نگاه ابزاری به دانشجو
زندگی مدرن یک زندگی طبقاتی است که در آن برخی از انسانها ابزاری میشوند برای دیگران تا به خواستههای خود مانند لذت، ثروت و شهرت برسند. دانشگاه نیز از این نظر یک استثنا نیست و شاید نظام طبقاتی و نگاه ابزاری به انسان در دانشگاه نمود بیشتری داشته باشد و شاید که نه، حتما این دانشگاه بود که نگاه ابزاری به انسان را در جهان مدرن نهادینه کرده است.
در دنیای قدیم پادشاهی نمونه ای از نظامی طبقاتی بود. در نظام پادشاهی طبقة حاکم برتری خود را بر اساس نژاد و خون تعریف میکرد. اما نژادگرایی بنیان محکمی برای نظام طبقاتی نیست و به همین دلیل نظام پادشاهی ماندگار نبود. نظام دانشگاهی با هوشمندی بالایی که داشت توانست، زندگی طبقاتی را پشت نقاب مقدسی به نام دانش حفظ کند.
نظام طبقاتی دانشگاهی از چهار طبقة استاد، کارمند، دانشجو و خدمه تشکیل شده است. ( به خدمه و باغبانها جداگانه باید توجه کرد. چون دانشگاهها معمولا این طبقه را بخشی از نیروی دانشگاهی به حساب نمی آورند.) در درون طبقة استادان نیز نظام رتبهبندی خاصی وجود دارد که بر اساس آن منافع مادی تقسیم میشود.
کارمندان در نظام دانشگاهی طبقة متوسطی هستند که بیش از هر طبقهای دارای خودآگاهی و نارضایتی هستند. این نارضایتی بیشتر در برخورد با پایینترین طبقه یعنی طبقة دانشجویان نمایان میشود. منطق این برخورد این است که برتری و برخورداری طبقة ممتاز به دلیل سرسپردگی پایینترین طبقه است. بنابراین در بین طبقات دانشگاهی، دانشجویان فشار دو طبقة بالاتر را بر دوش میکشند.
بیشترین فشاری که هویت دانشجویی را متلاشی میکند نگاهی ابزاری است که ابعادی بسیار گسترده دارد. وقتی از نگاه ابزاری به دانشجو سخن میگوییم ممکن است تصور شود منظور نگاه به دانشجو به عنوان یک بدن و خطر تشکیل حرمسراهای شاهانه در زیر پوست دانشگاه است. اما این تصور درست نیست. نگاه ابزاری به معنای ابزار قرار دادن دانشجو برای حفظ جایگاه طبقة حاکم است و این نگاه مانند کوهی یخی در دریای دانش پنهان است. بهرهکشی از دانشجویان دکتری و پسادکتری برای نگارش مقالات برای ارتقای اساتید، فقط بخش پیدای این کوه یخی است.
وقتی نگاه ابزاری غلبه دارد در تاسیس رشتهها و تنظیم واحدهای درسی به نیاز کنونی دانشجو و آیندة کاری او هیچ توجهی نمیشود و تخصص استاد و توانایی گروه، معیار نهایی در تدوین برنامه درسی است. در فضایی که منفعت استاد اصل است، رشتههایی که برای دانشجو آیندة کاری ندارند تعطیل نمی شوند و رشتههای پرکاری مانند پزشکی، گسترش نمی یابند. چون گسترش این رشته ها و تعطیلی آن رشته ها به ضرر استاد است. سایر باید و نبایدهای دانشگاهی نیز توسط طبقة حاکم و با هدف حفظ منافع آنها تعیین میشوند. مناسبات بین طبقات دانشگاهی و بین سلسله مراتب استادان و بین دانشگاه و سایر نهادها نیز به همین شکل تنظیم میشوند.
برای دفاع از این برتری طبقاتی ترفندهایی پیچیده وجود دارد که مدام به روز میشوند. به عنوان نمونه در تاریخ دانشگاه لحظههایی وجود دارد که دانشجویان از این نقش ابزاری و از این فاصلة طبقاتی کلافه و عصبی میشوند. طبقة برخوردار برای مدیریت این لحظهها از قبل برنامه دارد و با هوشمندی ذهنیت دانشجویان را به گونهای تنظیم میکند که خشم آنها در برابر نهاد سیاست تخلیه شود.
این صحنهای تکراری در تاریخ دانشگاه است که وقتی دانشجویان خشمگین با نهاد سیاست درگیر میشوند، استادان با اینکه نقد زیادی به سیاست دارند غایب صحنه هستند و کمترین هزینه را میپردازند. برای آنها اهمیتی ندارد پیروز این کارزار کیست. حتی میزان آسیبی که دانشجویان میبینند نیز برای آنها اهمیتی ندارد. چون پیروز این درگیری خود آنها هستند که از یک سو با فرافکنی و با مهارت، نقش خود در ایجاد این خشم را پنهان کرده اند و همزمان از این نیروی دانشجویی به عنوان میلشیای خود و جهت باجگیری از نهاد سیاست بهره گرفته اند.
این صحنهای تکراری در تاریخ دانشگاه است که بعد از هر دورهای از اعتراضات دانشجویی مزایای طبقة برخوردار در دانشگاه افزایش مییابد. استفاده از خشم دانشجویان برای باجگیری و برخورداری بیشتر از مالیات و نفحات نفتی که متعلق به خود دانشجویان است، بیرحمانهترین بخش از نگاه ابزاری به دانشجوست. در چنین فضایی سخن از مرگ دانشگاه با اینکه بی وجه نیست، اما این سخن به معنای مرگ دانش نیست. نسل جدید با تسلطی که بر هوش مصنوعی دارد بدون آنکه به نهال دانش آسیبی برسد، بت دانشگاه را خواهد شکست و ساختار طبقاتی آن را تغییر خواهد داد.