حدود آزادی در دیدگاه شهید مطهری (4): نسبت دین و آزادی
یکی از بحث هایی که درباره آزادی در جامعه ما مطرح است، مسئله رابطه «دین و آزادی» است. اینکه آیا الزامهای دینی با آزادی انسان ستیزی ندارند؟ و اینکه آیا عبودیت و بندگی انسان با آزادی سازگار است؟ اینها مسائل و پرسشهایی هستند که این نوشتار در پاسخ بدانها مسطور شده است.
به طور کلی آزادی 3 کاربرد برجسته دارد:
1 ـ کاربرد فلسفی
2 ـ کاربرد معنوی
3 ـ کاربرد اجتماعی
هر سه مورد فوق به گونهای با دین ارتباط دارند. در زمینه آزادی فلسفی میتوان گفت همه انذارها و تبشیرها که هدف فرستادن پیامبران بوده است، هنگامی معنا خواهند داشت که آزادی فلسفی را بپذیریم و انسان را مجبور ندانیم. دین راه را به انسان مینمایاند و این انسان است که شکر یا کفران را بر میگزیند.
اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرا وَ اِمّا کَفُورا.
ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد یا ناسپاس. (انسان: 3)
از سویی دیگر «آزادی معنوی، یعنی قسمت عالی و انسانی، از قسمت حیوانی و شهوانی او آزاد باشد.»(1) این معنی از آزادی هدف اصلی دین است. آزادی معنوی تنها جنبه درونی و شخصی ندارد. آزادی معنوی مقدمه آزادی در جامعه است. بشر تا زمانی که اسیر شهوتها و خواستههای نفسانی خویش باشد، به آزادی اجتماعی نمیرسد.
آزادی اجتماعی یعنی چه؟ یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلوی فعالیتش گرفته شود و دیگران او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند. این را میگویند آزادی اجتماعی. (2)
روشن است که این معنا از آزادی اجتماعی، با آنچه مکتب لیبرالیسم در پی آن است، تفاوت بنیادین دارد. این آزادی به معنای آماده بودن زمینههای رشد و شکوفایی استعدادهای والای انسانی است که البته یکی از هدفهای پیامبران، بخشیدن این نوع از آزادی به انسان بوده است.
استاد شهید میفرماید: در قرآن مجید یکی از هدفهایی که انبیا داشتهاند، این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند، یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند. (3)
این نوع از آزادی بدون تحقق آزادی معنوی ممکن نیست و به باور استاد شهید:
تفاوتی که میان مکتب انبیا و مکتبهای بشری هست، در این است که پیغمبران آمدهاند تا علاوه بر آزادی اجتماعی، به بشر آزادی معنوی بدهند. . . و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست و این است درد امروز جامعه بشری که بشر امروز میخواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند، ولی به دنبال آزادی معنوی نمیرود یعنی نمیتواند، قدرتش را ندارد؛ چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و کتابهای آسمانی نمیتوان تامین کرد. (4) بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها، بندگیها و بردگیها را دارد، چرا؟ چون آزادی معنوی ندارد؛ چون در ناحیه روح خودش آزاد نیست. (5)
پیش از این روشن شد که به باور استاد گرایشها و خواستهای انسانی دوگانگی بنیادین دارند و به ناچار باید برخی از آنها را محدود کرد. داستان مَن علوی (که کمال جو، الهی و معنویت گراست) و مَن سفلی (که پیرو هوای نفس و خواهشهای حیوانی است) همانند اسب و سوارش است؛ اگر اسب خوب تغذیه شود و خوب مهار شود سوارش را به اوج قله میرساند، ولی اگر طغیانگر و سست و ناتوان باشد، سوارش را به قعر دره میکشاند. بر همین اساس، محدودیتهای شرعی که در مکتب اسلام است، همگی در راستای اصلاح و تعدیل خواستهای حیوانی بوده و به شکوفایی خواستهای والای انسانی میانجامد.
انسان را باید آزاد کرد و این کار باید با آزادی از درون آغاز گردد. در عین حال، در روابط بیرونی هم نباید این گونه نظر داد که این روابط به هر شکلی که باشند در درون اثر نمیبخشد. اگر بنا شود تعلق اشیا به انسان هیچ نظامی و قانونی نداشته باشد و عدالت در آن رعایت نگردد، بیتردید رابطه درونی به هم میخورد. (6)
به همین دلیل این جلوگیریها و محدودیتها [در دین] به خاطر این است که این امور موجب بدبختی و تیرگی زندگی میگردد. اگر خدا گفت شراب مخور، معنایش این نیست که اگر شراب بخوری در دنیا خوشبخت میشوی و خوشبختی دنیا با خوشبختی آخرت ناسازگار است؛ بلکه چون شراب موجب بدبختی است، هم در دنیا و هم در آخرت از آن جلوگیری شده است. تمام محرمات این چنیناند؛ یعنی اگر موجب بدبختی نبودند، حرام نمیشدند. (7)
بنابراین، در اسلام رشد طبیعی خواستهها و استعدادهای مَنِ سفلی ممنوع نیست، بلکه از انحراف گرایشهای انسانی جلوگیری میشود. به همین دلیل، احکام دینی بر اساس فطرت انسانی هستند.
رشد طبیعی استعدادها و از آن جمله استعداد جنسی، تنها با رعایت مقررات اسلامی میسر است و انحراف از آن سبب آشفتگی و بینظمی و حتی سرکوبی و زخم خوردگی این استعداد میگردد. (8) بنابراین «کار دین و رسالت دین محو غرایز نیست؛ تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست». (9) البته اسیر بودن در چنگ شهوتها تنها زیان رساندن به شخص انسان نیست، بلکه محیط جامعه را آلوده میکند و در واقع، تجاوز به حقوق دیگران نیز خواهد بود.
جو فاسد اجتماعی، جوّ روحی را فاسد میکند و جوّ فاسد روحی زمینه رشد اندیشههای متعالی را ضعیف و زمینه رشد اندیشههای پَست را تقویت میکند.
بنابراین، حق هر انسانی است که محیطی پاک داشته باشد و آلوده کردن محیط، تجاوز به حقوق تک تک افراد جامعه است. سیاستهایی که میخواهند اندیشههای متعالی را در مردم بکشند، زمینه فساد اخلاقی و عملی آنها را فراهم میکنند و برای فراهم کردن این زمینه، محیط اجتماعی را با وسایلی که در اختیار دارند فاسد مینمایند. (10)
نکته دیگری که با آن این نوشتار را به پایان میبریم آن که از نظر استاد شهید وابستگی به خداوند و بندگی پروردگار به سبب آن که تعلق به کمال برتر و کمال حقیقی است، نه تنها با آزادی منافاتی ندارد، بلکه وابستگی به خدا و بندگی او، آزادیِ حقیقی است. باید گفت: هرگونه وابستگی ضد آزادی است؛ مگر وابستگی به خدا که وابستگی به خود است و وابستگی به خود کاملتر است و جز با وابستگی به خدا آزادی پیدا نمیشود. (11)
بندگی خداوند عشق به کمال واقعی است و «عشق به کمال واقعی عشق به خود برتر است. »(12)
بندگی خدا بندگیای است که عین آزادی است؛ تنها وابستگیای است که توقف و انجماد نیست. . . چرا؟ زیرا او کمال هر موجود است، مقصد و مقصود فطری همه موجودات است: وَ أَنَّ اِلی رِبِّکَ الْمُنْتَهی(13)
پینوشتها:
1- گفتارهاى معنوى، انتشارات صدرا، 1364، ص 49.
2- همان، ص 14.
3- همان، ص 16.
4- همان، ص 19.
5- همان، ص 22