دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

1- چندی پیش موجی رسانه ای در خصوص جاسوسان محیط زیستی ایجاد شد که با آن برخوردی احساسی شد. کارهایی که سازمان محیط زیست انجام می دهد بسیار انسانی و شیک است. این سازمان از جنگلها و مراتع مراقبت می کند و مانع انقراض گونه های حیوانی و گیاهی می شود. همیشه کارهای انسانی می‌توانند پوششی برای جاسوسی باشند و عنوان حفاظت از محیط زیست پوشش مناسبی برای این کار است. اما گاهی هم یک موج رسانه ای در خصوص جاسوس ها می تواند پوششی برای یک مشکل امنیتی جدی تر باشد.

2- در جهان میلیاردها گونه حیوانی و گیاهی وجود دارد و در یک جهان ایدئال باید از همه گونه های حیوانی و گیاهی محافظت شود. در چنین جهانی حیوانات نیز حق مسکن و درمان دارند و راهها و وسایل نقلیه به گونه ای طراحی می شوند که جان حشرات و مورچه ها نیز در امان باشد.

3- اما جهان کنونی یک جهان ایدئال نیست و امکانات زمین محدود است. در جهانی که امکانات محدودی دارد، مسکن و آب و بهداشت انسانها در اولویت است. (تشکیک در وجود صدرایی و اصالت انسان غربی در این خصوص اتفاق نظر دارند.) به بیان دیگر تا زمانی که در جهان انسانهایی هستند که فاقد مسکن هستند ساختن مسکن برای حیوانات و حشرات کاری غیر عقلانی و غیر اخلاقی است.

4- اینکه حیوانات از زمین و آب و بهداشت برخوردار باشند نشانه رشد است. اما اینکه حیوانات رفاهی بیش از انسانها داشته باشند نشانه رشدی کاریکاتوری است. اکنون در کشور ما 18 میلیون هکتار زمین تحت حفاظت محیط زیست است. این زمینها اغلب بسیار حاصل خیز هستند و از نظر آب و هوایی از بهترین مناطق کشور هستند. اما طبق قوانین فقط حیوانات حق استفاده از این زمینها را دارند و 80 میلیون انسان در این 18 میلیون هکتار حق تصرف ندارند. (یعنی تقریبا برای هر خانوار ایرانی یک هکتار جنگل یا مرتع وجود دارد اما آنها مجبورند در یک آپارتمان 80 متری اسیر باشند تا حیوانات محیط زیست کافی داشته باشند.)

5- بیشتر جمعیت کشور در حاشیه کویر زندگی می کنند و دچار کمبود آب هستند. شیرین کردن آب دریا و انتقال آن به کویر مرکزی یکی از راههای حل مشکل آب انسانهای ساکن در این مناطق است. اما انتقال آب باعث شور شدن آب دریا می شود و به همین دلیل سازمان محیط زیست سالها یکی از موانع اصلی انتقال آب از دریا بود. طبق قوانین محیط زیست، تامین آب حیوانات دریا از تامین آب انسانها مهمتر است.

6- اکنون کمبود آب و مسکن برای کشور به یک مشکل امنیتی بلند مدت تبدیل شده است که زندگی یک جمعیت 80 میلیونی از انسانها را با خطر مواجه کرده است. نقش سازمان محیط زیست در این فاجعه این است که 18 میلیون هکتار از مراتع حاصل خیز و پر آب کشور را از دسترس انسانها خارج کرده است و استفاده از آن را برای انسانها ممنوع کرده است. این سازمان سالها مانع انتقال آب دریا به کویر مرکزی ایران شده است و از طرفی مانع کشت گندم و درختان میوه در 18 میلیون هکتار از زمینهای حاصل خیز و پرآب می شود.

7- برای نگهداری حیواناتی که در معرض انقراض هستند می توان از محیطهای چند هکتاری دارای حصار استفاده کرد. اکنون انسانها در قفسهایی به نام آپارتمان هستند و حیوانات آزاد هستند. هیچ حیوان یا انسانی نباید در قفس باشد. به جای اختصاص میلیونها هکتار زمین به حیوانات می توان با حصارکشی  هزاران هکتار را به حیوانات اختصاص داد و سایر بخشهای ایران عزیز را آزاد کرد. اکنون بخش زیادی از سرزمین ایران عزیز در اشغال است و به شیوه ای پیچیده و بیشتر با رسانه ها و خبرسازی در مورد حیوانات از این اشغال دفاع می شود.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۰۰ ، ۰۸:۱۰
رضا صادقی

در اخلاق دینی دروغ کلید همه بدی هاست. از نظر عقلی نیز دروغ مانعی بزرگ در برابر رشد فرد و جامعه است.   بازار بدون دروغ رونق و جامعه بدون دروغ ماندگاری و آرامش بیشتری دارد.


اما دروغ مصلحتی عنوانی است که معمولا در نقد اخلاق دینی به آن اشاره می شود و از جواز دروغ مصلحتی به عنوان یک نقطه ضعف یاد می شود.

 

 دروغ مصلحتی قطعا به این معنا نیست که "برای کسب منفعت شخصی می توان دروغ گفت". اما به طور قطع برخی از دروغها هستند که هیچ کس آنها را بد نمی داند. به عنوان نمونه فریب دادن یک انتحاری که به دنبال اتوبوس کودکان مدرسه است بد نیست. اگر راهی برای نجات جان کودکان وجود ندارد، کسی با دروغ مصلحتی مخالف نیست. 

در واقع برخی از فیلسوفان اخلاق حتی از سرقت یا قتل مصلحتی نیز دفاع می کنند. (ر. ک. فصل 3 از کتاب توهم بی تقصیری پیتر انگر) به عنوان نمونه اگر کشتی تفریحی کودکان مدرسه در دریا غرق شده است و فقط با سرقت یک قایق می توان جان آنها را نجات داد، چنین سرقتی برای نجات جان کودکانی که به زودی جان خواهند داد جایز بلکه لازم است. 


اما اگر شما فقط با قتل نگهبان این قایق می توانید جان سی کودک را نجات دهید آیا این قتل نیز جایز است؟
در اینجا نیز پاسخ برخی از فیلسوفان اخلاق مثبت است. البته قتل یا سرقتی که از نظر اخلاقی مجاز باشد فاقد کیفر و مجازات حقوقی  نیست. اما گاهی تحمل عنوان قاتل و حتی قصاص شدن هزینه ای است که یک فرد لازم است برای زیست اخلاقی بپردازد. بنابراین جواز سرقت یا حتی قتل مصلحتی در اخلاق به معنای جواز حقوقی نیست و باعث هرج و مرج نمی شود.  با منع این کار در قوانین حقوقی می توان قوام و نظم جامعه را حفظ کرد.

جواز دروغ یا سرقت مصلحتی به این معنا نیست که احکام اخلاقی نسبی هستند. دروغ و سرقت مفسده ای ذاتی دارند. اما گاهی این مفسده در عمل با یک مصلحت دیگر تعارض پیدا می کند. جواز دروغ مصلحتی فقط به این معناست که مصلحتی مانند حفظ جان انسانها به اندازه ای اهمیت دارد که بر مفسده دروغ غلبه می کند.  

 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۳۷
رضا صادقی

دولتها نقش مهمی در تنظیم ساختار یک کشور دارند. در یک ساختار همه چیز به یکدیگر ارتباط دارند و یک مشکل کوچک ممکن است در یک دومینو به کوهی از مشکلات تبدیل شود و همه چیز را به هم بریزد.

به عنوان نمونه اخیرا مشخص شده است گرانی علوفه علت کمبود برق است. (یک مثال خوب برای دفاع از کل گرایی:)

وقتی علوفه گران شد گوشت گران شد. گوشت که گران شد مردم قدرت خرید نداشتند و تولید گوشت در برخی دامداری ها متوقف شد.

در چنین وضعیتی دامداری های خالی زیادی وجود داشتند که مجهز به برق صنعتی بودند و محل مناسبی برای تولید رمزارز بودند. (برق قوی و محیط دور از دسترس بازرسهایی که دنبال مراکز تولید رمزارز هستند) با توجه به اینکه برای تولید رمزارزها برق زیادی مصرف می شود ، مناطق زیادی از کشور گرفتار قطعی برق شدند.

 

بنابراین افزایش قیمت علوفه در یک چرخه طولانی از مشکلات باعث قطعی برق شد. در چنین مواقعی مقصر اصلی دولت است که در مدیریت این ساختار ناتوان بوده است.

 

اما بخشی از مشکل نیز ناشی از فرهنگ مردم است. برای اینکه نقش مردم در بروز چنین مشکلی مشخص شود می توان به این رویداد اقتصادی  از زاویه ای دیگر نگاه کرد:

 

کشور ما در دامداری مزیتی نسبی دارد. تنوع آب و هوایی و گسترة سرزمینی باعث شده تا دامداری یکی از شغل های پرطرفدار و پردرآمد باشد. دامداری یعنی داشتن دستگاهی که از علوفه گوشت تولید می کند. روشن است که این دستگاه به طور طبیعی بسیار سودآور است. اما دولت نیز برای تأمین امنیت غذایی از این شغل حمایتهای گسترده ای می کند. واگذاری زمینهای ملی و  معافیت مالیاتی و تلاش برای تأمین نهاده های دامی تنها بخشی از حمایتهای دولت از دامداران است. دولت به دامداران وامهای کم بهره نیز می دهد و در بیمه کسب و کار آنها تخفیف زیادی می دهد. تا اینجا به نظر می رسد دولت بیش از وظیفه خود به دامداران کمک می کند. 

 

اکنون دامداری را فرض کنید که از دولت زمین مجانی و امکاناتی مانند برق و آب و وامهای کم بهره گرفته است  و مالیات نیز پرداخت نمی کند. او  سالها از سود این امکانات برخوردار شده است.اما در یک دوره زمانی که ساختار اقتصاد با بحران روبر شده است نه تنها دیگر حاضر به تولید گوشت نیست بلکه برای سود بیشتر سهم خود از نهاده های دامی را با قیمت دولتی دریافت می کند و در بازار آزاد  می فروشد. اما باز هم قانع نیست و دامداری را به شرکتهای تولید رمزارزهای غیر مجاز اجاره داده و در اوج گرما باعث کمبود برق شده است.

 

این دامدار فقط یک نمونه از هزارها فرصت طلبی است که از خود مردم هستند و فقط به سود خود فکر می کنند. اکنون در بین مردم میلیاردرهای زیادی وجود دارند که  دولت وقتی به نرخ ارز توجه می کند به مسکن حمله می کنند و وقتی دولت بازار مسکن را سامان می دهد به خودرو حمله می کنند و وقتی خودرو سامان می گیرد به بورس حمله می کنند و الان نیز به رمزارزها هجوم برده اند. این عده بدون اینکه خودرو یا مسکن یا طلا و ارز نیاز داشته باشند فقط برای سود بدون کار اقدام به خرید می کنند.

 

مشکل اصلی این است که بخش زیادی از جامعه با اینکه این روش را تقبیح می کنند اما به مجرد اینکه میلیاردر شدند همین روش را دنبال می کنند.  این یک مشکل فرهنگی است. در واقع بیشتر کسانی که این روش کسب سود را تقبیح می کنند فقط حسرت خود را بیان می کنند که نمی توانند این گونه باشند و اغلب خود آنها نیز به میزانی که سرمایه دارند به همین روش عمل می کنند.

 

بنابراین در قضاوت در مورد علت مشکلات اقتصادی هم باید به نقش دولت توجه کرد و هم به نقش مردم. در تحلیلهای روزمره ما فقط دولت را مقصر می دانیم. اما من گمان می کنم نقش مردم و فرهنگ آنها در بروز بحران کنونی بسیار بیشتر است و تا فرهنگ مردم تغییر نکند با تغییر دولتها مشکلات جامعه حل نخواهد شد. در جامعه ای که دو میلیون نفر معتاد (و میلیونها نفر به صورت تفننی) به دنبال خرید مواد مخدر هستند هیچ دولتی نمی تواند قاچاق مواد مخدر را حل کند. من فکر می کنم به همین تعداد نیز میلیاردر معتاد به سود بدون کار داریم  و تا زمانی که فکر و فرهنگ آنها و عموم مردم تغییر نکند با حذف هر کدام از آنها یک یا چند نفر دیگر جایگزین آنها می شود. 

ملت و دولت دو روی یک سکه هستند و هر تحولی مشروط به همراهی و همکاری این دوست.

 

 

 

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۳۴
رضا صادقی

استادی را فرض کنید که از پنجره کلاس شاهد غرق شدن یک کودک در حوضی کم عمق است و فقط برای حفظ پرستیژ استادی، با آرامش و متانت درس خود را در تحلیل مفهوم "نوع دوستی" ادامه می دهد؟ شما چه قضاوتی در مورد این بی تفاوتی دارید؟ پیتر انگر که از منتقدین نظام دانشگاهی به ویژه در حوزة علوم انسانی و انتزاعی است معتقد است قضاوت آیندگان در مورد وضعیت دانشگاههای ما این است که بسیاری از اساتید دانشگاه در وضعیتی به مراتب بدتر از این استاد فرضی قرار دارند. چون آنها  وضعیت جهان و مرگ میلیونها کودک گرسنه را از پنجره کلاس درس می بینند و به عمد و با صدای بلند در مورد نوع دوستی سخنرانی می کنند تا کسی ناله کودکان گرسنه را نشنود.  او در اخلاقی که برای آینده می نویسد معتقد است هزینه زیست بر اساس اصول اخلاقی بسیار بالاست. او در مورد هزینه زیست اخلاقی یک استاد می نویسد:

خود من به عنوان یک استاد دانشگاه در 50 سال عمر خودم حتی 500 دلار برای کاهش مرگ  کودکان گرسنه در جهان هزینه‌ نکرده‌ام. در حالی که در جایگاهی بودم که می توانستم مانع مرگ هزاران کودک شوم.

در جهانی که هر سال میلیونها انسان از گرسنگی تلف می شوند وظایف ما فقط منحصر به تأمین هزینه های مالی نیست. در چنین وضعیتی ما باید حاضر باشیم از شهرت و اعتبار خود هزینه کنیم و یا چشم‌پوشی کنیم و حتی به شغل‌ و حرفه‌ای وارد شویم که از آن لذت نمی‌بریم.

انگر می گوید من می دانم فلسفه بسیار لذت‌بخش است و ما تمایل کمی داریم  به کارهای دیگری وارد شویم که درآمد بیشتر و لذت کمتری دارند. اما استادان دانشگاه دوستان و اعتبار زیادی در جامعه دارند و با توجه به سطح آگاهی خود به سادگی می‌توانند در شغل‌های آزاد موفق باشند و درآمدی به مراتب بیشتر کسب کنند.

حسرت انگر فقط این نیست که چرا از حقوق استادی برای کمک به گرسنگان اختصاص نداده است. حسرت اصلی او این است که با وجود توانایی هایی که داشته است چرا فقط به حقوق استادی اکتفا کرده است. به عنوان نمونه استادی که حقوق تدریس می‌کند به سادگی می‌تواند از این شغل دارای اعتبار چشم‌پوشی کند و در یک شرکت خصوصی درآمدی به مراتب بیشتر کسب کند و بیشتر درآمد اضافی خود را برای نجات جان کودکان گرسنه هزینه کند.

ممکن است تصور شود ما وظیفه نداریم تا این اندازه برای کودکان گرسنه هزینه کنیم. اما فرض کنید یک واگن سرگردان به زودی به دو کودک خردسال برخورد می کند و اگر آن را از مسیر خود منحرف کنید به خودروی گرانقیمت یک پیرمرد بازنشسته برخورد می کند و بیشتر پس انداز عمر او را نابود می کند و حتی یک پای او را قطع می کند. در چنین وضعیتی شما بر اساس اصول اخلاقی خود حاضر هستید بیشتر پس انداز این پیرمرد بازنشسته را نابود کنید و یک پای او را نیز قطع کنید تا جان دو کودک را نجات دهید.

اگر شما شغل نامداری را ترک کنید و به شغلی که درآمد بیشتری دارد وارد شوید هنوز وضعیت شما به مراتب بهتر از آن پیرمرد یک پاست که تمام پس انداز زندگی خود را از دست داده است. شما با تغییر شغل هزینه‌ای را که برای نجات جان صدها کودک پرداخت کرده‌اید به مراتب کمتر است.

 انگر ادعا دارد با استدلالی عقلی می تواند نشان دهد تا زمانی که در جهان کودکان از گرسنگی جان می‌دهند، بسیاری از استادان حقوق وظیفه دارند کرسی تدریس را رها کنند و به شغل‌هایی وارد شوند که درآمدی به مراتب بیشتر از استادی دارد تا بتوانند به وظایف اخلاقی ضروری خود عمل کنند. 

این مطلب از نگاه انگر در مورد بسیاری از رشته های انتزاعی که ضرورتی حیاتی ندارند صدق می کند.  اما وظیفة استاد فلسفه چیست؟ یک استاد پیر فلسفه به سختی می‌تواند مهارت‌های جدیدی کسب کند. انگر که 30 سال استاد دانشگاه نیویورک بوده است تعبیر تحقیرآمیزی (دست کم در فرهنگ ما) در مورد خودش به کار می برد و می گوید یک سگ پیر دیگر قادر نیست مهارتهای جدیدی یاد بگیرید.

 اما انگر به دانشجویان این رشته توصیه می‌کند به فکر کار پردرآمدتری باشند. البته استادی که قادر به کسب مهارتی پردرآمد نیست دست کم این توان را دارد که حوزة مطالعاتی خود را با معیارهایی مانند هیجان، لذت و آسایش فکری خود انتخاب نکند و به جای تلاش برای جلب توجه دیگران به خود، توجه آنها را به کودکی که در حال غرق شدن است جلب کند و یا دست کم سکوت کند و اجازه دهد دیگران ناله‌های آن کودک را بشنوند. او به جای بحث از مسائل حاشیه‌ای و انتزاعی باید به بحث‌هایی وارد شود که از نظر اجتماعی تأثیرگذار و مفید باشند.

بیشتر استادان برای حفظ وجهة خود و گاهی نیز برای حفظ آسایش و آرامش از ورود به سیاست پرهیز می‌کنند. اما سیاست بیشترین نقش را در مرگ یا نجات جان کودکان گرسنه دارد. از نگاه انگر ورود به سیاست و تلاش برای تغییر مسیر حرکت این واگن سرگردان که یکی از دلایل مرگ و میر میلیونی کودکان در جهان است یکی از هزینه‌های غیر مادی زیست اخلاقی است و افرادی که توان آن را دارند باید این هزینه را نیز پرداخت کنند. از نظر او  دانشگاه این توان را دارد که مسیر حرکت واگن سرگردان سیاست را تغییر دهد و جهانی بدون  گرسنگی بسازد. به اندازه ای که دانشگاه در ساختن جهان کنونی نقش داشته است در مرگ و میر میلیونی کودکان گرسنه نیز مقصر است و از نظر انگر با اصلاح مسیر دانشگاه امکان تحقق یک جهان بدون گرسنگی فراهم خواهد شد. 

Unger, Living High and letting die, 151-152

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۳۵
رضا صادقی

 

محبت به فرزند و تلاش برای رفع نیازهای او یک غریزه انسانی است که نقش مهمی در بقای بشر دارد. اما این غریزه باید با خودآگاهی همراه شود. به عنوان نمونه در جایی که با هزینة جشن تولد فرزندمان می توانیم هزینة درمان یک کودک فقیر را پرداخت کنیم وظیفة اخلاقی ما چیست؟ 

پیتر انگر در این مورد بحث مفصلی دارد. خلاصة دیدگاه او این است:

 بیشتر انسانها نسبت به نزدیکان خود  وظایف مالی سنگینی دارند. بنابراین افرادی که در رفاه متوسط هستند ممکن است با توجه به دو وظیفة اخلاقی دچار تعارض شوند. آنها از یک سو برای جلوگیری از مرگ و میر کودکان در جهان یک وظیفة اخلاقی عمومی دارند و از سوی دیگر نسبت به وابستگان نزدیک خود نیز وظایفی مالی دارند و برآورده کردن نیازهای آنها نیز یک تعهد اخلاقی شخصی بسیار قوی‌تر است. پرسش اصلی این است که وقتی رسیدگی به چند نفر محدود که تحت تکفل ما هستند، باعث می‌شود کودکان بیشتری در جهان جان دهند وظیفة اخلاقی ما چیست؟

نخست باید بدانیم این تعهد اخلاقی شخصی قوی‌تر شامل چه افرادی می‌شود؟ بیشتر انسان‌ها فقط نسبت به والدین، همسر و فرزندان خود وظایف سنگینی دارند و نسبت به دوستان و سایر اقوام تعهدات مالی خاصی ندارند. به ندرت پیش می‌آید که فردی در زندگی شما باشد که نسبت او با شما مانند نسبت والد و فرزندی باشد و به اندازة این جمع محدود نسبت به او وظایفی مالی داشته باشید. قول و قرارها با اینکه ممکن است تعهداتی ایجاد کنند اما به ندرت می‌توانند وظیفة اخلاقی سنگینی ایجاد کنند که شبیه وظیفة شما نسبت به والدین باشد. بنابراین باید به پرسش اصلی وارد شویم که در جایی که تعارض وجود دارد وظیفة اخلاقی ما چیست؟

 

وقتی کودکان شما کوچک هستند وظیفه دارید نیازهای اولیة آنها را برطرف کنید و حتی نسبت به آموزش آنها وظایف سنگینی دارید. اما خرید اسباب‌بازی گران قیمت و برگزاری جشنهای پرهزینه یا حتی فرستادن کودکان به مدارس خصوصی  وظیفه‌ای اخلاقی نیست. وقتی با 1000 دلار می‌توان جان 40 کودک را نجات داد پرداخت آن به مدرسة خصوصی فرزندتان کاری غیر اخلاقی است. برای نجات جان این تعداد کودک حتی اگر لازم شد باید محلة زندگی خود را تغییر دهید تا فرزندان شما بتوانند در مدرسة دولتی تحصیل کنند و شما با این پول بتوانید جان کودکان بیشتری را نجات دهید.[2] شما وظیفه دارید در یک دانشگاه عادی هزینة یک دورة تحصیلی متناسب را برای فرزندان خود پرداخت کنید. اما تا زمانی که کودکی از گرسنگی تلف می شود نباید فرزندان خود را به دانشگاه‌های نامدار پرهزینه بفرستید. وقتی آنها به حدی از رشد رسیدند که می‌توانند زندگی مستقلی داشته باشند شما وظیفه‌ای اخلاقی در قبال آنها ندارید و در پرداخت هر مبلغی به آنها باید نیاز آنها را با نیاز سایر انسان‌ها مقایسه کنید و بر اساس اولویت‌ها تصمیم بگیرید.

در نهایت ادعای انگر این است که از نظر اخلاقی بیشتر انسانها وظیفه دارند  بیشتر درآمد خود را برای کاهش مرگ و میر و نقص عضو هزینه کنند. اینکه در دورانی متولد شده ایم که انسان هنوز به چنین رشدی نرسیده است، چیزی از وظیفة اخلاقی ما کم نمیکند. البته پرداخت هزینه ها باید به نحوی باشد که در بلند مدت نجات جان بیشترین افراد را تضمین کند. به عنوان نمونه از نظر انگر یک کارآفرین در نهایت اگر 20 درصد از درآمد خود را در این مسیر هزینه کند و در طول عمر خود بیشترین تلاش را در جهت کسب درآمد بیشتر داشته باشد به وظیفة اخلاقی خود عمل کرده است.  (این انگیزه به اندازه ای انرژی مثبت ایجاد می کند که به طور طبیعی 20 درصد درآمد از دست رفته را جبران می کند.)

 

[2]  متاسفم که هیچ مدرسه‌ای این ارزش‌های اصیل انسانی را به کودکان آموزش نمی‌دهد. امیدوارم خواندن این کتاب باعث شود آنها در این مورد چیزهای زیادی از والدین خود بیاموزند.

Unger, Living High and letting die, 148-150

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۴۰
رضا صادقی

پیتر انگر در کتاب توهم بی تقصیری (۱) معتقد است در جهانی که میلیونها کودک از گرسنگی جان می دهند  دلیل بی تفاوتی انسانها این است که وجدان اخلاقی آنها دچار انحراف شده است. او مرزبندی ها را یکی از دلایل این انحراف وجدان می داند. 

 

به گمان من مخدرهایی نیز وجود دارند که وجدان اخلاقی ما را تسکین می دهند و ما را در برابر قتل عام انسانها و مرگ ومیر کودکان بی تفاوت و کرخت می کنند. مخدر اخلاقی احساس یا رفتاری است که این توهم را ایجاد می کند که من به اندازه کافی برای کاهش رنج در جهان هزینه کرده ام و بیش از این وظیفه ای  ندارم.

 

گیاهخواری را فرض کنید که ذبح حیوانات را وحشیانه می داند و معتقد است وقتی با گیاه می توان تغذیه کرد تغذیه از گوشت حیوانات ظلمی نابخشودنی است. تا اینجا احساس اخلاقی او قابل تحسین است. (البته او برای دفاع از دیدگاه خود باید  بتواند نشان دهد که از نظر علمی و پزشکی کودکان بدون پروتئین حیوانی رشدی عادی دارند و انسانها بدون گوشت حیوانی از نظر قوای ذهنی و بدنی دچار مشکل نمی شوند.)

 

اما فردی که نگران ذبح حیوانات است و نسبت به ذبح انسانها بی تفاوت است وجدان اخلاقی او دچار اختلال شده است. فرد گیاه خوار نیز اگر مجال فکر کردن به کودکان آفریقایی را نداشته باشد و دیگر به سلاخی انسانها در افغانستان و عراق و ... فکر نکند، برای او گیاه خواری یک مخدر اخلاقی است که احساس اخلاقی او را مختل کرده است.

 

کسانی که به حیوانات غذا می دهند ونگران قتل عام سگهای ولگرد هستند از نظر اخلاقی انسانهایی بسیار شریف هستند و احساسات انها انسانی و الهی است. اما آنها اگر این احساس و نگرانی را نسبت به کودکان آفریقا نداشته باشند و اگر نسبت به گرسنگی هموطن خود بی تفاوت باشند فاقد تعادل اخلاقی هستند. در چنین مواردی غذا دادن به حیوانات بیشتر نقش مخدر را دارد و وجدان اخلاقی را تسکین می دهد. این احساس بی تقصیری و بی مسئولیتی از نظر انگر یک توهم است.

 

محبت به یک عروسک یا نگرانی نسبت به مشکلات شخصیتهای فیلمها و داستانها و بازی های کامپیوتری  نشانه وجدانی انسانی و اخلاقی است؛ اما اگر مانع توجه به مشکلات انسانهای واقعی شود یک مخدر اخلاقی است. یک فرد با خواندن یک رمان احساسی و فکر کردن به مشکلات انسانهای خیالی ممکن است دچار این توهم  شود که من به اندازه کافی دغدغه انسانها را دارم  و به میزان کافی از عواطف انسانی و اخلاقی خود برای مشکلات دیگران هزینه کرده ام. چنین فردی مانند شاعری است که در کنار شومینه و از پنجره به کودکی می نگرد که از سرما جان می دهد و برای او شعرهایی سوزناک می سراید. مخدرهای دیگری نیز وجود دارند که این توهم بی تقصیری را ایجاد می کنند و مانند تمام مخدرها مانع هر گونه تحولی در جهان هستند.   

(1)

Unger, living High and letting die: our illusion of innocence

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۰۷
رضا صادقی

آینده کاری رشته فلسفه

رشته‌های علوم انسانی بازار کار مناسبی ندارند و این وضعیت در برخی رشته‌ها مثل فلسفه غرب بدتر (یا از همه بدتر) است. برای حل این مشکل دانشجویان فلسفه باید از ابتدا توجیه شوند تا با واقع‌بینی مسیر زندگی خود را انتخاب کنند. آنها باید بدانند اکنون حتی برای فارغ التحصیلانی که دو مدرک دکتری فلسفه و مقالات و کتابهای متعدد دارند، کاری فلسفی وجود ندارد.

در چنین وضعیتی دانشجویان باید آینده شغلی خود را از راهی غیر از رشته‌ فلسفه تضمین کنند. برای ماندن در رشته فلسفه راه دیگری نیست. کسانی که با شناخت فلسفه را انتخاب می کنند و در فلسفه به دنبال پاسخ به پرسش‌های شخصی خود هستند بهتر است کاری غیر مرتبط با رشته فلسفه داشته باشند. چون:

1- فلسفه دانشی سنگین است که خیلی زود ذهن را خسته می کند و ما نمی‌توانیم یک عمر تمام روز فلسفه بخوانیم. اما روزی که نصف آن به یک کار غیر فلسفی اختصاص بیابد طراوت فلسفی بیشتری دارد و چنین روزهایی می‌توانند یک عمر ادامه داشته باشند. (اسپینوزا بخشی از روز مشغول تراش عدسی عینک بود و همزمان ذهن خود را نیز آمادة نگارش یکی از دقیق‌ترین متون فلسفی می‌کرد.)

2- فلسفه با مفاهیم انتزاعی سر وکار دارد و اگر به یک کار تمام وقت تبدیل شود ممکن است فرد را از زندگی واقعی جدا کند، ذهن او را مختل کند و توهم را جایگزین واقعیت کند. یک شغل غیر فلسفی در برابر چنین خطری که بسیار جدی است ایمنی ایجاد می‌کند و باعث واقع‌بینی در تفکرات فلسفی می‌شود. شخصی که نصف روز در بازار یا صنعت مشغول است نسبت به کسی که صبح تا شب غرق مفاهیم انتزاعی و تفسیر متون پر از ابهام است، بهتر می‌تواند انسان‌شناسی یا فلسفه تکنولوژی بنویسد.

3- یک پژوهشگر فلسفه اندیشه‌ای دارد که تمایل دارد از آنها دفاع کند. نمایش یک زندگی شخصی موفق بهترین دفاع از یک اندیشه است. چاپ مقاله و کتاب تنها راه برای بسط یک اندیشه نیست. گاهی یک زندگی شخصی، خانوادگی و اقتصادی موفق و پرنشاط تاثیری بیش از صدها مقاله و کتاب در بسط یک اندیشه در جامعه دارد.

4- انسان قابلیتهای زیادی دارد و اگر به طور متعادل رشد نکند تعادل خود را از دست می‌دهد و احساس ناکامی و ناامیدی او را فرا می‌گیرد. فهم و حتی تولید مفاهیم و افکار انتزاعی فقط بخشی از رشد انسان را تضمین می‌کند. ساختن یک محصول عینی مانند عدسی یک عینک نیز بخش‌هایی از هویت انسان را به فعلیت می‌رساند. در یک زندگی فلسفی محض بیشتر قابلیتهای وجود انسان نادیده گرفته می‌شوند و یا حتی سرکوب می‌شوند. بنابراین تفکر فلسفی اگر با کاری غیر فلسفی همراه باشد به یک زندگی اصیل نزدیکتر است و احساس رضایت بیشتری به دنبال دارد.

5- حتی کسانی که شغل فلسفی دارند اگر بتوانند کاری غیر فلسفی نیز داشته باشند و از این طریق با جامعه و بازار و صنعت مرتبط باشند گرچه ممکن است تعدادمقالات و پایان‌نامه های آنها کاهش یابد، اما در افکار فلسفی خود واقع‌بینی بیشتری خواهند داشت، در نشر اندیشة خود موفق‌تر هستند و احساس مفید بودن، رضایت، امید و آرامش بیشتری را تجربه خواهند کرد. برای این افراد دیگر نیاز به پول مطرح نیست و فقط نیاز به کار است که روزهای یک عمر ایدئال فلسفی را به دو بخش کار و اندیشه تقسیم می‌کند. به تعبیر هگل یا اسپینوزایی یا غیر فیلسوف.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۱۴
رضا صادقی

 

پرسش: آیا اصلا در جهان چیزی به اسم شادی وجود دارد؟ در فیزیک چیزی به اسم سرما وجود نداره و آن چیزی را که ما سرما می نامیم برای آنها گرمای کم است! شاید هم شادی همان غمِ کم باشد.

پاسخ:  اینکه آیا  سرما همان گرمای کم است یک بحث فیزیکی است که دانشمندان هر پاسخی به آن بدهند با این واقعیت در تضاد نیست که از نظر پدیداری سردی یخ با گرمای چایی از یک جنس نیستند. البته در مورد واژه ها نباید بحث کرد و حقیقت این امور مهم هستند. اماتجربه ای که ما از چیزها داریم نیز بخشی از واقعیت جهان است و نمی توان آن را از جهان حذف کرد. دست کم در تجربه و زبان عموم انسانها نمی توان گفت حس سرما همان حس گرمای ضعیف است. من در مورد شادی نیز همینطور فکر می کنم. شادی یک رنج ضعیف نیست همان گونه که عشق یک نفرت ضعیف نیست. جنس این دو با هم فرق دارند.

پرسش: پس چرا حتی مکاتب فکری نیز آن اندازه که به رنج و سختی توجه داشته اند به شادی توجه نداشته اند؟

نمی دانم چرا رنجها همیشه برای انسانها مهمتر هستند. روانشناسان باید توضیح دهند که چرا مردم  بیشتر دربارة رنجهای خود صحبت می کنند. در اخبار نیز بیشتر به آمار مرگ‌‌های یک روز توجه می‌شود تا تولدهای آن روز. در حالی که هر دو مهم هستند. اما این وضعیت را می توان تغییر داد. دست کم بر اساس قوانین شخصی خودمان می توانیم متفاوت باشیم.

آیا شادی واقعی در این جهان یافت می‌شود؟

شادی و رضایت یک حس درونی است که باید آن را ایجاد کرد. حسی که اخوان به زندگی و انسان و خودش دارد، با حس سهراب یکی نیست. عشق یک مادر نیز با نفرت یک قاتل سریالی یکسان نیست. حس شما هنگام دیدن رنج کودکان کار  با حس شما هنگام شاد کردن آنها یکسان نیست. حس خود آنها نیز در این دو موقعیت یکسان نیست.

بنابراین در همین زندگی شادی و آرامش و عشق واقعی وجود دارد و می‌توان آن را گسترش داد. البته غم و اضطراب و نفرت نیز وجود دارد. نه شادی و نه غم هیچگاه مطلق نیستند. هر کسی متناسب با شخصیت و وسعت وجود خود غمها و شادی های خودش را دارد. اما کاهش رنج در جهان وظیفه ای است که می تواند زندگی ما را معنادار کند.

آیا راهی برای کاهش رنج در جهان وجود دارد؟

 اینکه در درون ما چه خبر است فقط بخشی از زندگی ماست.  تأثیر ما بر دیگران نیز مهم است. هر فردی در برخورد با دیگران باید انتخاب کند که آیا قصد دارد آرامش ایجاد کند یا رنج . برای بسط شادی در جهان در اخلاق دینی راهکاری عملی وجود دارد: پنهان کردن غم در دل و ابراز شادی در چهره. رازش این است که احساسات اگر ابراز نشوند می میرند. غم نیز اگر ابراز نشود می میرد. برای همین بزرگترین عامل افزایش رنج و غم در جهان امروز هنری است که غم و رنج را ابراز می کند و آن را به تصویر می کشد. این یعنی تکثیر غم.

مگر وظیفه هنرمند این نیست که واقعیت را نشان دهد؟

هنرمند که نمی‌تواند همه واقعیت‌ها را نشان دهد. او باید انتخاب کند و انتخاب‌ها ارزش یکسانی ندارند. هنرمند نمی تواند پلشتی را به تصویر بکشد و بگوید من وظیفه دارم واقعیت را نشان دهم. چون همین تصویر یک پلشتی جدید است که با هنر او به دنیا آمده است و به جهان اضافه شده است و به اندازه ای که دیده شود تکثیر می شود. 

 هر فردی در زندگی خود یک هنرمند است. تصویری که در خیال یا گفتار یا رفتار ما ساخته می شود به جهان اضافه می‌شود و به اندازه ای که دیده می شود تکثیر می شود. ما نمی توانیم تمام واقعیت ها را تصور کنیم و در مورد آنها صحبت کنیم و باید انتخاب کنیم. معیار کاهش رنج و افزایش آرامش یک معیار اخلاقی مهم است. این معیار اگر بر گفتار و رفتار ما حاکم شود در نهایت نقشی که در بیرون داریم بر درون ما نیز تأثیر دارد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۵۵
رضا صادقی

 

سوال: اگر اصل بر وجود باشد حیوانات هم حق وجود دارند. در این صورت وقتی می توانیم بدون کشتن حیوانات زنده بمانیم چرا آنها را برای غذای بهتر به قتل می‌ر سانیم؟

پاسخ: حتی برای گیاه خواری نیز  میلیونها شته و  موش و خرگوش کشته می شوند تا انسان بتواند غذایی گیاهی داشته باشد و  زنده بماند.

در جهانی ایدئال همه گیاهان و حیوانات و حتی اشیاء به اندازه انسان از حق وجود برخوردار هستند. در جهان ایدئال حتی باید به مسکن و خوراک حیوانات نیز فکر کرد.اما جهان واقعی با جهان ایدئال فرق دارد. در جهان واقعی یک ساعت که رانندگی کنی هزاران حشره کشته می‌شوند. اگر قرار است هیچ حیوانی را نکشیم باید حتی از قدم زدن نیز صرف نظر کنیم.

برای نابودی ویروسها نخست باید درمانها را روی موشها آزمایش کنیم یا روی انسانها. من ترجیح می دهم روی هیچ موجودی آزمایش نشود و همه زنده بمانند. ولی وقتی مجبوریم بین انسان و موش یکی را انتخاب کنیم من بقای انسان را انتخاب می کنم. نه به این دلیل که خودم انسان هستم. به این دلیل که انسان عقل دارد و تمدن و دانشگاه و اینترنت و ... موش اینها را ندارد.

سوال: شاید موشها نیز عقل و زبانی داشته باشند که من از آن خبر ندارم؟

عقل و زبان و تمدن نشانه‌های خودشان را دارند. اینکه موش‌ها دانشگاه ندارند و هنگام خاکبرداری نمی‌توان آنها را قانع کرد لانه خود را ترک کنند معنایش این است که آنها عقل و زبان ندارند.

اینکه شاید موش عقلی داشته باشد متفاوت با عقل من این نسبی گرایی است و همه استدلالها و گفتگوها را زیر سوال می برد. تمام این گفتگو و همه محصولات علمی و عقلی بر این فرض قابل احترام هستند که منطق و اخلاق اصول ثابتی دارند. در غیر این صورت نابود کردن حیوانات یا حتی انسانها منعی نخواهد داشت. چون این از منظر انسانی بد است و از منظری دیگر خوب است.

شما از منطق انسان برای دفاع از حقوق حیوان استفاده می کنید. شاید در منطق موشها بهترین سرنوشت این است که موش آزمایشگاهی باشی و در منطق گوسفند بهترین سرنوشت ذبح شدن باشد. منظورم این است که اگر منطق دیگری و اخلاق دیگری قابل فرض باشد مجبور به سکوت هستیم و گفتگو بین خود انسانها نیز بی فایده است.

سوال: ما انسانها با همه ادعایی که داریم هنوز نتوانسته ایم به اندازه مورچه ها هماهنگ باشیم و همکاری داشته باشیم. آنها سلاح اتمی نمی‌سازند و محیط زیست خود را تخریب نمی کنند و از این نظر بهتر از ما هستند.

در مورد نظم و همکاری مورچه ها با اینکه شگفت انگیز است اما اختیار و آگاهی و انتخابی در آن نیست. مورچه نمی تواند طور دیگری باشد و اصلا از روشهای دیگر خبر ندارد. بنابراین هنوز ارزش انسان بیشتر است که با اختیار خود و با اندیشه و با آزمون وخطا به نظم و همکاری می رسد و البته همین اختیار و عقل و آزمون و خطا عامل تخریب محیط زیست و ساخت بمب اتم است.

مورچه ها از زمان ارسطو تا الان به یک شیوه لانه می سازند و با یک زبان با هم صحبت می کنند. مورچه اگر اندکی عقل داشت از نردبان استفاده می کرد و بعد از قرنها یک چتر روی لانه اش می ساخت که با هر بارانی مجبور نباشد این همه تلفات بدهد و انبارهای غذایش نابود شود.

 

سوال: اگر موجوداتی برتر از انسان پیدا شوند آیا حق دارند از فرزندان ما به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده کنند؟

اگر موجود برتری باشد باید بتواند با ما ارتباط برقرار کند و منطق ما را درک کند. در این صورت با گفتگو و همکاری بهترین راه را برای رشد پیدا می کنیم. در زندگی با چنین موجوداتی اگر مجبور شدیم بین انسان و آن موجود برتر یکی را انتخاب کنیم باز به حکم عقل و اخلاق باید تلاش کنیم از هر دو نسل محافظت کنیم. اما اگر راهی نیست انسان فدای آن موجود برتر خواهد شد. همانگونه که الان انسانها فداکاری می کنند و خود را فدای هم نوع و هم مرتبه خود می کنند.

سوال: الان در جهان خود انسانها نیز هیچ اصل منطقی و اخلاقی مورد اتفاقی وجود ندارد و اگر موجودات برتری به این بحث وارد شوند آشفتگی بیشتر می‌شود. پس چگونه می توان امیدی به گفتگو داشت؟

در این دنیای آشفته گام نخست اصالت وجود است. اگر قوانین کلی وجود را به رسمیت بشناسیم گفتگو آغاز خواهد شد. در جهان ما و جهان بیگانگان قوانین مشترکی وجود خواهد داشت که به وجود مربوط است. مثل اینکه وجود با عدم جمع نمی شود. این یک اصل منطقی مشترک برای هر جهان قابل تصوری است. در اخلاق نیز می‌توان با این اصل شروع کرد که تمام قوانین اخلاق را به گونه ای تنظیم کن که  به حفظ و بسط وجود کمک کند. آیا به نظر شما انسانی در این کره خاکی هست که با این دو اصل موافق نباشد و آیا جهانی قابل فرض هست که این دو اصل در آنجا قابل طرح نباشد؟ آیا در جهان موجودات برتر از انسان وجود با عدم جمع می‌شود و یا نابود کردن وجود بهتر از بسط و حفاظت از آن است.

 

سوال: طبق نظر داروین گوسفند پسرعموی ماست. آیا خوردن پسرعمو یک جنایت و خلاف اخلاق نیست؟

پاسخ: طبق نظریه داروین ممکن است ویروسها پدربزرگ ما باشند. آیا این اخلاقی است که آنها را با الکل نابود کنیم؟ 

بنابر این با اینکه اصل بر وجود است اما وجود مراتبی دارد و در تعارض بین مراتب وجود مرتبة بالاتر مقدم است. در جایی که مجبوریم به انتخاب هستیم انسان به دلیل عقل و تمدنی که دارد مقدم است.

به عنوان نمونه در جهان واقعی یا ویروسها ما را نابود می کنند یا ما آنها را. راه سومی نیست. اصالت وجود یعنی هم ویروسها بمانند هم انسانها. اما وقتی مجبوریم بین این دو یکی را انتخاب کنیم انسان را انتخاب می کنیم.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۰۱
رضا صادقی

در کشور ما نیز مانند هر کشوری میلیون‌ها دانشجو و دانش‌آموز و طلبه و معلم و استاد در طول سال ساعت‌های زیادی را به مطالعة‌کتابهای درسی اختصاص می‌دهند و این برای هر جامعه‌ای یک امتیاز است. با این حال سرانة مطالعه در ایران هنوز بسیار پایین است و این وضعیت به هیچ وجه قابل توجیه نیست و باید تغییر کند. اما در مورد آمار‌ سرانة مطالعه باید به چهار نکته توجه کرد:

1- مطالعه به این دلیل اهمیت دارد که باعث رشد فرهنگ و آگاهی است. پس سرانة مطالعة‌ کتابهای علمی و تاریخی و اخلاقی اهمیت بیشتری دارد و در کنار آن مطالعة‌ بسیاری از داستانها و رمانها نیز می‌تواند آموزنده باشد. اما سرانة مطالعة کتابهایی که یا فقط نقش سرگرمی را دارند و یا هیجانات مخربی مانند ترس و شهوت و خشونت را افزایش می‌دهند یک امتیاز مثبت نیست. نهادهای فرهنگی بین المللی در بیان سرانة مطالعة‌کشورها بین این دو نوع مطالعه تمایزی قائل نمی‌شوند.

2- فردی که در یک مسافرت به جای دیدن صحنه‌های شگفت‌انگیز طبیعت و یا توجه به انسان‌های اطراف و فرهنگ آنها غرق در خیالات خود باشد، یک بیمار است که نیاز به روانپزشک دارد و وضعیت فردی که نه در خیالات خود که در خیالات دیگران غرق باشد، از این هم بدتر است. در دوران جدید بیش از هر زمانی رمان‌هایی خیالی مانند هری پاتر انسان‌ها را غرق در خیالات دیگران می‌کنند و از واقعیت‌های جهان غافل می‌کنند. در دنیای مدرن این قبیل کتابها هستند که در صدر کتابهای پرفروش جهان قرار دارند و سرانة مطالعة‌ کشورها را بالا و پایین می‌کنند.

3- مطالعه تنها راه رشد فرهنگ و آگاهی نیست. ما نمی‌توانیم فردی را که به جای خواندن،‌ گوش دادن را ترجیح می‌دهد و ساعاتی از روز را به شنیدن سخنان دانشمندان اختصاص می‌دهد نکوهش کنیم و یا فرهنگ و آگاهی او را پایین بدانیم. این مطلب در مورد یک جامعه نیز صدق می‌کند. در کشور ما با اینکه سرانة‌ مطالعه پایین است اما بسیاری از مردم در هیئتها و جلسات مذهبی و یا از رسانه‌ها سخنانی را گوش می‌کنند که اغلب دعوت به اخلاق و بیان تاریخ و معارف دینی است. هنگام بیان سرانة مطالعة‌ کشور باید به سرانة شرکت در این قبیل جلسات نیز توجه شود و همزمان با تلاش برای افزایش سرانة مطالعه باید این جلسات را نیز ترویج و تقویت کرد. اهمیت این شیوة افزایش آگاهی در این است که به دلیل آنکه اجتماعی است، همزمان روابط و عواطف انسانی را نیز تقویت می‌کند.

4- اکنون کرونا باعث شده است کلاسهای درس حوزه و دانشگاه مجازی شود. آسیب اصلی مجازی شدن کلاسها این است که برخی از دانشجویان حضور واقعی ندارند و فقط اسم آنها در سامانه حضور دارد. اما امتیاز این کلاسها این است که دانشگاه و حوزه کلاسها را در خانه‌ها برگزار می‌کنند و در بین اعضای خانواده‌ها مخاطبین آزاد و علاقه‌مندی پیدا کرده‌اند. متاسفانه هنوز هیچ برنامه‌ای از طرف دانشگاه‌ها و متولیان فرهنگ کشور برای افزایش مخاطبین آزاد کلاس‌های مجازی وجود ندارد. در حالی که با اندکی تبلیغ و تشویق و برنامه‌ریزی می‌توان سرانة شنیدن بحث‌های علمی را افزایش داد و آمار آن را با آمار شرکت در جلسات مذهبی و هیئت‌ها جمع کرد و در کنار آمار سرانة مطالعه به عنوان یک شاخص فرهنگی اعلام کرد.

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۳۳
رضا صادقی