مغالطه ی "نمودِ شر"
آمار بالای قتل و جنایت در تاریخ بشر نیز برای بدبینی به انسان استدلالی تاریخی فراهم کرده است. بر اساس آماری که تافلر ارائه می کند در سطح سیارة زمین به طور متوسط در هر سال حدود سی جنگ با ابعاد گوناگون رخ می دهد. او پیش بینی می کند در آینده این آمار به 50 تا 100 جنگ افزایش می یابد.[1] خاک ایران عزیز در 2500 سال گذشته بیش از 120 جنگ را به یاد دارد. حمله ی صدام، حمله ی داعش و حمله ی اسرائیل و آمریکا آخرین نمونه ها هستند.
هر گونه گزارشی که از جنگ و غارت در تاریخ وجود دارد و هر گونه درد و رنجی که انسان در طول زندگی از رفتار و گفتار هم نوعان خود تحمل می کند، این باور را تقویت میکند که نوع انسان بیشتر میل به بدی دارد و انسان گرگ انسان است. با این که در برخی از جنگها میلیونها انسان کشته شده اند، اما این آمار نمی تواند طبیعت و هویت انسان را به طور کامل معرفی کند. هیچ مورخ یا گزارشگری وظیفه ندارد رویدادهای تکراری زمین را گزارش کند. در حالی که طبیعت انسان را با کمک رویدادهای تکراری بهتر می توان شناخت. در روی زمین برای هر انسانی که کشته می شود، یک قاتل وجود دارد. اما صدها نفر برای رشد و پرورش و حفظ جان او تلاش کرده اند. کار و تلاش خانواده ها و مربیان برای پرورش نسل بعد از خود، متن اصلی زندگی انسان در تمام جوامع است. تاریخ قادر نیست جزئیات این بخش را که پر از فداکاری و عشق و معناست، ثبت کند.
سازمانها و دولتها در طول تاریخ برای آموزش و رشد و رفاه شهروندان تلاش میکنند. اما فقط نام دولتهایی در تاریخ می ماند که گرفتار جنگ و خشونت و خیانت می شوند. در حالی که همیشه تولدها بیش از مرگ و مرگ طبیعی بیش از قتل است، علم تاریخ نیز مانند روزنامه ها و رسانه ها فقط تعداد قتلها را گزارش میکند. این بخشی از روانشناسی انسان است. دروغی که یک نفر یک بار می گوید، بیشتر از سخنان راستی که همیشه می گوید در ذهن ها می ماند. جنایت و شرارت نیز مانند دروغ، رویدادی طبیعی و تکراری و قابل انتظار نیست و در خاطرة تاریخ ثبت می شود.
در دوگانة بود و نمود، بدی نمود بیشتری دارد. همین نمود بدیها ریشة بدبینی به نوع انسان است. قضاوت بر اساس نمود شر را می توان "مغالطة نمود شر" نامید. مردم در این مغالطة بسیار رایج از اینکه بدی نمود بیشتری دارد، نتیجه می گیرند که بدی و شرارت همه جا را فرا گرفته است. فیلسوفان تاریخ نیز ممکن است با مغالطة مشابهی به این نتیجه برسند که شرارت در ذات انسان است و بر تاریخ غلبه دارد. در حالی که جنگ و کشتار فقط نمود بیشتری دارد و بیشتر رفتارهای بشر برای کمک و محافظت از دیگران است. حتی در متن جنگها نیز نمی توان ادعا کرد شرارت بر انسان غلبه دارد. در بسیاری از جنگها و قتلها و دشمنی ها جهالت و خطای شناختی بیش از شرارت و خطای اخلاقی است. بخش زیادی از اقدامات جنگی برای حفظ جان انسانهاست. در سایر موارد نیز سربازان اغلب گمان می کنند در حال دفاع از ارزشهایی مانند حقیقت و شرافت هستند و رفتار خود را غیر اخلاقی نمیدانند. این قضاوت آنها اگر نادرست باشد ناشی از شرارت ذاتی نیست و جهالت آنها را نشان می دهد.
. تافلر، 1377، 114