دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

«کشورهای غربی (و به طور خاص انگلستان) همیشه برای پنجاه سال آینده ی جهان برنامه دارند.»

شبیه این جمله را زیاد شنیده ایم. هم از منتقدین غرب و هم از طرفداران آن. در بین هر دو گروه هستند کسانی که حتی معتقدند آب و هوای جهان هم تحت سیطره و قدرت کشورهای غربی تغییر می کند.  اما این نگاه به قدرت و مدیریت کشورهای غربی بسیار اغراق آمیز است. آیا واقعا کشورهای غربی مدیریتی قوی و آینده نگر دارند و رویدادهای اجتماعی زمین را مطابق خواست خود مدیریت می کنند؟  

برای پاسخ به این پرسش نیازی نیست به جنگهای جهانی اشاره کنیم و تلفات میلیونی اروپایی ها را حاصل مدیریت مدرن کشورهای غربی معرفی کنیم. صرفا  نگاهی کلی به نقش غرب در  جنگهای خاورمیانه   نشان می دهد که غرب دست کم در چند دهه اخیر نتوانسته است رویدادهای این منطقه را به درستی مدیریت کند. به عنوان نمونه با اینکه معمولا گفته شده که انگلستان وهابیت را  برای تضعیف اسلام اختراع کرده است، اما مخترع این دستگاه فکری نتوانسته است این دستگاه را به خوبی مدیریت کند و اکنون محصولات این دستگاه  مانند طالبان، القاعده و داعش به مشکل اصلی جهان غرب تبدیل شده اند. 

افغانستان و عراق نیز دو  نمونه دیگر از  مدیریت غربی بر رویدادهای سیاسی جهان هستند. هرج و مرج کنونی در این دو کشور حاصل مدیریت کشورهای غربی است. اما آیا تمام هنر متفکرین نظامی و سیاسی غربی این بوده که هزارها میلیارد دلار در این دو کشور هزینه کنند تا ناامنی و بی ثباتی بر این دو کشور حاکم شود؟ یعنی آیا برنامه غرب این بود که عراق و افغانستان وضعیت کنونی را داشته باشند؟ کسانی که پاسخشان مثبت است می توانند ادعا کنند هرج و مرج کنونی در عراق و افغانستان سیطره غرب بر خاورمیانه را تضمین کرده است. اما چرا آنها نمی توانند طوری اوضاع را مدیریت کنند که برای حفظ اقتدار غرب نیازی به ایجاد هرج  و مرج در عراق، افغانستان، سوریه و لیبی نباشد؟ واقعیت این است که تا زمانی که غرب قدرت دارد همیشه می توان از منافعی که در هر شرایطی نصیب غرب می شود یک فهرست بلند بالا تهیه کرد. اما این فهرست  صرفا به این معناست که با وجود تمام این مشکلات غرب هنوز قدرت دارد و در حال بلعیدن ثروت منطقه است. 

کشورهای غربی به دلیل ثروتی که چپاول کرده اند و قدرتی که با پشتوانه این ثروت به دست آورده اند تا امروز توانسته اند در شرایط مختلف سیطره خود را تداوم بخشند. اما معنایش این نیست که همه رویدادها مطابق خواست آنها رخ می دهد. هیچ تضمینی نیز وجود ندارد که  اقتدار غرب دائمی باشد. این افسانه که همه رویدادها با مدیریت غرب رخ می دهند شیشه عمر قدرت اهریمنی غرب است. برای شکستن این شیشه  فقط کافیست ذهنیت انسانهای تحت سلطه تغییر کند. مدیریت رسانه ای غرب به گونه ای است که انسانها این روزها کمتر موفق می شوند رویدادهای طبیعی را مشاهده کنند و در خصوص مدیریت این رویدادها اندیشه کنند.  اما اگر آنها توجه داشته باشند که دست کم  رویدادهای طبیعی تابع مدیریت غربی نیستند، آنگاه افسانه جاودانگی غرب مبنای خود را از دست می دهد و اراده خروج از مدیریت غرب در انسانها نیز ایجاد خواهد شد. این باور که همه چیز مطابق خواست غرب پیش می رود، نوعی بت پرستی مدرن است. تا این ذهنیت تغییر نکند پرستش این بت تداوم خواهد داشت.   اکنون مسئله این است که آیا این ذهنیت نیز مانند طبیعت می تواند از مدیریت و سیطره غرب آزاد باشد؟ و چگونه می توان انسان اسیر رسانه ها و فضاهای مجازی را به بازگشت به طبیعت و همزبانی با آن متقاعد کرد؟

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۴۰
رضا صادقی

فلسفه صدرا با اینکه محتوایی بسیار عمیق و پرمایه دارد، اما اغلب اشکال می شود که مانند فلسفه غرب، پویا و به روز نیست. پویایی فلسفه غرب بیشتر ناشی از ورود به موضوعات و مباحث جدید است. البته در بسیاری از مواقع پویایی صرفا به این معناست که محتوایی تکراری در بسته بندی جدیدی عرضه شده است. به ویژه آنکه برخی از مکاتب فلسفی غرب در بازی با اصطلاحات و زبان بازی چیزی کم ندارند و آنهایی که عمق چندانی ندارند، با گستره ای از واژه ها و ساختارهای جدید این ضعف را پنهان می کنند. در چنین مواقعی اقیانوسی از واژه ها که عمق چندانی ندارند، وقت و ذهن مخاطب را اشغال می کنند .

 

 

 

 

اما از این واقعیت نیز نمی توان گذشت که پویایی فلسفه غرب بیشتر به این دلیل است که توانسته است مولفه های اصلی اندیشه مدرن را در حوزه های جدید به کار گیرد و فلسفه صدرا از این جهت دچار ضعف است. طرفداران صدرا به حوزه های کاربردی کمتر وارد شده اند و صرفا به مبانی انتزاعی بحثها توجه کرده اند. در حالی که انتزاعی ترین بحثها می توانند کاربردی عملی داشته باشند. به عنوان نمونه در طرحی کلی می توان اصالت وجود را به عنوان مبنای اصلی احکام اخلاقی معرفی کرد. برای کاربرد اصالت وجود در اخلاق باید به این نکته توجه داشت که از نظر صدرا اصالت وجود صرفا جنبه ای هستی شناختی و معرفت شناختی ندارد و در نهایت جنبه ای هنجاری نیز پیدا می کند. یعنی اصالت وجود  همزمان این معنا را نیز در بر دارد که وجود خیر است و اشتداد وجود نوعی تکامل  ارزشمند است. پیام اصالت وجود به انسان این است که "باش و بشناس". باش پیام انسان به خدا نیز هست. (کن فیکون)

 

 

 

 

 در این صورت می توان از این اصل به عنوان مبنایی مستحکم برای دفاع از صلح، خلع سلاح و حفظ محیط زیست استفاده کرد. این استدلال که «عدالت به این دلیل خوب است که تضمینی برای وجود جامعه و حیات بشر است»، صرفا بر مبنای اصالت وجود قابل طرح است. چون فقط اگر بودن اصالت داشته باشد، قتل و کشتار مردود است و حفاظت از محیط زیست لازم است. اگر وجود اصل نباشد و پوچ گرایی درست باشد، وجود جامعه و حیات بشر و محیط زیست چه ارزشی می توانند داشته باشند؟ اصالت وجود حتی در بحثهای اخلاقی مشکل سازی مانند سقط جنین و قتل آسان نیز به کار می آید و می توان از اصالت وجود به عنوان مبنایی عقلانی برای دفاع از تداوم وجود انسانهای بی دفاع (اعم از جنین و بیمار صعب العلاج) استفاده کرد. در طرحی تفصیلی به کاربردهای بحث از حرکت جوهری و اشتداد وجود در تدوین فلسفه تاریخ صدرایی نیز باید توجه داشت و اگر بتوان از باور به اصالت وجود به عنوان راهکاری برای خروج از حس پوچی استفاده کرد، این اصل ابعادی روانشناختی نیز پیدا می کند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۵
رضا صادقی


«ساتوشی اوئماتسو» که در ابتدای مرداد امسال (1395) با ورود به مرکز نگهداری معلولین،  19 معلول ژاپنی را به قتل رساند و دهها نفر دیگر را مجروح کرد، پس از دستگیری در اولین نگاه به دوربین ها لبخند می زند. او پیش از ارتکاب این جنایت در نامه ای از مجلس ژاپن درخواست کرده بود «مرگ آسان» قانونی و مجاز شود، تا پزشکان بتوانند با قتل معلولان رنج آنها را کاهش دهند. نگارش این نامه باعث شد تا اوئماتسو مورد معاینه قرار گیرد. اما روانشناس   اعلام کرد که او از نظر روانی سالم است. بنابراین لبخند او بعد از ارتکاب جنایت لبخندی عصبی و ناشی از مشکلات روانی نیست. بلکه به این دلیل است که او بر اساس جهان بینی خود گمان می کند قهرمانی است که با فداکاری توانسته است انسانهای زیادی را از رنج نجات دهد.

باورهایی که او را قانع کرده اند قتل ناتوانان جنایت نیست و بهترین لطفی است که می توان در حق آنها و در حق جامعه انجام داد، چندان عجیب و غریب نیستند و اتفاقا به شکلهای گوناگونی مدام در مکاتب فکری مدرن ترویج و تبلیغ می شوند. باورهای زیادی وجود دارند که هر یک به تنهایی می توانند لبخند اوئماتسو پس از قتل دهها معلول را توجیه کنند:  باورهایی مانند اینکه انسان یک جسم است، انسان با مرگ نابود می شود، زندگی معنا و غایتی ندارد، یک زندگی در صورتی ارزش تداوم دارد که رنج جسمانی زیادی در آن وجود نداشته باشد، ارزشهای اخلاقی ثابتی وجود ندارند و قوانین اخلاقی نسبی هستند و مهمتر از همه اینکه بر اساس قوانین داروین ضعیفترها محکوم به نابودی هستند.وکیل مدافع اوئماتسو در هر دادگاهی به سادگی می تواند با تمسک به هر یک از این باورها از کار او دفاع کند.

 البته در نهایت اوئماتسو به این دلیل که خلاف قوانین اجتماعی عمل کرده است محکوم خواهد شد. اما او هنوز می تواند ادعا کند اگر نسبیت اخلاقی را بپذیریم هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد عمل به قوانین اجتماعی لازم است. واقعا هم اگر قوانین اخلاقی ثابت وجود نداشته باشند دیگر نمی توان نشان داد عمل به تعهداتی که یک فرد در قبال جامعه دارد، لازم است. اوئماتسو اگر نسبی گرا باشد حتی می تواند کار خود را نوعی ایثار معرفی کند و ادعا کند دیگر انسانها اگر حاضر نیستند انسانهای معلول را به قتل برسانند صرفا به این دلیل است که از شهامت یک «ابرمرد» برخوردار نیستند و حاضر نیستند به لوازم اندیشه های خود پایبند باشند و هزینه اندیشه های خود را بپردازند. اگر با مرگ همه چیز تمام می شود چرا باید از جان انسانهای معلولی محافظت کنیم که فقط قرار است برای مدتی محدود رنج های زیادی را تحمل کنند و سپس نیست و نابود شوند.

قطعا از هیچ دادگاهی انتظار نمی رود ترویج نسبی گرایی را منع کند و یا بر ضد کسانی حکم کند که جهان بینی مادی را ترویج می کنند. چنین حکمی برای کسانی که به نسبیت باور دارند هیچ ارزشی ندارد. آنها به سادگی می توانند ادعا کنند در مکتب نسبی گرایی احکام دادگاه نیز مانند سایر قوانینی هستند که لزوم پیروی از آنها قابل تردید است.

با این حال هنوز یک راه برای محکومیت نسبی گرایی وجود دارد. فایده گرایی، سودگرایی و عمل گرایی همگی صورتهایی از نسبیت هستند که می توان با تمسک به آنها انواع مکاتب فکری را ارزیابی کرد.(در اینجا می توان از این مشکل مکتب نسبی گرایی چشم پوشی کرد که معیاری برای درستی یا نادرستی ندارد و حتی برای اثبات سود یک مکتب و یا اثبات اعتبار معیار سود با مشکل روبرو می شود. )

بر این اساس می توان پرسید آیا مکتبی اخلاقی که قتل ناتوانان را منع کند در عمل کارآیی و سود بیشتری دارد یا مکاتبی که قتل آنها را منع نمی کنند؟ تا زمانی که نسبی گرایان معیار سود را به رسمیت می شناسند، در کنار دو معیار صدق و کذب، از دو معیار خوب و بد نیز می توان برای ارزیابی انواع مکاتب و جهان بینی ها استفاده کرد. سایتهایی که راه ساخت بمب را به تروریستها آموزش می دهند حاوی گزاره هایی کاذب نیستند. اما همه کشورها اتفاق نظر دارند که این سایتها دقیقا به این دلیل که حاوی گزاره هایی صادق هستند، خوب، مفید و سودمند نیستند. بر این اساس مکاتب مادی و نسبی گرا نیز پیش از آنکه صدق ادعای خود را اثبات کنند باید مفید بودن آن را اثبات کنند و به نظر می رسد آنها حتی بر اساس معیارهای مادی نیز نمی توانند چنین سودی را اثبات کنند. اگر با معیار سود این مکاتب را ارزیابی کنیم ، نیازی نیست جنایتهایی مانند جنایت اوئماتسو را به عنوان نتیجه منطقی این مکاتب فهرست کنیم. چون صرفا رنج پوچی که ارمغان مکاتب نسبی گرا و مادی است برای ابطال این مکاتب کافی است و برای اثبات اینکه رنج بی معنایی برای انسان مدرن از تمام رنجهای انسان سنتی در طول تاریخ بیشتر است، لازم نیست دستگاه «رنج سنج» اختراع شود.

 بنابراین حتی با معیاری مانند کاهش رنج نیز می توان امثال اوئماتسو را قانع کرد که به جای کشتن انسانهایی که رنج می کشند باورهای آنها را تغییر دهید و معنا را به روح و روان آنها تزریق کنید. روانشناسی که پس از معاینه ی اوئماتسو اعلام کرده بود او خطری برای جامعه ندارد، صرفا هرمونهای او را اندازه گیری کرده بود. اما خطر اصلی امثال اوئماتسو در فقر جهان بینی است نه فقر هرمون. یک بار دیگر به لبخند او در هنگام دستگیری توجه کنید. پشت این لبخند رنجی عمیق موج می زند. رنجی به عمق بی معنایی و پوچی. اوئماتسو یک قربانی است و نه یک جنایتکار. او در یکی از ثروتمندترین کشورها دچار فقر معناست. 

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۹
رضا صادقی