جدایی دانشگاه از نظام آموزش و پرورش
وزیر آموزش و پرورش می گوید با اینکه هدف ما تعلیم و تربیت است، اما: "کنکور پدر نظام تعلیم و تربیت را در آورده است."
او برای حل این مشکل راه حل یکپارچگی را مطرح می کند : "تا زمانی که ساختار نظام آموزشی کشور به ساختاری یکپارچه، بههمپیوسته و مبتنی بر نیازهای جامعه و رویکرد تربیتی تبدیل نشود، به اهداف تربیت دست نخواهیم یافت."
اینجا
دو گانة آموزش و پرورش و دانشگاه مانع اصلی تحقق چنین ساختاری است. به نظر می رسد منطق اصلی این جدایی زیستی است. یعنی یک دوره برای کودک و نوجوان طراحی شده است و یک دوره برای جوانان بالای 18 سال که استقلالی نسبی دارند. این منطق مزایا و آسیبهایی به دنبال داشته است. اما به نظر می رسد در یک نظام پیوسته و یکپارچه امکان انتقال روانتر بین مقاطع وجود دارد و شوک انتقال از محیط مدرسه به دانشگاه نیز وجود ندارد. امکان شناسایی و هدایت استعدادها از سنین پایین تر نیز امتیاز یک نظام یکپارچه است. در چنین نظامی تداخل و تکرار کمتری وجود دارد و عمر و سرمایه های انسانی کمتر هدر می شوند.
اکنون سالهاست که نه دانشگاه خوب کار می کندو نه آموزش و پرورش و هر دو ساختار نیز از یکدیگر گلایه دارند و یکدیگر را مقصر می دانند. در حالی که کودکان باید زندگی کنند و در متن زندگی تعامل و مهارتها را آموزش ببینند. اما نظام آموزش و پرورش به آموزش مهارت تست زنی تبدیل شده است و افراد برتر بر اساس رتبة کنکور معرفی می شوند. درسهای دورة پیش از دانشگاه نیز اغلب به عنوان مقدمه ای برای ورود به دانشگاه تنظیم می شوند و در این مسیر کودکان هم از زندگی محروم می شوند و هم از آموختن انواع مهارتهای زندگی مانند: تعامل، تاب آوری، کار با هوش مصنوعی، راههای جدید تجارت و کسب درآمد، راههای استفاده از ابزارهای جدید و ...
یکپارچگی ساختاری با حذف کنکور حاصل نمی شود و نیاز است نخست یک سازمان متولی دو دوره ی آموزشی شود و در بلندمدت این دو دوره با یکدیگر هماهنگ شوند. این هماهنگی هدفی به نام ورود به دانشگاه را از ذهن دانش آموزان خارج می کند و امکان آموزش نیازهای واقعی آنها را فراهم می کند.