کوهن و فایرابند مدتی در دانشگاه برکلی همکار بودند. فایرابند در آن زمان پیرو پوپر بود و از ابطالپذیری دفاع میکرد. کوهن پیش از انتشار کتاب ساختار پیشنویس آن را در اختیار فایرابند قرار داد و فایرابند نظر خود در مورد این کتاب را به صورت کتبی و در شش نامة جداگانه برای کوهن نوشت.[1] در این نامهها لحن فایرابند تند و حتی گاهی تهدیدآمیز است. شاید به همین دلیل است که کوهن به انتقادات فایرابند پاسخی رسمی نداد. البته او به طور کلی از نقدهای فیلسوفان چندان استقبال نمیکرد و میگفت: «دیگران به گونهای با من برخورد میکنند که گویی من احمق هستم! ... این واقعا تا حدودی مخرب است و من اخیرا خواندن مطالب مربوط به خودم را، به طور خاص نوشتههای فیلسوفان را، تقریبا متوقف کردهام. چون خیلی عصبانی میشوم. میدانم نمیتوانم پاسخ دهم، ولی بسیار آشفته میشوم وقتی میخواهم آنها را بخوانم و آنها را به گوشة اطاق پرت میکنم وآنها را ناتمام رها میکنم و به واسطة این خشم هر آنچه را که ممکن است مفید باشد از دست میدهم. این بسیار دردناک است.» [2]
کوهن از نظر فلسفی بیشتر به ویتگنشتاین تمایل داشت. اما فایرابند در نامه های خود تصریح میکند که نسبت به ویتگنشتاین نگاه مثبتی ندارد. او میگوید: « اگر از من بپرسند که آیا پژوهشهای فلسفی را بخوانیم، پاسخ من این است که اگر میخواهید وقت خود را تلف کنید، بله!»[1]. کوهن با روشی تاریخی از فلسفة ویتگشتاین دوم دفاع می کند. نقد اصلی فایرابند بر کوهن نیز این است که او باورهای ایدئولوژیک خود را به عنوان واقعیتهایی تاریخی عرضه کرده است و با این شیوه امکان نقد این باورها را از بین برده است. او در این خصوص خطاب به کوهن مینویسد:
«شما با این کار هم به تاریخ ضربه میزنید هم به فلسفه. لطمة شما به تاریخ به این دلیل است که