دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

متن مصاحبه با خبرگزاری ایکنا در مورد چیستی معنویت و نسبت آن با مدرنیته

https://isfahan.iqna.ir/fa/news/3857792/%D8%A7%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%86%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B6%D8%A7%D8%AF-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF

 

منظور از معنویت چیست و زیست معنوی بر اساس چه زمینه‌ها و الزاماتی شکل می‌گیرد؟ شاخص‌ها و مصداق‌های زیست معنوی چیست؟

 

معنویت یک حالت درونی و انفسی است که امکان زندگی معنادار را فراهم می‌کند و نوعی وحدت و هماهنگی در درون انسان ایجاد می‌کند. باورهای عقلانی مبنای اصلی معنویت است. معنابخشی به زندگی در صورتی که عقلانی و مبتنی بر باور نباشد، صرفا نوعی شور و احساس تصنعی است و به دلیل آنکه با خودفریبی همراه است به زودی به پوچی و بن بست می‌رسد.

زندگی معنوی نشانه‌هایی بیرونی دارد.عشق به خوبی‌ها و تنفر از رذالت‌ها از نشانه‌های معنویت است. آمادگی برای ایثار جان و مال برای بسط خوبی‌ها نشانة دیگر معنویت است. وقتی زندگی برای کسی معنادار باشد، تمام لحظه‌های زندگی قیمت پیدا می‌کنند. در این صورت جایی برای سستی و بی‌تحرکی نیست و فرد به نوعی رضایت درونی عمیق و آزادگی اصیل می رسد.

زیست معنوی چه نسبتی با دین و دینداری دارد؟ آیا معنویت نوعی قرائت و فهم از دینداری است یا امری فراتر از آن محسوب می‌شود؟

نشانه‌های بیرونی معنویت در بین کسانی که دیندار نیستند نیز یافت می‌شود. کسی که به خدا و معاد باور ندارد ممکن است به دنبال عدالت باشد و حتی جان خود را برای همنوعان خود ایثار کند. اما چنین فردی برای چنین کاری بر اساس باورهای خودش دلیل و منطق مشخصی ندارد. به بیان دیگر کسی که باور دارد با مرگ نابود می‌شود، اگر جان خود را ایثار ‌کند، رفتاری خلاف باورهای خود انجام داده است. اگر با مرگ سهم انسان از هستی به پایان می رسد، انسان باید فقط برای حفظ زندگی خودش تلاش کند. برای اینکه ایثار و همدردی منطقی باشد و توجیهی عقلانی داشته باشد، باور به مبدا و معاد لازم است.

معنویت درونی بدون باور به وجود یک آگاهی برتر و غایی قابل تحقق یا دست کم پایدار نیست. برای تحقق معنویت پایدار و اصیل نخست باید باور به خدا را از راه عقل اثبات کرد. در صورتی که چنین باوری وجود نداشته باشد یا عقلانی نباشد، آن وحدت و هماهنگی درونی که اساس معنویت است، تحقق نخواهد یافت. بنابراین باور عقلانی به مبدا و معاد شرط منطقی تحقق معنویت است و فرض هر گونه معنویتی بدون چنین باوری دچار تناقض است.

 باور عقلانی به مبدا و معاد باعث می‌شود در ساحت‌های عقل و احساس و رفتار، وحدت و هماهنگی ایجاد ‌شود. این هماهنگی مشروط به توحید است و بدون توحید تحقق رضایت درونی و آزادگی اصیل قابل تصور نیست. انسان بدون توحید، گرفتار دلبستگی‌های متعدد و ناقصی است که وجود انسان را از وحدت و هماهنگی درونی محروم می‌کنند. انسان به طور فطری به خوبی‌های بی‌نهایت و بدون نقص تمایل دارد. اما انسان محروم از توحید از نقص در بت‌ها و دلبستگی‌های مادی خویش آگاه است و هیچگاه در درون خود به رضایت درونی نمی رسد. قرآن از آرامش اصیلی که حاصل معنویت توحیدی است به سکینه و اطمینان یاد می‌کند و روح انسان مومن را نفس مطمئنه ای می نامد که در اوج رضایت نزد خداوند حاضر می‌شود: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.  

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۲:۴۶
رضا صادقی

گفتگوها در علوم انسانی اغلب به تفاهم ختم نمی شوند.

یک مشکل  این است که مفاهیم در این علوم معنای یکسانی ندارند.   در طول تاریخ مدام معانی مفاهیم اصلی تغییر کرده است و اکنون بیشتر مفاهیم علوم انسانی  مشترک لفظی هستند.

در چنین وضعیتی امکان بدفهمی‌ و حتی مغالطه افزایش می‌یابد. 

 

 

 

به مثالهای زیر توجه کنید:

 

در یک گفتگوی فرضی:

:"ملاصدرا عقل‌گراست."

:"بله عقل‌گرایی در قرون 17 و 18 نیز طرفداران مهمی داشت. اما  توسط جان لاک و هیوم مورد نقد قرار گرفت و رد شد."

 

در این گفتگو عقل‌گرایی (که دو بار به کار رفته است ) صرفا مشترک لفظی است. عقل‌گرایی در فلسفه ملاصدرا با عقل‌گرایی دکارت و اسپینوزا و لایب‌نیتز تفاوتهای بارزی دارد و بنابراین شکست عقل‌گرایی قرون 17 و 18 در اروپا به این معنا نیست که عقل‌گرایی ملاصدرا نیز گرفتار اشکالات مشابهی است. (عقلگرایی صدرا به معنای فطری گرایی نیست و صدرا به مونادهای بی پنجره باور ندارد و مانند اسپینوزا به دنبال  دانش مبتنی بر روش هندسی نیست)

 

مثال دوم نقل قول مستقیم ازگفتگوی دو تن از اساتید در یک جلسه علمی است:

 

استاد جامعه شناسی:

"شرط اصلی عدالت، آزادی است."

استاد معارف:

"این دقیقا نظر قرآن است و در قرآن نیز آزادی یک اصل است."

 

در این گفتگو منظور استاد جامعه شناسی این بود که انسان در هر کاری آزاد است مگر در محدود کردن آزادی دیگران. همچنین انسان باید در عقاید خود آزاد باشد و حق نداریم انسانها را بر اساس عقاید خود از حقوق اجتماعی محروم کنیم.

 

اما منظور استاد معارف این بود که انسان از نظر قرآن موجودی مختار است. لذا  ایمان او زمانی ارزش دارد که آزادانه باشد.  اخلاق و احکام اسلامی نیز برای این است که انسان از اسارت هواهای نفسانی آزاد شود.  توحید اوج آزادی معنوی بشر است و یک انسان بدون باور به توحید و عمل به احکام اخلاقی و دینی نمی‌تواند ادعای آزادی داشته باشد.

 

 

اگر هر گفتگویی را مشروط کنیم به توافق در تعریف مفاهیم، در عمل هیچ گفتگویی آغاز نخواهد شد (چون هنوز دو هزار سال است که نمی دانیم منظور ما از تعریف چیست؟!) و اگر بدون توافق در تعریف مفاهیم وارد گفتگو شویم گرفتار بدفهمی خواهیم شد. به نظر می رسد  با یک دو راهی بن بست dilemma روبرو هستیم.

 

با اینکه راه حلی نهایی برای این مشکل وجود ندارد، اما می‌توان آن را کاهش داد. پذیرش وجود این مشکل نخستین گام است. برای اینکه امکان گفتگو در علوم انسانی فراهم شود، دو طرف باید در حد امکان از اصطلاحات رایجی که اغلب مشترک لفظی هستند، کمتر استفاده کنند و با صراحت ادعای مورد نظر خود را بیان کنند. دو طرف باید منظور خود را به روشنی بیان کنند و به جای بحث از مفاهیم، به بحث از دلایل هر ادعا وارد شوند.  

 

 

 

 

 

 

 

 

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۱:۰۴
رضا صادقی