بوسه بر لب آب (یادداشتهای حج)
از طبقات بالا که به دریای طواف نگاه کنی کاروانهایی را میبینی که همچو رودی که سرودخوان به دریا میریزد، با لباسهایی یک رنگ به طواف وارد میشوند و در طول مسیر دعاهایی را به زبان عربی با مضمونِ طلب بخشش و قبولی اعمال همخوانی میکنند. آنها که قرار است با هم طواف کنند برای اینکه یکدیگر را پیدا کنند تکههایی از پارچههای رنگی به لباسهای خود سنجاق میکنند. رنگ این پارچهها باید خاص و متفاوت باشد تا با رنگ پارچههای دیگر گروهها اشتباه نشود. جمع این رنگهای خاص و متفاوت که در دایرههای منظم میچرخند، همراه با رنگ چترهایی که روزهای آفتابی یا بارانی روی سر زائران است، از طبقات بالای مسجد رنگینکمانی دیدنی خلق میکند. گویی هر زایری از دیار خود از هر گل و برگی، رنگی متفاوت آورده تا وقتی دست به دامان آن آشناست، دامن حریر او پر از رنگ و طرح شود.
تصویر این رنگهای روان که به هم میپیچند و میچرخند برای روستا آشناست. پاییز برگهای درختان در مسیر آب جمع میشوند. آب که در جوی روان میشود برگهایی با هزار شکل و رنگ با آب همراه میشوند. دیگر آبی پیدا نیست. فقط کفهای آب است و چرخ و رقص برگ و رنگ. برگهایی که در بهار از آب زندگی گرفتهاند، اکنون حرکت خود را هم از آب روانی دارند که دیده نمیشود.
در روستا آب که در جوی خشک روان میشود معنایش زندگی است. به کودکان روستا میگفتند اگر بتوانید لب آب را ببوسید پول پیدا میکنید. آنها به دنبال آب میدویدند و در قسمت خشک جوی مینشستند و منتظر آمدن آب زانو میزدند. آب که به آنها میرسید خم میشدند تا در سجده لب آب را ببوسند. اگر در یک رودخانه دو بار نمیتوان پا گذاشت، لب جوی را یک بار هم نمیتوان بوسید. پیش از آنکه لبهای کودک روستایی به آب برسد، تا کمر غرق در آب شده است. اما او هیچ وقت نمیتواند لب آب را ببوسد. لب آب همیشه از لبهای او جلوتر است. شاید پولی که این بچههای روستا پیدا میکنند همین است که برای بوسیدن و بوییدن آب باید مثل برگها در آب روان شد. مثل این حاجیها که با این چترهای رنگی در این آب روان میچرخند و به هوای آب حیات یک لحظه آرام ندارند.