جنگ حق و باطل
یک دیدگاه این است که طبیعت بر اساس قوانین خاص خود در حال تغییر است و در جامعة انسانی نیز مردم در کشورهای مختلف زندگی خودشان را دارند و دولتها نیز کمابیش به دنبال منافع مردم و حفظ قدرت خودشان هستند. اگر هم گاهی درگیری و جنگی رخ میدهد به دلیل تعارض در منافع یا ابهام در قوانین است. بنابراین تقسیم تاریخ به دو بخش حق و باطل تحریف تاریخ است. در این دیدگاه جهان خاکستری است و جنگ حق و باطل ساختة ذهن کسانی است که جهان را سیاه و سفید میبینند.
اما این دیدگاه درست نیست و اگر هم درست بود دیدگاه حقی بود که دیدگاه مقابلش را باطل میدانست. پس برای یافتن نزاع حق و باطل لازم نیست سراغ تاریخ رفت و یا جامعه را شناخت. نزاع حق و باطل در ساحت آگاهی و اراده در جریان است. در درون هر انسانی نیمة تاریکی است که به خودخواهی و دروغ و خیانت و انواع سیاهیها تمایل دارد. نیمهای روشن و ملکوتی نیز وجود دارد که در برابر این بدیها مقاومت میکند و به صداقت و تواضع و خیرخواهی دعوت میکند.
اگر آگاهی و اراده را نادیده بگیریم تقسیم چیزها و رویدادها به حق و باطل معنایی ندارد. اما در جایی که اراده و آگاهی وجود دارد در هر لحظه و هر ثانیهای مجبور هستیم بین حق و باطل یکی را انتخاب کنیم. وسعت جنگ حق و باطل به اندازه وسعت اراده و آگاهی است. پس اگر اراده و آگاهی در تمام رویدادهای جهان حاضر باشند آنگاه کل هستی صحنة نزاع حق و باطل خواهد بود.
بر این اساس تقسیم چیزها به الهی و شیطانی، حق و باطل، نور و ظلمت، نجس و پاک، صادق و کاذب، طاغوتی و ملکوتی، اخلاقی و غیر اخلاقی، خوب و بد، زیبا و زشت معنا پیدا میکند. اما اگر اراده و آگاهی را انکار کنیم و یا آن را از جنس مواد و الکترونها بدانیم نه تنها هیچ یک از این دوگانهها معنا ندارد بلکه دیگر حتی تقسیم چیزها به تمیز و کثیف و تقسیم جهتها به پایین و بالا و چپ و راست نیز معنا نخواهد داشت. به یک معنا دوگانة وجود و عدم نیز در ساحت آگاهی و اراده معنا پیدا می کند.
هر فردی با توجه به دو ساحت تاریک و روشنی که در وجود خودش درگیر هستند نه تنها میتواند نزاع حق و باطل را نظاره کند بلکه به راحتی میتواند جایگاه خود در این نزاع را انتخاب کند. البته اگر نزاع حق و باطل را به درون خود و به تاریخ انسان خلاصه کنیم شکست حق قطعی است. چون نیروهایی مانند جهل و شهوت و غضب و حرص و طمع به اندازهای قوی هستند که به طور قطع بر نور ضعیفی که در گوشهای از وجود خود مییابیم و جبهة حقی که در حاشیة تاریخ شکل میگیرد، سیطره مییابند. اما این شکست در صورتی قطعی است که خدایی نباشد. اگر خدایی نباشد تمام تمدن گیاهی است که به زودی با یک شهاب سنگ یا ویروسی قوی تر از کرونا نیست و نابود خواهد شد.
اما خدا ارده و آگاهی مطلق و خیرخواهی است که بر هستی سیطره دارد و حتی رفتار نیروهای باطل را به گونهای مدیریت میکند که نتیجة آن پیروزی حق است. عصر عاشورا کسانی که با احساس پیروزی از دور به صحنة جنگ نگاه میکردند یقین داشتند تا چند روز دیگر اثری از کشتهها بر روی زمین نمیماند و به زودی نام آنها نیز فراموش خواهد شد. با محاسبات مادی نظر آنها کاملا درست بود. از نگاه مادی دو نیرو به یکدیگر رسیده بودند که یکی صدها برابر قویتر بود و دلیلی نداشت که اثری از نیروی ضعیف بماند.
اما تقدیر خداوند را نیز باید به حساب آورد. تقدیر خداوند این است که حق در تاریخ چیره باشد. به تمام دلایل وجود خداوند باید دلیلی تاریخی را نیز افزود. یکی از روشنترین دلایل وجود خداوند این است که خود فرعون موسی را در خانة خود پرورش میدهد و این رویداد مدام در تاریخ تکرار میشود تا دست برتر خداوند در تاریخ دیده شود و انسان با اراده و آگاهی این برتری را بپذیرد، تسلیم آن شود و خود را به آن بسپارد.