دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است


ارول موریس بعد از آنکه از پرینستون اخراج شد به بارکلی رفت و شاگرد فایرابند شد. او در  این مورد  می‌نویسد:

من از دانشگاه پرینستون به دانشگاه بارکلی رفتم. از چاله به چاه. من شاید نتوانم به شکل معناداری در مورد قیاس‌ناپذیری سخن بگویم،‌ اما بی‌تردید می‌توانم در مورد افرادی که به آن باور دارند، یا ادعا دارند که باور دارند، سخن بگویم. فایرابند احتمالا بین آنها شاخص است. و تنها اوست که موضع قابل دفاعی دارد، صرفا به این دلیل که او هرگز تصمیم نگرفت که از آن دفاع کند. می‌توان آن را فلسفة جنون‌آمیزِ تمام عیار دانست: چیز با معنایی وجود ندارد، هیچ چیز عقلانی نیست، چیزی قابل فهم نیست- باوری را که خوش داری بپذیر. مشهور است که او از جادوگری حرفه‌ای درخواست کرده بود که سخنرانی‌هایی را به نام او ارائه کند.


موریس همچنین  فایرابند را با کوهن مقایسه می کند و می نویسد: 

این دو نفر خلق و خویی بسیار متفاوت داشتند. کوهن اغلب خشک و به طور کامل فاقد توان شوخی و طنز بود. اما فایرابند یک پوچ‌گرا بود که همه چیز را به طور کامل دست می‌انداخت، از جمله خودش را. او که در هنگام خدمت در ارتش نازی در جنگ جهانی دوم مجروح شده بود، تقریبا فلج شده بود و مانند وکیل مدافعِ فیلم "بانویی از شانگهایِ" اورسن ولز، با کمک عصا حرکت می‌کرد. دوست من چارلز سیلور، که مدتی دستیار تدریس فایرابند بود، این خاطره را تعریف می‌کرد که فایرابند، فقط برای سرگرمی، از فردی که خود را جادوگر می‌دانست، دعوت کرد تا چند بار به جای فایرابند سخنرانی کند. یک استاد مهمان از روسیه کاملا متقاعد شده بود که در سخنرانی فایرابند شرکت کرده است."


(البته من با موریس موافق نیستم که کار فایرابند صرفا برای سرگرمی بود. فایرابند در بر ضد روش سرکوب جادو توسط علم را با آزادی و حق انتخاب در تضاد می‌داند و معتقد است بدیل‌های علم مدرن باید در کنار علم حضور داشته باشند. البته او فقط می توانست یک جادوگر را به جای یک فیلسوف پست‌مدرن جا بزند. اما چرا به سختی می توان تصور کرد یک جادوگر به جای یک فیزیکدان سخنرانی کند؟قطعا فایرابند هنگام انجام عمل جراحی حاضر نیست جادوگر را جایگزین  متخصص جراحی کند. اما آیا بر اساس  فلسفه او دلیلی برای این مخالفت وجود دارد؟)

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۸ ، ۱۴:۱۷
رضا صادقی

ویتگنشتاین و هیتلر در یک سال و یک ماه متولد شدند و هر دو در یک مدرسه تحصیل کردند. تصویری نیز وجود دارد که آنها را در یک قاب نشان می دهد: 

ویتگنشتاین و هیتلر

ویتگنشتاین

 

در مورد این تصویر زیاد بحث شده است.

 

 

موریس زیر این عکس می‌نویسد: کدام یک خطرناکتر بودند؟ البته ویتگنشتاین در جنگ شرکت داشت و افسر جنگی بود و حتی اسیر هم شد. اما منظور موریس این نیست که کدام یک از این دو در جنگ انسان‌های بیشتری را کشتند. 

مسئله این است که آیا هیتلر در یک خلا فکری ظهور کرد؟ اگر فیلسوفی مانند ویتگنشتاین نسبیت اخلاق و صدق را ترویج نمی کرد و اگر فلسفه او به مثابة یک مخدر قوی نخبگان زیادی را مشغول بحث‌های بی‌پایانی نمی کرد که هیچ ابتدا و انتهایی برای آن قابل تصور نیست، آیا زمینة ظهور هیتلرها در جامعه بشری فراهم می‌شد؟ (موریس دو بازی سرگرم کننده فلسفه را در دو جمله خلاصه می‌کند: «اما ویتگنشتاین این را نگفته است» و «بستگی دارد به منظور شما از این اصطلاح». دانشجویان فلسفه می دانند که این دو جمله در فضای فلسفه بعد از ویتگنشتاین بیشترین کاربرد را دارند.) 

 

تصور رایج این است که فلسفة رسمی حاصل ذهنی جدای از نظام قدرت است که با بی‌طرفی به دنبال حقیقت است. اما این تصور هم با متن فلسفه رسمی (تعریف فلسفة رسمی از خود) ناسازگار است و هم با تاریخ فلسفه. 

فلسفة رسمی در غرب به گروه‌های بسته‌ای تعقل دارد که با گروه‌های حاکم تعامل مستقیمی دارند. فلسفة رسمی نظام قدرت را تأیید می‌کند و از آن تأیید می‌گیرد. برای اثبات این مطلب نیازی به عکس بالا نیست. ریشة فلسفة رسمی را می‌توان تا بیکن دنبال کرد که سیاستمداری بی‌اخلاق و بی‌رحم بود که تا درجة صدراعظمی بریتانیا پیش رفته بود. بارکلی و جان لاک در سیاست نقش مهمی داشتند و در ادارة مستعمرات بریتانیا مشاغلی رسمی داشتند، هیوم معاون وزیر امور خارجه بریتانیا بود و مانند دکارت و ویتگنشتاین رسما در چند جنگ به عنوان افسر جنگی شرکت کرده بود. او زمانی که در دفاع از تجربه گرایی و نقد عقل قلم می زد در سفارت بریتانیا در پاریس بود. هایدگر عضو رسمی حزب نازی بود و حتی در تربیت نیروهای نازی مشارکت داشت، بعد از آنکه او نیچه را به عنوان یک فیلسوف معرفی کرد، هیتلر از خانة نیچه دیدن کرد. این فهرست را می‌توان تا راسل تکمیل کرد که نوة نخست‌وزیر بریتانیا بود و خود او برای مشاغل سیاسی تربیت شده بود. پدر کوهن به عنوان خلبان جنگنده در جنگهای ایالات متحده مشارکت می‌کرد. خود او زمانی که فیزیک می خواند برای ماموریتی نظامی به فرانسه سفر کرد. شاگرد او فایرابند هنگامی که در ارتش نازی خدمت می‌کرد، در جنگ مجروح شده بود و با عصا حرکت می کرد. شاگرد دیگر او هانسون که نسخة اولیة کتاب ساختار را بازخوانی کرد و کتابی در شرح روش کوهن نوشت هنگامی که  خلبان پرسرعت‌ترین بمب افکن زمان خود بود، سقوط کرد و کشته شد. p21

بی‌بی‌سی به عنوان رسانة رسمی دولت بریتانیا، در معرفی راسل به عنوان یک فیلسوف رسمی نقش اصلی را داشت و برنامه‌های مردان اندیشه را با کمک برایان مگی تولید کرد که وقتی نماینده مجلس بریتانیا بود، نام او حتی به عنوان وزیر امورخارجه بریتانیا نیز بر سر زبانها بود. به طور طبیعی اندیشه‌‌ای که با این شیوه رسمیت می‌یابد هماهنگ با گروه‌های حاکم است.

 

 

 

 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۲:۵۴
رضا صادقی

"به یاد یکی از آن بحث‌های بسیار خسته‌کنندة دورة دبستان افتادم. یکی از بچه‌ها می‌گوید زمین مسطح است. من می‌گویم زمین یک گوی کروی است. بحث‌مان می‌شود: مسطح است. نه، مسطح نیست. چرا‌، مسطح است. نه، نیست. چرا، هست. نه، نیست. بن‌بست. ما به یک بن‌بست رسیده‌ایم. کوهن برای داوری وارد می‌شود. او به ما می‌گوید که واقعیتی در کار نیست. شما از پارادایم‌های مختلفی آمده‌اید: پارادایمِ زمین مسطح و پارادایمِ گوی کروی. برای هر یک از شما نام "زمین" معنای متفاوتی دارد و نمی‌توانید این معانی را با یکدیگر مقایسه کنید. مرجع مشترکی وجود ندارد. اما صبر کنید ببینم. زمین چه می‌شود؟ زمین! این جسم فیزیکی که در فضا شناور است. آیا این جسم مسطح است، یا یک گوی کروی است؟ یا اگر زمین نه مسطح است و نه کروی، پس به من بگو که چگونه است. زمین باید یک شکلی داشته باشد.

فکر می‌کنم آن کودک دبستانی، اگر به اندازة کافی عصبانی شود، می‌تواند من را خفه کند. هنگامی که همه چیز به ضرر شماست، پاسخ هامپی دامپی به آلیس وجود دارد. (هامپی دامپی با لحنی تحکم‌آمیز گفت: ""وقتی از یک واژه استفاده می‌کنم، فقط به آن معناست که من اراده می‌کنم، یعنی نه کمتر و نه بیشتر.") و استدلال جاسیگاری وجود دارد. ...


یک مثال دیگر‌ برای کسانی که واقعا بر این باورند که صدق ذهنی یا نسبی است: از خودتان این سوال را بپرسید: آیا در یک جنایت گناه نهایی یا بی‌گناهی به ذهنیت بستگی دارد؟ آیا نسبی است؟ آیا ذهنی است؟ هیئت منصفه ممکن است شما را به جرمی که مرتکب نشده‌اید، متهم کند. با این حال شما بی‌گناه هستید (امکانش هست. نظام حقوقی آکنده از خطاهای قضایی است) اما ما معتقدیم واقعیتی وجود دارد. شما یا این جرم را مرتکب شده‌اید یا نشده‌اید. همین و بس.

اگر در اتاق اعدامِ تگزاس شما را به یک صندلی الکتریکی (این روزها تخت تزریق سم) بسته باشند، هیچ چیز نسبی در مورد آن وجود نخواهد داشت. تصور کنید شما بی‌گناه هستید. تصور کنید هیچ گاه در صحنة جرم نبوده‌اید. فرض کنید شما [در زمان جنایت] در رختخواب خواب بودید. آیا شما با این ادعا موافق هستید که برای این پرسش که آیا شما مجرم یا بی‌گناه هستید، پاسخی قطعی وجود ندارد؟ چیزی به نام صدق یا کذب مطلق وجود ندارد؟ یا فریاد می‌زنید، "من این کار را نکردم. من این کار را نکردم؟" کشیش پست مدرن (شاید تامس کوهن با لباس کشیش‌ها) که برای انجام تشریفات پیش از مرگ آمده است، ادعا می‌کند: "همه چیز به چشم‌انداز شما بستگی دارد، این طور نیست؟" یا می‌پرسد: " شما در کدام پارادایم هستید؟، اما گمان نکنم این کاهن آرامش چندانی برای شما ایجاد کند."p 165


 2018:Errol Morris

البته این شیوه بحث نسبی گرایان را عصبانی می کند. آنها بیشتر تمایل دارند در مورد واژه ها و اصطلاحات و متون پیچیده بحث کنند تا بتوانند در فضایی پر از ابهام و ایهام این طور مثالها را نادیده بگیرند.

برای همین پاسخ آنها این است که بحث به این سادگی ها نیست. نخست باید تفسیری دقیق از متن فلان کتاب به دست بیاوریم. اما در برابر این ترفند نسبی گرایان باید مقاومت کرد. چون چنین تفسیر دقیقی اصلا وجود ندارد. فقط لفاظی های بی پایان و نتیجه های دلبخواهانه هستند که وجود  دارند.



۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۰۸:۲۶
رضا صادقی

 نورتُن وایز[1] از 1991 تا 2000مدیر برنامة تاریخ و فلسفة علم در پرینستون شد، برنامه‌ای که مدیر آن در دهة 1970 کوهن بود. او در گفتگوی خود با موریس این گونه از کوهن یاد می‌کند:


وایز: وقتی کوهن شروع می‌کرد به پُک زدن به سیگاری که تازه روشن کرده بود، روش سیگار کشیدن او را به یاد دارید؟ او  بخشی از یک جمله را می‌گفت، وسط جمله سخنش را قطع می‌کرد، شروع به پک زدن به سیگار می‌کرد، و طوری پک می‌زد که نیمی از سیگار را تمام می‌کرد. چه سیگار کشیدنِ عجیبی. سپس دوباره جمله را ادامه می‌داد. من با تصویر کاملا روشنی به یاد دارم.

موریس: من کوهی از خاکستر و ته سیگار را به یاد می‌آورم.

وایز: همة آن در یک جلسه جمع می شد.

موریس: آه، بله.

وایز: این همان چیزی است که من نیز به یاد می‌آورم. من هرگز کسی را ندیدم که قبل یا بعد از کوهن تا این اندازه سیگار بکشد. البته، تقریبا بیماری ریوی او را کشت.

موریس: من اغلب فکر می‌کنم جذابیت سیگار کشیدن در این است که جهان را به سه بخش تقسیم می‌کند. شما هستید، سیگار هست، و همة چیزهای دیگر می‌شوند جاسیگاری. [ موریس در جاسیگاری  توضیح می دهد که کوهن در واقعیت جهان خارج تردید داشت و در این جا به همین مطلب اشاره می کند که اگر او به جهان خارج هم باور داشت آن را در حد یک جاسیگاری بی اهمیت تلقی می کرد]


وایز: خوب است، سیگار کشیدن برای من یادآور خشکی و سختی سمینارهاست. همه عصبی بودند. از همان ابتدا این طور بود و سپس در سمینارهای بعدی تداوم داشت. چیزی که بیش از همه نمود داشت سختی و شدتی بود که کوهن، با زمینه‌سازی کاملی که برای آن انجام می‌داد، عامل آن بود، و سپس از همه همین انتظار را داشت. مطمئنا افرادی که مانند کوهن به شیوة بسیار متمرکز و دقیق مطالب را می‌خواندند و تحلیل می‌کردند، بسیار نادر بودند، در سمینار که هیچ کس این طور نبود. یک نوع رابطة خصمانه حاکم بود. شما به چالش کشیده می‌شدید که سخنی بگویید یا نظر بدهید. و به یک نظر بلافاصله واکنش نشان داده می‌شد؛ ممکن بود مورد موافقت قرار گیرد، اما اغلب این طور نبود و مورد چالش قرار می‌گرفت. برای من این بدان معناست که این رابطه، در حالی که در طول سال‌ها نزدیک و جدی بود، همیشه خصمانه بود. برای من بسیار مهیج، اما گاهی آزاردهنده بود. گاهی بسیار آزاردهنده بود. تا آخر عمر، درست قبل از اینکه او از دنیا رفت، من با او در این مناقشة تفسیر درگیر بودیم.

"مناقشة تفسیر"؟ چه تعبیر عجیبی! اما به گونه‌ای مناسب کوهن را توصیف می‌کند. [و بیشتر فیلسوفان معاصر را؟]




وایز:  من [در کلاس کوهن و با روش کوهن] متوجه شدم مجبورم یاد بگیرم به شیوة متفاوتی کار کنم. مجبور بودم یاد بگیرم جمله‌ها را به شیوة دیگری بنویسم. من مجبور شدم یاد بگیرم این را که چگونه یک متن از یک خط به خط بعدی در یک صفحه جریان پیدا می‌کند، تفسیر کنم.

موریس: اما آیا شما فقط در مورد مطالعة دقیق صحبت نمی‌کنید؟

وایز: همینطور است.

چه کسی با آن مخالف است؟ مطالعة دقیق کاملا قابل ستایش است. مطالعة دقیق یعنی اگر متنی را با دقت بخوانید می‌توانید آن را بفهمید. قیاس‌ناپذیری یعنی اگر با پارادایمی که متن در آن نگاشته شده، زندگی نکنیم، هرگز نمی‌توانیم آن را بفهمیم. این استدلال بیش از آنکه در مورد تاریخ باشد، در مورد امکان تاریخ است.


این بخشی از گفتگوی موریس با جانشین کوهن در پرینستون است. آنچه برای من جالب بود:

1- مناقشة تفسیر معضل اصلی فلسفه و مانع اصلی رشد آن است. الان موضوع فلسفه تفسیر متون مبهم و بی پایانی است که هیچ کس به تمام آنها مسلط نیست. یک زمانی بود که دیگران زبان اهل فلسفه را نمی فهمیدند. اما اکنون اهل فلسفه نیز زبان یکدیگر را نمی فهمند. هر کس متون و زبان خودش را دارد. خواندن این متون بد نیست. اما فلسفه چیز دیگری است. آیا نمی توان در کنار مناقشه تفسیر همچنین رشته ای داشت  که جدای از این متون و اصطلاحات به موضوع اصلی فلسفه یک وجود بما هو وجود بپردازد؟ آیا فلسفه از آن دانش‌هایی نیست که همیشه باید از نقطة صفر شروع شود؟


2-

 آنچه به عنوان نتیجة فلسفه کوهن مطرح شد مطالعه دقیق بود یا قیاس‌ناپذیری؟ از نظر موریس در آثار کوهن آمیزه ای از این دو وجود دارد.

 این روش در فلسفه بسیار رایج است که مطالب بسیار روشنی که هیچ کس با آن مخالف نیست در کنار مطالب بسیار دوپهلو و مبهم  قرار میِگیرد و مخالفت با بخش دوم مخالف با بخش اول تلقی می شود. در اینجا موریس به  قیاسِ ناپذیری مثال میِ زند که با آنچه مطالعه دقیق نام دارد خلط شده است. اینکه یک متن را باید دقیق خواند و به تمام زوایای آن و به ویژه به سیاق و پیش فرضها توجه کرد مطلب روشنی است که هیچ مخالفی ندارد. اما قیاسِ ناپذیری چیز دیگری است که انکار آن مستلزم انکار مطالعه دقیق نیست و پذیرش آن به نسبیت مطلق ختم می شود.




[1] Norton Wise

[2] William Thomson [Lord Kelvin]


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۰:۱۱
رضا صادقی