دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

 

پرسش: آیا اصلا در جهان چیزی به اسم شادی وجود دارد؟ در فیزیک چیزی به اسم سرما وجود نداره و آن چیزی را که ما سرما می نامیم برای آنها گرمای کم است! شاید هم شادی همان غمِ کم باشد.

پاسخ:  اینکه آیا  سرما همان گرمای کم است یک بحث فیزیکی است که دانشمندان هر پاسخی به آن بدهند با این واقعیت در تضاد نیست که از نظر پدیداری سردی یخ با گرمای چایی از یک جنس نیستند. البته در مورد واژه ها نباید بحث کرد و حقیقت این امور مهم هستند. اماتجربه ای که ما از چیزها داریم نیز بخشی از واقعیت جهان است و نمی توان آن را از جهان حذف کرد. دست کم در تجربه و زبان عموم انسانها نمی توان گفت حس سرما همان حس گرمای ضعیف است. من در مورد شادی نیز همینطور فکر می کنم. شادی یک رنج ضعیف نیست همان گونه که عشق یک نفرت ضعیف نیست. جنس این دو با هم فرق دارند.

پرسش: پس چرا حتی مکاتب فکری نیز آن اندازه که به رنج و سختی توجه داشته اند به شادی توجه نداشته اند؟

نمی دانم چرا رنجها همیشه برای انسانها مهمتر هستند. روانشناسان باید توضیح دهند که چرا مردم  بیشتر دربارة رنجهای خود صحبت می کنند. در اخبار نیز بیشتر به آمار مرگ‌‌های یک روز توجه می‌شود تا تولدهای آن روز. در حالی که هر دو مهم هستند. اما این وضعیت را می توان تغییر داد. دست کم بر اساس قوانین شخصی خودمان می توانیم متفاوت باشیم.

آیا شادی واقعی در این جهان یافت می‌شود؟

شادی و رضایت یک حس درونی است که باید آن را ایجاد کرد. حسی که اخوان به زندگی و انسان و خودش دارد، با حس سهراب یکی نیست. عشق یک مادر نیز با نفرت یک قاتل سریالی یکسان نیست. حس شما هنگام دیدن رنج کودکان کار  با حس شما هنگام شاد کردن آنها یکسان نیست. حس خود آنها نیز در این دو موقعیت یکسان نیست.

بنابراین در همین زندگی شادی و آرامش و عشق واقعی وجود دارد و می‌توان آن را گسترش داد. البته غم و اضطراب و نفرت نیز وجود دارد. نه شادی و نه غم هیچگاه مطلق نیستند. هر کسی متناسب با شخصیت و وسعت وجود خود غمها و شادی های خودش را دارد. اما کاهش رنج در جهان وظیفه ای است که می تواند زندگی ما را معنادار کند.

آیا راهی برای کاهش رنج در جهان وجود دارد؟

 اینکه در درون ما چه خبر است فقط بخشی از زندگی ماست.  تأثیر ما بر دیگران نیز مهم است. هر فردی در برخورد با دیگران باید انتخاب کند که آیا قصد دارد آرامش ایجاد کند یا رنج . برای بسط شادی در جهان در اخلاق دینی راهکاری عملی وجود دارد: پنهان کردن غم در دل و ابراز شادی در چهره. رازش این است که احساسات اگر ابراز نشوند می میرند. غم نیز اگر ابراز نشود می میرد. برای همین بزرگترین عامل افزایش رنج و غم در جهان امروز هنری است که غم و رنج را ابراز می کند و آن را به تصویر می کشد. این یعنی تکثیر غم.

مگر وظیفه هنرمند این نیست که واقعیت را نشان دهد؟

هنرمند که نمی‌تواند همه واقعیت‌ها را نشان دهد. او باید انتخاب کند و انتخاب‌ها ارزش یکسانی ندارند. هنرمند نمی تواند پلشتی را به تصویر بکشد و بگوید من وظیفه دارم واقعیت را نشان دهم. چون همین تصویر یک پلشتی جدید است که با هنر او به دنیا آمده است و به جهان اضافه شده است و به اندازه ای که دیده شود تکثیر می شود. 

 هر فردی در زندگی خود یک هنرمند است. تصویری که در خیال یا گفتار یا رفتار ما ساخته می شود به جهان اضافه می‌شود و به اندازه ای که دیده می شود تکثیر می شود. ما نمی توانیم تمام واقعیت ها را تصور کنیم و در مورد آنها صحبت کنیم و باید انتخاب کنیم. معیار کاهش رنج و افزایش آرامش یک معیار اخلاقی مهم است. این معیار اگر بر گفتار و رفتار ما حاکم شود در نهایت نقشی که در بیرون داریم بر درون ما نیز تأثیر دارد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۵۵
رضا صادقی

 

سوال: اگر اصل بر وجود باشد حیوانات هم حق وجود دارند. در این صورت وقتی می توانیم بدون کشتن حیوانات زنده بمانیم چرا آنها را برای غذای بهتر به قتل می‌ر سانیم؟

پاسخ: حتی برای گیاه خواری نیز  میلیونها شته و  موش و خرگوش کشته می شوند تا انسان بتواند غذایی گیاهی داشته باشد و  زنده بماند.

در جهانی ایدئال همه گیاهان و حیوانات و حتی اشیاء به اندازه انسان از حق وجود برخوردار هستند. در جهان ایدئال حتی باید به مسکن و خوراک حیوانات نیز فکر کرد.اما جهان واقعی با جهان ایدئال فرق دارد. در جهان واقعی یک ساعت که رانندگی کنی هزاران حشره کشته می‌شوند. اگر قرار است هیچ حیوانی را نکشیم باید حتی از قدم زدن نیز صرف نظر کنیم.

برای نابودی ویروسها نخست باید درمانها را روی موشها آزمایش کنیم یا روی انسانها. من ترجیح می دهم روی هیچ موجودی آزمایش نشود و همه زنده بمانند. ولی وقتی مجبوریم بین انسان و موش یکی را انتخاب کنیم من بقای انسان را انتخاب می کنم. نه به این دلیل که خودم انسان هستم. به این دلیل که انسان عقل دارد و تمدن و دانشگاه و اینترنت و ... موش اینها را ندارد.

سوال: شاید موشها نیز عقل و زبانی داشته باشند که من از آن خبر ندارم؟

عقل و زبان و تمدن نشانه‌های خودشان را دارند. اینکه موش‌ها دانشگاه ندارند و هنگام خاکبرداری نمی‌توان آنها را قانع کرد لانه خود را ترک کنند معنایش این است که آنها عقل و زبان ندارند.

اینکه شاید موش عقلی داشته باشد متفاوت با عقل من این نسبی گرایی است و همه استدلالها و گفتگوها را زیر سوال می برد. تمام این گفتگو و همه محصولات علمی و عقلی بر این فرض قابل احترام هستند که منطق و اخلاق اصول ثابتی دارند. در غیر این صورت نابود کردن حیوانات یا حتی انسانها منعی نخواهد داشت. چون این از منظر انسانی بد است و از منظری دیگر خوب است.

شما از منطق انسان برای دفاع از حقوق حیوان استفاده می کنید. شاید در منطق موشها بهترین سرنوشت این است که موش آزمایشگاهی باشی و در منطق گوسفند بهترین سرنوشت ذبح شدن باشد. منظورم این است که اگر منطق دیگری و اخلاق دیگری قابل فرض باشد مجبور به سکوت هستیم و گفتگو بین خود انسانها نیز بی فایده است.

سوال: ما انسانها با همه ادعایی که داریم هنوز نتوانسته ایم به اندازه مورچه ها هماهنگ باشیم و همکاری داشته باشیم. آنها سلاح اتمی نمی‌سازند و محیط زیست خود را تخریب نمی کنند و از این نظر بهتر از ما هستند.

در مورد نظم و همکاری مورچه ها با اینکه شگفت انگیز است اما اختیار و آگاهی و انتخابی در آن نیست. مورچه نمی تواند طور دیگری باشد و اصلا از روشهای دیگر خبر ندارد. بنابراین هنوز ارزش انسان بیشتر است که با اختیار خود و با اندیشه و با آزمون وخطا به نظم و همکاری می رسد و البته همین اختیار و عقل و آزمون و خطا عامل تخریب محیط زیست و ساخت بمب اتم است.

مورچه ها از زمان ارسطو تا الان به یک شیوه لانه می سازند و با یک زبان با هم صحبت می کنند. مورچه اگر اندکی عقل داشت از نردبان استفاده می کرد و بعد از قرنها یک چتر روی لانه اش می ساخت که با هر بارانی مجبور نباشد این همه تلفات بدهد و انبارهای غذایش نابود شود.

 

سوال: اگر موجوداتی برتر از انسان پیدا شوند آیا حق دارند از فرزندان ما به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده کنند؟

اگر موجود برتری باشد باید بتواند با ما ارتباط برقرار کند و منطق ما را درک کند. در این صورت با گفتگو و همکاری بهترین راه را برای رشد پیدا می کنیم. در زندگی با چنین موجوداتی اگر مجبور شدیم بین انسان و آن موجود برتر یکی را انتخاب کنیم باز به حکم عقل و اخلاق باید تلاش کنیم از هر دو نسل محافظت کنیم. اما اگر راهی نیست انسان فدای آن موجود برتر خواهد شد. همانگونه که الان انسانها فداکاری می کنند و خود را فدای هم نوع و هم مرتبه خود می کنند.

سوال: الان در جهان خود انسانها نیز هیچ اصل منطقی و اخلاقی مورد اتفاقی وجود ندارد و اگر موجودات برتری به این بحث وارد شوند آشفتگی بیشتر می‌شود. پس چگونه می توان امیدی به گفتگو داشت؟

در این دنیای آشفته گام نخست اصالت وجود است. اگر قوانین کلی وجود را به رسمیت بشناسیم گفتگو آغاز خواهد شد. در جهان ما و جهان بیگانگان قوانین مشترکی وجود خواهد داشت که به وجود مربوط است. مثل اینکه وجود با عدم جمع نمی شود. این یک اصل منطقی مشترک برای هر جهان قابل تصوری است. در اخلاق نیز می‌توان با این اصل شروع کرد که تمام قوانین اخلاق را به گونه ای تنظیم کن که  به حفظ و بسط وجود کمک کند. آیا به نظر شما انسانی در این کره خاکی هست که با این دو اصل موافق نباشد و آیا جهانی قابل فرض هست که این دو اصل در آنجا قابل طرح نباشد؟ آیا در جهان موجودات برتر از انسان وجود با عدم جمع می‌شود و یا نابود کردن وجود بهتر از بسط و حفاظت از آن است.

 

سوال: طبق نظر داروین گوسفند پسرعموی ماست. آیا خوردن پسرعمو یک جنایت و خلاف اخلاق نیست؟

پاسخ: طبق نظریه داروین ممکن است ویروسها پدربزرگ ما باشند. آیا این اخلاقی است که آنها را با الکل نابود کنیم؟ 

بنابر این با اینکه اصل بر وجود است اما وجود مراتبی دارد و در تعارض بین مراتب وجود مرتبة بالاتر مقدم است. در جایی که مجبوریم به انتخاب هستیم انسان به دلیل عقل و تمدنی که دارد مقدم است.

به عنوان نمونه در جهان واقعی یا ویروسها ما را نابود می کنند یا ما آنها را. راه سومی نیست. اصالت وجود یعنی هم ویروسها بمانند هم انسانها. اما وقتی مجبوریم بین این دو یکی را انتخاب کنیم انسان را انتخاب می کنیم.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۰۱
رضا صادقی

در کشور ما نیز مانند هر کشوری میلیون‌ها دانشجو و دانش‌آموز و طلبه و معلم و استاد در طول سال ساعت‌های زیادی را به مطالعة‌کتابهای درسی اختصاص می‌دهند و این برای هر جامعه‌ای یک امتیاز است. با این حال سرانة مطالعه در ایران هنوز بسیار پایین است و این وضعیت به هیچ وجه قابل توجیه نیست و باید تغییر کند. اما در مورد آمار‌ سرانة مطالعه باید به چهار نکته توجه کرد:

1- مطالعه به این دلیل اهمیت دارد که باعث رشد فرهنگ و آگاهی است. پس سرانة مطالعة‌ کتابهای علمی و تاریخی و اخلاقی اهمیت بیشتری دارد و در کنار آن مطالعة‌ بسیاری از داستانها و رمانها نیز می‌تواند آموزنده باشد. اما سرانة مطالعة کتابهایی که یا فقط نقش سرگرمی را دارند و یا هیجانات مخربی مانند ترس و شهوت و خشونت را افزایش می‌دهند یک امتیاز مثبت نیست. نهادهای فرهنگی بین المللی در بیان سرانة مطالعة‌کشورها بین این دو نوع مطالعه تمایزی قائل نمی‌شوند.

2- فردی که در یک مسافرت به جای دیدن صحنه‌های شگفت‌انگیز طبیعت و یا توجه به انسان‌های اطراف و فرهنگ آنها غرق در خیالات خود باشد، یک بیمار است که نیاز به روانپزشک دارد و وضعیت فردی که نه در خیالات خود که در خیالات دیگران غرق باشد، از این هم بدتر است. در دوران جدید بیش از هر زمانی رمان‌هایی خیالی مانند هری پاتر انسان‌ها را غرق در خیالات دیگران می‌کنند و از واقعیت‌های جهان غافل می‌کنند. در دنیای مدرن این قبیل کتابها هستند که در صدر کتابهای پرفروش جهان قرار دارند و سرانة مطالعة‌ کشورها را بالا و پایین می‌کنند.

3- مطالعه تنها راه رشد فرهنگ و آگاهی نیست. ما نمی‌توانیم فردی را که به جای خواندن،‌ گوش دادن را ترجیح می‌دهد و ساعاتی از روز را به شنیدن سخنان دانشمندان اختصاص می‌دهد نکوهش کنیم و یا فرهنگ و آگاهی او را پایین بدانیم. این مطلب در مورد یک جامعه نیز صدق می‌کند. در کشور ما با اینکه سرانة‌ مطالعه پایین است اما بسیاری از مردم در هیئتها و جلسات مذهبی و یا از رسانه‌ها سخنانی را گوش می‌کنند که اغلب دعوت به اخلاق و بیان تاریخ و معارف دینی است. هنگام بیان سرانة مطالعة‌ کشور باید به سرانة شرکت در این قبیل جلسات نیز توجه شود و همزمان با تلاش برای افزایش سرانة مطالعه باید این جلسات را نیز ترویج و تقویت کرد. اهمیت این شیوة افزایش آگاهی در این است که به دلیل آنکه اجتماعی است، همزمان روابط و عواطف انسانی را نیز تقویت می‌کند.

4- اکنون کرونا باعث شده است کلاسهای درس حوزه و دانشگاه مجازی شود. آسیب اصلی مجازی شدن کلاسها این است که برخی از دانشجویان حضور واقعی ندارند و فقط اسم آنها در سامانه حضور دارد. اما امتیاز این کلاسها این است که دانشگاه و حوزه کلاسها را در خانه‌ها برگزار می‌کنند و در بین اعضای خانواده‌ها مخاطبین آزاد و علاقه‌مندی پیدا کرده‌اند. متاسفانه هنوز هیچ برنامه‌ای از طرف دانشگاه‌ها و متولیان فرهنگ کشور برای افزایش مخاطبین آزاد کلاس‌های مجازی وجود ندارد. در حالی که با اندکی تبلیغ و تشویق و برنامه‌ریزی می‌توان سرانة شنیدن بحث‌های علمی را افزایش داد و آمار آن را با آمار شرکت در جلسات مذهبی و هیئت‌ها جمع کرد و در کنار آمار سرانة مطالعه به عنوان یک شاخص فرهنگی اعلام کرد.

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۳۳
رضا صادقی

 

اکنون در اوج بحران کرونا در کشور رئیس جمهور و وزیر بهداشت در رسانه‌ها گرفتار جدالی لفظی شده‌اند که مدام در حال اوجگیری است و مثل همیشه این مردم هستندکه هزینة آن را پرداخت می‌کنند. در این جدال سه گروه مقصر هستند:

1- مسئولینی که کم‌کاری را با سخنرانی جبران می‌کنند. وظیفة وزیر بهداشت و رئیس جمهور در قانون مشخص است و در هیچ قانونی سخنرانی و مصاحبه به عنوان وظایف این دو بزرگوار قید نشده است.

2- مطبوعات و رسانه‌هایی که به آتش این اختلافات دامن می‌زنند. رسانه‌ها وظیفه دارند سخنگوی مردم باشند و مطالبات مردم را به گوش مسئولین برسانند. رسانه‌ها اگر اخلاقی رفتار می‌کردند و هیچ وقت این سخنان و اختلافات را گزارش نمی‌کردند، آتش اختلافات زودتر می‌خوابید و آسیب کمتری به کشور و مردم وارد می‌شد.

3- واقعیت این است که این اختلافات برای مردم نیز جالب است و آنها مدام اخبار این اختلافات را دنبال می‌کنند. در واقع مطبوعات برای جذب مخاطب اقدام به نشر این سخنان می‌کنند و اگر این سخنان خواننده‌ای نداشت رسانه‌ها رغبتی به بازتاب آن نداشتند. به نظر می رسد اصلاح این وضعیت از همین جا باید شروع شود. در یک جامعة ایدئال مردم دنبال این گونه سخنان نیستند و بنابراین رسانه‌ها آنها را منتشر نمی‌کنند و در این صورت مسئولین نیز سرشان به کار خودشان خواهد بود.

در مناسبات خانوادگی بیشترین رنج‌ها ناشی از سخنانی است که بر زبان رانده می‌شود و این مطلب کمابیش در مورد مناسبات اجتماعی نیز صدق می‌کند. در تاریخ بشر بسیاری از جنگها با سخنانی آغاز شده است که می‌توانستند صلح‌آمیز باشند و بسیاری از بحرانها بین کشورها نیز نخست با درگیری لفظی شروع شده است.

رسانه ها همیشه به دنبال اخباری هستند که مخاطب داشته باشد و تا زمانی که فرهنگ عمومی تغییر نکند جدالهایی لفظی مانند جدال کرونایی وزیر و رئیس جمهور ادامه خواهد داشت. اصلا مصاحبة فی البداهه برای رسانه ها به این دلیل جذاب است که فقط در این صورت می توانند جمله هایی جنجالی صید کنند.

در یک جامعة ایدئال مسئولین مشغول انجام وظایف خود هستند و رسانه‌ها اگر سوالی دارند پاسخ خود را به صورت کتبی دریافت می کنند تا پاسخها دقیق باشد و به منافع عمومی آسیب نزند. اگر رسانه ها این طور پرسش و پاسخ را نمی‌پسندند به دلیل ذائقة مخاطب یعنی عموم مردم است. ذائقة مردم اگر تغییر نکند نمی‌توان انتظار داشت منافع آنها قربانی سخنان مسئولین نشود.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۳
رضا صادقی

 

اینکه "هیچ حکومتی آزادی مطلق را اجازه نمی‌دهد" از نظر جان لاک مانند یک قضیه ریاضی است و یقینی است. چون حکومت یعنی استقرار قانون و آزادی مطلق یعنی هر کس هر چه خواست بکند. (جستار،کتاب ۴ فصل ۳، ص ۳۵۰)

 

اما آیا اصلا آزادی مطلق برای انسان ممکن است؟ برای پاسخ به این پرسش مجبوریم به قیدهای آزادی مطلق توجه کنیم.  انواع بایدهایی که در زندگی انسان وجود دارند زیادند:

 

۱- بایدهای منطقی: چون تناقض محال است پس باید ...

 

۲- بایدهای علمی: برای ایمن ساختن یک خانه در برابر زلزله باید .... برای ایمنی در برابر ویروس باید ...

 

۳- بایدهای حقوقی: (بایدهایی که در زندگی اجتماعی با قرارداد تصویب می‌شود و یا توسط حکومت به افراد جامعه تحمیل می‌شود) باید از سمت راست رانندگی کرد و ... آزادی در علوم اجتماعی و در سخن جان لاک بیشتر ناظر به این بخش از بایدهاست و مطلق نیست.

 

۴- بایدهای اخلاقی: باید راست گفت و ...

 

۵- بایدهای دینی: باید روزه گرفت و ...

 

۶- بایدهای عرفی: بایدهایی نانوشته که بر اساس رسم و رسوم از بدو تولد تا پس از مرگ گرفتار آنها هستیم. دکوراسیون خانه باید ست باشد و برای پذیرایی باید ... و  در جشن تولد باید ... و در مراسم ختم باید ....(بیشترین حجم بایدها با تحمیل بیشترین هزینه)

 

۷- بایدهای شخصی:‌ عادتهایی که هر شخص در طول زندگی برای خود می سازد. عادت به چایی، سیگار، دیدن فیلم و ... و تکیه کلامها و ...

 

(۸- آیا بایدهای دیگری نیز وجود دارند؟)

 

از بین این هفت دسته بایدهای علم و منطق را نمی‌توان نقض کرد (قانونی که قابل نقض باشد علمی یا منطقی نیست) آزاد بودن از علم و منطق چندان مطلوب هم نیست. بنابراین تمام هنر ما این است که قوانین آنها را بشناسیم و از آنها آگاهانه اطاعت کنیم.(یعنی مجبور هستیم رفتار خود را با این قوانین هماهنگ کنیم)

 

 با اینکه آزادی از بایدهای اخلاقی و دینی ممکن است اما بیشتر انسانها تمایل دارند خود را اخلاقی و دینی معرفی  کنند. همیشه در زمین آمار دینداران بیشتر بوده و از نظر عموم انسانها آزادی از اخلاق مطلوب نیست. در عمل نیز با اینکه بیشتر انسانها مرتکب خلاف اخلاق می‌شوند اما آنها بیشتر زمانها پیرو اخلاق هستند. حتی یک قاتل جانی در بیشتر مواردی که امکان قتل هست از قتل خودداری می کند و دروغگوترین انسانها بیشتر حرفهایش راست است. به تعبیر ملاصدرا نه تنها انسانهای شر کمترند، بلکه زمان شرارت آنها نیز کمتر از زمان سلامت آنهاست. (اسفار، ج ۷ ص ۶۹) (این سخن صدرای عقل گرا از نظر شواهد تجربی بسیار معقولتر از این سخن هابز تجربه گراست که انسان را منزوی، فقیر، رذل، وحشی و حقیر معرفی می کند.) 

 

در بین این هفت دسته از بایدها، آزادی از عادتهای شخصی بسیار مشکل است و این عادتها بیش از هر زنجیری آزادی انسان را به چالش می‌کشند و محدود می‌کنند. عادت که شکل گرفت رها شدن از آن شبیه معجزه است. (رد المعتاد عن عادته کالمعجز) دست کم بخشی از بایدهای دینی و اخلاقی برای آزادی از عادتهای فردی است. روزه یک باید دینی است که بسیاری از عادتهای شخصی ما را به چالش می‌کشد. زیست متفاوت در یک ماه از سال، مانع شکل گیری بسیاری از عادتهاست و تضمینی برای آزادی فردی در طول سال است.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۷
رضا صادقی

اگر کسی غرق خیالات خود باشد از واقعیت ها غافل می ماند. این وضعیت اگر به یک عادت تبدیل شود فرد در زندگی رشد نخواهد کرد و در بلند مدت دچار مالیخولیا می شود. یک فرد خیالاتی زندگی در واقعیت را قربانی خیالات خودش می کند. 


این در صورتی است که انسان در خیالات خودش غرق شود. اما وضعیت کسی که در خیالات دیگران غرق شود از این هم بدتر است. نهایت خسارت در جایی است که انسان ذهن خودش را به خیالات دیگران مشغول کند و زندگی در واقعیت را قربانی خیالات دیگران کند. 

 

فیلم the platform زندانی مدرن و طبقاتی را به تصویر می کشد. در این زندان ظرفی بزرگ پر از غذاهای رنگارنگ از طبقات بالا تا پایین حرکت می کند و  ته مانده های غذاهای طبقات بالاتر خوراک زندانی ها در طبقات پایین میشود.  رمانها و سریالها و بازی های کامپیوتری تنها بخشی از خیالات طبقات بالا هستند که در زندان مدرن خوراک ذهن طبقات پایین می شود.

آیا the platform  همین سخن را با تصویرسازی و به زبانی امروزی به مخاطب القا نمی کند؟  شاید این فیلم برای بیان همین سخن ساخته شده باشد و شاید هم پیام دیگری داشته باشد. رمانها و فیلم ها استعاری هستند و برداشتهای مختلفی از آنها می شود. استعاره و ابهام ویژگی خیال است. عقل با منطق و استدلال و گفتگوی صریح پیام خود را منتقل می کند و انسان اگر پیرو منطق و عقل باشد زودتر به حقیقت می رسد و فرصت رشد بیشتری خواهد داشت. 

انسانهای عادی چه میزان از وقت خود را برای آگاهی از خیالات دیگران از دست می دهند؟ انسانهای نخبه و موفق چطور؟ آیا جهانی بهتر نیست که انسانها به همان میزان که ما غرق خیال خود یا خیال دیگران هستیم به یکدیگر توجه  کنند و به طبیعت. در چنین جهانی پیامهای متناقضی که ما با فیلمها و رمانها دریافت می کنیم در گفتگوهایی منطقی مطرح می شوند  و با استدلال و عقل ارزیابی می شوند. در چنین جهانی نه تنها خود، دیگری و طبیعت را از دست نمی دهیم بلکه امید به فراتر رفتن از طبیعت نیز وجود دارد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۳۱
رضا صادقی

در روم باستان یکی از سرگرمی‌ها این بود که گلادیاتورها با یکدیگر می‌جنگیدند تا یکی کشته شود. اکنون اخلاق رشد کرده و این سرگرمی وجود ندارد. اگر این رفتار اکنون رخ دهد آن را وحشتناک می دانیم. اما دقیقا به دلیل باور به پیشرفت حاضر نیستیم رفتار گلادیاتورها را وحشتناک بدانیم و آن را با این توجیه که این رفتار در آن زمان عادی بود تحمل می کنیم.  از نظر پیتر  انگر این گرایش فراگیر است که باعث می‌شود قضاوتهای اخلاقی ما یکسان نباشد.

در تمام قرن 18 و بیشتر قرن 19 یکی از سرگرمی‌های برده‌داران ثروتمند این بود که دو برده را مجبور می‌کردند با یکدیگر گلاویز شوند و پایان این بازی زمانی بود که یکی از برده‌ها کشته می‌شد. اکنون ما می‌دانیم که جفرسون از پایه گذاران ایالات متحده برخی از برده‌های خود را به این شیوه از دست داد. یعنی برای تفریح  برده‌ها را مجبور می‌کرد یکدیگر را تکه پاره کنند.

از این نمونه‌ها می‌توان نتیجه گرفت که ما از نظر اخلاقی رو به پیشرفت هستیم. اما این باور به پیشرفت یک نتیجة دیگر نیز دارند. این باور به پیشرفت باعث می‌شود به رفتار جفرسون با بردگان خود اهمیتی ندهیم و در مورد او قضاوت بدی نداشته باشیم. اما خطر اصلی جایی است که همین باور به پیشرفت باعث می‌شود رفتارهای مشابه خودمان را نیز نادیده بگیریم و به آن اهمیتی ندهیم. این باور باعث می‌شود شهودها و گرایشهای اخلاقی ما تحریف شوند. شاید همین الان رفتار اخلاقی وحشتناکی داشته باشیم که برای ما به دلیل آنکه از آن فراتر نرفته‌ایم، رفتاری عادی تلقی ‌شود. نسل‌های بعدی از این بخش از رفتار ما فراتر می‌روند و نسبت به ما قضاوت مشابهی خواهند داشت.

از نظر انگر "بی‌تفاوتی نسبت به مرگ گرسنگان در دوردستها"رفتاری است که ما همگی به آن عادت کرده‌ایم و ممکن است نسل‌های آینده از آن گذر کنند. اکنون همة ما به مرگ‌هایی که به آسانی می‌توانیم مانع آن شویم عادت کرده‌ایم، همان‌گونه که مردم زمان جفرسون با تفریح او هنگامی که بردگان را به جان یکدیگر می‌انداخت مشکلی نداشتند ما نیز با خودمان که مرگ کودکان گرسنه را تحمل می کنیم مشکلی نداریم. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۰۶
رضا صادقی

باورها را با دلیل می توان تغییر داد. اما تغییر باورها به معنای تغییر  عواطف نیست. عواطف ریشه ای قوی تر دارند و گاهی برای تغییر انها به تمرین و تلاش زیادی نیاز است. دو مثال می زنم که از کتاب "توهم بی تقصیری"‌ اثر پیتر انگر است:

 

۱- اگر کودکی در نزدیکی شما گرسنه یا بیمار است و شما با هزینه ای اندک می توانید مانع رنج و یا مرگ او شوید وظیفه شما نجات جان آن کودک است. اگر کودکی جلوی چشمان شما در آبی کم عمق غرق شود و بدون هیچ دلیلی آن کودک را نجات ندهید دچار عذاب وجدان خواهید شد. اما این عاطفه و عذاب وجدان در مورد مرگ کودکان در مناطق دوردست وجود ندارد.  

در حالی که اکنون همه ما باور داریم که در عصر ارتباطات هستیم و فاصله ها کم شده است. ما به سادگی  از وضعیت کودکان در مناطق دیگر آگاه هستیم و با هزینه ای اندک می توانیم مانع بیماری و مرگ یک کودک شویم.

اگر ما برای مرگ کودکان در مکانی دیگر  هیچ احساس گناهی نداریم معنایش این است که عواطف  ما با باورهای ما هماهنگ نیستند. در چنین موردی به تعبیر انگر دچار "توهم بی گناهی" هستیم.

 

۲- این وضعیت در تصمیم دولتها نیز دیده میشود. مثال انگر در این مورد خواندنی است:

هیو داونز مدیر یونیسف در آمریکا در مقاله‌ای با عنوان "فلج اطفال هنوز ریشه کن نشده است" توضیح می‌دهد که  ایالات متحده  هر سال 270 میلیون دلار برای ایمن سازی کودکان آمریکایی در برابر فلج اطفال هزینه می کند. اما نظر کارشناسان یونیسف این است که اگر فقط نیمی از این مبلغ به مدت پنج سال برای واکسن کودکان کشورهای فقیر هزینه شود این بیماری از روی زمین ریشه‌کن می‌شود و در این صورت دیگر نیازی به واکسینه کردن کودکان در آمریکا نیست و این 270 میلیون دلار برای سایر نیازهای حیاتی کودکان هزینه خواهد شد.

"Polio Isn't Dead Yet," The New York Times, June 10, 1995, Hugh Downs

در اینجا نظر کارشناسان یونیسف یک باور علمی است. اما اقدام دولت ایالات متحده بر اساس عواطفی ملی است که هنوز با باورهای علمی هماهنگ نیستند.

 

 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۴۰
رضا صادقی

 

پیش از اینکه گوشی ها مجهز به دوربین شوند این عبارت اطراف کعبه زیاد نوشته شده بود و شنیده می شد که "التصویر ممنوع". در برخی از مذاهب تصویر و نقاشی حرام است. اما خادمان حرم به دلیل حرمت تصویر مانع این کار نمی‌شدند. آنها بیشتر نگران به هم خوردن آرامش و فضای معنوی اطراف کعبه بودند و اگر نور فلش دوربینی را می‌دیدند با سماجت آن را پیدا می کردند و تمام فیلمهای دوربین را پاک می کردند. اما از زمانی که هر گوشی یک دوربین شد دیگر رشته کار از دست آنها خارج شد و  تصویر و فیلم گرفتن از کعبه نیز عادی شد. اکنون برخی از زائران در هنگام طواف با خانواده یا دوستان نیز تماس تصویری دارند.

تصویر از پدیده‌ها راززدایی می کند. در دنیای بدون تصویر اینکه در بهار یک چوب‌ خشک پر از شکوفه های رنگی و عطری می‌شود یک معجزه است. این پدیده از عصایی که اژدها می‌شود عجیب تر و مانند کعبه رازآمیز و مقدس است. آشنایی با فتوستنز و آگاهی از اینکه نور و اکسیژن و آب در تحقق چنین پدیده‌ای دخالت دارند، شگفتی آن را کاهش نمی‌دهد و هزار برابر می‌کند. اما مشاهده تصاویر این پدیده در شبکه ها و گوشی‌ها و سایت‌ها آن را به یک پدیده تکراری و دم دستی و عادی تبدیل کرد. دنیای پر از تصویر یک دنیای بی معنا و بدون راز است. همه چیز عادی است و هیچ شگفتی و هیجانی در آن نیست.

اکنون تصاویر بخشی از زندگی ما هستند و با اینکه قواعدی حقوقی و اخلاقی دارند، اما قابل حذف و منع و تحریم نیستند. اما هر فردی در کنار قواعد اجتماعی و اخلاقی که باید رعایت کند،  می‌تواند برای خودش قواعدی شخصی داشته باشد. تصاویر شکوفه ها در گوشی شما شگفتی دیدن شکوفه ها و راز و تقدس آنها را نابود می کند. اگر خودتان را از دیدن تصویر  شکوفه های بهاری محروم کنید نزدیک بهار برای دیدن نخستین شکوفه ها لحظه شماری می کنید. یا اگر در قواعد شخصی خودتان نگاه کردن به تصویر نوزدان و کودکان را حرام بدانید، بر خود واجب می دانید به چهره خود آنها نگاه کنید. اگر در دنیای شما تصویری از کودکان نباشد با دیدن خود آنها از رازی که در روشنایی چشم‌های آنهاست مست می شوید. حتی یک نفر ممکن است هنگام دیدار پدر و مادر و  طواف به دور آنها بگوید: "التصویر ممنوع". دست کم در قواعد شخصی خودتان دیدن تصویر دریا را  حرام بدانید تا مجبور باشید برای دیدن دریا کیلومترها رانندگی کنید. تصویر دریا لذت و شگفتی دیدن خود دریا را از شما می گیرد. تصاویر معنا و هیجان و لذت دیدن خود جهان را از ما می گیرند.

تصاویر را نیز مانند واژه ها باید شست.
تصویر باید خود باد، تصویر باید خود باران باشد. 

 

واژه ها را باید شست واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
واژه ها را باید شست واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۴۰
رضا صادقی

یونانی ها خود را از نسل خدایان می دانستند. اما قرآن اهل کتاب را نیز متهم می کند که خود را فرزند خدا می دانند. 

البته یهودیان و مسیحیان با صراحت چنین ادعایی را ندارند. اما نشانه‌هایی از این ادعا در متون آنها وجود دارد. در تورات بعد از بیان داستان خلقت انسان، با ابهام از نسل خدایان نیز سخن به میان آمده است. "چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند، پسران خدا دختران آدم را دیدند که نیکومنظرند و از هر کدام که خواستند زنان برای خویش می گرفتند." (پیدایش، 6:3) آیا پیدایش قوم برگزیده حاصل این ازدواج است؟

در عهد جدید نیز خدا بیشتر با عنوان پدر آسمانی معرفی می‌شود و برخی از فیلسوفان مسیحی با صراحت نسبت انسان با خدا را نسبت پدر و فرزندی می‌دانند. به عنوان نمونه لایب‌نیتز می‌نویسد: "هر روح در محدودة خویش الوهیت کوچکی به شمار می‌رود. از این روست که ارواح قادرند وارد نوعی اجتماع با خداوند شوند و نسبت خداوند به آنها نه فقط مثل نسبت مخترع به ماشین خود ... بلکه همچنین مانند نسبت سلطان به رعایای خود و حتی مانند نسبت پدر به فرزندان خویش است" (لایب نیتز، ۱۳۷۲، ۱۸۴)

دلایل قرآنی در رد انسان‌خدایی صورت منطقی مشترکی دارند. در تمام این دلایل به ضعف‌ها و نقص‌های انسان اشاره می‌شود. خدایی برازندة کسی است که در وجود خود نیازمند به چیزها نباشد. خدایی که چیزها را خلق کرده است باید از خلقت خود آگاهی کامل داشته باشد و بر آن مسلط باشد. اما رویدادهایی که باعث رنج و مرگ انسان می‌شود خارج از سیطره و یا آگاهی اوست.

در قرآن مهم‌ترین آیات توحیدی با نفی الوهیت انسان همراه هستند. در سورة توحید وحدت خداوند با نفی صفات انسانی همراه می‌شود. اینکه خداوند زاده نمی‌شود و نمی‌زاید به معنای نفی الوهیت انسان است. در آیات توحیدی سورة بقره نیز بعد از بیان یکتایی خداوند ضعف‌های انسانی مانند چرت و خواب و مرگ و جهل و خستگی از خداوند نفی شده است. در چند آیة بعد ناتوانی نمرود در تغییر جهت طلوع خورشید دلیلی بر نفی الوهیت اوست و سپس انسانی که توحید را پذیرفته است زنده کردن پرندگان را که فعلی خدایی است تجربه می‌کند. این فراز از آیات زنده کردن مردگان را که ادعای نمرود بود به ابراهیم نسبت می‌دهد. این پایان خوش برای انسانی که بندگی را پذیرفته است نشان می‌دهد اشارة آیات قبلی به جهل و مرگ انسان از سر بدخواهی و برای تحقیر او نیست. ضعف و نیاز و بندگی حقیقتی است که انسان با پذیرش آن می‌تواند صفات الهی را بشناسد و با تقرب به او رنگی الهی بیابد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۱۰:۳۹
رضا صادقی