دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

این عبارت که "بودن یا نبودن. مسئله این است." از شکسپیر است و اغلب این گونه تفسیر شده است که:

 "ما باید در این مورد تصمیم بگیریم و بین بودن یا نبودن یک راه را انتخاب کنیم.  آیا زندگی با تمام سختی هایی که دارد ارزش زیستن دارد؟ اگر زندگی پوچ و بی معناست نبودن بر بودن ترجیح دارد."

 

اما این تفسیر با نگاهی مادی مطرح شده است. تصور شده است انسان می تواند بین بودن یا نبودن انتخاب کند. اما آیا بودن یا نبودن اختیاری است؟ شاید انسان مجبور به بودن باشد. در بسیاری از نظام‌های فلسفی بودنِ جاودانه  اجباری است (درست همان‌گونه که ما آزادی را انتخاب نکرده ایم و آزادی و اختیار اجباری است، بودن تا ابد نیز اجباری است.)  در این صورت بودن یا نبودن مسئلة ما نیست. چون با اختیار خود نمیتوانیم بودن یا نبودن را انتخاب کنیم.  مسئله فقط "چگونه بودن "است نه بودن یا نبودن.

 

 

شکسپیر بعد از آنکه بودن یا نبودن را به عنوان یک مسئله معرفی می کند ، مسئلة دیگر را امکان اجباری بودن وجود می داند و  می نویسد:

 

"خوابیدن، شاید خواب دیدن: آری، مشکل همین‌جاست، زیرا در آن خوابِ مرگ، آن‌گاه که از این کالبدِ فانی رها شدیم، اینکه چه رویاهایی ممکن است از ره رسند، ما را به تردید می‌افکنند."

 

اگر وجود جاودانه اجباری باشد ما در مورد بودن یا نبودن امکان انتخاب نداریم و فقط ماهیت خودمان را می توانیم انتخاب کنیم. از سنگ تا نزدیکیِ خدا گزینه های زیادی برای چگونه بودن وجود دارد. مجبوریم وجود داشته باشیم.  اما اینکه چگونه باشیم به انتخاب ماست. کور یا بینا؟‌ انسان یا حیوان؟ مسئله این است.

 

بر اساس این دیدگاه

سختی‌های دانة گیاه در زیر خاک برای آن است که جوانه بزند و رشد کند. اگر دانة گیاه تحمل تاریکی و فشار را نداشته باشد و پیش از آنکه ریشه‌دار شود از دل خاک خارج شود، نابود نمی‌شود. دانة گیاه اگر خودکشی کند، فقط از رشد باز می‌ماند. در این نگاه کسی که از بدن خود که زمین رشد روح اوست جدا می شود فقط از تاریکی به نور وارد می‌شود قبل از آنکه چشم‌هایش آمادة دیدن نور باشند. کور بودن در دنیایی پر از نور عذابی ابدی است.

 

( از نظر منطقی بین بودن و نبودن فرض سومی قابل تصور نیست. اما انتخاب بین بودن یا نبودن فرض بدیل دیگری نیز دارد که عبارت است از اینکه بودن یا نبودن اجباری باشد. بنابراین کسانی که بودن یا نبودن را اختیاری نمی دانند دچار تناقض نیستند و اصل امتناع تناقض یا اصل طرد شق ثالث را نقض نمی کنند. کسانی که تنها راه را انتخاب بین بودن یا نبودن می دانند دچار مغالطه منطقی بسیار پیچیده ای هستند. آنها از اینکه  بودن و نبودن  نقیض یکدیگر هستند و بدیل دیگری ندارند به این نتیجه می رسند که انتخاب بین بودن و نبودن نیز بدیل دیگری ندارد.)

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۲۴
رضا صادقی

 

به نظر شما چند درصد از رنج بشر در کرة زمین ناشی از سخنان اوست؟ به عنوان نمونه  سکوت در برابر سخنان نامربوط دیگران چند درصد از نزاعهای خیابانی و خانوادگی را کاهش می‌دهد؟

در سیاست بین الملل نیز  بسیاری از جنگها و نزاعهای بین‌المللی  با سخنانی آغاز می شوند که طرف مقابل به آن جواب می دهد.

 

به جدیدترین نمونه توجه کنید:

 

 اردوغان روز گذشته در سخنرانی خود در باکو  قطعه‌ای از ترانه معروف ارس (آراز) را خواند.

بیتی که او خواند این بود: «ارس را جدا کردند و آن را با میله و سنگ پر کردند / من از تو جدا نمی شوم، به زور جدایمان کردند».

 

محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان، در حساب توییتری خود به او پاسخ داد و نوشت:

 «به اردوغان نگفته بودند شعری که به غلط در باکو خواند مربوط به جدایی قهری مناطق شمالی ارس از سرزمین مادریشان ایران است!

آیا او نفهمید که علیه استقلال جمهوری آذربایجان سخن گفته است؟

هیچکس نمی‌تواند در باره آذربایجان عزیز ما صحبت کند

منتظر واکنش آقای اردوغان در توئیتر نباشید. او در هنگام تنظیم روابط اقتصادی و امنیتی کشور خود با ایران پاسخ وزیر سیاستمدار ایرانی را خواهد داد.

 

اگر آقای اردوغان اشتباه کرده است که این شعر را خوانده است فکر می کنم آقای ظریف اشتباه بزرگتری کرده است. او اگر ساکت می ماند اصلا کسی به شعر آقای اردوغان توجه نمی کرد. همین توئیت باعث می شود بازار جدایی طلبان داغ شود و روابط ایران با یک کشور مهم منطقه سرد شود.

 

یک بیت شعر که یک سیاستمدار در حالت سرخوشی می خواند و یک توئیت که شاید در نیمه شب و در حالت خستگی و نیمه هوشیاری با نام وزیر امور خارجه منتشر می شود می تواند قراردادهای میلیاردی را لغو کند و اگر این بگو مگوها ادامه پیدا کند باید منتظر هزاران رنج بی پایان دیگر برای مردم منطقه به ویژه آذربایجان عزیز باشیم.

گاهی بهترین توئیت  سکوت است.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۳
رضا صادقی

در زمان سقراط سوفیست به معنای حکیم بود. اما بیشتر کسانی که خود را سوفیست می‌نامیدند دشمنان حکمت و حقیقت بودند. سوفیستها از نام حکمت و سوفیا سوء استفاده می کردند. سقراط برای اینکه راه خود را از این جریانِ ضد عقل جدا کند، به جای اینکه خود را سوفیست یا حکیم بنامد، خود را فیلسوف نامید که به معنای دوستدار حکمت بود.

بعد از سقراط واژة سوفیسم معنایی منفی یافت و بر سفسطه و استفادة ابزاری از عقل اطلاق شد و در عوض واژة فلسفه رایج شد که بر هر گونه جستجویِ عقلانیِ حقایق بنیادین دلالت می‌کرد. این خیلی عجیب نیست که بعد از سقراط سوفیستها ناگهان نابود می شوند. طبیعی است که سوفیستها بعد از سقراط خود را فیلسوف نامیدند و این بار از نام فلسفه سوء استفاده کردند. بعد از سقراط سفسطه با نام فلسفه منتشر شد.

در زمانه ای هستیم که بار دیگر سفسطه بر فلسفه غلبه کرده است و به سقراطی جدید نیاز است تا نشان دهد واژة فیلسوف نیز سرنوشتی مانند واژة سوفیست یافته است و به دنبال احیای سوفیا باشد. اما تجربه سقراط قدیم  نشان می دهد که تغییر نام به تنهایی کارساز نیست. به معیارهایی عقلانی برای تشخیص سفسطه از سوفیا نیاز است.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۹ ، ۰۸:۲۷
رضا صادقی

در تاریخ اندیشه ملحدین همیشه مشغول رد دلایل وجود خدا بوده اند و کمتر فرصت کرده اند دلایلی برای عدم وجود خدا ارائه کنند. گویی پیش فرض آنها این بوده که از رد دلایل وجود خدا می توان عدم وجود خدا را نتیجه گرفت. مسئلة شر از معدود دلایلی است که به عنوان قرینه یا دلیلی بر ضد وجود خدا مطرح شده است. اما استفاده از مسئلة شر به عنوان دلیلی بر ضد وجود خدا مشکلاتی به دنبال دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنم:

زمانی می توان به مسئله شر تمسک کرد که امکان شناخت خیر و شر وجود داشته باشد. به بیان دیگر  باور به عینیت احکام اخلاقی و نفی نسبیت پیش فرض مسئله شر است. اما ملحدینی که در دوران جدید به این مسئله تمسک کرده اند  اغلب به نسبی بودن اخلاق و احکام ارزشی باور داشته اند. اگر اخلاق نسبی باشد اثبات وجود شر و امکان شناخت خیر و شر  منتفی است و جایی برای مسئله شر باقی نمی ماند.

مشکل دیگر این است که تمسک به مسئلة شر به عنوان دلیلی بر ضد وجود خداوند نمونه‌ای از استنتاج گزاره‌های عینی از احکام ارزشی است و چنین استنتاجی از زمان هیوم با عنوان مغالطة هست-باید منع شده است. جالب است که هم مسئلة شر به عنوان دلیلی منطقی بر ضد وجود خدا و هم مغالطه هست-باید به عنوان دو میراث اصلی هیوم مطرح هستند. اما نمی توان دانش را از ارزش جدا دانست و همزمان از وجود شر به عنوان دلیلی برای قضاوت در خصوص وجود چیزها استفاده کرد.

نگاه مادی به انسان و ادعای الوهیت انسان دو صورت رایج الحاد در دوران جدید است که این دو صورت الحاد در بحث از مسئلة شر با مشکل منطقی روبرو می شوند.

 تلقی رایج این است که در نگاه مادی و با انحصار وجود در ماده مسئله شر مطرح نمی شود. ریچارد داکینز در این خصوص می‌نویسد:

"در عالم نیروهای فیزیکی کور و تکثیر ژنتیکی، گروهی از مردم آسیب خواهند دید و گروهی خوشبخت خواهند شد و این نه توجیهی دارد و نه در آن عدالتی یافت می‌شود. عالمی که آن را مشاهده می‌کنیم اگر اصلا در آن نظم، هدف و خیر و شری وجود نداشته باشد بلکه بی‌اعتنایی کور و بی‌رحمانه‌ای باشد، دقیقا ویژگی‌هایی را دارد که باید انتظار آن را داشت. ... دی‌ ان ای نه می داند و نه اهمیتی می‌دهد. دی ان ای فقط هست و ما به ساز آن می‌رقصیم." (داکینز، ۱۳۹۷، ۷۲۳)

بنابراین رنج انسان برای ماده‌گرایان یک مسئله نیست. این رنج ناشی از نیروهای کور و ناقصی است که نمی‌توان آنها را بازخواست کرد. حتی شاید بتوان گفت در نگاه مادی چیزی به نام رنج باقی نمی‌ماند. چون فقط ماده و حرکت وجود دارد و جایی برای مفاهیم اخلاقی از جمله رنج یا شر باقی نمی‌ماند. این دیدگاه برای اینکه مسئلة شر را حل ‌کند صورت مسئله را پاک می‌کند. این خطر وجود دارد که چیزی به نام اخلاق نیز  باقی نماند و هر قاتلی بتواند قتل کودکان را نیز به عنوان نتیجة فعالیت کور دی ان ای خود توجیه کند. در واقع در نگاه مادی بین سر بریدن یک کودک و تقسیم کیک تولد تفاوت خاصی نیست. مثله کردن یک انسان از نگاه مادی جدا کردن مواد از یکدیگر است و جدا کردن مواد از یکدیگر که جنایت نیست. رنج ناشی از نگاه مادی فقط در ترویج و توجیه خشونت و جنایت نیست. نژادگرایی به عنوان یکی از عوامل رنج بشر مبنایی مادی دارد. وقتی وجود انسان با جسم او برابر باشد  نژاد انسان معیار ارزش و عامل برتری اوست. درد بی‌معنایی عمیق‌ترین رنج تاریخ بشر است و این درد نیز نتیجه نگاه مادی به انسان و جهان است.

ادعای الوهیت انسان صورت دیگر الحاد است. اگر انسان را معیار همه چیز بدانیم و وجود هر چیزی را وابسته به انسان بدانیم این پرسش مطرح می شود که چرا انسان برای خود رنج و درد و بیماری را خواسته است. به بیان دیگر رنجهای بشر ابطال عملی ادعای اصالت انسان است. اومانیستهایی که حتی خلقت چیزها را به انسان نسبت می دهند آیا می توانند وجود بیمارستان و تیمارستان و گورستان را نیز ناشی از خواست انسان بدانند؟ مرگ فرعون فقط بطلان ادعای الوهیت او نبود. مرگ بطلان ادعای هر انسانی است که خود را محور جهان هستی بداند و ادعا کند هر قانونی تابع خواست اوست.

در واقع  اصل مسئلة شر نسبتی با اومانیسم و نگاه مادی دارد. انسان اگر زندگی را منحصر در جهان ماده بداند و انتظار داشته باشد همه چیز بر محور خواست او بچرخد با مسئله شر روبرو می شود. این پرسش که چرا رنج می کشیم و بیمار می شویم و با مرگ روبرو می شویم پرسشی است که با نگاه مادی مطرح می شود. اما اگر زندگی را فراتر از حیات مادی بدانیم و به اراده و علمی فراتر از خواست و دانش انسان باور داشته باشیم برای هر رنجی که در جهان وجود دارد حکمتی وجود خواهد داشت که از چشم انداز بشر بیرون است و  عدالتی در جهان حاکم خواهد بود که تا جاودانه ادامه دارد و هر انسانی تحقق آن را در جاودانگی پس از مرگ تجربه خواهد کرد. 

 

 

داکینز، ریچارد، ۱۳۹۷، کارکرد چندمنظوره مورد نظر خدا، ترجمه نعیمه پورمحمدی، در دربارة شر: ترجمه مقالات برگزیده در فلسفه و الهیات شر، به اهتمام نعیمه پورمحمدی، نشر طه، قم، صص ۷۱۱-۷۲۳.

 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۴
رضا صادقی