یک تعارض اخلاقی همیشگی و پاسخ انگر
محبت به فرزند و تلاش برای رفع نیازهای او یک غریزه انسانی است که نقش مهمی در بقای بشر دارد. اما این غریزه باید با خودآگاهی همراه شود. به عنوان نمونه در جایی که با هزینة جشن تولد فرزندمان می توانیم هزینة درمان یک کودک فقیر را پرداخت کنیم وظیفة اخلاقی ما چیست؟
پیتر انگر در این مورد بحث مفصلی دارد. خلاصة دیدگاه او این است:
بیشتر انسانها نسبت به نزدیکان خود وظایف مالی سنگینی دارند. بنابراین افرادی که در رفاه متوسط هستند ممکن است با توجه به دو وظیفة اخلاقی دچار تعارض شوند. آنها از یک سو برای جلوگیری از مرگ و میر کودکان در جهان یک وظیفة اخلاقی عمومی دارند و از سوی دیگر نسبت به وابستگان نزدیک خود نیز وظایفی مالی دارند و برآورده کردن نیازهای آنها نیز یک تعهد اخلاقی شخصی بسیار قویتر است. پرسش اصلی این است که وقتی رسیدگی به چند نفر محدود که تحت تکفل ما هستند، باعث میشود کودکان بیشتری در جهان جان دهند وظیفة اخلاقی ما چیست؟
نخست باید بدانیم این تعهد اخلاقی شخصی قویتر شامل چه افرادی میشود؟ بیشتر انسانها فقط نسبت به والدین، همسر و فرزندان خود وظایف سنگینی دارند و نسبت به دوستان و سایر اقوام تعهدات مالی خاصی ندارند. به ندرت پیش میآید که فردی در زندگی شما باشد که نسبت او با شما مانند نسبت والد و فرزندی باشد و به اندازة این جمع محدود نسبت به او وظایفی مالی داشته باشید. قول و قرارها با اینکه ممکن است تعهداتی ایجاد کنند اما به ندرت میتوانند وظیفة اخلاقی سنگینی ایجاد کنند که شبیه وظیفة شما نسبت به والدین باشد. بنابراین باید به پرسش اصلی وارد شویم که در جایی که تعارض وجود دارد وظیفة اخلاقی ما چیست؟
وقتی کودکان شما کوچک هستند وظیفه دارید نیازهای اولیة آنها را برطرف کنید و حتی نسبت به آموزش آنها وظایف سنگینی دارید. اما خرید اسباببازی گران قیمت و برگزاری جشنهای پرهزینه یا حتی فرستادن کودکان به مدارس خصوصی وظیفهای اخلاقی نیست. وقتی با 1000 دلار میتوان جان 40 کودک را نجات داد پرداخت آن به مدرسة خصوصی فرزندتان کاری غیر اخلاقی است. برای نجات جان این تعداد کودک حتی اگر لازم شد باید محلة زندگی خود را تغییر دهید تا فرزندان شما بتوانند در مدرسة دولتی تحصیل کنند و شما با این پول بتوانید جان کودکان بیشتری را نجات دهید.[2] شما وظیفه دارید در یک دانشگاه عادی هزینة یک دورة تحصیلی متناسب را برای فرزندان خود پرداخت کنید. اما تا زمانی که کودکی از گرسنگی تلف می شود نباید فرزندان خود را به دانشگاههای نامدار پرهزینه بفرستید. وقتی آنها به حدی از رشد رسیدند که میتوانند زندگی مستقلی داشته باشند شما وظیفهای اخلاقی در قبال آنها ندارید و در پرداخت هر مبلغی به آنها باید نیاز آنها را با نیاز سایر انسانها مقایسه کنید و بر اساس اولویتها تصمیم بگیرید.
در نهایت ادعای انگر این است که از نظر اخلاقی بیشتر انسانها وظیفه دارند بیشتر درآمد خود را برای کاهش مرگ و میر و نقص عضو هزینه کنند. اینکه در دورانی متولد شده ایم که انسان هنوز به چنین رشدی نرسیده است، چیزی از وظیفة اخلاقی ما کم نمیکند. البته پرداخت هزینه ها باید به نحوی باشد که در بلند مدت نجات جان بیشترین افراد را تضمین کند. به عنوان نمونه از نظر انگر یک کارآفرین در نهایت اگر 20 درصد از درآمد خود را در این مسیر هزینه کند و در طول عمر خود بیشترین تلاش را در جهت کسب درآمد بیشتر داشته باشد به وظیفة اخلاقی خود عمل کرده است. (این انگیزه به اندازه ای انرژی مثبت ایجاد می کند که به طور طبیعی 20 درصد درآمد از دست رفته را جبران می کند.)
[2] متاسفم که هیچ مدرسهای این ارزشهای اصیل انسانی را به کودکان آموزش نمیدهد. امیدوارم خواندن این کتاب باعث شود آنها در این مورد چیزهای زیادی از والدین خود بیاموزند.
Unger, Living High and letting die, 148-150