دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۷۰ مطلب با موضوع «نقد دانشگاه» ثبت شده است

در دانشگاه ها استادان حق التدریس جدی گرفته نمی شوند. آنها امنیت شغلی ندارند و پرداختی به آنها نیز بسیار اندک است و به هیچ وجه عادلانه نیست. در گفتگوی زیر یکی از استادان حق التدریس این وضعیت را نقد می کند و استدلال می کند که دانشگاهها  به جای جذب رسمی باید به سمت توسعه حق التدریس پیش بروند:

استاد حق التدریس: این قانون که در یک دانشگاه تدریس و تحقیق در هر رشته ای در انحصار یک گروه خاص (بین 10 تا 20نفر) باشد می دانید از کجا آمده است؟ این قانون را خود این گروه ها تصویب کرده اند! این گروه ها هیچ رقیبی ندارند و ورود عضو جدید به هر گروهی نیز مشروط به جلب موافقت اعضای همان گروه است. این انحصار و استبداد در هیچ دستگاهی وجود ندارد. اگر این انحصار شکسته شود راه برای تدریس دانش‌اموختگان جوان که انرژی و ابتکار بیشتری دارند باز می شود.


استاد رسمی:‌ استادان هر گروهی از بهترین متخصصان آن رشته انتخاب شده اند.

استاد حق‌التدریس: اما بهترین متخصصان هر رشته هیچ گاه ثابت نیستند و تخصص‌ها مدام در حال تغییر است. اگر مدیریت هر دانشگاه جذب نیروی رسمی را متوقف کند زمینة حق التدریس برای دانش آموختگان جوان فراهم می شود. امتیاز یک استاد حق التدریس این است که امنیت شغلی ندارد و تداوم تدریس او مشروط به آن است که مدام به روز شود و بتواند محتوایی متناسب با نیاز جامعه تولید کند تا آیندة کاری دانشجویان تضمین شود.

استاد رسمی: درآمد از راه حق التدریس برای زندگی کافی نیست و استاد حق التدریس باید بیرون دانشگاه نیز کار کند. اما یک استاد باید فکرش آزاد باشد و امنیت شغلی داشته باشد. استاد باید از هر جهت تامین باشد تا بتواند به درجات عالی برسد.

حق‌التدریس: اگر جذب استادان رسمی کمتر شود، امکان پرداخت عادلانه به استادان حق التدریس فراهم می شود. استادان معمولا برای جذب دانشجو و برای اینکه صندلی‌های دانشگاه خالی نشود بودجه نویس کشور را قانع می‌کنند که تخصص آنها برای حل مشکلات کشور ضروری است. خوب از این استادان باید خواست که به جای تدریس راه حل مشکلات به دیگران، چند روز در هفته از صندلی تدریس جدا شوند و خودشان مستقیم وارد جامعه شوند و به حل مشکلات بپردازند و بابت حل مشکلات حقوق دریافت کنند. روشن است که استادان رسمی حاضر نیستند از صندلی تدریس فاصله بگیرند.

اما این روش در خصوص استادان حق التدریس جواب می‌دهد. متخصصی که در درمان یک بیماری موفق است بهترین استاد حق التدریس در دانشکدة پزشکی است. مهندسی که در صنعت فولاد یا پتروشیمی کار می کند نیز بهترین استاد در رشتة خودش است و این مطلب در مورد سایر رشته‌ها نیز صدق می کند.

استاد رسمی: اما در این صورت پژوهش تعطیل می‌شود. کار اصلی استادان دانشگاه پژوهش است. آنها با نگارش مقالات مرزهای دانش را جا به جا می کنند و به دانشجویان نیز روش پژوهش یاد می‌دهند.

استاد حق التدریس: تعداد مقالات و پایان نامه ها در دانشگاه به این دلیل زیاد است که دولت بابت آن پول زیادی پرداخت می‌کند. اگر این پژوهشها برای جامعه مفید بود نیازی به پول دولت نبود و دانشگاه از طریق فروش این پژوهشها می توانست کسب درآمد کند. بیشتر این مقالات و پایان نامه ها خوانده نمی شوند و فقط راهی برای کسب درآمد استادان رسمی هستند.

استاد رسمی: پژوهش در علوم پایه مانند فیزیک محض یا ریاضی و علوم انسانی درآمد مستقیمی ندارد و این پژوهشها را نمی‌توان تعطیل کرد.

استاد حق التدریس: پژوهش در این رشته ها را باید به پژوهشگاههایی واگذار کرد که نخبگانی باشند. الان بیشتر دانش آموزانی که علوم انسانی یا رشته‌هایی مانند فیزیک و ریاضی را انتخاب می کنند از آینده کاری آن خبری ندارند و موقعی باخبر می شوند که گرفتار استادانی شده‌اند که برای حفظ شغل خود آنها را تشویق می‌کنند تا آخر بمانند. این استفادة ابزاری از جوانان غیر اخلاقی است و زندگی آنها را نابود می کند.

برای تحصیل و تحقیق در علوم انسانی و علوم پایه و سایر رشته‌های غیر کاربردی به دانشجویان نخبه‌ای نیاز است که با خودآگاهی و علاقه به این رشته‌ها وارد شوند. تعداد چنین دانشجویانی بسیار اندک است و اگر سرمایه ای که اکنون در این رشته‌ها برای مدرک دادن به صدها هزار دانشجو هرز می رود برای بورس دانشجویان نخبه هزینه شود در آینده ای نزدیک تحولی اساسی در علوم انسانی و علوم پایه رخ خواهد داد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۴۵
رضا صادقی

 

افراد مشهور از شهرت خود درآمد کسب می‌کنند و نانِ نام خود را می‌خورند. این پدیده طبیعی است و چندان هم غیر اخلاقی نیست. به هر حال شهرت بی‌دلیل نیست و راه کسب شهرت برای دیگران نیز بسته نیست. صنعت‌گران و هنرمندان جوان با تلاش خود می‌توانند به شهرت برسند تا بتوانند از شهرت خود درآمد کسب کنند.

اما فرض کنید قوانین کسب شهرت به دست افراد مشهور باشد و آنها قوانین را طوری تنظیم کنند که شهرت آنها انحصاری شود و رقیب جدیدی برای آنها پیدا نشود. چنین فضایی استبدادی است و درآمدی که حاصل این شهرت باشد غیر اخلاقی است. از این بدتر زمانی است که شهرت یک سلبریتی حاصل تلاش جوانانی باشد که جویای نام هستند. این وضعیت فقط در جامعة بسته‌ای مانند دانشگاه قابل تصور است. 

 

در دانشگاه نیز مانند هر محیط دیگری افراد مشهور درآمد بیشتری دارند و نام‌ افراد مانند نشان تجاری ارزشمند است. البته این نام و شهرت بی دلیل نیست و با تلاش زیادی به دست آمده است. اما مشکل این است که در دانشگاه قوانین ورود به حوزة تدریس و پژوهش به دست اساتید مشهور تنظیم می‌شود و این قوانین به گونه‌ای تنظیم شده است که بیشتر دانش‌آموختگان جوان که انرژی و انگیزة زیادی دارند از تدریس در دانشگاه محروم می‌شوند.

از سوی دیگر بیشتر کارهای پژوهشی اساتید مشهور توسط همین دانش‌آموختگان جوان انجام می‌شود بدون آنکه از نان و نام آن چیزی به آنها برسد. در چنین وضعیتی که اساتید مشهور رقیبی در تدریس ندارند و درسهای دانشگاهی سرقفلی آنها شده است آنها هیچ نیازی به تغییر در روش و تحول در محتوا نمی‌بینند و معیار تولید علم تعداد مقالاتی است که دانشجویان برای آنها می‌نویسند.

 

پنهان کردن ضعف‌های ساختاری دانشگاه با حمله به سیاست یک روند رایج است. با یک جستجوی ساده در گزارشهای مربوط به بزرگترین اختلاس کشور توسط خاوری متوجه خواهید شد که در چند سال گذشته هیچ کس دانشگاهی را که به ایشان مدرک داده است و دانشگاهی را که به ایشان امکان تدریس داده است، متهم نمی‌کند. در حالی که خاوری بدون مدرک دانشگاه و بدون سابقة تدریس در دانشگاه نمی‌توانست به مدیریت بانکی کشور وارد شود.

 

دانشگاه از یک سو برای کارمندان و مدیران کشور گواهی تخصص صادر می‌کند و از سوی دیگر مدام سیاستمداران را متهم می‌کند که از افراد متخصص استفاده نمی‌کنند. این فقط یک تناقض نیست و نوعی اختلال رفتاری و اخلاقی است. دانشگاه عادت کرده است برای منفعت بیشتر مدام مدرک صادر کند و برای پنهان کردن ضعفهای خود مدام به سیاست حمله کند. البته سیاست بی‌نقص نیست. اما برای اصلاح آن نخست باید دانشگاه به گونه‌ای تغییر کند که مدیران و صنعتگران و معلمان و ...  که توسط دانشگاه تربیت می‌شوند تخصص و تعهد لازم را داشته باشند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۵۵
رضا صادقی

نیکلاس ماکسول استاد دانشگاه کالج لندن، معتقد است نهاد دانشگاه نیازمند یک انقلاب است. او می‌گوید:"من به سختی می‌توانم برای کسی که با مراکز علمی مرتبط است کاری مهم‌تر از این تصور کنم که در آموزش، یادگیری و تحقیق به ترویج این انقلاب کمک کند." (ماکسول، 1401، 31) از نظر او کاوش دانشگاهی غیر منطقی و دچار نقصی اساسی است. نقص دانشگاه در این است که فقط به دنبال شناخت است و در گسترش حکمت نقشی ندارد. حکمت از نظر ماکسول به ما کمک می‌کند زندگی خردمندانه‌ای را تجربه کنیم، ارزشها را بشناسیم، آنها را تحقق بخشیم و جهانی خردمندانه بسازیم. اما دانشگاه اکنون در چنین مسیری قرار ندارد. (همان، 23-24)

دانش‌آموختگان دانشگاه با ذهنی پر از اطلاعات از دانشگاه خارج می‌شوند. اما آنها در حل مسائل زندگی شخصی و اجتماعی توانایی خاصی کسب نکرده‌اند و حتی از برخی جهات ناتوان نیز شده‌اند. از نگاه ماکسول فلسفة علمی که دانشگاه را هدایت می‌کند مقصر اصلی در تداوم این وضعیت است.

این نقص دانشگاه ناشی از فقدان خودآگاهی است که باعث می‌شود دانشگاه به ابزاری برای تداوم سیطرة قدرت‌های حاکم بر جهان تبدیل شود. به تعبیر ماکسول مردم تنها شبحی از علم را در دانشگاه می‌بینند و به آن اعتماد می‌کنند. این اعتماد به دانشگاه بی‌دلیل و کورکورانه است. دانشگاه به یک بت تبدیل شده است.

او می‌گوید:  "علم می‌تواند جعل قدرت سیاسی برای پیشبرد اهدافش باشد. نه تنها قدرت سیاسی می‌تواند علم را به استخدام خود درآورد بلکه می‌تواند آن را چنان تغییر دهد یا عرضه کند که درنهایت به خدمت اقناع افکار عمومی درآید. از این نظر سیاست مدرن سکولار نیست. اگر سکولار بودن به این معنا باشد که سیاست به چیزی جز خودش اتکا نداشته باشد و منبع مشروعیت قدرت به چیزی خارج از خود منوط نباشد، دولت‌های فعلی سکولار نیستند. آن‌ها به دین جدید، یعنی علم تکیه داده‌اند.(این سایت)

دانشجومحوری راهی برای انقلاب در دانشگاه و حرکت به سمت دانشی است که کاربرد اجتماعی داشته باشد. اکنون دانشگاه استادمحور است و محتوایی آموزش داده میشود که تخصص استاد است. رشته ها و سرفصلها نیز بر اساس تخصص اساتید تنظیم و تصویب شده اند. اما در دانشگاهی که دانشجومحور باشد محتوایی  آموزش داده میشود که در زندگی فردی و اجتماعی دانشجویان به کار بیاید. سایر مناسبات و قوانین نیز میتوانند دانشجومحور یا استادمحور باشند. اما مهمترین مقوله محتوا و روش درسهاست.

 

(ر. ک. کلید حکمت، اثر نیکلاس ماکسول)

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۲ ، ۱۴:۱۸
رضا صادقی

درماندگی آموخته شده learned helplessness یک اختلال روانی است که در آن فرد بیمار گمان می‌کند نتایج مستقل از رفتار او هستند. فرد درمانده برای تغییر این نتایج هیچ تلاشی نمی‌کند و دچار انفعال می شود. او با فرافکنی نقص‌های خود را به بیرون نسبت می‌دهد تا از اضطراب رها شود و از پاسخ‌گویی نسبت به این نقص‌ها فرار کند.

یک نهاد یا سازمان اجتماعی مانند دانشگاه نیز ممکن است دچار درماندگی شود و از فرافکنی به عنوان پوششی برای این درماندگی استفاده کند.

به نمونه‌هایی از فرافکنی که در محیط‌های دانشگاهی  بسیار زیاد هستند و درماندگی را پنهان می کنند، توجه کنید: 

استادی که حرفی برای گفتن ندارد مدام گله دارد که از بیرون اجازه نمی‌دهند حرف بزنیم!

در حالی که تقلب بخشی از هویت دانشگاه شده است، دانشگاه منتقد تقلب در بازار و سیاست است.

در حالی که دانشجویان از نگاه ابزاری(نقدی و جنسی) رنج می برند دانشگاه نگران ارزش انسان در جامعه است.

 

دانشگاه هیچ گونه نقدی را بر نمی‌تابد و با دیکتاتوری و استبداد با دانشجویان برخورد می‌کند. دانشجویان با تهدید نمره ساکت می شوند و در برابر استاد خضوع میکنند. اما دانشگاه با فرافکنی این ویژگی‌های خود را به بیرون نسبت می‌دهد.

 

دانشگاه برای جلب منفعت بیشتر تقریبا به همة پایان‌نامه‌ها نمرة قبولی بالا می‌دهد. پس در واقع به کسانی که تخصصی ندارند مدرک می‌دهد و آنها را در جامعه به عنوان متخصص معرفی می‌کند. اما دانشگاه برای پنهان کردن این نقص‌ مدام از اینکه در جامعه کارها در دست افراد فاقد تخصص است شکایت دارد.

سالهاست دانشگاه نیروی انسانی آموزش و پرورش را تربیت می‌کند و مدام آموزش و پرورش را متهم می‌کند که قادر نیست در دانش‌آموزان روحیة جستجوگری و پرسشگری ایجاد کند. در اینجا نیز نتایج مستقل از رفتار دانشگاه است و این نیز نمونه‌ای از درماندگی و فرافکنی است.

 

دانشگاه نسبت به سرنوشت دانش‌آموختگان خود بی‌تفاوت است. در جامعه‌ای که کار نیست، دانشگاه این توان را ندارد که کارآفرین بسازد. اطلاعاتی که با ضرب و زور نمره وارد ذهن دانشجویان می‌شود نقشی در آیندة آنها ندارد و کاربردی در جامعه ندارد. این اطلاعات پراکنده و بی فایده ذهن و روان دانشجو را متلاشی میکند و شخصیت او را نابود میکند. اما از نگاه دانشگاه عواملی بیرونی مانند شرایط اقتصادی و سیاسی باعث می‌شود دانشجویان در طول تحصیل دچار ناامیدی و افت تحصیلی شوند و حتی تقلب و مقاله‌سازی و خرید و فروش پایان‌نامه نیز به این دلیل است که اخلاق جامعة بیرون از دانشگاه خراب است. گویی دانشگاه یا در جامعه وجود ندارد و یا در ساختن جامعه هیچ نقشی ندارد. این اوج درماندگی است.

 

از نگاه روانشناسان خودآگاهی گام نخست برای گذر از درماندگی و خروج از انفعال است. دانشگاه نیز نیازمند خودآگاهی است. دانشگاه باید در همایشها  اندکی هم در مورد خودش صحبت کند تا از نقص‌های خود آگاه شود و بر آنها چیره شود. حتی می توان برای هر رشته‌ای  دست کم دو واحد رشته‌شناسی گذاشت و در آن از تاریخچة آن رشته و دلیل انتخاب این سرفصل‌ خاص و سرفصل‌های قابل تصور دیگر و همچنین روش یا روش‌های رایج در سایر دانشگاه‌ها بحث کرد. دانشجویان در این درس باید از تعداد دانش آموختگان این رشته و سرنوشت آنها آگاه شوند و قانع شوند سرفصل موجود به روز است و درسها متناسب با شرایط و نیاز جامعه تنظیم شده ‌است. اگر آنها قانع شوند آنچه می‌آموزند در ساختن آیندة آنها نقش دارد، در  ادارة کلاس‌ها فعال خواهند شد و می‌توان امیدوار بود که درماندگی دانشگاه به نسل‌های آینده سرایت نکند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۱۵:۴۳
رضا صادقی

 

 

در رمان 1984 اثر جرج ارول برادر بزرگی هست که با کمک "وزارت حقیقت" اندیشه‌ها را کنترل می‌کند. "وزارت حقیقت" به اندازه‌ای قدرت دارد که اگر اعلام کند جمع دو با دو مساوی با پنج است همه باید بپذیرند. همه جا این پیام وجود دارد که برادر بزرگ مراقب شماست. کسانی که اندیشه‌های مورد تأیید "وزارت حقیقت" را نپذیرند به راحتی شناسایی و به سختی مجازات می‌شوند. آنها در قفس زندانی شده و خوراک موش‌های گرسنه می‌شوند.

از زمان نگارش این رمان واژة ارولی Orwellian بر هر پدیده و روشی اطلاق شد که استبداد و سرکوب را با تغییر معنای واژه‌ها پنهان ‌کند. البته ارولی بیشتر به عنوان توصیفی از فضای سیاست به کار رفته است و امثال استالین و ترامپ به عنوان برادر بزرگ معرفی شده‌اند. اما خطر اصلی که ارول نسبت به آن هشدار می‌دهد، یعنی کنترل پنهان ذهن‌ها با دستکاری معنای واژه‌ها، نه تنها در مورد واژه‌هایی مانند آزادی و دیکتاتوری، بلکه حتی در مورد خود واژة "ارولی" نیز وجود دارد. به عنوان نمونه رسانه‌هایی که ذهن‌ها را مدیریت می‌کنند به راحتی می‌توانند ترامپ را به عنوان برادر بزرگ معرفی ‌کنند، تا ساختاری که حکومت را به امثال او واگذار می‌کند، پابرجا بماند.

ارول عنوان "برادر بزرگ" را از تابلوی یک دانشگاه الهام گرفت که در آن استاد راهنما خطاب به دانشجویان می‌گفت: "بگذارید برادرتان باشیم". (در این تابلو ابتدا از قول استاد راهنما خطاب به دانشجویان نگاشته شده بود "بگذارید پدرتان باشیم" که خیلی زود اصلاح شد!)  

دانشگاه با توجه به نقشی که در مدیریت ذهن‌ها دارد بیش از هر نهادی در خطر تبدیل شدن به "وزارت حقیقت" است. در واقع هم ساختاری که ترامپ از آن بیرون می‌آید و هم استبداد رسانه‌ای که از این ساختار حمایت می‌کند، هر دو با دانشگاه مدرن در تعامل هستند و ریشه‌ای دانشگاهی دارند. دانشگاه وقتی به "وزارت حقیقت" تبدیل می‌شود با اینکه نقش اصلی را در نقض آزادی دارد، اما استبداد را پشت عنوان دانش و حقیقت پنهان می‌کند. دانشگاه مدرن در تعامل با قدرت‌های جهانی از دانش استفاده‌ای ابزاری می‌کند و این توان را دارد که خشم ناشی از سلب آزادی را متوجة نهادهایی کند که مخالف این تعامل هستند.

دانشگاه مدرن بر پایة این اندیشة بیکن ساخته شده است  که دانایی با توانایی و قدرت در ارتباط است و در تمام طول حیات خود با قدرت مدرن تعاملی وسیع و عمیق داشته است. دانشگاه مدرن در چند قرن اخیر در راستای تشکیل دهکدة جهانی، روش و محتوای خود را به سایر موسسات آموزشی در تمام نقاط جهان تحمیل کرده و آنها را سرسپردة برادر بزرگ یا همان کدخدای دهکدة جهانی کرده است. دانش‌آموختگان این موسسات اگر موفق باشند در خدمت کدخدا خواهند بود و اگر موفق نباشند به دلیل آنکه جوانی خود را در این موسسات باخته‌اند، به بازتولید نفرت و خشم در جامعة خود کمک می‌کنند. با اینکه استبداد وزارت حقیقت علت این نفرت است اما این وزارت هیچ اتهامی را نمی‌پذیرد و از این انباشت نفرت و خشم برای تخریب هر نیرویی استفاده می‌کند که ممکن است خواهان تغییر روش و محتوای آموزشی دانشگاه باشد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۴۰
رضا صادقی


 دانشگاه برای دانشجویان در طول تحصیل وظایفی را در نظر می‌گیرد که مدام به آنها گوشزد می‌شود. اما واقعیت این است که دانشجویان در برابر این وظایف، حقوقی نیز دارند که فراتر از سلف و خوابگاه است و هیچگاه به آنها گفته نمیشود. به عنوان نمونه مهم‌ترین و نخستین حق دانشجویی این است که محتوای دوره‌های آموزشی متناسب با نیازهای دانشجویان تنظیم شود و در آینده به کار آنها بیاید. اکنون بخش زیادی از دانشجویان نه تنها از این حق اولیة خود محروم هستند، بلکه حتی از این محرومیت خود نیز بی‌خبر هستند. نشانة این بی‌خبری این است که تحول در محتوا و روش دروس هیچ گاه  یکی از مطالبات صنفی دانشجویان نیست. دلیل این بی‌خبری عدم شفافیت است.

در هر جامعه‌ای برای آگاهی از حقوق و پی‌گیری مطالبات اعضا به شفافیت نیاز است. اما انگار دانشگاه از این نظر یک استثنا ست. چون دانشجویان تا پایان دورة تحصیل از نحوة نگارش برنامة درسی و دلیل انتخاب واحدهای خاص بی‌خبر هستند. بیشتر آنها در ابتدای دورة تحصیل گمان می‌کنند برنامة درسی یک گروه هیچ جایگزینی ندارد و بهترین و کامل‌ترین برنامة قابل تصور است. در حالی که برای هر دورة درسی برنامه‌های زیادی وجود دارد و با یک جستجوی ساده می‌توان تنوع برنامه‌های دانشگاه‌های مختلف را مشاهده کرد. اینکه یک گروه برنامه‌های درسی خود را بر اساس چه معیارهایی انتخاب کرده است باید شفاف باشد.

دانشجومحوری به این معناست که محتوای درس‌ها باید متناسب با نیاز دانشجویان باشد و آیندة شغلی آنها را تضمین کند. اکنون بیشتر درس‌ها متناسب با تخصص و توان استادها انتخاب می‌شود و فقط شغل آنها را تضمین می‌کند.  از طرفی چون تخصص‌ آنها ثابت است و  حال و حوصلة هیچ تغییری  را ندارند، محتوای درس‌ها نیز در طول چند دهه ثابت می‌ماند . گویی نحوة بازبینی برنامة درسی و میزان تغییر درسها در طول سال‌های متمادی نیز فوق سری است و ساز و کار آن هیچگاه به صورت شفاف به دانشجویان اعلام نمی‌شود. در حال حاضر هیچ اطلاع رسانی روشنی وجود ندارد. بسیاری از دانشجویان تا پایان دوره از سرفصل درس‌های رشتة خود نیز خبر ندارند. در بسیاری از کلاس‌ها حتی تا پایان ترم از موضوعاتی که قرار است در کلاس بحث شود نیز رونمایی نمی‌شود.


نحوة نگارش قوانین داخلی دانشگاه‌ها که روابط دانشجو با استادان و کارمندان را تنظیم می‌کند نیز اغلب سری است. در حالی که این حق دانشجویان است که از این قوانین آگاه باشند و از نحوه و معیار تصویب آنها باخبر باشند. بیشتر دانشجویان خبر ندارند که بخش زیادی از قوانین داخلی در درون دانشگاه تنظیم می‌شود و دانشگاهها تا حدودی استقلالی نسبی دارند. این عدم شفافیت باعث می‌شود دانشگاه از دانشجومحوری فاصله بگیرد و در تنظیم قوانین حقوق اولیة دانشجویان را نادیده بگیرد. این حق دانشجویان است که نماینده های صنفی آنها در فرایند تصویب و اجرای قوانین مربوط به دانشجویان حضور داشته باشند. اما اکنون آنها اصلا از سازوکار تصویب قوانین مربوط به خود خبر هم ندارند.

شفافیت بودجة دانشگاه‌ها و نحوة هزینه کردن آن  نیز حقی دانشجویی است. بودجة دانشگاه از مریخ که نمی‌آید. این بودجه از مالیات و پول نفتی است که هر دو متعلق به خود دانشجویان است. حتی ساختمان دانشگاه نیز به همین شیوه ساخته شده است و در اصل متعلق به خود دانشجویان است. این حق دانشجویان است که بدانند چرا بخش‌های زیادی این ساختمان‌ها و امکانات دانشگاه در بیشتر زمان‌ها بدون استفاده است؟ اینکه خروجی این هزینه‌ها چیست؟ و هر دانشکده‌ای چه میزان هزینه دارد و با این هزینه کدام بخش از مشکلات جامعه را حل می‌کند؟ اینکه دانشگاه برای یک دانشجو در طول دورة تحصیلی خود چه میزان بودجه می گیرد و آن را چگونه مصرف می کند؟‌ اینکه برای یک پایان نامه چه مقدار بودجه داده می شود و این بودجه چگونه هزینه می شود؟ چرا هیچ دانشجویی حق ندارد پاسخ به این پرسشها را بداند؟ پاسخ این پرسشها چه خطری برای دانشجویان دارد که باید پنهان بماند؟ 
 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۵۷
رضا صادقی

 

به نظر شما آیا جامعة ایران در ده سال آینده از نظر اقتصادی و فرهنگی و سیاسی متحول می‌شود؟ پاسخ روشن است. دانشگاه اکنون با همان روش و محتوای ده سال قبل در حال تنظیم ذهنیت و فرهنگ چهار میلیون جوان ایرانی است. نسل‌های قبلی که ذهنیت آنها به این شیوه تنظیم شد و از دانشگاه وارد جامعه شدند یا خلاقیت و کارآفرینی ندارند و یا اگر در آموزش و پرورش، صنعت خودرو، بانک، بیمه، سیاست و هر جای دیگری مشغول به کار شده‌اند، مانند دانشگاه منفعل هستند و فاقد خلاقیت لازم برای حل مشکلات موجود هستند.

دانشگاه اگر دانش لازم برای حل مشکلات جامعه را داشته باشد، می‌تواند ذهن دانش‌آموختگان خود را طوری تنظیم کند که در جامعه‌ای که کار نیست به یک کارآفرین تبدیل شوند. اما اکنون دانشگاه نسبت به سودمندی دانشی که به ذهن دانشجو وارد می‌کند، هیچ مسئولیتی را نمی‌پذیرد و به جای پاسخگویی نسبت به تولید ذهنیت‌های فاقد کارآیی، نقش مدعی را بازی می‌کند و سایر نهادها را به عنوان مسئول بی‌کاری دانش‌آموختگان خود معرفی می‌کند. در حالی که یک دانشگاه زنده و آگاه باید بتواند مشکلات جامعه را رصد ‌کند و نیروهایی را برای حل این مشکلات تربیت ‌کند. دانشگاهی که دانش بی‌ارتباط با مشکلات جامعه را تدریس کند شبیه صنعتگری است که هواپیمایی را بدون در نظر گرفتن آب و هوای کشور طراحی کند و در هنگام سقوط آن ادعا کند که مشکل از هواپیما نیست و مشکل از آب و هواست.

آیا دانشگاه در چند دهة گذشته بیرون از جامعه و تاریخ کشور بوده و در تحقق جامعه ی کنونی صرفا منفعل بوده است؟ آمار کسانی که با امضا و مهر و مدرک دانشگاه وارد عرصه‌های مختلف فرهنگی و اقتصادی شده‌اند پاسخ به این پرسش را روشن می‌کند. دانشگاه به دلیل نقش محوری خود در مهندسی ذهنیت و فرهنگ میلیونها صنعتگر و کارمند و معلم و مدیر و وزیر و وکیل ... نقشی محوری در تحقق جامعة کنونی کشور داشته است. بنابراین تحول در جامعه‌ای که در آن مشکلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد، نخست باید از دانشگاه آغاز شود. با توجه به اینکه دانشگاه نقش قطب‌نما را دارد، هر یک درصد تغییر در محتوا و روش درسهای دانشگاهی معادل با ده درصد تغییر در آیندة اقتصاد و سیاست کشور است.

اما چرا جوانانی که خواهان کشور متفاوتی هستند تغییر را از دانشگاه مطالبه نمی کنند؟ پاسخ روشن است. کسانی که کرسی‌های دانشگاهی را به صورت انحصاری به نام خود کرده‌اند و نان این انفعال و بی‌تحرکی را می‌خورند، در برابر هر گونه تحولی مقاومت می‌کنند. روش آنها این است که دانشگاه را در برابر سیاست و اقتصاد منفعل و درمانده معرفی کنند. آنها بار تمام مشکلات را به دوش سیاست می‌گذارند. گویی دانشگاه در کرة مریخ قرار دارد و هیچ تعاملی با سیاست و اقتصاد ندارد. دانشگاه منفعل هر چند سال یک بار نیروی تحول‌خواه دانشجویی را در فضای سیاست خنثی می‌کند و خود را از هر گونه مطالبه‌ای در امان نگه می‌دارد.

 دلیل دیگر سکوت دانشجویان در برابر انفعال دانشگاه این است که دانشگاهی که منفعل و مدعی است، همزمان می‌تواند انتقام‌جو و کینه‌ورز نیز باشد. حذف دانشجویان تحول‌خواه با برچسب بی‌سواد روش رایجی است و با توجه به اینکه دانش‌آموختگان برای هر گونه استخدامی و حتی برای مهاجرت نیازمند تأیید دانشگاه هستند این کینه‌جویی می‌تواند برابر با نابودی تمام زندگی یک دانشجو باشد. در چنین شرایطی برای تحول در دانشگاه به نیرویی نیاز است که حاضر باشد از تمام هستی خود بگذرد. نشانه‌هایی از چنین شجاعتی در نسل کنونی دانشجویان به چشم می‌آید و این نسل اگر تحول محتوا و روش درسها را مطالبه کند خروجی دانشگاه نسل متفاوتی از مدیران و معلمان و صنعتگران خواهد بود.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۰۰
رضا صادقی

جعل مدرک دانشگاهی

اگر کسی پول دریافت کند و بابت آن به کسی که دانشگاه نرفته است مدرک دانشگاهی بدهد این جعل مدرک است و پیگرد حقوقی دارد. مشکل مدرک جعلی این است که اعتبار ندارد. اما اگر خود دانشگاه برای کسانی که فاقد صلاحیت هستند مدرک صادر کند آیا چنین مدرکی اعتبار دارد؟ و اگر صدور مدرک فاقد اعتبار فقط برای منافع مادی و افزایش درآمد استاد راهنما باشد، امضای چنین مدرکی با جعل مدرک چه تفاوتی دارد؟

با اینکه پایان نامه‌هایی که ارزش آنها به اندازة وزن کاغذ آنهاست و هیچ یک از معیارهای پژوهش را ندارند زیاد هستند، اما بیشتر گروه‌های دانشگاهی به تمام پایان نامه ها نمره های بالای 18 می‌دهند. در بیشتر گروه‌ها در سال‌های گذشته حتی یک پایان نامه هم رد نشده است. یعنی هر کس در دانشگاه ثبت نام کرده و حدود 100 صفحه کاغذ تایپ شده تحویل داده است، دانشگاه به او مدرک ارشد داده است و همین صد صفحه اگر با یک یا دو مقاله همراه باشد مدرک دکتری را به دنبال دارد. (مقاله‌ها نیز توسط خود دانشگاه‌ها داوری و چاپ می‌شوند. بنابراین اعتبار آنها بیش از پایان نامه نیست و با توجه به منافعی که چاپ مقاله برای استادان دارد، مجلات داورانی بی‌طرف برای کارهای دانشگاهی نیستند.)

صدور مدرک به این معناست که دانشگاه گواهی می‌دهد هر کس مدرک دارد در رشتة خود کارشناس و حتی صاحب‌نظر است. اما این گواهی خلاف واقع است و بیشتر کسانی که مدرک می‌گیرند در رشتة خود کارشناس نیستند. این مشکل به اندازه‌ای زننده است که یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد باور نمی‌کرد خود دانشگاه این گونه چوب حراج به اعتبار خود بزند. او فکر می‌کرد این سیاست دولت است و دولت به دانشگاه‌ها دستور داده است هر کس صد صفحه کاغذ مرتبط با موضوع خود تحویل داد به او مدرک بدهند.

 در حالی که دولت در این زمینه هیچ دخالتی ندارد و ریشة مشکل فقط منافع اقتصادی استاد راهنماست. استادی که در نگارش پایان نامه سخت‌گیری کند دانشجویانی را که قرار است پایان نامه بنویسند فراری می‌دهد و زیان مادی هر پایان نامه‌ای که از دست برود قابل جبران نیست. این استاد سختگیر اگر در داوری یک پایان‌نامه آن را رد کند باید منتظر تلافی استاد راهنمای آن پایان‌نامه باشد. چون در جلسات دفاع نقش داور و راهنما مدام تغییر می‌کند. در این فرایند دوری هر کس به طور غیر مستقیم داور کارهای خودش می‌شود. در این دور باطل که سخت‌گیری به دیگران سخت‌گیری به خودتان است، شما یا باید از این دور خارج شوید و یا کوتاه بیایید و همرنگ جماعت شوید.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۳۲
رضا صادقی

 

کتابخانه شخصی‌ام را می‌فروشم" زیرا "من هم به نکبت کتاب گرفتار شدم

این عنوان نامه ای  با امضای یکی از اساتید قدیمی فلسفه است.

نویسنده در ادامه می‌گویند گرچه از خواندن فلسفه پشیمان نیست اما:

"باید -- یعنی وظیفة خود می‌دانم که -- به دانشجویان و فرزندانم بگویم که : «مرا ببینید و عبرت بگیرید» . این‌جا علم و دانش و تفکر و فلسفه و ایمان و عرفان و انسان ، هیچ ارزشی ندارد . بروید سراغ اعداد و ارقام ؛ سراغ بورس و زر و ارز ؛ سراغ قانون و ثروت و قدرت."

از ادامة نامه معلوم می‌شود «کتابخانة شخصی‌ام را می‌فروشم» یک گزاره نیست و یک کتاب است که قرار است منتشر شود.

و"نکبت کتاب" "فلسفة نکبت و نکبت فلسفه" نام فصلهای مقدماتی این کتاب است. (نامهایی تکان‌دهنده که اگر واقعیت داشته باشند ترسناک می‌شوند.)

در پایان نامه هم آمده است که

"بندة حقیر پنجاه سال است نشسته‌ام و به خیال خودم وظیفه‌ام را انجام می‌دهم . وظیفه‌ای که برای خودم تعریف کرده‌ام ، مطالعه در باب «دین و عقل» است . حاصل این مطالعات و تحقیقات پنجاه‌ساله ، بیش از سی کتاب چاپ‌شده، حدود پنجاه مقالة چاپ شده ، ده‌ها پایان‌نامه و رساله ، ده‌ها گفتگو و مصاحبه، و هزاران ساعت درس و کلاس و جلسات فلسفی و سخنرانی دینی ، و تلی از یادداشت‌ها برای نگارش قریب پنجاه کتاب دیگر است. امروز پس از این پنجاه سال (و بیش از شصت و پنج سال عمر ، و در ایام پیری) ، وقتی سرم را بلند کردم که برای خودم و خانواده‌ام خانه‌ای تهیه کنم، دیدم هیچ چیز سر جای خودش نیست و هیچ‌یک از کسانی که در زمینة تهیة مسکن ، باید وظایف خود را انجام می‌دادند ، انجام نداده‌اند و من دوهزارسال ، عقب افتاده‌ام ؛ و البته نه تنها هیچ‌کس -- یعنی هیچ‌کس-- پاسخ‌گو نیست ، بنده نیز مجرمم."

 

من بیشتر می خواهم به آخرین جمله توجه کنم که "بنده نیز مجرمم."

برای اینکه میزان این جرم مشخص شود باید توجه کنیم به پنجاه سال تحقیقات و سی کتاب و پنجاه مقاله و دهها پایان نامه که نوشته شده است. به نظر شما برای انجام این حجم از تحقیقات چه میزان از بودجه دولت هزینه شده است؟ برای یک گروه فلسفه در یکی از معتبرترین دانشگاه‌های دولتی در طول پنجاه سال گذشته میلیاردها تومان بودجه اختصاص داده شده است که گاهی تا بیست درصد آن برای حمایت از پژوهشهای هر استاد است. البته چاپ کتابها و سخنرانی ها و ارزهای مسافرت‌های خارج از کشور نیز درآمد خودشان را دارند.

با اختصاص این بودجه قرار بوده است کدام مشکل انسانی در جامعه حل شود؟ قطعا چاپ کتاب و مقاله ابزاری برای حل یک مشکل است و باید فایده ای داشته باشد. از یک گروه فلسفه انتظار کشف یا اختراع نداشته باشید. اما وظیفه یک گروه فلسفه ترویج عقلانیت و حکمت و منطق و اخلاق است. اکنون یک بار دیگر به صدر نامه توجه کنید : " این‌جا علم و دانش و تفکر و فلسفه و ایمان و عرفان و انسان ، هیچ ارزشی ندارد . بروید سراغ اعداد و ارقام ؛ سراغ بورس و زر و ارز ؛ سراغ قانون و ثروت و قدرت."(در این جمله به جای اینجا می توانید بنویسید "در دانشگاه".)

آیا استاد حکمت و فلسفه هیچ مسئولیتی در تحقق این وضعیت نداشته است؟ مگر گروههای علوم انسانی از دولت و از جیب مردم پول دریافت نمی‌کنند تا همین دانش و تفکر و فلسفه و ایمان و عرفان را آموزش دهند؟ 

اینکه من نیز مجرمم فقط به این دلیل نیست که در طول پنجاه سال نگارش و تدریس نتوانسته ام تفکر را به جامعه آموزش دهم. مسئله این است که اکنون نگارش و تدریس بیشتر استادان با هدف درآمد بیشتر است و چنین استادانی الگوی دانشجویانی می شوند که بعد از فارغ التحصیلی در جامعه مشغول به کار می‌شوند.

 کم‌کاری در کلاس و ربودن پایان‌نامه از همکاران، تقلب در نگارش، تخلفات پژوهشی و نگاه ابزاری و حتی جنسی به دانشجویان در دانشگاهها به اندازه‌ای رواج دارد که وضعیت بازار و جامعه را می‌توان بازتاب وضع دانشگاهها دانست. لازم نیست یک استاد در آخر عمر و پس از یاس فلسفی به دانشجویان بگوید بروید سراغ بورس و زر و ارز. آنها خودشان با الگو قرار دادن استادان به این نتیجه می‌رسند که هدف اصلی ثروت و قدرت است. (در همین نامه هم افق دید استاد یک خانه است) نگاه ابزاری به دانش و دانشگاه و دانشجو در جامعه بازتاب دارد و کتابها و مقالاتی  که برای گرفتن ارتقا و پایه حقوقی نوشته می شوند نتیجه اش همین است. این کتابها را باید فروخت یا باید سوزاند؟ آیا قیمت عمر جوانانی که در این دانشکده ها نابود می شود و ذهن و مغزهای آنها بیشتر است یا قیمت مقالات و کتابهایی که جناب استاد نگران آنهاست؟

چرا در دانشگاه ها به هر دانشجو به صورت شفاف اعلام نمی شود که چه میزان برای او هزینه می شود؟ چگونه هزینه می شود؟ و نتیجه نهایی این هزینه ها چیست؟

و مهم تر از همه چرا این قبیل خواسته ها در فهرست مطالبات دانشجویی نیست؟

۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۳۴
رضا صادقی

دولت برای اینکه در امور تخصصی دانشگاه دخالت نکند به دانشگاه استقلال می دهد و تصویب و اجرای قوانین داخلی دانشگاه را به هیات امنای دانشگاه واگذار می‌کند. این برخورد با دانشگاه منطقی است. هدف این است که نهال دانش مستقل از سیاست رشد کند.

حالا گزارش حسابرس دیوان عدالت اداری را بخوانید:

اینجا

 

خلاصه اش این است:

هدف این بود که دانشگاه‌ها مستقل از دولت باشند. ولی دانشگاه‌ها بیشتر مصوبات فردی را تصویب کردند.

هر روز هر دانشگاهی مجوز خاص برای افزایش حقوق یا جابجایی افراد صادر می‌کند و فضای عمده مصوبات هیأت امنا بیشتر از آنکه جمعی باشد، فردی است.

بخش عمده ای از اختیارات هیأت امنای دانشگاه‌ها صرف افزایش حقوق کارکنان و فوق العاده حقوق شده که بدون رعایت الزامات قانون بوده است‌.

هر دانشگاهی بر اساس سیاست خود آئین نامه‌ها را شخصی سازی کرده که همین امر موجب گسترش فساد می‌شود.  مسائل کلان کنار رفته و منافع فردی مطرح است.

برای نمونه دانشگاه ۵۰ هکتار زمین را با مجوز هیأت امنا بین اعضای هیأت علمی خود تقسیم کرده و اکنون به مشکل برخورده است. (یعنی اگر به مشکل برنخورده بود مشکلی نداشت؟!)

 

موضوع انتقال فرزندان هیأت علمی در دانشگاه‌ها تاکنون ۵ بار در دیوان عدالت اداری ابطال شده ولی هنوز برخی دانشگاه‌ها آن را اجرا می‌کنند.

 

پی نوشت:

میلیون‌ها دانشجو در چنین فضایی به درستی ظلم و دیکتاتوری عمیقی را احساس می‌کنند. اما آکادمی هیچ اتهامی را نمی‌پذیرد و هر چند سال یک بار با تخلیه کردن نیروی خشم دانشجویان در فضای سیاست هم از اعتراض آنها در امان می‌ماند و هم از آنها به عنوان ابزار فشاری در برابر دولت برای تداوم مصونیت حقوقی خود استفاده می‌کند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۲۵
رضا صادقی