قانون و معنا
برای فهم جهان به دو بال قانون و معنا نیاز است و از این نظر تفاوتی ندارد که با موجودی آگاه روبرو باشیم یا با یک جسم ناآگاه. البته در فهم یک موجود آگاه معنا تقدم دارد و در فهم اجسام قانون تقدم دارد. اما قانون معنا را نفی نمیکند و بالعکس.
هنگام تعظیم یک انسان نخست به معنای آن توجه میکنیم. اما این تعظیم همزمان حرکت یک جسم است که فیزیک میتواند قانون آن را بیان کند. ولی هنگام افتادن یک سیب نخست به قانون آن توجه میکنیم. البته این افتادن نیز میتواند معنا داشته باشد و به عنوان نمونه سخاوت کیهان، هماهنگی و زیبایی جهان هستی یا لطف خداوند را نشان دهد.
ذهن یا مکتبی که از بین دوگانة قانون و معنا فقط به یکی اکتفا کند و یکی را انکار کند به بنبست میرسد. به عنوان نمونه عظمت و پویایی دریا برای هر انسانی معنا دارد. اما یافتن معنای پلاستیک پوسیدة زیر شنهای ساحل کار آسانی نیست. در چنین مواقعی برای خروج از حیرت نخست باید به قانون تجزیة پلاستیک توجه کرد. در این صورت همین پلاستیک پوسیده بخشی از ساختار جهان با عظمتی خواهد بود که با قوانینی دقیق در تحول است.
وقتی پلاستیک پوسیده قانون داشته باشد معنا هم پیدا میکند. هنگام روبرو شدن با سخنان به ظاهر بیمعنای یک انسان نیز نخست باید به قانون این رفتار توجه کرد. این قانون که انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به ارتباط و توجه دارد نخستین قانونی است که سخنان به ظاهر بی ربط یک انسان را معنادار میکند و تحمل آن را آسان می کند.
پذیرش نقش قوانین در تحولات جهان پاسخی برای مسئلة شر است و در عمل تحمل سختیها را آسان میکند و آنها را کاهش میدهد. رنج کودکی که زیر آوار زلزله یا در سیل گرفتار میشود قانون دارد و با فهم این قانون میتوان مانع این رنج شد. یک درد اگر معنایی داشته باشد و پیامی از جانب یک موجود آگاه باشد قابل تحمل میشود و حتی میتواند آغاز یک گفتگو باشد. اما وقتی ذهن نمیتواند این معنا را درک کند به قانون نیاز است. درد قانون دارد و با کشف قانون میتوان آن را فهمید و با آن وارد گفتگو شد. اما دردی که قانون دارد معنا هم دارد.
(جهان بی معنا قابل تحمل نیست و جهان بی قانون قابل فهم نیست. یکی از امتیازات فلسفة صدرا این است که معنا را با قانون جمع میکند. با اینکه او یکی از معناگراترین نظامهای فلسفی را دارد اما ماهیت و قوانین ذاتی و ضروری آن را حفظ میکند و از آن به عنوان سپری در برابر مسئلة شر یاد میکند. فلسفه صدرا این قابلیت را دارد که نشان دهد تقابل معنا و قانون مانند تقابل تجربه و عقل یک تقابل ساختگی است. این قبیل تقابل های ساختگی در فلسفه و سیاست مدرن کم نیستند و در بقای تمدن غرب نقش مهمی دارند. )
وجود قانون منافاتی با ارادة مطلق الهی و معجزه ندارد. از معجزه و اراده مطلق در ساحت وجود نیز میتوان دفاع کرد. تبدیل شدن عصا به اژدها می تواند به معنای نابود شدن عصا و خلق اژدها باشد. در واقع اگر قانون نباشد خلقت یا نابود کردن بی معناست. چون خلق چیزها یا نابود کردن آنها زمانی معنا دارد که هر کدام از چیزها قانون و آثار خود را داشته باشند. اما اگر قانون و آثار چیزها تابع ارادة الهی باشد خدا به جای خلق یک موجود قوانین موجود کنونی را به گونه ای تغییر می دهد که آثار مورد نظر او را داشته باشد.