دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

فیلسوفان بزرگ قصد دارند با انگشت اشاره حقیقتی را به ما نشان دهند و اگر ما فقط به انگشت اشارة آنها توجه کنیم هیچگاه آن حقیقت را نخواهیم دید. اکنون بیشتر پژوهشها در حوزة فلسفه در خصوص انگشت اشاره است. به عنوان نمونه پرسش‌های افلاطون و ارسطو ... پرسش‌هایی فلسفی است. اینکه صدق چیست و چه نسبتی با شناخت دارد یک پرسش فلسفی است که افلاطون از ما می‌خواهد در این خصوص فکر کنیم. اما گروه‌های فلسفه بیشتر به پرسش‌هایی توجه دارند که ماهیتی فلسفی ندارند و با روش فلسفی نمی‌توان به آنها پاسخ داد. مانند اینکه نظر خود افلاطون چیست و این نظر در کدام کتاب مطرح شده و آیا نظر او در طول زندگی تغییر کرده یا خیر و بیگانة آتنی کیست و نظرش چیست و  اصطلاحی که او به کار می‌برد در یونان قدیم چند معنا داشت و اکنون چه معنایی دارد و آیا دکارت در نظر خود تحت تأثیر افلاطون است و پرسش‌های مشابهی که تقریبا بی‌نهایت هستند و در مورد سایر فیلسوفان نیز می‌توان مطرح کرد و با روش فلسفی نمی‌توان پاسخی برای آنها یافت و با سایر روش‌ها نیز پاسخی قاطع ندارند و مشغول کردن ذهن دانشجویان به این مسائل آنها را از مسائل اصلی فلسفی دور می‌کند و ذهن آنها را آشفته و شخصیت آنها را تکه‌پاره می‌کند.

نقد این روش آموزشی بهترین خدمت به فلسفه است. البته پارادایم حاکم بر فلسفه چنین نقدی را با عنوان ضدیت با عقل معرفی می‌کند. اما مساوی دانستن این فلسفه با عقل خطایی بزرگ و اهانت به گروههای علمی متعددی است که جدای از این فلسفه ( نه جدای از عقل) در مرزهای علم و دانش در حال پیشرفت هستند. 

در زمان سقراط سوفیست به معنای حکیم بود. اما بیشتر کسانی که خود را سوفیست می‌نامیدند دشمنان حکمت و حقیقت بودند. سقراط برای اینکه راه خود را از این جریانِ ضد عقل جدا کند، به جای اینکه خود را سوفیست یا حکیم بنامد، خود را فیلسوف نامید که به معنای دوستدار حکمت بود. بعد از سقراط واژة سوفیسم معنایی منفی یافت و بر سفسطه و استفادة ابزاری از عقل اطلاق شد و در عوض واژة فلسفه رایج شد که بر هر گونه جستجویِ عقلانیِ حقایق بنیادین دلالت می‌کرد. بعد از آن دیگر نام فلسفه عوض نشد. نه به دلیل اینکه سوفیست‌ها نبودند. بلکه به این دلیل که دیگر سقراطی نبود.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۴۴
رضا صادقی

برای برخی واژه ها معادلی در سایر زبان ها نیست. مثلا واژه رضایت  معادلی در فارسی ندارد. چون رضایت فقط یک احساس زودگذر نیست و نمی‌توان آن را با پسندیدن یا خشنودی یا موافقت برابر دانست. رضایت از زندگی حالتی درونی است که نتیجة باورها و رفتارهای یک انسان و نشانة سعادت و خوشبختی اوست. در زندگی یک انسان اگر رضایت باشد آرامش و اطمینان و معنا نیز هست. رضایت با اندیشه و تلاش به دست می‌آید و نیازمند یک موضوع است (دربارگی).  (واژه کریم هم ابعادی دارد که نمی توان برای آن معادل فارسی یافت.)

یکی از دلایل اینکه شیعه هستم مفهوم رضایت است. الگویی که در شیعه معرفی شده است در طول زندگی از بودن راضی است. او حتی وقتی با مرگ روبرو می‌شود به خدای کعبه قسم می‌خورد که رستگار شده است. کدام انسان را می‌شناسید که هنگام شکافته شدن فرق سر با شمشیر نخستین واژه‌ای که به ذهن و زبان او می‌آید رستگاری باشد. فرزند او نیز در سخت‌ترین موقعیت قابل تصور برای یک انسان، یعنی با لبی تشنه و تنی زخمی در زیر ضربه‌های نیزه و سم اسب‌ها، سخنش این بود که به آنچه رضایت خدا در آن است راضی است. خواهر او نیز در تمام این مصیبت‌ها چیزی غیر از زیبایی نمی‌دید.

این رضایت را مقایسه کنید با احساس پوچی که باعث می‌شود انسان از وجود خود نیز تنفر داشته باشد. ما در زمانی زندگی می‌کنیم که دوران وفور کالاهاست و آسایش انسان از هر جهت فراهم است. اما رضایت از زندگی کالایی کم‌یاب یا حتی نایاب است که فقیر و غنی به دنبال آن هستند. زندگی اگر معنادار نباشد رضایتی به دنبال ندارد. باورها، عواطف و رفتارهایی که در مکتب تشیع سفارش شده‌اند، انسان را در مسیر رضایت قرار می‌دهند.

رضایتی که در زندگی الگوی شیعی موج می‌زند به دلیل اینکه در اوج سختی‌ها نیز حفظ و ابراز شده است ارزش دو چندانی دارد. رسیدن به چنین آرامشی برای بیشتر انسان‌ها مطلوب است و با پیروی از چنین الگویی آنها این توان را پیدا می‌کنند که در هر شرایطی آرامش و اطمینان خود را حفظ کنند.

(یکی از کارکردهای ذکر مصیبت در فرهنگ شیعه نیز آمادگی برای تحمل مصیبت هاست. هر انسانی ممکن است به طور ناگهانی و بدون آمادگی با مرگ یک عزیز روبرو شود. تاب آوری در  چنین موقعیتی نیازمند تقویت باورها و مهارت در کنترل احساسات است.   مجالس ذکر مصیبت با تصویرسازی و ذکر جزئیات این آمادگی را ایجاد می کنند و برای روبرو شدن با هر مصیبتی الگوهایی عملی معرفی می کنند.)

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۱۵
رضا صادقی

 

 اگر کسی عاطل و باطل بگردد و از دسترنج دیگران مصرف کند به اقتصاد آسیب می‌زند و اگر این رفتار به یک قاعده تبدیل شود هم اقتصاد و جامعه فرو می‌پاشد و هم در نهایت حیات نابود می شود. لذا در شریعت اسلام اکل مال به باطل حرام است و این فقط حکمی تعبدی نیست و عقل و اخلاق نیز حرمت آن را تأیید می کند.

به عنوان نمونه ربا نوعی افزایش سرمایه بدون کار است و مهمترین مصداق اکل مال به باطل است. قمار و سرقت هم اکل مال به باطل است. اگر همه رباخوار یا سارق شوند نسل بشر نابود می شود. اما اگر تولید به یک قانون تبدیل شود بقای بشر تضمین می شود. حرمت اکل مال به باطل رشد اقتصاد و بقای بشر را تضمین می کند.

 اکنون باید توجه داشت که اکل مال به باطل تشکیکی است و مراتبی دارد. انواع درآمد را می توان در یک جدول تشکیکی تنظیم کرد. در این جدول ربا و سرقت و قمار بدترین نمونه های کسب درآمد هستند و کارهای تولیدی بهترین نوع کسب درآمد هستند. البته کارهای تولیدی نیز تشکیکی هستند. به عنوان نمونه تولید خوراک برای انسان و حیوان بر تولید سنگهای تزیینی مقدم است. تاجر نیز اگر در رساندن مواد مورد نیاز انسانها به دست آنها نقش دارد کارش به تولید نزدیک است و اگر فقط واسطه است کارش به اکل مال به باطل نزدیکتر است. در جدول درجات شغلها تولید خوراک و پوشاک تمیزترین شغلهاست.

 

بر اساس معیار اکل مال به باطل در مورد خرید و فروش ارزهای دیجیتال نیز می توان قضاوت کرد. استخراج این ارزها یک کار تولیدی دیجیتال است. اما خرید و فروش ارزهای دیجیتال مانند هر نوع تجارتی می تواند به تولید نزدیک باشد و یا به اکل مال به باطل . خرید و فروش ارز اگر برای رساندن محصول به دست متقاضی واقعی انجام شود یک کار مفید است. 

 

اما  اینکه این ارزها فقط دست به دست شوند و در یک فرایندی شبیه بخت آزمایی سرمایه ای از جیب دیگران به جیب شما بیاید با ربا و قمار تفاوتی ندارد و حتی اگر حرام نباشد به طور قطع درآمد تمیزی نیست. بیشتر خرید و فروشهای کنونی از این دست هستند و این نوع کسب درآمد به ربا نزدیکتر است تا به کارهای تولیدی. رباخوار و فردی که در خرید و فروش ارزهای دیجیتال مشارکت دارد هر دو از ارزش کار دیگران به جیب می زنند.

 

خرید و فروش سهام بورس نیز اگر مشارکت در تولید نباشد چندان تمیز نیست. البته جمع کردن سرمایه های خرد و استفاده از آنها در تولید کلان یک کار اقتصادی تولیدی  است. اما اکنون در فرایند بورس پول خرید و فروش سهام بدون اینکه به دست تولید کننده برسد از  جیب یک واسطه به جیب واسطه دیگری منتقل می شود و در این جابه جایی برخی بدون اینکه کاری انجام داده باشند سرمایه ای به جیب می زنند که از جیب یک نفر دیگر برداشته اند. این نوع درآمدها حتی اگر اکل مال به باطل نباشند و از نظر فقهی حرام نباشند،  درآمد تمیزی هم نیستند. غذایی که از روی فرش برداشته اند نجس نیست، اما تمیز نیز نیست. یک زندگی دینی و اخلاقی نیازمند  درآمدی حلال و تمیز است. 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۵۹
رضا صادقی

- الگویی جامع

نخستین دلیل من برای این اینکه شیعه هستم این است که شیعه تنها مکتبی است که دارای الگویی جامع است که در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی وارد شده است و موفق بوده است. شیعه الگویی را به بشر معرفی می‌کند که بدون اینکه در کاخ متولد شده باشد به سیاست وارد شد و در طول زندگی سیاسی خود برای مدتی سرزمین‌هایی را اداره کرد که در حد یک امپراتوری وسعت داشتند. این قدرت سیاسی به دلیل شایستگی‌های فردی و اقبال عموم مردم به او بود. این الگو در زندگی خانوادگی نیز بسیار موفق بود. او با دختر بزرگترین شخصیت زمان خود ازدواج کرد و فرزندانی شاخص و شایسته تربیت کرد که پس از قرن‌ها هنوز آنها را در روی زمین با نام می‌شناسند. او در کارهای اجتماعی و خیریه پیشگام بود و زمان زیادی را برای کمک به فقرا و همصحبتی با آنها سپری می‌کرد. برخی از فقیرانی که او به آنها کمک می‌کرد هم‌کیش او نبودند و برخی نیز هنگام دریافت کمک حاکم زمان را که خود او بود نفرین می‌کردند. او در اقتصاد و تولید نیز بسیار موفق بود و هنوز در محل زندگی او هکتارها زمین آباد وجود دارد که به نام این شخصیت شناخته می‌شود. بعد از چهارده قرن محلی‌ها می‌گویند تعدادی از چاه‌های این منطقه که هنوز آب دارد با دست خود او حفر شده است. الگوی شیعه بیشترین تولید و کمترین مصرف را داشت. و با وجود اینکه غذای ساده‌ای داشت بدنی قوی داشت. سبک زندگی مورد تأیید او درختی کویری بود که با دریافت کمترین مواد غذایی بیشترین کارایی را دارد و نه نیزار کنار آب که بیشترین مواد را دریافت می‌کند و ترد و شکننده است. سیاست و خانواده و کارهای اجتماعی باعث دور شدن او از هنر و ادبیات نشد و سخنان او هنوز الگویی برای آموزش ادبیات و آرایه‌های هنری است. او خود را امیر کلام می‌نامید. هر یک از این ویژگی‌ها به تنهایی برای خودبینی و غرور کافی است. اما او متواضع و خاکی بود. اهل شب‌زنده‌داری بود و سخنان او در عرفان و خداشناسی و حکمت برای صدها سال الگوی عارفان و حکما بوده است. با اینکه دشمنان زیادی داشته است هیچ یک نتوانسته‌اند در سخنانی که از او نقل شده است رد و نشانی از خرافات و جهل رایج در آن زمان بیابند. اگر در صدها خطبه و نامه‌‌ای که منسوب به انسانی است که  14 قرن پیش می‌زیسته نمی‌توان مطلبی خلاف علم امروز یافت این احتمال را که او یک انسان عادی نبوده است نمی‌توان نادیده گرفت.

شیعه به معنای پذیرش چنین الگویی است و مکتبی که چنین الگویی را برای زندگی بشر معرفی می‌کند در تمام دوران‌ها قابل دفاع است. البته هر دین و مکتب دیگری نیز الگویی برای زندگی معرفی می‌کند و تلاش می‌کند انسان‌ها را قانع کند که بر اساس آن الگو رفتار کنند. این الگوها با اینکه اغلب اهل حکمت و اخلاق و گذشت هستند، اما هیچ یک جامع نیستند. به عنوان نمونه حضرت موسی به دنبال اصلاح اندیشه و رفتار حکومت وقت است و با دست خالی با فرعون زمان درگیر می‌شود و با کمک خداوند موفق می‌شود. حضرت عیسی نیز با اینکه در چنین مسیری گام بر می‌دارد، اما بیشتر جذابیت شخصیت او به این دلیل است که اهل بخشش و تواضع و محبت است. اما سایر موفقیت‌ها در زندگی خانوادگی، در اقتصاد و تولید و در ادبیات و هنر در زندگی این دو پیامبر بزرگ گزارش نشده است. شاید این  بزرگان در این بخشها نیز موفق بوده‌اند. اما دینی که چنین بخش‌هایی را گزارش نمی‌کند نمی‌تواند انسانی جامع بسازد. در ادبیات و هنر غیر دینی نیز الگوهای جذاب زیادی یافت می‌شوند. اما این جذابیت‌ها یا مانند مردعنکبوتی ارتباطی به اخلاق و حکمت ندارد و یا فاقد جامعیت است.

شیعه به معنای پذیرش الگویی جامع است که رشد همه‌جانبه را به بشر آموزش می‌دهد. رشد همه جانبه گمشدة بشر امروز است و نخستین پیام چنین الگویی به بشر امروز این است که انسان باید در تمام ابعاد زندگی رشد کند. شاعری که تمام عمر خود را کنار شومینه غرق در آرایه‌های زبان است، جنگاوری که فقط بدنی قوی و ورزیده دارد، فعالی اجتماعی که از زندگی خانوادگی خود چشم‌پوشی کرده است و زاهدی که در تمام عمر خود هیچ تولید ثروتی نداشته است، فیلسوفی که فقط تفسیر متون قدیم را بلد است و کارمندانی که در تمام عمر کاری خود فقط پشت میز نشسته‌اند اگر هیچ یک حال خوبی ندارند و در پایان عمر از زندگی خود رضایت ندارند شاید به این دلیل است که رشدی کاریکاتوری داشته‌اند و فقط یک بعد از زندگی را تجربه کرده‌اند. تمام این افراد به الگویی نیاز دارند که شخصیتی جامع داشته باشد. ادعای من این است الگویی جامع مانند الگوی شیعی نه تنها در هیچ دین و مکتبی وجود ندارد بلکه حتی به خیال بشر نیز نرسیده است و در هیچ رمان و سریالی شخصیتی مانند او ساخته نشده است. تعصبی هم ندارم. اگر شخصی مانند او یا بهتر از او را یافتید همگی پیرو او خواهیم شد. (زندگی بر اساس این الگوی جامع رضایت و آرامش را به دنبال دارد.  رضایتی که در خانوادة الگوی شیعی موج می زند پاسخ دوم این پرسش است که چرا شیعه هستم؟)

 

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۰ ، ۱۲:۱۱
رضا صادقی

 

یک دیدگاه این است که طبیعت بر اساس قوانین خاص خود در حال تغییر است و در جامعة انسانی نیز مردم در کشورهای مختلف زندگی خودشان را دارند و دولتها نیز کمابیش به دنبال منافع مردم و حفظ قدرت خودشان هستند. اگر هم گاهی درگیری و جنگی رخ می‌دهد به دلیل تعارض در منافع یا ابهام در قوانین است. بنابراین تقسیم تاریخ به دو بخش حق و باطل تحریف تاریخ است. در این دیدگاه جهان خاکستری است و جنگ حق و باطل ساختة ذهن‌ کسانی است که جهان را سیاه و سفید می‌بینند.

 

اما این دیدگاه درست نیست و اگر هم درست بود دیدگاه حقی بود که دیدگاه مقابلش را باطل می‌دانست. پس برای یافتن نزاع حق و باطل لازم نیست سراغ تاریخ رفت و یا جامعه را شناخت. نزاع حق و باطل در ساحت آگاهی و اراده در جریان است. در درون هر انسانی نیمة تاریکی است که به خودخواهی و دروغ و خیانت و انواع سیاهی‌ها تمایل دارد. نیمه‌ای روشن و ملکوتی نیز وجود دارد که در برابر این بدی‌ها مقاومت می‌کند و به صداقت و تواضع و خیرخواهی دعوت می‌کند.

 

اگر آگاهی و اراده را نادیده بگیریم تقسیم چیزها و رویدادها به حق و باطل معنایی ندارد. اما در جایی که اراده و آگاهی وجود دارد در هر لحظه و هر ثانیه‌ای مجبور هستیم بین حق و باطل یکی را انتخاب کنیم. وسعت جنگ حق و باطل به اندازه وسعت اراده و آگاهی است. پس اگر اراده و آگاهی در تمام رویدادهای جهان حاضر باشند آنگاه کل هستی صحنة نزاع حق و باطل خواهد بود.

 

بر این اساس تقسیم چیزها به الهی و شیطانی، حق و باطل، نور و ظلمت، نجس و پاک، صادق و کاذب، طاغوتی و ملکوتی، اخلاقی و غیر اخلاقی، خوب و بد، زیبا و زشت معنا پیدا می‌کند. اما اگر اراده و آگاهی را انکار کنیم و یا آن را از جنس مواد و الکترونها بدانیم نه تنها هیچ یک از این دوگانه‌ها معنا ندارد بلکه دیگر حتی تقسیم چیزها به تمیز و کثیف و تقسیم جهت‌ها به پایین و بالا و چپ و راست نیز معنا نخواهد داشت. به یک معنا دوگانة وجود و عدم نیز در ساحت آگاهی و اراده معنا پیدا می کند.

 

هر فردی با توجه به دو ساحت تاریک و روشنی که در وجود خودش درگیر هستند نه تنها میتواند نزاع حق و باطل را نظاره کند بلکه به راحتی می‌تواند جایگاه خود در این نزاع  را انتخاب کند. البته اگر نزاع حق و باطل را به درون خود و به تاریخ انسان خلاصه کنیم شکست حق قطعی است. چون نیروهایی مانند جهل و شهوت و غضب و حرص و طمع به اندازه‌ای قوی هستند که به طور قطع بر نور ضعیفی که در گوشه‌ای از وجود خود می‌یابیم و جبهة حقی که در حاشیة تاریخ شکل می‌گیرد، سیطره می‌یابند. اما این شکست در صورتی قطعی است که خدایی نباشد. اگر خدایی نباشد تمام تمدن گیاهی است که به زودی با یک شهاب سنگ یا ویروسی قوی تر از کرونا نیست و نابود خواهد شد.
 

اما خدا ارده و آگاهی مطلق و خیرخواهی است که بر هستی سیطره دارد و حتی رفتار نیروهای باطل را به گونه‌ای مدیریت می‌کند که نتیجة آن پیروزی حق است. عصر عاشورا کسانی که با احساس پیروزی از دور به صحنة جنگ نگاه می‌کردند یقین داشتند تا چند روز دیگر اثری از کشته‌ها بر روی زمین نمی‌ماند و به زودی نام آنها نیز فراموش خواهد شد. با محاسبات مادی نظر آنها کاملا درست بود. از نگاه مادی دو نیرو به یکدیگر رسیده‌ بودند که یکی صدها برابر قوی‌تر بود و دلیلی نداشت که اثری از نیروی ضعیف بماند.

اما تقدیر خداوند را نیز باید به حساب آورد. تقدیر خداوند این است که حق در تاریخ چیره باشد. به تمام دلایل وجود خداوند باید دلیلی تاریخی را نیز افزود. یکی از روشنترین دلایل وجود خداوند این است که خود فرعون موسی را در خانة خود پرورش می‌دهد و این رویداد مدام در تاریخ تکرار می‌شود تا دست برتر خداوند در تاریخ دیده شود و انسان با اراده و آگاهی این برتری را بپذیرد، تسلیم آن شود و خود را به آن بسپارد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۰ ، ۱۰:۴۴
رضا صادقی

 

۱-در دوران شیوع کرونا در مورد امکان استفاده از درمان سنتی بحثهای زیادی مطرح شد. تردیدی نیست که غذاها، میوه ها، گیاهان و حتی مواد موجود در آب و خاک و هوا خواصی دارویی دارند. از این نظر بین طب جدید و قدیم اختلافی نیست. در واقع در طب جدید نیز از همین داروهای طبیعی استفاده می‌شود.

تفاوت طب سنتی و جدید در این است که طب جدید مواد مورد نیاز را به طور دقیقتر از طبیعت جدا می‌کند. پس داروهایی شیمیایی مقابل داروهای طبیعی قرار ندارند. چون شما نمی‌توانید یک گرم یا حتی یک اتم در دارویی شیمیایی پیدا کنید که از طبیعت گرفته نشده باشد. پس داروهای شیمیایی نیز خلقت خداوند هستند و حتی یک اتم آن را انسان نساخته است. انسان ها فقط در جدا کردن این مواد از طبیعت نقش دارند و نقش آنها مانند نقش کسانی است که داروهای سنتی را از کوه جمع اوری می کنند.

 

۲- بخشی از روایات دینی به بیان خواص غذاها و میوه‌ها و داروهای گیاهی و نقش آنها در سلامتی و درمان اختصاص دارد. این دسته از روایات از نظر متخصصین روایت اغلب فاقد سند متقنی هستند. بنابراین مضمون بیشتر این روایات را نمی‌توان به اسلام نسبت داد.

در خصوص طب و درمان بیماری‌ها آنچه در سنت پیامبر اسلام و ائمه قطعی و مورد اتفاق است رجوع به اطبا و متخصصین است. یک مطلب قطعی دیگر نیز این است که بخشی از روایات مربوط به طب اسلامی جعلی و نادرست هستند. انگیزة جعل این دست از روایات عقیدتی یا ایدئولوژیک نیست و بیشتر به نظر می‌رسد این روایات برای کسب منافع و توسط فروشندگان و تجار جعل شده‌ باشند. اینکه یک دارو با نام یک امام به بازار عرضه شود نیز دقیقا با انگیزه سود بیشتر است و نوعی سوء استفاده از اعتقادات دینی مردم است. یک دارو با تأثیری که دارد باید نظر مشتری را جلب کند و نه با نامی که دارد.

۳-بنابراین عنوان طب اسلامی درست نیست و باید از عنوان طب سنتی استفاده کرد. طبی که سنتی باشد هم قابل نقد است و هم اگر جواب نداد باعث بدبینی به اسلام نمی‌شود. از آنجا که شناخت اطبای جدید از بدن و خواص مواد هزارها بار دقیق‌تر و عمیق‌تر از شناخت اطبای سنتی است، تجویزهای طب سنتی فقط در صورتی که با علوم جدید تأیید شوند می‌توانند مکمل درمان باشند. اما باید توجه کرد که این درمان بدیل طب جدید نیست و در جایی که تعارضی وجود دارد نظر طب جدید تقدم دارد.

۴- طب سنتی از ابزارهای جدید بسته‌بندی کمتر استفاده می‌کند و داروهای مورد استفاده اغلب در حین کاشت و برداشت و انتقال آلوده می‌شوند. بیشتر گیاهانی که در طب سنتی بدون بسته‌بندی بهداشتی به فروش می‌رسند اندازه‌ای کوتاهتر از قد و قامت حیوانات وحشی و اهلی دارند و ممکن است زیر دست و پای این حیوانات رشد کرده باشند و اغلب با دستانی آلوده و به شیوه ای غیر بهداشتی برداشت و حمل میشوند. بنابراین تنها میوه‌ها و گیاهانی که شستشوی آنها ممکن است می‌توانند مکمل درمان‌های جدید باشند.

 میکروب‌ها و قارچ ها با چشم دیده نمی‌شوند و  تشخیص غذای سالم  کار آسانی نیست. برای اینکه مشخص شود آلودگی داروهای سنتی تا چه اندازه جدی است یک مثال می‌زنم. کنجدهای مورد استفاده در کشور اغلب وارداتی هستند. این کنجدها ماهها در کشتی ها و در مسیرهایی که رطوبت و گرمای هوا بسیار بالاست حمل می‌شوند. بنابراین کارشناسان هشدار می دهند که احتمال آلودگی این کنجدها به قارچ‌های سمی بسیار بالاست.  روغن کنجد به عنوان یک روغن سالم تنها در کارخانه‌های مجهز به اشعه‌های ضد قارچ تولید می‌شود و تهیة  آن به شیوه‌های سنتی به هیچ وجه قابل اطمینان نیست.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۵۱
رضا صادقی

برای فهم جهان به دو بال قانون و معنا نیاز است و از این نظر تفاوتی ندارد که با موجودی آگاه روبرو باشیم یا با یک جسم ناآگاه. البته در فهم یک موجود آگاه معنا تقدم دارد و در فهم اجسام قانون تقدم دارد. اما قانون معنا را نفی نمی‌کند و بالعکس.

هنگام تعظیم یک انسان نخست به معنای آن توجه می‌کنیم. اما این تعظیم همزمان حرکت یک جسم است که فیزیک می‌تواند قانون آن را بیان کند. ولی هنگام افتادن یک سیب نخست به قانون آن توجه می‌کنیم. البته این افتادن نیز می‌تواند معنا  داشته باشد و به عنوان نمونه سخاوت کیهان، هماهنگی و زیبایی جهان هستی یا لطف خداوند  را نشان دهد.

ذهن یا مکتبی که از بین دوگانة قانون و معنا فقط به یکی اکتفا کند و یکی را انکار کند به بن‌بست می‌رسد. به عنوان نمونه عظمت و پویایی دریا برای هر انسانی معنا دارد. اما یافتن معنای پلاستیک پوسیدة زیر شن‌های ساحل کار آسانی نیست. در چنین مواقعی برای خروج از حیرت نخست باید به قانون تجزیة پلاستیک توجه کرد. در این صورت همین پلاستیک پوسیده بخشی از ساختار جهان با عظمتی خواهد بود که با قوانینی دقیق در تحول است.

وقتی پلاستیک پوسیده قانون داشته باشد  معنا هم پیدا می‌کند. هنگام روبرو شدن با سخنان به ظاهر بی‌معنای یک انسان نیز نخست باید به قانون این رفتار توجه کرد. این قانون که انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به ارتباط و توجه دارد نخستین قانونی است که سخنان به ظاهر بی ربط یک انسان را معنادار می‌کند و تحمل آن را آسان می کند.

پذیرش نقش قوانین در تحولات جهان پاسخی برای مسئلة شر است و در عمل تحمل سختی‌ها را آسان می‌کند و آنها را کاهش می‌دهد. رنج کودکی که زیر آوار زلزله یا در سیل گرفتار می‌شود قانون دارد و با فهم این قانون می‌توان مانع این رنج شد. یک درد اگر معنایی داشته باشد و پیامی از جانب یک موجود آگاه باشد قابل تحمل می‌شود و حتی می‌تواند آغاز یک گفتگو باشد. اما وقتی ذهن نمی‌تواند این معنا را درک کند به قانون نیاز است. درد قانون دارد و با کشف قانون می‌توان آن را فهمید و با آن وارد گفتگو شد. اما دردی که قانون دارد معنا هم دارد.

(جهان بی معنا قابل تحمل نیست و جهان بی قانون قابل فهم نیست. یکی از امتیازات فلسفة صدرا این است که معنا را با قانون جمع می‌کند. با اینکه او یکی از معناگراترین نظام‌های فلسفی را دارد اما ماهیت و قوانین ذاتی و ضروری آن را حفظ می‌کند و از آن به عنوان سپری در برابر مسئلة شر یاد می‌کند. فلسفه صدرا این قابلیت را دارد که نشان دهد تقابل معنا و قانون مانند تقابل تجربه و عقل یک تقابل ساختگی است. این قبیل تقابل های ساختگی در فلسفه و سیاست مدرن کم نیستند و   در بقای تمدن غرب نقش مهمی دارند. )

وجود قانون منافاتی با ارادة مطلق الهی و معجزه ندارد. از  معجزه و اراده مطلق  در ساحت وجود نیز میتوان دفاع کرد. تبدیل شدن عصا به اژدها می تواند به معنای نابود شدن عصا و خلق اژدها باشد. در واقع اگر قانون نباشد خلقت یا نابود کردن بی معناست. چون خلق چیزها یا نابود کردن آنها زمانی معنا دارد که هر کدام از چیزها قانون و آثار خود را داشته باشند. اما اگر قانون و آثار چیزها تابع ارادة الهی باشد خدا به جای خلق یک موجود قوانین موجود کنونی را به گونه ای تغییر می دهد که آثار مورد نظر او را داشته باشد. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۳۵
رضا صادقی

عوارض واکسن کرونا
بیماری کرونا عوارضی شدید دارد. اما واکسن کرونا اغلب عوارض خفیفی به دنبا دارد که بسیار طبیعی است و هنگام تزریق واکسن در خصوص این عوارض خفیف اطلاع‌رسانی می‌شود. من امروز بعد از دریافت واکسن  برگه‌ای را دریافت کردم که توصیه‌های پزشکی بعد از دریافت واکسن را اعلام می‌کند و به  عوارض خفیف آن نیز اشاره میکند.

 

اما در فضای مجازی و در بین مردم در خصوص عوارض شدید این واکسن مطالبی نقل می‌شود که ممکن است  برخی افراد را از دریافت واکسن منصرف کند.  حتی گاهی گمان می‌شود واکسیناسیون تمام مردم جهان توطئه‌ای برای نابودی نسل بشر است. من استاد دانشگاهی را می شناسم که این طور فکر می کند.

 

برای اینکه بی‌پایه بودن این مطالب روشن شود فقط کافی است از منبع و دلیل آن سوال کنید. در پاسخ یا شما را به یک سایت ارجاع می‌دهند و یا حکایت‌هایی را نقل می‌کنند مانند اینکه در فلان روستا یک نفر بعد از تزریق تلف شد. در حالی که مرگ یک انسان بعد از دریافت واکسن دلیل بر این نیست که مرگ او بر اثر دریافت واکسن است. به هر حال انسانها قبل یا بعد از دریافت واکسن به دلایل مختلفی می میرند. خطر واکسن برای انسان را فقط متخصصین می‌توانند اثبات کنند و هیچ موسسه یا دانشگاه معتبری واکسن کرونا را خطرناک نمی‌داند.

 

در برابر کسانی که واکسن را خطرناک می‌دانند به دو شیوه علمی و دینی می‌توان استدلال کرد. اگر واکسن عوارضی دارد این مطلب را چه کسی می‌تواند کشف کند؟ آیا کسی بدون تخصص پزشکی می‌تواند متوجه شود که این واکسن برای انسان خطر دارد؟ واکسن کرونا را یک فرد جنایتکار که تولید نکرده است. گروه زیادی از پزشکان و متخصصان در تولید این واکسن نقش داشته‌اند و موسسات و دانشگاه‌های زیادی در سطح کشور (برای واکسن ایرانی) و جهان (برای واکسن‌های چینی و ...) آن را تأیید کرده‌اند. خود پزشکان نیز نخستین گروهی بودند که واکسن را دریافت کردند.

 

بیشتر جمعیت ایران مسلمان و شیعه هستند. در بین دلایل اینکه چرا شیعه هستم اعتماد به علم را نیز باید بیان کرد. در خوانش شیعی از اسلام یافته‌های علوم تجربی اعتبار دارند و پیروی از دستورات پزشک برای حفظ جان واجب است. در واقع حتی تقلید نیز نوعی رجوع به متخصص برای دانستن احکام دینی است. بنابراین تقلید نیز یعنی اعتماد به تخصص.

 عمل به احکام دینی مشروط به این است که برای بدن ضرر نداشته باشند و در این خصوص نظر پزشک متخصص حجت است . به عنوان نمونه پزشک اگر روزه را مضر بداند روزه حرام می‌شود. حفظ جان واجب است و اگر پزشک انجام کاری را برای حفظ جان لازم بداند انجام آن کار از نظر دینی واجب  می شود. بنابراین کسانی که متدین هستند اغلب با این فتوا روبرو هستند که اگر پزشکان متخصص دریافت واکسن را برای حفظ جان شما و سایر افراد جامعه لازم می‌دانند پس دریافت واکسن از نظر شرعی واجب است.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۲۱
رضا صادقی

جرمی بنتام فیلسوف فایده گرای قرن ۱۸ و ۱۹ طراح زندان نیز هست. زندانی که او طراحی کرد سراسربینPanopticon نام دارد. در زندان بنتام از یک اتاق کنترل مرکزی می‌توان تمام سلولهای این زندان را مشاهده کرد و زندانی‌ها فقط از طریق این اتاق کنترل می‌توانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند. (  Bentham

The Panopticon Writings )

 

 

خبر خوب این که زندان سراسربین بنتام بعد از او فقط یک بار در جهان ساخته شد. خبر بد این که وسعت آن به اندازة کل جهان بود و اکنون انسان معاصر با کمک فناوری بیش از هر زمانی در چنین زندانی گرفتار شده است. ساختار و کارکرد این زندان نیز دقیقا بر اساس قواعد فایده‌گرایی است. البته فایدة اصلی در درجة نخست برای اتاق کنترل و سپس برای طبقات بالاست.

فیلم پلتفرم آخرین تصویر از این زندان جهانی است که در آن زندانی‌ها در طبقات مختلفی گرفتار شده اند و باقیمانده غذای طبقات بالاخوراک طبقات پایین می‌شود.

 

 


 زندان طبقاتی پلتفرم فقط تقسیم امکانات جهان را به تصویر نمی‌کشد. این زندان از نگاه بسیاری از مفسرین  تصویری از خوراک ذهنی انسان معاصر است. یک گروه که در اتاق مرکزی قرار دارند اندیشه ای را تولید می‌کنند و این اندیشه  نخست در اختیار طبقات بالا قرار می‌گیرد و با تأخیر و تحریف بسیار در نهایت در اختیار طبقات پایین قرار می‌گیرد. 

اکنون جوامعی که نمی‌اندیشند و اندیشه را همراه سایر کالاها وارد می‌کنند محکوم به زندگی در طبقات پایین زندان جرمی بنتام هستند.  فقط با اندیشه می‌توان از کنترل زندانبانهای این زندان سراسربین خارج شد. البته همیشه کسانی هستند که قصد دارند با اندیشه به اتاق کنترل این زندان وارد شوند و کنترل ذهن‌ها را در دست بگیرند. اما ذهن چنین افرادی نیز هنوز در کنترل اندیشة جرمی بنتام است. چون آنها حتی اگر در اتاق کنترل باشند باز در ساختاری قرار دارند که بنتام آن را طراحی کرده است. برای خروج از این زندان باید قواعد این بازی را به هم زد. زمانی می‌توان ادعا کرد که از زندان جرمی بنتام و امثال او خارج شده ایم که اتاق کنترلی وجود نداشته باشد و برای هر انسانی امکان و فرصت اندیشه فراهم باشد. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۰ ، ۱۰:۴۲
رضا صادقی

انسان‌های بی‌خدا نه تنها دلیلی برای حیات جاودانه ندارند بلکه میلی هم به حیات جاودانه ندارند. چون برای آنها چیزی وجود ندارد که بتوان تا ابد به دنبال آن بود.

اما برای خداباوران یکی از خوبی‌های جهان این است که دارای وجودی مطلق است. اگر این وجود مطلق نبود حیات جاودانه کسالت‌آور و در یک بازة زمانی نامتناهی بی‌معنا می‌شد. برای آنها حیات جاودانه یعنی حرکت به سمت مطلقی که "کل یوم هو فی شان" و تلاش برای کشفی که هیچ وقت به پایان نمی‌رسد.

وجود چنین خدایی باعث می‌شود انسان و جهان یک لحظه آرام نباشند. نزدیک شدن به خدای بی نهایت، نهایت هوشیاری را می‌طلبد. چون در هر لحظه چیزی بی‌نهایت هست که اگر در غفلت باشی تمام آن را از دست می‌دهی و اگر در نهایت هوشیاری باشی اندکی از آن را به دست می آوری.

 اما در زندگی بدون خدا هوشیاری و دست کم عقل یک مشکل غیر قابل تحمل است. برای همین مکاتب بی خدا مدام با عقل سر جنگ دارند و جوامع مدرن با ساختن نیازهایی بی نهایت یا با انواع مخدرها و روان‌گردان‌ها و مشروبات و بازی ها و رمان‌ها و سرگرمی‌ها هوشیاری و عقل را تضعیف و سرکوب می کنند.

نزدیکی به خدایی که تمام خوبی ها را دارد فقط رفتن به بهشت و بهشتی شدن نیست بلکه بهشت شدن است. به این سخن صدرا در تعریف تقرب به خدا توجه کنید:

«کسی که علوم او حقیقی باشد، ساخته‌های او محکم باشد، کارهای او درست و اخلاق او زیبا باشد، آرای او درست باشد و خیر او به دیگران دائمی باشد، چنین کسی به خداوند نزدیکتر و شبیه‌تر است. چون خداوند این گونه است.» (اسفار صفحه ۱۰۴ جلد ۷)

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۰ ، ۱۲:۴۶
رضا صادقی