دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۷۱ مطلب با موضوع «نقد دانشگاه» ثبت شده است

دولت برای اینکه در امور تخصصی دانشگاه دخالت نکند به دانشگاه استقلال می دهد و تصویب و اجرای قوانین داخلی دانشگاه را به هیات امنای دانشگاه واگذار می‌کند. این برخورد با دانشگاه منطقی است. هدف این است که نهال دانش مستقل از سیاست رشد کند.

حالا گزارش حسابرس دیوان عدالت اداری را بخوانید:

اینجا

 

خلاصه اش این است:

هدف این بود که دانشگاه‌ها مستقل از دولت باشند. ولی دانشگاه‌ها بیشتر مصوبات فردی را تصویب کردند.

هر روز هر دانشگاهی مجوز خاص برای افزایش حقوق یا جابجایی افراد صادر می‌کند و فضای عمده مصوبات هیأت امنا بیشتر از آنکه جمعی باشد، فردی است.

بخش عمده ای از اختیارات هیأت امنای دانشگاه‌ها صرف افزایش حقوق کارکنان و فوق العاده حقوق شده که بدون رعایت الزامات قانون بوده است‌.

هر دانشگاهی بر اساس سیاست خود آئین نامه‌ها را شخصی سازی کرده که همین امر موجب گسترش فساد می‌شود.  مسائل کلان کنار رفته و منافع فردی مطرح است.

برای نمونه دانشگاه ۵۰ هکتار زمین را با مجوز هیأت امنا بین اعضای هیأت علمی خود تقسیم کرده و اکنون به مشکل برخورده است. (یعنی اگر به مشکل برنخورده بود مشکلی نداشت؟!)

 

موضوع انتقال فرزندان هیأت علمی در دانشگاه‌ها تاکنون ۵ بار در دیوان عدالت اداری ابطال شده ولی هنوز برخی دانشگاه‌ها آن را اجرا می‌کنند.

 

پی نوشت:

میلیون‌ها دانشجو در چنین فضایی به درستی ظلم و دیکتاتوری عمیقی را احساس می‌کنند. اما آکادمی هیچ اتهامی را نمی‌پذیرد و هر چند سال یک بار با تخلیه کردن نیروی خشم دانشجویان در فضای سیاست هم از اعتراض آنها در امان می‌ماند و هم از آنها به عنوان ابزار فشاری در برابر دولت برای تداوم مصونیت حقوقی خود استفاده می‌کند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۲۵
رضا صادقی

 

در رمان 1984 اثر جرج ارول "وزارت حقیقت" با تغییر معنای واژه‌ها اندیشه‌ها را کنترل می‌کند. پس از انتشار این رمان اصطلاح ارولی Orwellian بر هر پدیده و روشی اطلاق شد که استبداد و سرکوب را با روش‌هایی مانند تحریف معنای واژه‌ها پنهان ‌کند. البته این اصطلاح اغلب برای توصیف فضای سیاست به کار رفته است و روش‌های حکومت امثال استالین و ترامپ به عنوان ارولی معرفی شده‌ است. اما خطر اصلی که ارول نسبت به آن هشدار می‌دهد، یعنی این که "وزارت حقیقت" با دستکاری معنای واژه‌ها می‌تواند ذهن‌ها را به شیوه‌ای پنهان کنترل ‌کند، نه تنها در مورد واژه‌هایی مانند آزادی و دیکتاتوری، بلکه حتی در مورد خود واژة "ارولی" نیز وجود دارد.

"وزارت حقیقت" که نقش اصلی را در نقض آزادی دارد، استبداد را پشت عنوان حقیقت پنهان می‌کند و خشم ناشی از سلب آزادی را متوجة سایر نهادها می‌کند تا بقای خود را تضمین کند. ارول عنوان "برادر بزرگ" را از تابلوی یک دانشگاه الهام گرفت که در آن استاد راهنما خطاب به دانشجویان می‌گفت: "بگذارید برادرتان باشیم". دانشگاه با توجه به نقشی که در مدیریت ذهن‌ها دارد بیش از هر نهادی در خطر تبدیل شدن به "وزارت حقیقت" است.

دانشگاه به عنوان وزارت حقیقت به هیچ کس پاسخگو نیست و هر گونه نقدی را به عنوان دشمنی با دانش و حقیقت سرکوب می‌کند. منطق این سرکوب این است که نهادهای بیرون از دانشگاه صلاحیت و تخصص لازم را ندارند که  کار گروه‌های علمی دانشگاهی را ارزیابی کنند. مشکل اصلی را ارول به خوبی بیان می‌کند. معنای واژه‌ها تغییر کرده است.

عنوان دانشگاه این تصور را ایجاد می‌کند که در این مکان دانش یک هدف اصیل است و مناسبات به گونه‌ای تنظیم شده که بیشترین حجم آگاهی و دانش ایجاد شود. اما اکنون دانشگاه نام مکان‌هایی است که چنین کارکردی ندارند و به این سمت نیز حرکت نمی کنند. مکان‌هایی که اکنون دانشگاه نام دارند بنگاه‌هایی اقتصادی هستند که در برابر تعداد فارغ‌التحصیلان و تعداد مقالاتی که منتشر می‌کنند از دولت پول دریافت می‌کنند. اما تولید پایان نامه و مقاله به معنای تولید دانش نیست. در همایش‌ها دانشی تبادل نمی‌شود. حتی در جلسات گروه‌های علمی نیز دانش نقشی محوری ندارد و بیشتر به جلسات هیئت مدیره شرکتها شباهت دارد که برای تقسیم سود تشکیل می شوند. این تشریفات بخشی از قواعد بازی "وزارت حقیقت" برای تحریف معنای واژه‌هاست.

مشکل دانشگاه دولتی این است که پولی که متعلق به دانشجویان است به واسطة دولت به دانشگاه‌ها پرداخت می‌شود. وجود واسطه‌ای به نام دولت باعث شده است که این دانشگاه‌ها در برابر دانشجو پاسخگو نباشند. در حالی که دانشگاه به عنوان یک بنگاه‌ اقتصادی در برابر هزینه‌ای که از کارفرما دریافت می‌کند باید پاسخگو باشد. پولی که دولت به دانشگاه‌ می‌پردازد متعلق به ملت است. اگر نام دانشگاه را نمی‌توان به بنگاه اقتصادی تغییر داد، نام دانشگاه‌های دولتی را که می‌توان به دانشگاه‌های ملی تغییر داد. چون حتی ساختمان دانشگاه‌ها نیز از اموال عمومی و متعلق به خود دانشجویان است.

 دانشگاه ملی ارولی نیست.  نه تنها به دانشجویان نگاهی ابزاری ندارد، بلکه دانشجومحور است. درسها بر اساس نیاز جامعه تدوین شده است. در دانشگاه ملی دانشجویان این حق را خواهند داشت که از سرفصل درسها و از بدیل های احتمالی آگاه باشند، محتوای درس‌ها و پژوهش‌ها در آیندة کاری آنها نقش مثبتی داشته باشد و با گرفتن مدرک در حل مشکلات جامعه کارآیی داشته باشند.
دانشگاه‌ ملی  دیگر حق مانند دانشگاه دولتی حق ندارد به دانشجویان یک رشته اعلام کند برای آیندة این درسهایی که من آموزش میدهم شغلی وجود ندارد. دانشگاه ملی موظف است در برابر هزینه‌ای که می‌گیرد تخصص و مهارت‌هایی را آموزش دهد که فارغ‌التحصیلان بتوانند کار بسازند و کارآفرین باشند. اساتید دانشگاه ملی معلمانی خصوصی هستند که در برابر پولی که از دانشجو دریافت می‌کنند خدماتی را ارائه می‌کنند که برای زیست اجتماعی او مفید است و در برابر این خدمات پاسخگو هستند. مدارک دانشگاه ملی ضمانت بعد از فروش دارند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۴۱
رضا صادقی

 

 

1- دانش برای دانش

 عنوان دانشگاه این تصور را ایجاد می‌کند که در این مکان دانش یک هدف اصیل است و مناسبات به گونه‌ای تنظیم شده که بیشترین حجم آگاهی و دانش ایجاد شود. اینکه آیا در منظومة تاریخ بشر دانشگاهی بوده که فقط بر مدار دانش چرخیده باشد یک بحث تاریخی است. اما به طور قطع دانشگاه کنونی چنین وضعیتی ندارد و به این سمت نیز حرکت نمی کند.

2- دانش برای اشتغال

دانشگاه با فاصله گرفتن از هدف آرمانی خود به تولید دانشی پرداخت که شغل و درآمد و سود را تضمین می‌کند. در این مرحله دانش به ابزاری برای تولید ثروت تبدیل می‌شود و دانشگاه هویتی اقتصادی می‌یابد. این نگاه سودگرایانه می‌تواند انواع فساد اقتصادی را به دنبال داشته باشد. اعطای مدرک به افراد فاقد آگاهی و تخصص در برابر دریافت پول یک نمونة رایج است. این فساد در دانشگاه‌های دولتی رواج بیشتری دارد. چون در این دانشگاه‌ها دولت پول ایجاد آگاهی و تخصص را به کارفرمایی پرداخت می‌کند که خودش داور کارهای خودش است. در چنین فضایی هیچ راهی برای ارزیابی اصالت مدارکی که صادر می‌شود وجود ندارد.

 

3- مدرک برای هویت اجتماعی

وقتی دانشگاه مدارکی را صادر کند که صاحب آن مدرک هیچ تخصصی در حل مشکلات و مسائل جامعه ندارد، دیگر داشتن مدرک نقشی در یافتن شغل نخواهد داشت. در چنین مرحله‌ای با اینکه مدرک در یافتن شغل، کارایی خود را از دست می‌دهد اما هنوز در ساختن هویت اجتماعی نقش دارد. در این دوره مدرک دانشگاهی فقط به چشم مهندس ها و دکترهایی می‌آید که از مزایای مدرک فقط به همین عنوان‌های بدون پشتوانه رضایت می‌دهند. اما انباشت مدارکی که پشتوانة آن آگاهی و تخصص نباشد مانند چاپ پول بدون پشتوانه تورم‌زاست و در نهایت باعث فروپاشی نظام دانشگاهی می‌شود.

 

4- بدنمندی دانشگاه

وقتی دانشگاه از روح دانش تهی شد و مدرک آن نیز اعتبار خود را از دست داد، وارد مرحلة بدنمندی می‌شود. در این مرحله دانشگاهی که قرار بود جان‌ها را آگاه کند به یک ساختمان تبدیل می‌شود که در شهرهای بزرگ به جوانان شهرستانی خوابگاه و غذای ارزان می‌دهد و استعدادهای آنها با پرسه زدن و وقت‌گذرانی از دست می‌رود. کادر دانشگاه و استادان نیز در این ساختمان‌ها به اندازه‌ای حضور دارند که حقوق و مزایای آنها تضمین شود.

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۱۸
رضا صادقی

1- نقدهای رضا امیرخانی بر دانشگاه (نشت نشاء) را وقتی می خوانید حتی اگر نپذیرید مجبور می شوید به آن فکر کنید.

به عنوان نمونه او فقط می گوید:  مغز دو جوان ایرانی روزانه خوراک دو ماری می شد که اثر بوسه ی شیطان بر روی شانة ضحاک بودند و شما از خودتان می پرسید: روزانه مغز چند جوان در آموزش و پژوهش بی مار  دانشگاه نابود می شود؟


انگار خود دانشجویان هم متوجه این درد هستند که زیاد می گویند: مخمان را خورد.

 

 2- در دعاها همان گونه که از شیطان به خدا پناه برده اند از دانشی که بی فایده است نیز به خدا پناه برده اند. (اعوذ بک من علم لاینفع


دانشی که فایده نداشته باشد  مانند شیطان تباهگر است. چنین دانشی فقط مغز را اشغال نمی کند. مغز را متلاشی می کند. چنین دانشی جوانی را که گل عمر است می گیرد و قابلیت های زندگی اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی را مختل می کند.
 

وقتی حاصل آموزش و پژوهش در دانشگاه علم لاینفع  باشد،  این دو می شوند همان دو مار روی شانه های ضحاک  که سالهاست مثل خوره مغز و در واقع تمام هستی میلیونها جوان را می خورند و نابود می کنند.

 

ضحاک خودش بدخواه کشور نبود و خود ایرانی ها  او را انتخاب کرده بودند. مارهایی که روی شانه داشت حاصل بوسه شیطان  بودند.


دانشگاه هم یک انتخاب ملی است و انتخاب بدی نیست. اما دانش بی فایده اثر بوسه ی شیطان بر شانه های دانش گاه است.  جوانهایی که مغز آنها با چنین دانشی پر می شود حتی توان مدیریت یک زندگی مشترک را نیز ندارند (آمار میلیونی طلاق در تحصیل کرده ها) و برای تسکین درد خوره ای که به جان مغز آنها افتاده  به انواع مخدر پناه می برند (آمار اعتیاد در تحصیل کرده ها).


 

در بخش پایانی کتاب با عنوان

چه باید کرد؟

 پیشنهاد  یک انقلاب کوپرنیکی مطرح می شود که به جای اینکه استاد به دانشجویان نمره بدهد دانشجویان در ارزیابی مستمر از استادان نقش اصلی را داشته باشند.

الان نظرسنجی ها از دانشجویان صوری است و تنها در هنگام ارتقا (بهره مندی بیشتر از خوراک مغز)   گزارش بی تاثیری از آن وجود دارد.  

می توان مدل هایی را طراحی کرد که دانشجو استاد را انتخاب کند. حتی لازم به طراحی هم نیست. چنین مدلهایی هم در غرب وجود داشته و هم در شرق. فقط شرطش این است که به فارغ التحصیلان جوان هم مجال سخن گفتن بدهیم تا حق انتخابی برای دانشجویان فراهم شود.

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۴۲
رضا صادقی

 

 

دکتر عصاره متخصص قلب و استاد دانشگاه علوم پزشکی اهواز است که نقد دانشگاه را با یک مثال شروع می‌کنند:

 در فیلم سینمایی "اسرار گنج دره جنی" یک روستایی مقدار زیادی طلا پیدا می کند و به شهر میرود و مثلاً تلویزیون و کولر خریداری می کند و به روستایی که برق نداشته باز می گردد.

در یک صحنه از این فیلم  مرد روستایی تلویزیون را روی یک چهار پایه قرار می دهد و همه را جمع می کند که آن را نگاه کنند و به همه می گوید که در شهر مردم جمع می شوند و تلویزیون نگاه می کنند. همه ی روستایی ها با تحیر و تعجب به این دستگاه که هیچ چیزی را نشان نمی داد نگاه می کردند. کسی متوجه نمی‌شد که این تلویزیون باید چیزی نشان دهد و همه از اینکه تلویزیون تماشا می‌کنند خوشحال بودند و از تلویزیون تعریف می‌کردند.


داستان دانشگاه های ما هم همین است. ما می دانیم که در خارج چیزی به نام دانشگاه هست و چیزی به نام تحقیقات صورت می گیرد و آن جا چیزی به نام مقاله چاپ می کنند. ولی متوجه نیستیم که دانشگاه های آن ها به برق وصل است. یعنی دانشگاه طراحی شده است که به جامعه و صنعت سرویس دهد. طبیعی است که تعداد رشته‌ها، محتوای درسها و تعداد دانشجویان بر اساس نیاز جامعه ی خودشان تنظیم می‌شود. اما دانشگاه های ایران به کنکور و به دبیرستان ها و به تعداد ورودی ها و به نیاز و علاقه جامعه به مدرک دانشگاهی وصل هستند. گاهی هم واحدهای درسی به تقلید از غربِ چند دهه قبل نگاشته شده است. یعنی همان زمان هم شاید ربطی به نیازهای جامعه ی ما نداشته است و همین زمان هم شاید در غرب دیگر تدریس نشوند. موضوع و مسئلة تحقیق نیز وقتی وارداتی باشد نتیجة آن برای حل مشکلات کشورهای غربی موفق است.

در دانشگاه پژوهش و کلاس باید به طور طبیعی متولد شود. در یک روند طبیعی سامسونگ، توشیبا، موتورولا، آی بی ام و و.... به پژوهش یا دانشجوی دانشگاه نیاز دارند.  دانشگاه دانشجویانی را تولید می کند که بتوانند به نیازهای این شرکت ها پاسخ دهند و به تکنولوژی جدید دست پیدا کنند. صنعت به اساتید پول می دهد و اساتید از آن پول خرج دانشجو می کنند تا پروژه آن ها را جلو ببرد. صنعت به استاد نیاز دارد و استاد به دانشجو نیاز دارد. حاصل کار تحقیقاتی دانشگاه هم منجر به ثبت اختراع می شود و در مرحله بعد هم شاید منجر به انتشار مقاله شود.

 

در چنین فرایندی دانشگاه ها از دانشجو نمی خواهند که برای گرفتن مدرک مقاله چاپ کند. چون دانشجو با انجام پروژه لیاقت خود را ثابت کرده است و دیگر نیازی به اثبات آن با چاپ مقاله ندارد. به این ترتیب تلویزیون آن ها به برق وصل است.

 

در ایران ارتباطی بین صنعت و دانشگاه به صورت عمده وجود ندارد. خیلی جاها هم که ارتباط وجود دارد فقط دستوری و صوری است و به احتمال زیاد با پول نفت از این وصلت محافظت می شود. 

وقتی  داتشجو و پژوهش دانشگاه راه حلی برای مشکلات صنعت ندارند دلیلی ندارد که صنعت به استاد پول بدهد .

در چنین فضایی استاد  فقط برای افزایش تعداد مقالات خود و پر کردن ساعات موظفی تدریس به دانشجو نیاز دارد. دانشجویی که در این دانشگاه تربیت می شود اصلا قرار نیست مشکلات واقعی جامعه و صنعت را با آخرین یافته های علم حل کند و چنین مهارتی را در دانشگاه کسب نمی‌کند. فارغ التحصیل این دانشگاه به محض ورود به جامعه به جای اینکه بتواند مشکلات را حل کند به یک مشکل تبدیل می‌شود.

اینجاست که می بینیم تلویزیون ما به برق وصل نیست و ما به این تلویزیون زل زده ایم و حواسمان نیست که طلاها را برای دستگاهی هزینه کرده ایم که چیزی نشان نمی دهد.


 

متن اصلی ایشان را اینجا ببینید.

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۳۷
رضا صادقی

آقای فاضلی استاد گروه جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی توصیفی انتفادی از جلسه دفاع دانشجویی دارد که مربوط به چند سال قبل است. اما اگر همین الان در جلسات دفاع عضو ناظر باشید،  از اینکه جلسات دفاع در همه دانشگاهها تا این اندازه به یکدیگر شباهت دارند شگفت زده خواهید شد و از اینکه هنوز بعد از چند سال اوضاف تغییری نکرده است ...
 

استاد نوشتة خود را با اشاره به داستان لباس نامرئی پادشاه شروع می کند و می نویسد: 

وضع اما الان اغلب چگونه است؟ دانشجو موضوعی انتخاب کرده، استادی دارد که خیلی برایش وقت نگذاشته، خودش هزار مشکل داشته، داده‌ها و تحلیل‌های پایان‌نامه‌اش صد مشکل دارد و با هزار استرس و از ترس شهریه اضافی و سنوات، در دقیقه نود راهی جلسه دفاع شده است.

برخی استاد راهنماها یک بار هم پایان‌نامه را نخوانده‌اند، استاد داور هم تازه یک روز قبل دویست صفحه متن دریافت کرده که بخواند و فرصت هم نداشته است. دانشجو خودش می‌داند که کار درستی انجام نداده، داور و راهنما هم خودشان این‌کاره‌اند و می‌دانند چه حکایتی است.

اغلب جلسات به گونه‌ای برگزار می‌شود که استاد و دانشجو می‌دانند کار پایان‌نامه صد مشکل دارد، اما داور هم سکوت می‌کند (مانند وزیران و مردم در داستان لباس جدید پادشاه)، هیچ بچه شیطانی هم پیدا نمی‌شود که فریاد کند این پایان‌نامه هزار و یک مشکل دارد و پادشاه لباس ندارد.

اگر مشکلات پایان نامه را کسی بگوید، استاد راهنما هزار توجیه می‌آورد که بله، دانشجو مشکلات داشته و انشاءالله در آینده تلاش می‌کند و ایرادات را رفع می‌کند.

موقع نمره دادن، اغلب گفته می‌شود که نمرات در این دانشکده بین ۱۸.۵ تا ۱۹.۵ در نوسان است (اخیرا 20 هم میدهیم!) ؛ یعنی بین پایان‌نامه خوب و بد فرقی نیست. داوری که نمره کمتر از این‌ها بدهد، آدم بد می‌شود، همان بچه شیطانی که فریاد زد «پادشاه لخت است.»

همه با هم تبانی نانوشته‌ای دارند که از خیر دیدن «لختی پادشاه» بگذرند. دانشجو در این تبانی، نمره‌اش را می‌گیرد اما اهل علم نمی‌شود. خودش می‌داند لخت است، استادش هم می‌داند و همیشه پادشاه لخت می‌ماند.

لختی، به داغ هویتی زندگی علمی‌ دانشجو بدل می‌شود. این پادشاهان لخت یک عمر با این داغ سر می‌کنند. 

پادشاهان لخت، می‌فهمند که علم و دانشگاه عرصه کوشش نیست، ...

پادشاهان لخت بعدها همین کردار را در جامعه تکرار و تکثیر می‌کنند. لخت‌ها یکدیگر را نیز می‌شناسند و به تدریج قراردادی نانوشته شکل می‌گیرد که هیچ کس لختی دیگری را به رخش نکشد و صدایش را درنیاورد.

دانشگاه لُخت‌پرور به تدریج جامعه را نیز از درون بی‌هویت و لُخت می‌کند؛ و پادشاهان لخت بر مسندها می‌نشینند و پوچی نهاد علم و ضرورت سرپوش نهادن بر لختی‌ها را پیشه می‌کنند.


متن کامل نوشته ایشان را اینجا ببینید.
 

پی نوشت: 

 منابع و ذهنهایی که در دانشگاه نابود می شوند فقط بخشی از خسارت تداوم این وضعیت است. خسارت اصلی در تداوم و تثبیت و تکثیر این وضعیت در متن جامعه است. بخش زیادی از مشکلات اقتصادی و اداری و حتی خانوادگی به همین کم کاری اصحاب آکادمی مربوط است که به عنوان یک الگو به جامعه سرایت می کند .
 دانشگاه اگر به درستی ذهن ها را تنظیم کند جامعه تحولی بنیادین را تجربه خواهد کرد و 
 برای تغییر بنیادین در جامعه نخست باید دانشگاه تغییر کند.

اینکه اکنون هیچ تشکل و گروه دانشجویی نیست که مطالبه ی تحول در دانشگاه را دنبال کند، دلایل پیچیده ای دارد که به مهارت اصحاب آکادمی در دفاع از خود مربوط است.

اصحاب آکادمی به جای اینکه هر گونه اتهامی را بپذیرند و به جای اینکه خود و جامعه را تغییر دهند،  به عنوان مدعی به توصیف  مشکلات در جامعه می پردازند و نهادهای بیرون از دانشگاه را به عنوان مقصر اصلی معرفی می کنند. 
اینکه هر چند سال یکبار انرژی دانشجویان ناراضی  در تقابل با سایر نهادها تخلیه می شود یکی از شگردهای اصحاب آکادمی (خیاطهای لباس نامرئی پادشاه که بدون اینکه لباسی بدوزند منافع اقتصادی هنگفتی را به جیب می زنند) است که به این صورت ذهنها را از مشکلات دانشگاه منحرف می کنند و برای منافع خود مصونیت ایجاد می کنند. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۰۶
رضا صادقی

 

حدود 15 سال پیش یکی از مسئولین دانشگاه می‌گفت: "در گروه‌های علمی به یکدیگر نان قرض می‌دهند".این نان‌های قرضی یکی از آفت‌های پژوهش دانشگاهی است که نمونه‌های زیادی دارند:

 نمره در برابر نمره یک نمونه از نان قرض دادن است. یعنی داوری که به پایان‌نامة تحت راهنمایی یک استاد نمرة خوب می دهد و در عوض این تضمین نانوشته را دریافت می‌کند که به زودی آن استاد داور پایان نامة او خواهد بود و نمرة خوبی خواهد داد. این نان قرضی گاهی معادل 18 واحد درسی قیمت دارد. (عکس این مطلب نیز قابل تصور است و در دورة تحصیلات تکمیلی دانشجویان زیادی هستند که خود را قربانی اختلاف‌ها و رقابت‌های بین اساتید می‌بینند.)

در هر گروهی  چرخه‌هایی بسته از داور و راهنما شکل میگیرند که مدام جابه جا می‌شوند. (با یک پژوهش آماری می‌توان این چرخه‌ها را کشف کرد.) اما پدیدة نان قرضی خاص به جلسة دفاع از پایان نامه نیست. پیش از نگارش طرحنامه، حتی استاد و دانشجو نیز ممکن است طبق یک قانون نانوشته به یکدیگر نان قرض بدهند. یعنی ممکن است استادی که به راحتی نمره می دهد و در امضای طرحنامه و پایان‌نامه سخت‌گیر نیست با اقبال دانشجویان (برای ثبت نام در کلاس و گرفتن پایان نامه) پاداش بگیرد. برای دفاع از یک پایان نامه خارج از ضوابط استدلال کلیشه‌ای این است که کار ایشان نسبت به کارهای دیگر قوی است و استدلال تکراری برای به تاخیر انداختن بازنشستگی یک استاد این است که جایگزینی برای ایشان وجود ندارد.

نان قرضی در چرخة اداری درون دانشگاه نیز ممکن است به شکل‌های مختلف یافت شود.  طرحهای اساتید برای مسافرت به خارج با عنوان فرصت مطالعاتی به طور صوری نوشته و تصویب می شود و در هنگام بازگشت نیز ارزیابی جدی از برون دادها صورت نمی گیرد. مدیرانی که قانون داخلی دانشگاه را می‌نویسند اساتیدی هستند که خودشان ذی‌نفع هستند.


مشکل اصلی این است که دانشگاه نهادی است که در آن تفکیک قوا ممکن نیست. چون نهادهای بیرون از دانشگاه صلاحیت و تخصص لازم را ندارند که به عنوان نمونه در مورد قوانین ارتقای اساتید فیزیک نظر بدهند. در چنین وضعیتی اساتیدی که به عنوان مدیران دانشگاه انتخاب می‌شوند قانون می‌نویسند، آن را اجرا می‌کنند و بر حسن اجرای آن نظارت می‌کنند. چنین قوانینی به راحتی تغییر می‌کنند، اجرا نمی‌شوند و یا با معیارهایی دوگانه تفسیر می‌شوند.

 

فقط پدیدة نان قرضی نیست که زمینة فساد اقتصادی در بودجة چند هزار میلیاردی وزارت علوم را فراهم می‌کند. با توجه به اینکه موظفی تدریس  حداکثر 20 ساعت در هفته است، شغل دوم خارج از دانشگاه وسوسه‌انگیز است. لذا عدم حضور در ساعت‌های موظفی اساتید یک پدیدة رایج و عادی است. با اینکه اساتید در تابستان و بین ترم و تعطیلات عید در دانشگاه نیستند، اما بقیة سال هم در برخی دانشکده‌ها بیشتر اساتید در بیشتر زمان اداری در محل کار خود حضور ندارند. بیشتر آنهایی که حضور دارند هم به کار علمی مشغول نیستند و اغلب در جمع‌های دوستانه به گفتگوهای غیر علمی مشغول هستند. پایان‌نامه‌ها را گاهی نه استاد راهنما خوانده است و نه داور (و نه حتی دانشجو!) و هیچ تضمینی وجود ندارد که برگه‌های امتحانی خوانده ‌شوند. بسیاری از کلاسها نیز کمتر از ساعت مقرر برگزار می‌شوند و در بسیاری از کلاس‌ها به سرفصل‌های مورد تصویب توجهی نمی‌شود و بحث‌های متفرقه و خارج از موضوع وقت زیادی را به خود اختصاص می‌دهد.

پژوهش‌های غیر کاربردی و ترجمه‌ای و مقاله‌سازی، سرقت علمی، نگاه ابزاری به دانشجو به اندازه‌ای ریشه‌دار است که دیگر به عنوان یک مشکل به آن نگاه نمی‌شود. حتی سرقت سهمیه‌های پایان‌نامة اساتید سخت‌گیر و محجوب اغلب با این توجیه که خود دانشجو تمایل دارد با استاد دیگری کار پژوهشی خود را انجام دهد توجیه می‌شود. برای حل این مشکلات باید یک رقیب متخصص در کنار هر گروهی حضور داشته باشد. درست است که دانشگاهها برای تدریس و راهنمایی پایان نامه نیروی کافی دارند. اما کلاسی که در آن در کنار استاد رسمی  یک استاد جوان نیز حضور داشته باشد از نظر روش و محتوا متفاوت خواهد بود. فارغ التحصیلان جوان برای نظارت بر  اجرای طرحهای پژوهشی و پایان نامه ها نیز داری انرژی و تخصص لازم هستند.

اما دولت و مجلس نگران این رانت اقتصادی کلان نیستند. چون بخشی از فرایند نان قرضی بین دانشگاه و دولت شکل می گیرد.  بسیاری از نمایندگان مجلس و مدیران دولتی از دانشگاه حکم ماموریت دارند و حقوق خود را از دانشگاه می گیرند. بقیه نیز اعتبار خود را از مدارک و امضای همین دانشگاه ها گرفته اند و یا  نیازمند تایید دانشگاه هستند. بنابراین اغلب مدیران و نمایندگان به دلیل اینکه اعتبار خود را از دانشگاه دارند و یا به زودی به دانشگاه باز می گردند،  از افزایش اختیارات و امکانات دانشگاه حمایت می کنند.

 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۱ ، ۰۹:۳۷
رضا صادقی

آفت اصلی دانشگاه این است که خود دانشگاه داور کارهای خودش است. یعنی دانشگاه اغلب در امور تخصصی خود داور بیرونی ندارد و در پژوهش‌ها مجری و ناظر و داور خود دانشگاه است. در چنین وضعیتی بدون داور بی‌طرف و متخصص خطر اولویت دادن به منافع شخصی در تدوین قوانین و اجرای آنها زیاد است. عدم حضور در ساعات موظفی و عدم پایبندی به قوانینی مانند ممنوعیت اشتغال خارج از دانشگاه در روزهای کاری نیز به دلیل فقدان داور بیرون از گروه است. فقدان داور بیرونی باعث شده بسیاری از پژوهش‌ها به ویژه در علوم انسانی سطحی و غیر کاربردی باشد و این قبیل پژوهش‌ها هزینة زیادی را به جامعه تحمیل کرده است. بسیاری از داوری‌ها به دوستان استاد راهنما یا نویسندة مقاله واگذار می‌شود و قرض دادن نان (نمرة خوب در برابر نمرة خوب) امری رایج و غیر قابل انکار است.

برای رهایی از این وضعیت هر گروهی به یک گروه در سایه نیازمند است که از دانشجویان تحصیلات تکمیلی و فارغ التحصیلان و دانشجویان پسادکتری تشکیل شده باشد. گروه در سایه می‌تواند در ارزیابی طرح‌ها و نظارت بر پژوهش‌ها و حتی در اصلاح قوانین و نظارت بر اجرای آنها نقشی فعال داشته باشد. حتی برای تحول در تدریس نیز به رقیب نیاز است. به عنوان نمونه دانشجویان دکتری باید همکار استاد در تدریس باشند و در هر کلاسی بخشی از زمان برای تدریس آنها در نظر گرفته شود. اکنون دانشجویان پسادکتری به پژوهش‌هایی کلیشه‌ای و نگارش مقالات برای استادان خود مشغول هستند. گام نخست برای تشکیل گروه در سایه این است که کار اصلی دانشجویان پسادکتری نقد پژوهشهای قبلی گروه‌ها و ارائة پیشنهادهایی برای اصلاح آنها باشد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۱ ، ۱۴:۳۴
رضا صادقی

 

آیا مدرک یک رشته تحصیلی به اندازه دانشی که در آن رشته آموزش داده می‌شود ارزشمند است؟ معمولا اینطور است. اما همیشه اینطور نیست. دست کم در مورد فلسفه این طور نیست. بحث در این نیست که گاهی مدرک‌ها جعلی هستند و یا اینکه برخی دانشگاهها برای حفظ منافع اعضای هیئت علمی به راحتی برای افرادی که صلاحیت ندارند، مدرک معتبر تحصیلی صادر می‌کنند. مسئله این است که فلسفه را نمی‌توان در چهارچوب نظام ترمی دانشگاهی گنجاند و برای آن مدرک صادر کرد. البته اگر برای متخصصان فلسفه شغلی رسمی وجود داشته باشد به صدور مدرک رسمی هم نیاز است. اما در شرایط کنونی که تقریبا صندلی خالی هیچ شغلی مشروط به داشتن مدرک دکتری فلسفه نیست، این مدرک بیشتر مانع اشتغال فارغ‌التحصیلان است.

 کسی که مدرک دکتری فلسفه می‌گیرد از دو جهت دچار خسارت می‌شود. نخست اینکه وقت و هزینه زیادی را صرف بر آوردن شرایط دانشگاه کرده است. به طور قطع این وقت و هزینه اگر صرف پژوهش در یک موضوع فلسفی خاص می‌شد، هم از نظر علمی و هم از نظر امکان اشتغال، بیشتر نتیجه می‌داد. (هنوز هم برای تخصص فلسفی بر خلاف مدرک فلسفی  گاهی زمینه اشتغال فراهم است) اما خسارت اصلی در جایی است که خانم یا آقایی دکتری فلسفه می‌گیرد و با ورود به جامعه گرفتار یک بن بست می‌شود. از یک سو شغلهای عادی برازندة خانم دکتر یا آقای دکتر نیست و از سوی دیگر برای مدرک او نیز شغلی تعریف نشده است. اکنون سالهاست که حتی یک درصد از فارغ التحصیلان دکتری فلسفه نیز جذب موسسات آموزش عالی نمی‌شوند و بسیاری از دانشجویان دکتری که بعد از فارغ‌التحصیل شدن در این بن بست گرفتار می‌شوند، زندگی اقتصادی و خانوادگی خود را از دست می‌دهند.

در چنین وضعیتی فلسفه نیز آسیب می‌بیند و رشد چندانی نخواهد داشت. وضعیت ایدئال این است که علاقه‌مندان فلسفه به جای اینکه وقت خود را صرف گرفتن مدرک فلسفه کنند،  یک شغل عادی برای امرار معاش داشته باشند و در کنار آن با تلاش فردی به دنبال تخصص در یکی از شاخه‌های فلسفی باشند. (تلاش فردی منافاتی با ارتباط با اساتید و منابع دانشگاهی ندارد) اما در شرایط کنونی دانشگاه رفتن یک مد است و عنوان دکتر وسوسه انگیز است.  اگر چشم‌پوشی از مدرک سخت است، دانشجویان باید جسارت داشته باشند و بعد از آنکه دکتر شدند به دنبال یک شغل عادی باشند. یکی از دانشجویان دکتری که برای فرصت مطالعاتی به آلمان رفته بود، بعد از بازگشت در کنار کارهای پژوهشی به دنبال حرفه جوشکاری بود. او به طنز و با اشاره به شاه‌فیلسوف، خودش را جوشکارفیلسوف می‌نامید. این شهامت واقع‌بینانه و قابل تحسین است. یک فیلسوف حتی اگر نیاز مالی نداشته باشد، برای اینکه رشدی کاریکاتوری نداشته باشد و تمام ابعاد وجودی او رشد همزمان داشته باشند، نیازمند کار است. کاری شبیه جوشکاری یا مانند اسپینوزا عدسی تراشی برای عینک. 

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۲۹
رضا صادقی

مدتهاست که فلسفه در شرق و غرب با بحران روبرو شده است و اکنون چند قرن است که متفکر اصیلی وجود ندارد تا نظام فلسفی مورد اعتمادی ارائه کند. یک دلیل بحران در فلسفه سبک زندگی مدرن است که باعث شده انسانها فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند. در دوران مدرن فقط نامی از فلسفه باقی مانده است و اکنون فلسفه  نام رشته ای دانشگاهی است.  در گروههای فلسفه نیز  عمدتا افرادی شاغل هستند  که در برابر حقوقی که دریافت می کنند، به دانشجویان علاقه مند  مطالبی را آموزش می دهند و سپس به آنها گواهی پایان دوره یا  مدرک اعطا می کنند. اما داشتن این مدرک از گروههای فلسفه هیچ تضمینی برای تخصص فلسفی نیست و گروههای فلسفه در تربیت فیلسوف به هیچ وجه موفق نیستند. در واقع محصور کردن فلسفه در نظام ترمی دانشگاه بهترین راه برای نابودی فلسفه بود.

 

اکنون در دوران رواج کرونا، کره زمین در حال پوست انداختن است و بیشتر مردم در قرنطینه هستند. در گزارشی خواندم که تیپهای درون گرا از قرنطینه آسیب کمتری می بینند. این تیپها اغلب به اندیشه های فلسفی نیز علاقة بیشتری دارند. قرنطینه فرصت مناسبی است برای اندیشیدن و این جدایی اجباری فضای مناسبی فراهم می کند برای عمل به دستور سقراط  که"خودت را بشناس".قرنطینه همان چیزی است که برای احیای فلسفه به آن نیاز بود.  قرنطینه می تواند فلسفه را از دانشگاه جدا کند و  آن را در  متن زندگی عموم انسانها بسط دهد. در چنین فضایی می توان امید داشت که فلسفه های اصیل شکوفا شوند و  اندیشیدن را آموزش دهند.  کرونا می تواند زمین را آمادة پذیرش حکمت کند و می تواند نویدبخش حکیمی باشد که زمین در قرنطینه منتظر اوست.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۵۹
رضا صادقی