دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

 

این سخن پروتاگوراس که انسان مقیاس همه چیز است، مبنای اندیشة اومانیسم است. افلاطون در نقد پروتاگوراس می‌نویسد:«اگر خردمندی و بی‌خردی هست، ادعای پروتاگوراس ممکن نیست درست باشد. چه، اگر حقیقت هر چیز برای هر کس همان باشد که بر او نمودار می‌شود، در این صورت هیچ کس بی‌خردتر از دیگری نمی‌تواند بود. ... پس معلوم می‌شود هر چیز دارای ماهیت خاصی است که همواره به یک حال می‌ماند. به عبارت دیگر ماهیت چیزها از ما نیست تا به میل ما هر ساعت دگرگون تواند شد، بلکه به کلی مستقل از ماست.» (افلاطون، 1380، 693)

افلاطون در کتاب ثئای تتوس نیز با تفصیل به نقد نسبی‌گرایی می‌پردازد. او نخست این اشکال را مطرح می کند که اگر هر چیز برای هر کس همان است که بر او نمودار می‌شود، پس چرا صرفا انسان را معیار همه چیز بدانیم و چرا نگوییم حیوان نیز مقیاس هستی است. او در این مورد می نویسد:«چرا پروتاگوراس کتاب خود را که حقیقت نام نهاده است با این عبارت آغاز نکرده «مقیاس هر چیز خوک است یا بوزینه یا هر جانور دیگر که توانایی احساس دارد» (افلاطون، 1380، جلد سوم، 1308) این سخن افلاطون یکی از پارادکسهای عمیق فرهنگ غرب را نیز آشکار می کند حاصل جمع بین ماتریالیسم و اومانیسم است. پرسش این است که اگر انسان تفاوتی بنیادین با سایر جانداران و حتی سایر مواد ندارد پس شرافت و برتری انسان در چیست و چگونه توانسته است مقیاس هستی و نیستی باشد.    

 نقد دیگر افلاطون این است که اگر نسبی گرایی درست باشد دیگر تفاوتی بین متخصص و غیر متخصص نمی ماند و بحثهای علمی بی معنا خواهد شد. به تعبیر خود او «اگر مضمون کتاب حقیقت به راستی حقیقت است و آنچه پروتاگوراس در حرم مقدس آن کتاب جای داده، مزاح و بازی نیست، پس همة بحثها و گفت و گوهای فلسفی و بررسی های علمی بی معناست. چه اگر بنا بر آن است که هر پندار و عقیده ای درست شمرده شود،‌ پس آیا ابلهی و اتلاف وقت نیست که مردمان دربارة آراء و عقاید یکدیگر بحث و گفت و گو کنند و درستی و نادرستی آنها را بررسی نمایند و نظری بر خلاف دیگران به میان آورند.» (همان) اینکه همه انسانها به متخصص رجوع می کنند به این معناست که از نظر آنها صرفا برخی از باورها درست است. (همان، 1319) اگر دیدگاه پروتاگوراس درست باشد دیگر کسی نمی تواند حتی نظریة خودش را نیز ناقص یا خطا بداند. پذیرش چنین نتیجه ای دست کم برای سقراط  خیلی سنگین است. لذا سقراط با کمال فروتنی خطاب به پروتاگوراس می گوید: «تو خود نیز باید تصدیق کنی که در هر مورد یک تن داناتر از دیگران است و مقیاس فقط آن یک تن است و حال آنکه من که در همه چیز نادانم هرگز ممکن نیست مقیاس باشم. گر چه سخنی که ساعتی پیش از زبان تو می گفتم مرا مجبور می ساخت که مقیاس باشم،‌خواه بخواهم و خواه نه!» (همان، 1330-1331)

اشکال دیگر افلاطون به نسبی گرایی این است که در مورد حوادث آینده چگونه می توان انسان را مقیاس حقیقت دانست؟ یا اگر کسی معتقد باشد که تب خواهد کرد و پزشک او خلاف این عقیده را داشته باشد، آیا می توان ادعا کرد هر دو مقیاس حقیقت خواهند بود؟ (همان، 1329) دیدگاه نسبی‌گرایانة پروتاگوراس از آنجا که انسان را معیار حقیقت قرار می دهد متضمن نوعی خودبزرگبینی است و برای انسان مقامی الوهی و یا شاید حتی بالاتر از آن، در نظر می‌گیرد. افلاطون در این مورد از قول سقراط  به مخاطب خود می گوید: « آیا تعجب نمی‌کنی که ناگهان آشکار شد که تو در دانایی از هیچ آدمی و هیچ خدایی کمتر نیستی؟ یا می‌پنداری که خدایان از حیث مقیاس بودن، بدان سان که منظور پروتاگوراس است،‌ کمتر از آدمیانند.» (همان، 1309) اینکه در اومانیسم انسان جایگاهی برتر از خدا می یابد دلیلش روشن است. قدرت مطلق خدا به این معنا نیست که غیر ممکن را ممکن می کند و یا خلاف اخلاق رفتار می کند. اما اومانیستها حتی اصول عقلی منطق، ریاضی را نیز نسبی و تابع خواست انسان می دانند.  اشکال نهایی افلاطون این است که نسبی گرایی مستلزم نوعی خودویرانگری است. چون «اگر نیک بیندیشی خواهی دید که پروتاگوراس با سخن خود درستی عقیدة مخالفان را تصدیق می کند چون مدعی است که تصور و عقیدة همه کس حقیقت است.  ... و چون عقیدة مخالفان خود را درست می شمارد پس باطل بودن عقیده خود را تصدیق می کند.» (همان، 1320) 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۷
رضا صادقی

انسان سنتی حد و مرزی دارد: حدی برای رفتار و  مرزی برای پندار. اخلاق و دین حد و مرز رفتار و پندار او را تعیین می کنند و او حد و مرز خود را می شناسد. اما انسان مدرن اخلاق را نسبی می داند و به تکثرگرایی  باور دارد. در دورة مدرن تکثرگرایی فقط در خصوص باورهای دینی مطرح نشد و نه تنها پارادایم های علمی را، که حتی نظامهای ریاضی و منطقی را نیز نسبی کرد. معنایش این نیست که انسان مدرن هیچ حد و مرزی نمی شناسد. دنیای مدرن نیز مرزهایی دارد که اغلب حقوقی و قراردادی هستند. مرزهای جغرافیایی نمونه ای از مرزهای قرادادی دوران مدرن هستند و این مرزها به اندازه ای مقدس تلقی می شوند که برای حفظ آنها باید جان داد.

لذا در دورة مدرن صدها جنگ برای حفاظت از حریم جغرافیایی کشورها بر پا شده است و در این دوره میلیونها سرباز برای محیطی که میهن نام دارد فدا شده اند. اما چرا مرزهای کشورها بیش از مرزهای دین و اخلاق تقدس دارند؟ چرا در دورانی که جنگ برای حفاظت از ارزشهای دینی یا اخلاقی ممنوع است، حفظ مرزهای میهن به اندازه ای اهمیت دارد که تولید و حتی کاربرد بمب هسته ای را نیز توجیه می کند؟ مگر نه اینکه مرزهای کشورها فقط روی نقشه ها وجود دارند.

در دورانی زندگی می کنیم که علم در تمام ابعاد حیات انسان تحول ایجاد کرده است. اما چرا علم در تعیین مرزهای کشورها و در توزیع جمعیت کره زمین هیچ دخالتی ندارد؟ چرا هیچ دانشمندی این جرات و جسارت را نداشته که یک مرزبندی علمی برای کشورهای جهان ارائه کند؟ مگر با کدام دلیل عقلی، علمی و یا اخلاقی می توان از میزان وسعت کشورهای کنونی یا از شیوة ترسیم مرزها دفاع کرد؟ آیا این تقسیم بندی علمی است؟ یعنی مثلا بر اساس میزان منابع و یا تعداد جمعیت تنظیم شده است؟ پاسخ منفی است.

از نظر تاریخی میزان وسعت کشورها یکی از اتفاقی ترین، تصادفی ترین و اعتباری ترین رویدادهای تاریخ است. این افسانة ایرانی که مرز ایران با پرتاب تیر از کمان تعیین شده است چندان هم خالی از حقیقت نیست و تقریبا در مورد همة کشورها صدق می کند. این افسانه بیانی از این حقیقت است که همیشه اموری مانند قول و قرار، قدرت بازوی یک جنگاور، جنس تیری که پرتاب شده و حتی جهت وزش باد در ترسیم مرزهایی که تا این اندازه مقدس تلقی می شوند نقش داشته اند.

با این حا ل اکنون میهن بیش از هر معبدی تقدس یافته است. کدام معبد تا این اندازه تقدس داشته که اگر بیگانه ای به مرزهای آن نزدیک شود با خطر مرگ روبرو شود؟ ورود و خروج از کدام معبد تا این اندازه کنترل می شده است؟ گویی اکنون کشورها بتهای مدرنی هستند که هر یک متولیان خود را دارند و میلیونها انسان به پای این بتها قربانی می شوند تا مبادا به ثروت و امتیازی که این بتها برای متولیان خود فراهم می کنند لطمه ای وارد شود. فقط سربازهای جوان نیستند که به پای این بتها قربانی می شوند. بیشترین آمار قربانی ها از کودکان گرسنه ای است که تنها گناهشان این است که در آن سوی مرزهای کشورهای ثروتمند متولد شده اند.

دنیای وارونه ای است. جای مجاز و حقیقت عوض شده است.  آن چه اعتباری و قراردادی است حقیقی و غیر قابل تغییر معرفی شده و اصول اخلاقی و دینی و حتی اصول عقلی اعتباری و متغیر تلقی شده اند.

 البته تقسیم کرة زمین به کشورهای مختلف برای توزیع امکانات کاری عاقلانه است که باید بر اساس موازین علمی انجام گیرد. ولی در این صورت دیگر مرزهای کشورها هیچ تقدسی نخواهند داشت. چون کشورهای مختلف مانند ناحیه های متعدد یک شهر خواهند بود. در این صورت دیگر هیچ توجیهی وجود ندارد که میلیونها انسان صرفا به دلیل وجود این مرزهای جغرافیایی از بین بروند.

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۳
رضا صادقی

با اینکه اغلب نظام سرمایه داری در پیوند با لیبرالیسم معرفی شده است، اما شوماخر اقتصاددان آلمانی در آثار خود دیدگاه متفاوتی دارد. او معتقد است اصول اقتصاد سرمایه داری آزادی انسانها را تهدید می کند. به عنوان نمونه در این نظام اصل بر بیشتر داشتن است و انسانها برای بیشتر داشتن بیشتر آزادی خود را از دست می دهند. نظام سرمایه داری نظامی مادی است که از آزادی انسانها هزینه می کند تا کالای بیشتری تولید شود. اما شوماخر معتقد است اگر انسانها به جای تلاش برای بیشتر داشتن اصل را بر کمتر داشتن و سادگی قرار دهند از نظر جسمی و روحی آزادی و استقلال بیشتری خواهند داشت. نظام سرمایه داری برای بیشتر داشتن به خشونت بر ضد طبیعت و بر ضد سایر کشورها متوسل می شود و استقلال و آزادی ملتهای دیگر را نیز نقض می کند. شوماخر  در برابر اقتصاد سرمایه داری از اقتصادی دفاع می کند که بر پایة دو اصل سادگی و نفی خشونت بنا شده است. در مکتب اقتصادی شوماخر آزادی روحی و فکری انسانها اصل است و انسانها نباید برای بیشتر داشتن به بردگانی مدرن تبدیل شوند که چرخ اقتصاد مدرن را می چرخانند.

او برای اینکه پیش فرضهای غیر اخلاقی اقتصاد مدرن را نشان دهد آن را با اقتصاد بودایی مقایسه می کند و می گوید: «طرفداران اقتصاد مدرن سطح زندگی را با مقدار مصرف اندازه می گیرند. از نگاه آنها انسانی که مصرف بیشتری دارد بهتر از انسانی است که مصرف کمتری دارد. در اقتصاد بودایی این فرض کاملا نامعقول است. چون مصرف صرفا ابزاری برای رفاه انسان است و هدف ما باید این باشد که بیشترین رفاه با کمترین مصرف فراهم شود. هر چه کار کمتری انجام دهیم زمان بیشتری برای خلاقیت هنرمندانه خواهیم داشت.»[1]

جنبه ای از آزادی که شوماخر به آن توجه دارد در لیبرالیسم مدرن مورد غفلت است. لیبرالیسم بیشتر به دنبال آزادی از دیکتاتوری است. اما آزادی سطوح والاتری  دارد. انسان مصرف گرا اسیر  کمپانی هایی است که تمام انرژی و وقت او را برای کار و مصرف بیشتر پیش خرید کرده اند. او هیچ وقت فرصت تجربة زندگی اصیل را نخواهد داشت. در نظام سرمایه داری رسانه ها شیوة زندگی انسانها را از کودکی بر پایه اصول مصرف گرایی تعیین می کنند و اغلب گزینة بدیلی در اختیار مخاطب قرار نمی دهند. برای خروج از چنین وضعیتی نمی توان منتظر تغییر فضای جامعه بود. صرفا به شهامتی فردی نیاز است. حتی در جوامع سرمایه داری نیز الگوهای زندگی ساده که جسارت شنا بر خلاف جریان آب را دارند کم نیستند. 

  اینجا یک معلم آمریکایی از تجربة شخصی خود در پیروی از مدل اقتصادی شوماخر می گوید و توصیه هایی شنیدنی  برای آزادی از سیطرة مصرف گرایی دارد. نمی دانم در بودیسم تا چه اندازه بر کار و تلاش تأکید شده است. اما در اسلام به همان اندازه که بر رهایی از مصرف گرایی تأکید شده است بر کار و تلاش و تولید نیز تأکید شده است. مفهوم زهد در اسلام  مصرف حداقلی را در کنار تولید و کارِ حداکثری قرار می دهد. 

 



[1] Fritz Schumacher , Small is Beautiful , 1973

http://www.greenleaf-publishing.com/content/pdfs/top50_schumacher.pdf

 


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۱
رضا صادقی

امسال جشنهای مربوط به تولد حضرت مسیح علیه السلام و تولد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همزمان شده است. مسلمانان حضرت موسی و حضرت مسیح را به عنوان پیامبرانی الهی به رسمیت می شناسند و اسلام را تکمیل و تصحیح دو دین مسیحیت و یهودیت می دانند. این مطلب را با مقایسه یک آیه از انجیل با آیه ای از قرآن توضیح خواهم داد. اما قبل از آن به یک مقدمه تاریخی – فلسفی نیاز است.

حلقه ی وین بنا بر تفسیری که از ویتگنشتاین اول داشتند گزاره های دینی را بی معنا تلقی می کردند. اما ویتگنشتاین با این تفسیر موافق نبود و آن را شاعرانه می دانست. البته ویتگنشتاین در تراکتاتوس گفته بود «می باید آنچه را در باره اش نمی توان سخن گفت، به خاموشی سپرد.». اما این سخن می توانست به این معنا باشد که زبان گنجایش دین را ندارد و حقیقت دین در ظرف زبان نمی گنجد. به هر حال ویتگنشتاین در دوره دوم اندیشه خود و در کتاب  پژوهشها از زبان دین نیز دفاع می کند و دیدگاه خود در تراکتاتوس را اصلاح می کند. ولی در این دوره نیز نگاه خود او به دین با آنچه از آثار او برداشت شده است تفاوت زیادی دارد.

راسل در مقاله ای که در سال 1951 در مجله Mind نوشت گزارش داد که ویتگنشتاین در خلال جنگ جهانی اول با انجیل مأنوس بود و لذا نگاه او به دین کاملا متحول شد. سربازان در جبهه جنگ ویتگنشتاین را با عنوان افسر انجیل به دست

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۰
رضا صادقی

فصل سوم از کتاب پژوهش به بحث از تداعی اختصاص دارد. دیدگاه هیوم این است که تصورات با نظم خاصی به ذهن خطور می کنند. در یک بحث جدی تصورات بی ارتباط با بحث فورا شناخته می شوند و کنار گذاشته می شوند. حتی در تخیلات آشفته نیز حرکت تخیل از یک تصور به تصور دیگر بی ضابطه نیست. وقتی یک گفتگوی آزاد را بازبینی کنیم ارتباط بین اجزای آن را می توان کشف کرد. صرفا در رویا و خواب است که ممکن است

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۹
رضا صادقی