آنها و عموم مردم تغییر نکند با حذف هر کدام از آنها یک یا چند نفر دیگر جایگزین آنها می شود. 

ملت و دولت دو روی یک سکه هستند و هر تحولی مشروط به همراهی و همکاری این دوست.

 

 

 

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۳۴
رضا صادقی

استادی را فرض کنید که از پنجره کلاس شاهد غرق شدن یک کودک در حوضی کم عمق است و فقط برای حفظ پرستیژ استادی، با آرامش و متانت درس خود را در تحلیل مفهوم "نوع دوستی" ادامه می دهد؟ شما چه قضاوتی در مورد این بی تفاوتی دارید؟ پیتر انگر که از منتقدین نظام دانشگاهی به ویژه در حوزة علوم انسانی و انتزاعی است معتقد است قضاوت آیندگان در مورد وضعیت دانشگاههای ما این است که بسیاری از اساتید دانشگاه در وضعیتی به مراتب بدتر از این استاد فرضی قرار دارند. چون آنها  وضعیت جهان و مرگ میلیونها کودک گرسنه را از پنجره کلاس درس می بینند و به عمد و با صدای بلند در مورد نوع دوستی سخنرانی می کنند تا کسی ناله کودکان گرسنه را نشنود.  او در اخلاقی که برای آینده می نویسد معتقد است هزینه زیست بر اساس اصول اخلاقی بسیار بالاست. او در مورد هزینه زیست اخلاقی یک استاد می نویسد:

خود من به عنوان یک استاد دانشگاه در 50 سال عمر خودم حتی 500 دلار برای کاهش مرگ  کودکان گرسنه در جهان هزینه‌ نکرده‌ام. در حالی که در جایگاهی بودم که می توانستم مانع مرگ هزاران کودک شوم.

در جهانی که هر سال میلیونها انسان از گرسنگی تلف می شوند وظایف ما فقط منحصر به تأمین هزینه های مالی نیست. در چنین وضعیتی ما باید حاضر باشیم از شهرت و اعتبار خود هزینه کنیم و یا چشم‌پوشی کنیم و حتی به شغل‌ و حرفه‌ای وارد شویم که از آن لذت نمی‌بریم.

انگر می گوید من می دانم فلسفه بسیار لذت‌بخش است و ما تمایل کمی داریم  به کارهای دیگری وارد شویم که درآمد بیشتر و لذت کمتری دارند. اما استادان دانشگاه دوستان و اعتبار زیادی در جامعه دارند و با توجه به سطح آگاهی خود به سادگی می‌توانند در شغل‌های آزاد موفق باشند و درآمدی به مراتب بیشتر کسب کنند.

حسرت انگر فقط این نیست که چرا از حقوق استادی برای کمک به گرسنگان اختصاص نداده است. حسرت اصلی او این است که با وجود توانایی هایی که داشته است چرا فقط به حقوق استادی اکتفا کرده است. به عنوان نمونه استادی که حقوق تدریس می‌کند به سادگی می‌تواند از این شغل دارای اعتبار چشم‌پوشی کند و در یک شرکت خصوصی درآمدی به مراتب بیشتر کسب کند و بیشتر درآمد اضافی خود را برای نجات جان کودکان گرسنه هزینه کند.

ممکن است تصور شود ما وظیفه نداریم تا این اندازه برای کودکان گرسنه هزینه کنیم. اما فرض کنید یک واگن سرگردان به زودی به دو کودک خردسال برخورد می کند و اگر آن را از مسیر خود منحرف کنید به خودروی گرانقیمت یک پیرمرد بازنشسته برخورد می کند و بیشتر پس انداز عمر او را نابود می کند و حتی یک پای او را قطع می کند. در چنین وضعیتی شما بر اساس اصول اخلاقی خود حاضر هستید بیشتر پس انداز این پیرمرد بازنشسته را نابود کنید و یک پای او را نیز قطع کنید تا جان دو کودک را نجات دهید.

اگر شما شغل نامداری را ترک کنید و به شغلی که درآمد بیشتری دارد وارد شوید هنوز وضعیت شما به مراتب بهتر از آن پیرمرد یک پاست که تمام پس انداز زندگی خود را از دست داده است. شما با تغییر شغل هزینه‌ای را که برای نجات جان صدها کودک پرداخت کرده‌اید به مراتب کمتر است.

 انگر ادعا دارد با استدلالی عقلی می تواند نشان دهد تا زمانی که در جهان کودکان از گرسنگی جان می‌دهند، بسیاری از استادان حقوق وظیفه دارند کرسی تدریس را رها کنند و به شغل‌هایی وارد شوند که درآمدی به مراتب بیشتر از استادی دارد تا بتوانند به وظایف اخلاقی ضروری خود عمل کنند. 

این مطلب از نگاه انگر در مورد بسیاری از رشته های انتزاعی که ضرورتی حیاتی ندارند صدق می کند.  اما وظیفة استاد فلسفه چیست؟ یک استاد پیر فلسفه به سختی می‌تواند مهارت‌های جدیدی کسب کند. انگر که 30 سال استاد دانشگاه نیویورک بوده است تعبیر تحقیرآمیزی (دست کم در فرهنگ ما) در مورد خودش به کار می برد و می گوید یک سگ پیر دیگر قادر نیست مهارتهای جدیدی یاد بگیرید.

 اما انگر به دانشجویان این رشته توصیه می‌کند به فکر کار پردرآمدتری باشند. البته استادی که قادر به کسب مهارتی پردرآمد نیست دست کم این توان را دارد که حوزة مطالعاتی خود را با معیارهایی مانند هیجان، لذت و آسایش فکری خود انتخاب نکند و به جای تلاش برای جلب توجه دیگران به خود، توجه آنها را به کودکی که در حال غرق شدن است جلب کند و یا دست کم سکوت کند و اجازه دهد دیگران ناله‌های آن کودک را بشنوند. او به جای بحث از مسائل حاشیه‌ای و انتزاعی باید به بحث‌هایی وارد شود که از نظر اجتماعی تأثیرگذار و مفید باشند.

بیشتر استادان برای حفظ وجهة خود و گاهی نیز برای حفظ آسایش و آرامش از ورود به سیاست پرهیز می‌کنند. اما سیاست بیشترین نقش را در مرگ یا نجات جان کودکان گرسنه دارد. از نگاه انگر ورود به سیاست و تلاش برای تغییر مسیر حرکت این واگن سرگردان که یکی از دلایل مرگ و میر میلیونی کودکان در جهان است یکی از هزینه‌های غیر مادی زیست اخلاقی است و افرادی که توان آن را دارند باید این هزینه را نیز پرداخت کنند. از نظر او  دانشگاه این توان را دارد که مسیر حرکت واگن سرگردان سیاست را تغییر دهد و جهانی بدون  گرسنگی بسازد. به اندازه ای که دانشگاه در ساختن جهان کنونی نقش داشته است در مرگ و میر میلیونی کودکان گرسنه نیز مقصر است و از نظر انگر با اصلاح مسیر دانشگاه امکان تحقق یک جهان بدون گرسنگی فراهم خواهد شد. 

Unger, Living High and letting die, 151-152

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۳۵
رضا صادقی