دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

 جان لاک در رساله دوم در باب حکومت از مالکیت بحث می کند. او معتقد است خداوند مالک اصلی زمین است و او به انسانها اجازه داده است که به طور مشترک از زمین بهره گیرند.  چون در مزمور 115 آمده است که: «خدا زمین را به فرزندان انسان داده است تا مشترکا از آن استفاده کنند.» بنابراین مالکیت زمین در وضع طبیعی به صورت اشتراکی است. مالکیت اختصاصی زمانی مطرح می شود که فرد روی زمین کار کند. کسی که روی یک قطعه زمین کار می کند مالک آن زمین است. اما این در صورتی است که زمین به اندازه کافی و با کیفیت مطلوب برای دیگران نیز وجود داشته باشد. ضمن آنکه در صورتی که دیگران به زمین نیازمند هستند هیچ کس حق ندارد مازاد بر نیاز خود زمین یا هر ماده خام دیگری را تملک کند. او در رساله دوم در باب حکومت می نویسد:

«خدا همه چیز را سخاوتمندانه در اختیار ما قرار داده است تا از آن لذت ببریم. این ندای عقل است که با الهامات آسمانی تایید شده است. اما حدود آن کجاست؟ در پاسخ باید اظهار داشت که فقط در صورتی می توان لذت برد و تا حدی می توان جمع کرد که مواد غذایی جمع آوری شده فاسد نشوند، مگر آنکه کس دیگری نتواند هیچ استفادة دیگری از آن به عمل آورد. در غیر این صورت حتی اگر کسی بتواند با کار بیشتر مقدار بیشتری را به خود تخصیص دهد، آن مقدار که می تواند مورد استفادة دیگران قرار بگیرد، اضافه از حدود است و به کسان دیگر تعلق می گیرد.» (رساله دوم ، 31-ص 290) (شریعت، 1380، 201)

بنابراین از نگاه جان لاک مالکیت مازاد بر نیاز در جایی که دیگران به آن نیاز دارند غیر مجاز است و این مقدار مازاد به دیگران تعلق دارد. او تصریح می کند که «زمین هایی هم که بیش از دانش عقلانی و توانایی کار اخذ شده اند هر چند که قبلا تصرف شده باشند، در زمرة حاکمیت مشترک قرار دارند.» (291) روشن است که این دیدگاه لاک با اصول نظام سرمایه داری در تعارض است. چون این نظام بر اصل انباشت بیش از نیاز بنا شده است. فقط در درون نظام سرمایه داری نیست که مالکیت غیر عادلانه تقسیم شده است. در سطح بین الملل نیز ملی گرایی باعث شده بخشهای مرغوب زمین در اختیار گروههای خاصی قرار گیرد و در تقسیم بندی کنونی بخشهایی زیادی از جمعیت زمین از محل سکونت مناسب و منابع طبیعی مورد نیاز محروم هستند. جان لاک معتقد بود در جامعة مدنی حاکمیت این حق را دارد که نظام مالکیت گذشته را اصلاح کند. به نظر می رسد این حق برای نظام بین الملل نیز محفوظ است و در شرایطی که انسانهای زیادی به دلیل نا امنی و قحطی بر روی کره زمین تلف می شوند اصلاح نظام مالکیت زمین و آب بر مبنایی عادلانه یک ضرورت است.

با این حال جان لاک در طرح این مباحث هدف دیگری را دنبال می کرد. او مالک بزرگی بود که در یک شرکت مربوط به برده داری شریک بود.(شریعت، 1380، 23) در زمان او راجر ویلیامز معتقد بود زمینهای مستعمرات به بومی ها تعلق دارد و ما حق تصرف این زمینها را نداریم. (شریعت، 1380، 71) اما لاک چنین اعتقادی نداشت. او استدلال می کند که اگر انسانی از عقل لازم برای هدایت امیال خود بهره مند نیست انسان عاقل به جای او تصمیم می گیرد. (شریعت، 1380، 176) این سخن لاک اگر در کنار سخنان او قرار گیرد توجیه اصلی استعمار است. او غرب زمان خود را تحقق عقل و بومیان مستعمره های بریتانیا را فاقد عقل معرفی می کند.  او در آثار خود از آدمخواری مردم بومی پرو به گونه ای گزارش می کرد که هر خواننده ای متقاعد می شد این آدمخوارهایی که در هنگام قربانی کردن انسانها پیش از مرگ قربانی خود، خون او را با حرص و ولع می مکند و در مسابقه آدمخواری حتی به فرزندان خود نیز رحم نمی کنند، صلاحیت مالکیت بر زمینهای خود را ندارند. (شریعت، 1380، 143)

لاک  در اداره مستعمرات بریتانیا در آمریکا نقش مهمی داشت. او استعمار آمریکا را منبع درآمد آیندة انگلستان و کلید موفقیت اقتصادی کشورش می دانست. بنابراین برخی از مفسرین لاک مانند لبوویکس و گلوسر معتقدند او نظریه های سیاسی خود را طوری نگاشته است که برده داری و استعمار را توجیه کند. (شریعت، 1380، 27) به عنوان نمونه لاک معتقد است کار منبع اصلی ارزش است. از نظر او زمینهای بایری که در مستعمره ها وجود دارد و کسی روی آن کار نکرده است ملک مشترک همه انسانهاست و کسی که روی آنها کار کند مالک آنها می شود.[1] همچنین این سخن لاک که انسان عاقل بر انسانهایی که به مرحله عقلانیت نرسیده اند، ولایت دارد، در زمان لاک توجیه گر استعمار و برده داری بود. استدلال او در دفاع از استعمار و برده داری این است که روی زمینهای مستعمره ها کار نشده است و بومی های این سرزمینها از عقلانیت لازم برای تشکیل جامعه مدنی برخوردار نیستند.

 

لاک اسراف را تجاوز به طبیعت می داند و معتقد است آنکه اسراف می کند حق سایر انسانها را ضایع کرده است. اسراف مجوز جنگ است و جنگ با اسرافکار منصفانه است. در آن زمان دولت بریتانیا که نیروی کار زیادی داشت، اسرافی بزرگتر از بایر ماندن زمینهای کشاورزی در مستعمره ها نمی شناخت و از نظر جان لاک «فاتح قانونمند بر جان کسانی که در جنگ غیر منصفانه اسیر کرده است، قدرتی مطلق دارد.» (شریعت، 1380، 213) لذا بسیاری از مفسرین لاک دو رسالة در باب حکومت را دفاعیه ای برای سیاستهای استعماری و برده داری در بریتانیا می دانند.[1]

 

 

بروکسل، 1958؛ بازدیدکنندگان از یک باغ‌وحش انسانی
به دختر آفریقایی غذا می‌دهند

 

لاک آزادی را مشروط به عقلانیت، شناخت قانون و دانستن چگونگی زندگی در چارچوب قانون می کند و معتقد است انسان تا به درجه ای از عقل نرسد قابلیت آزاد بودن را ندارد. او معتقد است آزاد گذاشتن این دست از انسانها «رها کردن او در میان تیره بختی و بیچارگی» است. (محمودی،1377، 78) بنابراین جان لاک منادی آزادی برای مردم بریتانیا و مدافع بردگی برای ساکنین مستعمره هاست.


[1] . دیوید برایان دیوس، وین گلوسر و لئون پولیاکف چنین تحلیلی دارند. در این زمینه همچنین

 ر. ک.

آرنیل باربارا، 1376، جان لاک و دفاع اقتصادی از استعمار، ترجمة علی شهبازی، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 115-116، صص: 214-221.

کلاسر وین، اندیشه های لیبرالیستی لاک و مشارکت وی در برده داری، ترجمة عبدالرحیم گواهی، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 119-120، صص. 12-23.

 


[1] . او با مقایسة زمینهای بریتانیا که روی آنها کار شده است و آمادة کشت و زرع است با زمینهای غیر مزروع آمریکا نتیجه می گیرد که 1000 جریب از زمینهای رها شده آمریکا به اندازه 10 جریب از اراضی بریتانیا هم ارزش ندارد. لذا او کار انسان را مهمترین منبع ارزش می داند. (شریعت، 1380، 208) این سخن لاک توجیهی برای انسان محوری است. گویی آنکه ارزش را می آفریند انسان است و طبیعت بدون کار انسان ارزش ناچیزی دارد. او معتقد بود «انسان به عنوان اختیاردار و مالک جان کار و اعمال خود عنوان بزرگترین اصل مالکیت را به خود اختصاص می دهد.» (همان) بعدها مارکس در ابتدای کتاب سرمایه کار را به عنوان تنها منبع ارزش معرفی کرد.

اما پرسشی که وجود دارد این است که چرا هر کاری منبع ارزش نیست و ارزش حاصل از کارها نیز برابر نیست؟ دو نفر با کار مساوی را فرض کنید که در حال حفر چاه، یکی به نفت می رسد و دیگری به آب شور. ارزش حاصل از زراعت در زمینهای مختلف یکسان نیست. گاهی نیز حوادث طبیعی حاصل کار انسان را از بین می برند. این مثالها نشان می دهند که ارزش صرفا به کار انسان بستگی ندارد و دست برتری در کار است. (آیات 63-73 سوره واقعه)  

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۳
رضا صادقی

در متون درسی فلسفه غرب اغلب، دیدگاه فیلسوفان شاخص به گونه ای گزارش می شود که با مبانی مدرن هماهنگ باشد. به عنوان نمونه انتشارات رتلج کتاب راهنمای رتلج برای کتاب جستار را منتشر کرده است و در این کتاب هیچ اشاره ای به مولفه های زیر نشده است :

1- لاک در کتاب جستار از اصل علیت دفاع می کند . 

2- او  یک بخش را به دفاع از وجود خدا اختصاص می دهد.

3-  وجود نفس مجرد را شهودی می داند.

 4- شهود و برهان را برتر از تجربه می داند.

 5- اصول اخلاقی را یقینی تر از اصول ریاضی می داند.

 در حالی که این مولفه ها در فلسفه جان لاک و آثار او اهمیتی محوری دارند و برخی از اشکالاتی که به لاک شده است با تکیه بر این اصول قابل حل است. به عنوان نمونه لاک فطری گرایی را رد می کند و با این حال از وجود قانون طبیعی سخن می گوید. مفسرین لاک معمولا این موضع لاک را ناسازگار تلقی کرده اند. در حالی که خود لاک به این موضوع توجه دارد و برای اینکه با پذیرش قانون طبیعی گرفتار فطری گرایی نشود قانون طبیعی را حاصل وحی می داند. (شریعت، 1380، 177)

در کتاب جستار لاک بعد از آنکه شهود، برهان و تجربه را به عنوان سه مرتبه شناخت معرفی می کند و شهود و برهان را برتر از تجربه می داند، به بحث از وجود چیزها وارد می شود و توضیح می دهد که وجود نفس را شهودی می داند، وجود خدا را برهانی و وجود جهان مادی را تجربی. او بر خلاف دکارت وجود خدا را فطری نمی داند. اما معتقد است وجود خدا آشکارترین حقیقتی است که عقل آن را کشف می کند.[1] (جستار، 391) از نظر او باور به وجود خدا مانند باورهای ریاضی است و وجود خدا یقینی تر از وجود چیزهای مادی است.[2] (جستار، 394) او بدون اشاره به دکارت از اینکه برخی سعی دارند با نادیده گرفتن جهان هستی و صرفا با تکیه بر تصور خدا از وجود خدا دفاع کنند ابراز شگفتی می کند. او این شیوه استدلال را در برابر این آیه انجیل می داند که «امور نامرئی خدا یعنی قدرت ازلی و الوهیت او از حین آفرینش جهان به وسیله صنع او دیده و فهمیده می شود.»[3] (جستار، 394)

 لاک نخستین استدلال خود بر وجود خداوند را با تکیه بر وجود نفس مطرح می کند. او با این مقدمه شروع می کند که هر کس وجود خود را به طور شهودی درک می کند و بنابراین می پذیرد که چیزی وجود دارد. آنچه وجود دارد نمی تواند از عدم به وجود آمده باشد. بنابراین برای اینکه وجود چیزی به نام نفس ممکن شود، باید وجودی ازلی را بپذیریم که منشا وجود ما بوده است. چون وجود ما آغازی دارد و آنچه آغازی دارد نیازمند علت است.

از نظر لاک انسان مالک وجود خود نیست و او مستاجر خداست. او حتی والدین را نیز مالک فرزند نمی داند. پرسش او از پدری که ادعای مالکیت فرزند خود را دارد این است که آیا شما از اجزایی که بدن فرزند شما از آن ساخته شده است اطلاع دقیقی دارید؟ آیا می توانید بگویید چه زمانی روح در کالبد فرزند شما دمیده شده است و این ساختة دست شما چگونه قادر به فکر کردن است. لاک در پایان با اشاره به مرگ فرزند  از پدر می خواهد که: «اگر او این را ساخته است بگوید چه وقت از کار می افتد و تعمیرش کند و یا حداقل بگوید که خرابی کجاست.» (شریعت، 1380، 157) لذا از نظر لاک پدرسالاری نیز مردود است و تنها خداست که مالک انسان است.

 از اینکه ما دارای علم و آگاهی هستیم نتیجه می گیرد که وجود ازلی نیز دارای علم است. چون آگاهی نمی تواند از ماده پدید آمده باشد. پدید آمدن آگاهی از ماده ای که فاقد آگاهی است با پدید آمدن وجود از عدم تفاوتی ندارد و به همان اندازه نامعقول است. ماده ای که فاقد آگاهی است نمی تواند معطی آگاهی باشد. (397جستار) آگاهی کمال است و ماده فاقد چنین کمالی است. (به بیان دیگر ماده از نظر وجودی رتبه ای پایین تر از آگاهی دارد و از کم بیش بر نمی آید.) لاک همچنین از نظمی که بین مواد جهان است بر علم و حکمت خداوند استدلال می کند.

بنابراین لاک در خصوص منشأ آگاهی با موضع فیلسوفان مدرن موافق نیست. او همچنین  پس از آنکه وجود خدا را اثبات می کند پیش بینی می کند که عده ای جهان را حاصل تصادف بدانند و تعقل و آگاهی را خاص به انسان بدانند. او می گوید این دیدگاه به غایت نامعقول و ناشی از خودخواهی است که کسی « تصور کند فقط انسان است که دانش و خرد دارد و با این حال خود او محصول جهل و صدفه است و  بقیة جهان هم منحصرا روی یک تصادف کور می گردد.» او از نظم جهان که هنوز همه ابعاد آن کشف نشده است به یک آگاهی نامتناهی می رسد. (جستار، 393)

در تمام صفحات کتاب راهنمای رتلج حتی یک اشاره یک سطری به این بخش از مبانی فلسفه جان لاک نشده است. در حالی که جان لاک برخی از این مبانی را در قالب یک بخش و با یک عنوان جداگانه مورد بحث قرار داده است.



[1]

 

[2] . اینکه از وجود نفس می توان بر وجود خدا استدلال کرد به این دلیل است که نفس با خدا نسبتی حقیقی دارد که ناشی از مخلوق بودن است. اما این رابطه بین نفس و جهان مادی وجود ندارد. لذا با استدلال عقلی صرف نمی توان از وجود جهان مادی آگاه شد و برای آگاهی از جهان مادی به تجربه نیاز است.

[3] انجیل رومیان 1-20

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۳۹
رضا صادقی

با سلام

جزوه جان لاک را از اینجا بگیرید.

http://bayanbox.ir/info/8512974328316740615/%D8%AC%D8%B2%D9%88%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D9%84%D8%A7%DA%A9

 این جزوه برای امتحان آماده شده است و پس از آنکه تکمیل شد ویرایش خواهد شد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۰۹
رضا صادقی

شهید مطهری در مورد استخاره می فرمایند:

«من خودم استخاره‏ می‏کنم و مخالف با آن نیستم، ولی بهتر این است که هر کسی خودش استخاره‏ کند. حتی بعضی می‏گویند استخاره کسی برای کس دیگر درست نیست و هر کس‏ خودش باید استخاره کند، نه اینکه علماء یکی از وظایفشان استخاره کردن‏ است. ما این را باید بدانیم که به هر حال اینها به اسلام مربوط نیست.» (خاتمیت، ص 96)

در خصوص این سخن شهید مطهری توجه به چند نکته اهمیت دارد:

1-       استخاره در لغت به معنای طلب خیر است. روشن است که طلب خیر از خداوند و دعا و توسل برای رفع حیرت و دو دلی نه تنها هیچ منعی ندارد، بلکه به آن امر نیز شده است. اما اکنون در جامعه ما استخاره به معنای دعا و طلب خیر نیست.

2-      در مورد شیوه رایج استخاره باید توجه داشت که در  قرآن آیه ای وجود ندارد که نشان دهد قرآن برای استخاره است و هیچ روایتی هم نیست که نشان دهد پیامبر اکرم یا ائمه اطهار برای کارهای روزمره خود با قرآن مکتوب و یا تسبیح استخاره می کردند. (احتمالا در زمان پیامبر اکرم تسبیح وجود نداشته و به طور قطع شکل مکتوب قرآن هم به گونه ای نبوده که با آن بتوان استخاره کرد.)  در جایی نیز نقل نشده که اصحاب پیامبر و یا شیعیان ائمه اطهار برای استخاره به ایشان رجوع کنند.

3-      در زمان پیامبر اکرم با اینکه باب وحی و علم غیب باز بود، اما مسلمانان وظیفه داشتند در امور شخصی خود بر اساس تعقل و تحقیق و مشورت تصمیم بگیرند و در زمان ائمه اطهار نیز این طور نبود که اصحاب برای تصمیم در مورد ازدواج، خرید خانه و سایر امور روزمره، به علم غیب معصومین تمسک کنند. نمونه هایی از تمسک به علم غیب که نقل شده است برای اثبات نبوت یا امامت است و نه برای تأمین یک زندگی بی دردسر دنیایی بدون آزمون و خطا. حتی خود معصومین نیز در زندگی روزمره خود به شیوه های عادی تصمیم گیری تکیه می کردند و سختی هایی که پیامبر اکرم و امیر المومنین در جنگها متحمل شدند به این دلیل بود که برای تصمیم گیری از ابزارهای متعارف استفاده می کردند.  

4-       در دوران غیبت نیز انسانهای متقی و مهذب با دعا و توسل و توجه به غیب حقایقی را متوجه می شوند. آنها ممکن است این حقایق را از طریق گشودن قرآن کریم متوجه شوند. فرض کنیم در صحت استخاره تردیدی نباشد و استخاره بابی مفتوح به جهان غیب باشد. اما هنوز در اینکه تصمیم گرفتن با کمک استخاره مطابق سنت باشد تردید است. باز فرض کنیم استخاره موجب وهن قرآن کریم نشود و روایاتی که از تفال به طور مطلق و یا تفال با قرآن نهی کرده اند نیز شامل استخاره نشوند. اما این احتمال هست که عمل به استخاره در برابر آیات و روایاتی باشد که دعوت به تعقل و تحقیق و مشورت می کنند. سنت پیامبر اکرم و ائمه اطهار بر این اساس است که انسان موظف است به  توکل و توسل و دعا به درگاه حضرت حق و بعد از آن باید بدون رجوع به راههای غیر عادی، بار مسئولیت تصمیمهای خود را به دوش بکشد.

5-      با این حال در هر کاری استخاره به معنای طلب خیر و دعا مورد سفارش است. یعنی در هر کاری و در هر حالی قبل از تعقل و تحقیق، در حین آن و بعد از آن باید از خداوند خواست که آنچه را خیر است مقدر کند.  همان گونه که دعای بدون تلاش به انجام نمی رسد  استخاره (به معنای طلب خیر ) بدون تعقل و تلاش و تحقیق نیز بی سرانجام است.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۸
رضا صادقی