دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۶۵ مطلب با موضوع «نقد دانشگاه» ثبت شده است

دانشگاه یک شبکة جهانی است که ساختاری طبقاتی دارد و با مدارکی که صادر میکند اعضای طبقات مختلف جامعه را نیز مشخص میکند. اساتید دانشگاه نیز در ساختاری طبقاتی رده بندی می‌شوند.  استاد تمام (فول پرفسور) در برخورداری از مزایا در راس هرم استادی قرار دارد و استاد حق‌التدریس در پایین‌ترین مرتبة نظام استادی قرار دارد. پرداختی حق‌التدریس بسیار اندک است و در مقایسه با پرداختی به استادان رسمی به هیچ وجه عادلانه نیست. استاد حق‌التدریس فاقد امنیت شغلی است. او برای اینکه دو واحد تدریس از دانشگاه بگیرد تلاش زیادی می‌کند و برای اثبات خود و از دست ندادن این موقعیت مجبور است ساعت‌ها برای طرح درس خود وقت بگذارد.

 استاد تمام برعکس است. او از نظر شغلی در امنیت کامل است و بدون نیاز به طرح درس این حق را دارد که در لحظة تدریس در خصوص محتوای درس تصمیم بگیرد. او می‌تواند در کلاس دکتری از خاطرات دوران تحصیل خود بگوید یا از سیاست انتقاد کند و یا از دانشجویان تقاضا کند که تحت نظارت او کلاس را اداره کنند. محتوای تدریس او می‌تواند تکراری یا فاقد انسجام باشد. او حتی می تواند همان جزوه‌هایی را که سالها برای کارشناسی و ارشد تدریس کرده است بدون بیان جزئیات در دورة دکتری تکرار کند. یکی از نشانه های استاد تمام این است که به ندرت در دفتر کار خود حضور دارد. او وقتی در ساعات موظفی نیز در محل کار خود حضور ندارد  این تصور ایجاد می شود که او کارهای مهم تری دارد. در بین طبقات دانشگاهی استاد تمام تنها فردی است که می تواند در محیط اداری و حتی در کلاس سیگار بکشد.

در حوزة پژوهش نیز کار استاد تمام ساده است. او برای گرفتن پایه و پاداش نیازی به نگارش مقاله ندارد. دانشجویان رده بالا این کار را برای او انجام می‌دهند. آرزوی هر دانشجویی است که مقالة خود را با نام مشترک یک استاد تمام منتشر کند و کمتر دانشجویی حاضر است این افتخار را از دست بدهد. در هرم استادان جایگاه و مزایای سایر طبقات استادی در وضعیتی بین حق‌التدریس و استاد تمامی قرار دارد. هر چه به راس هرم نزدیک شویم وظایف کمتر و مزایا بیشتر می‌شوند.

 

اگر این نظام طبقاتی کنار گذاشته شود راه برای تدریس و تحقیق دانش‌آموختگان جوان که انرژی و ابتکار بیشتری دارند باز می‌شود. تخصص‌های مورد نیاز جامعه و روش‌های تدریس در دوران جدید مدام در حال تغییر است و ساختار دانشگاه باید به گونه‌ای تنظیم شود که بتواند با تعویض مداوم نیروهای خود، چالاکی خود را حفظ کند و از تخصص و انرژی نیروهای جوان بیشتر استفاده کند. با شکسته شدن این انحصار دیگر دانشجویان مجبور نیستند از لیسانس تا دکتری درسهایی تکراری و چهره هایی تکراری را تحمل کنند.

در عصر جدید بهترین متخصصان هر رشته هیچ گاه ثابت نیستند و تخصص‌ها مدام در حال تغییر است. اما تدریس و تحقیق در دانشگاه در انحصار گروه هایی ثابت و بسته است که طبقات استادان را می سازند و جذب نیروی جدید نیز به ندرت و با جلب نظر آنها رخ می دهد. اگر مدیریت هر دانشگاه جذب نیروی رسمی را متوقف کند و هزینه‌ای را که بابت تدریس به یک استاد رسمی پرداخت می‌کند، به چند استاد جوان حق‌التدریس پرداخت کند، دانشجویان در انتخاب استاد آزادی بیشتری خواهند داشت.

امتیاز یک استاد حق‌التدریس این است که امنیت شغلی ندارد و تداوم تدریس او مشروط به آن است که مدام به روز شود و بتواند محتوایی متناسب با نیاز جامعة دانشجویی تولید کند تا آیندة کاری دانشجویان تضمین شود. چنین استادانی زبان نسل جدید و زمانة آنها را بهتر می‌شناسند و در هدایت آیندة شغلی دانشجویان موفق‌تر هستند. استاد حق‌التدریس مجبور است در صنعت و تجارت نیز مشغول باشد و کار اصلی او خارج از دانشگاه است. چنین استادانی که در زمینة تجارت یا صنعت نیز موفق هستند، زمینة ارتباط دانشگاه با صنعت را نیز فراهم می‌کنند.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۳۳
رضا صادقی

  دولت از دانشگاهها درخواست کرده است  در برابر بودجه ای که می گیرند ماموریتی برای خود تعریف کنند و هر دانشگاهی اولویتی را برای خود تعیین کند تا مشخص شود با این بودجه قرار است کدام مسئله را در جامعه حل کند. 


پاسخ مهمترین دانشگاه کشور این است که سهم دانشگاه از بودجه کشور: " تقریبا دو درصد از کل بودجه کشور است. ... و زمانی که 94 درصد از این مبلغ صرف حقوق و دستمزد و 6 درصد نیز به تغذیه دانشجو می‌رسد، ماموریت دانشگاه دیگر معنایی ندارد." منبع اینجا 

 


 جالب است که دانشگاه توقع دارد برای این "طرح ماموریتگرایی" نیز بودجه ای جداگانه به هر دانشگاه اختصاص داده شود.  در حالی که طرح "ماموریت گرایی در دانشگاه" برای این است که دانشگاه در برابر همین دو درصد بودجه کشور که به طور مستقیم دریافت می کند (و بیشتر آن صرف حقوق و دستمزد اهالی دانشگاه می شود) ماموریت  مشخصی برای خود تعریف کند. در واقع هدف نهایی این است که دانشگاه به تدریج با کاری که برای جامعه انجام می دهد درآمد کسب کند و از بودجة دولت بی نیاز شود و از نظر مالی مستقل شود.  

 

این توقع در تمام مناسبات دانشگاهی حاکم است. به عنوان نمونه استادان برای راهنمایی دانشجوی ارشد و دکتری، برای پذیرش کاری مدیریتی در دانشگاه، برای داوری پایان نامه و  مفاله و ... دریافتی جداگانه دارند. در حالی که بیشتر این کارها در ساعات اداری و در فضای دانشگاه انجام می شود.

 

اساتید برای تدریس خودشان نیز  سقف مشخصی تعیین کرده اند که حدود 15 ساعت در هفته است و اگر ساعت تدریس آنها بیش از این باشد حقوق آن را جداگانه دریافت می کنند. 

 

البته دانشگاهها غیر از این دو درصد بودجه مبالغ زیادی نیز از طریق شهریه و خدمات آموزشی از دانشجویان و ...  دریافت می کنند. به عنوان نمونه دانشگاه تهران در یک سال از این طریق 1000 میلیارد تومان درآمد داشته است. منبع اینجا

 

همچنین استادان می توانند با عنوان دانشگاه قراردادی با صنعت یا سایر وزارت خانه ها امضا کنند.  10 تا 12 درصد از درآمد این طرحها  به دانشگاه پرداخت می شود و مابقی در اختیار استاد است.

 

بیشتر این قراردادها با بخش های دولتی بسته می شود و در بیشتر آنها نه نظارت کافی وجود دارد و نه خروجی مشخصی. وقتی دو طرف قرارداد دولتی هستند زیاد در خصوص مبلغ قرارداد و نتیجه ی آن سختگیری نمی شود. زیاد اتفاق می افتد که یک پایان نامه همزمان  یک طرح پژوهشی برای یک ارگان دولتی نیز هست. بنابراین استاد مربوطه جدای از حقوق خود و جدای از پولی که بابت پایان نامه می گیرد از ارگان دولتی نیز پولی بابت قرارداد دریافت می کند. در شهرداری ها و بسیاری از نهادهای دولتی ... اغلب یک قفسه برای طرحهای پژوهشی وجود دارد که در آن نسخه هایی از پایان نامه های دانشجویی خاک می خورد. 

 

(دانشگاه به شدت از حق انحصاری خود در این بخش از قرادادها دفاع می کند. قانون برای جلوگیری از این فساد مداخله کارمندان دولت در قراردادهای دولتی را ممنوع کرده است. اما اساتید از این قانون استثنا هستند! منبع اینجا قوانین زیادی هست که اساتید از آن استثنا شده اند. منطق استثنا کردن اساتید  حمایت از علم و دانش است. اما واقعیت این است که بیشتر مجلسی ها یا  دانشگاهی هستند و یا تحت تاثیر لابی دانشگاه. ) 

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۹:۲۹
رضا صادقی

 

فرض کنید در دانشگاهی که ساختمان‌های آن در برابر زلزله ایمن نیستند، رشتة "پله‌شناسیstairology"وجود داشته باشد. در رشتة پله‌شناسی از اهمیت پله‌ها در معماری ساختمان‌ها، انواع پله‌ها، نقش پله‌ها در زندگی بشر، ایمنی و بهداشت پله‌ها، مقایسة پله‌های ساختمان‌های تجاری، اداری، مسکونی، دانشگاهی و پزشکی با یکدیگر (از نظر تعداد، جنس، شکل و رنگ)، نقش زیبایی‌شناسی در صنعت پله‌سازی، تفاوت پله‌های ساختمان‌های مدرن و سنتی، تحول صنعت پله‌سازی در گذر از سنت به مدرنیته، انواع پله های پست مدرن، نقش آسانسورها در کاهش اهمیت پله‌ها، دلایل ترجیح نردبان در خرده فرهنگها، نمادشناسی پله ها، ریشه شناسی  معادلهای واژه پله در زبانهای مختلف، کاربردهای استعاری واژه پله در ادبیات  و هزاران موضوع دیگر بحث می‌شود.

در خصوص پله‌ها می توان مقالات و پایان‌نامه‌های زیادی نگاشت. یک پایان‌نامه می توان در خصوص تعداد پله‌های دانشکده‌های یک شهر و مقایسة ابعاد و رنگ آنها با یکدیگر نگاشت.  حتی در مورد میزان رضایت کارکنان بیمارستان‌ها از ابعاد و رنگ پله‌ها نیز می توان پایان نامه نوشت. مقالات مستخرج از این پایان‌نامه‌ها نیز حاوی جداول و نمودارهای دقیقی در خصوص آمار پله‌ها و مقایسة آنها با یکدیگر است و در مجلات معتبر پله‌شناسی چاپ خواهد شد.  (فرض کنید هیچ یک از این جدول‌ها و عددها ساختگی نیستند. یعنی فرض کنید در رشتة پله‌شناسی هیچ تقلبی صورت نمی‌گیرد و تمام اطلاعات پایان‌نامه‌ها و مقالات درست و قابل اعتماد هستند.)

چگونه می‌توان استادان رشتة پله‌شناسی را قانع کرد که الان ساختمان‌های شهر در برابر زلزله آسیب‌پذیر هستند و ما از نظر اخلاقی حق نداریم بودجة کشور را برای توسعة رشتة پله‌شناسی هزینه کنیم. استادان این رشته مقاومت خواهند کرد. استدلال آنها این است که: "تعطیلی رشتة پله‌شناسی به معنای مخالفت با علم و دانش است. پله شناسی الان در جهان مورد توجه است. پله‌ها بخشی از واقعیت زندگی ما هستند و نمی‌توان واقعیت‌ها را نادیده گرفت. اگر کسی بتواند اطلاعات کاملی از پله‌های یک دوره از تاریخ بشر داشته باشد، از این راه می‌تواند اطلاعات زیادی در مورد اقتصاد، فرهنگ و سبک زندگی آن دوران به دست بیاورد. اینکه برای دانش‌آموختگان رشتة پله‌شناسی در جامعه کار وجود ندارد مشکل دانشگاه نیست و دولت و جامعه باید خودش را با دانشگاه هماهنگ کند و دولت به جای تعطیل کردن این رشته باید برای دانش‌آموختگان این رشته ردیف استخدامی در نظر بگیرد."

استدلال های مشابهی در مورد ضرورت تاسیس رشته هایی مانند تابلوشناسی، نرده شناسی، گیوه شناسی و هزاران رشتة مشابه می توان طرح کرد.  در مورد هر چیزی که در این جهان هست یا نیست، می توان پرسشهای علمی بی پایانی مطرح کرد و یک رشته تاسیس کرد. ( اما چنین رشته هایی در اولویت نیستند و اطلاعاتی که در این رشته ها مطرح می شود حیاتی نیست.  برای برخی از اطلاعاتی هم که اهمیت دارند راههای میان بری وجود دارد. به عنوان نمونه برای به دست آوردن آن دسته از اطلاعات اقتصادی و فرهنگی که با شناخت پله ها به دست می آیند و به کار می آیند، راه هایی مطمئن تر وجود دارد که هزینه کمتری دارند.  

  اکنون بسیاری از رشته‌ها و سرفصل‌های درسی در دانشگاه‌های کشور وضعیتی مشابه با رشتة پله‌شناسی دارند و با استدلال‌های مشابهی از آنها دفاع می‌شود. هر گونه تلاش برای توقف ورود دانشجو به این رشته‌ها، حقوق اساتید این رشته‌ها را تهدید می‌کند و با اتهام دانش‌ستیزی روبرو می‌شود.  با اینکه توقف جذب هیأت علمی در این رشته‌ها هزینة کمتری دارد، اما حتی در رشته هایی که دانشجو نیز نیست جذب هیئت علمی ادامه دارد. بسیاری از سرفصلها فقط به این دلیل تدریس می شوند که تخصص یکی از اساتید است. 

گام نخست شفافیت است. این حق دانشجویان است که پیش از ورود به دانشگاه  از میزان کارآیی هر رشته در جامعه و آمار اشتغال دانش‌آموختگان آن رشته آگاه باشند. رشته های مشابه با پله شناسی که اهمیت آن را فقط اساتید آن رشته درک می کنند، باید بتوانند  از نظر مالی مستقل شوند. در شرایط کنونی پرداخت هزینه های چنین رشته هایی از پول مالیات و نفت غیر اخلاقی است و مشکل حقوقی دارد. (حتی اگر صاحبان این ثروت رضایت بدهند که ثروت متعلق به آنها در رشته هایی مانند پله شناسی مصرف شود، آیا حق داریم عمر دانشجویان را در چنین رشته هایی تلف کنیم.)اما مسئله فقط هزینه های مادی نیست. مسئله اصلی سرمایه انسانی یعنی ذهن و عمر و آینده ی دانشجویان است.

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۹:۳۸
رضا صادقی

 

 

خبرنگاری از  اساتید دانشگاه پرسیده است به نظر شما چه تحولی باید در دانشگاه رخ دهد؟ پاسخ‌ها طولانی است. می‌توانید منتخبی از پاسخها را در پایین ببینید.

(یا تمام آن را اینجا)

در بیشتر پاسخها افزایش حقوق و مزایا و امکاناتی مانند خانه ی سازمانی شرط تحقق هر گونه تحولی است یا اصلا همان تحول مثبت است که همه منتظر آن هستند.

اما در هیچ یک از پاسخ‌ها به خود دانشگاه به عنوان یک کنشگر که می تواند تغییر کند توجه نشده است. در همة پاسخ‌ها دانشگاه نهادی پیشرو، ورزیده و آماده است و تمام شرایط ایدئال را دارد و فقط منتظر تحقق شرایطی بیرونی است تا رسالت خود را ایفا کند.

 

 

به مثال ارتباط صنعت با دانشگاه توجه کنید. در تمام پاسخها دانشگاه مانند یک دانشمند منتظر است که یا صنعگر مسائل خودش را از او بپرسد و یا دولت واسطه شود و ارتباط این زوج را برقرار کند. در حالی که مسائل صنعت از سنخ پرسشهای نظری نیستند که در یک سامانه شبیه سامانه شاد ثبت شوند و اساتید محترم به آن پاسخ دهند.

 

ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه زمانی برقرار می شود که اساتید محترم بتوانند آستین بالا بزنند و کاری صنعتی انجام دهند و در فرایند حل مشکلات صنعت درگیر شوند تا بتوانند  در طول هفته چند ساعت با دانشجویان  در مورد مسائل صنعت و راه حلها گفتگو کنند. پزشکی که جراحی نکرده است چگونه می تواند مشکلات جراحی را تدریس کند؟

 

بیشتر اساتید کنونی این توانایی را ندارند. آنها یا تمام عمر خود مشغول تدریس  و نگارش مقاله هستند و یا وانمود میکنند که مشغول چنین کارهایی هستند. برای هر گونه تحولی باید این چرخه ی باطل متوقف شود. کار سختی نیست. اگر جذب استاد رسمی متوقف شود و از صنعتگران متخصص در هر رشته‌ای دعوت شود که به عنوان حق التدریس در دانشگاه حضور پیدا کنند ارتباط دانشگاه و صنعت برقرار می شود.

 

مهم ترین مانع ارتباط صنعت (جامعه) و دانشگاه آن دسته از اساتید رسمی هستند که هیچ فعالیتی در جامعه و صنعت ندارند و حاضر نیستند درسهای خود را به دانش آموختگانی بدهند که در صنعت مشغول به کار هستند. این مغزها روی صندلی راحتی نشسته اند و از اینکه کسی نیست ارتباط آنها با صنعت یا جامعه را برقرار کند گله دارند و مدام تهدید می‌کنند که اگر حقوق و مزایای آنها افزایش نیابد، هر لحظه ممکن است دچار فرار مغزها شوند.

در ادامهبخشهایی منتخب از پاسخها را ببینید که دانشگاه را به عنوان بازیگری ماهر معرفی می کنند که منتظر است دیگران به او بازی بدهند:

 

"همه اساتید تشنه این هستند که یک اثری از خودشان به جا بگذارند. در این شرایط زمینه‌سازی لازم است؛ ... همه بازیکنان ما حرفه‌ای هستند اما زمین خوب در اختیار نداریم. اگر قرار باشد بازی خوبی داشته باشیم، بالطبع باید زمین خوبی هم داشته باشیم... ما برای جوانان تولید داده کرده‌ایم، اما مساله این است که این داده‌ها مصرف‌کننده ندارد."

 

"باید خود صنعت بتواند براساس یک فرآیند مشخص، تقاضایی را که برای حل یک مشکل نیاز دارد به دانشگاه بیاورد و درمقابل استاد هم این توانایی و ‌انگیزه را داشته باشد که این مشکل را هم در تدریس و هم پژوهشش دنبال کند. ... البته امروز قوانین و حمایت‌هایی که طی دوسال اخیر مانند حمایت از نخبگان، اساتید جوان و ارائه گرنت و پژوهانه و... نشان می‌دهد که وزارت علوم درحال حمایت از اساتید جوان بوده و مساله را شناخته است و باید این روند ادامه پیدا کند تا خروج نخبگان را نداشته باشیم."

 

"وزارت علوم سال گذشته سامانه «نان» را راه‌اندازی کرده که براساس آن صنعت، نیازهایش را وارد و اساتید هم ایده‌های خود را مطرح می‌کنند تا بعد از تایید از سوی صنعت، اساتید بتوانند از آنها به‌عنوان موضوعات پایان‌نامه‌ها استفاده کنند و از این طریق رابطه بین دانشگاه و صنعت اتفاق خواهد افتاد."

 

"در اصل این موضوع وابسته به این است که از نظر بودجه و هزینه‌های پژوهش و امکانات خیال ما راحت باشد که بتوانیم کارهای تحقیقاتی را به‌خوبی انجام دهیم."

 

"اما این معضل نیز وجود دارد که محدودیت‌های بروکراسی و امکاناتی و هماهنگی کار را سخت کرده است.  متاسفانه ارتباط بین دانشگاه و صنعت و جامعه از نظر اداری و بروکراتیک وجود ندارد. بنابراین ساختارهای تحقیقاتی در دانشگاه ایزوله شده‌اند و برای خود کار می‌کنند. ... معضل اصلی این نیست که دانشگاه توان ندارد یا صنعت نیاز ندارد و مشکل این است که این بدنه‌ها با هم ارتباطی برقرار نمی‌کنند. به‌همین‌خاطر کسانی که این زبان مشترک را تعریف کردند در زمینه ارتباط دانشگاه با صنعت موفق بوده‌اند. ظاهرا کسی متولی این خلا نیست و به همین دلیل معضل اصلی دانشگاه شده است."

 

"متاسفانه حقوقی که به یک عضو هیات‌علمی داده می‌شود، اصلا رقمی نیست که بتوان آن را بازگو کرد." "برای تحول در آموزش عالی ابتدا باید قدر و منزلت استاد دانسته شود. استادی که از هر سمت تحقیر شود، نمی‌تواند بالندگی و فکر باز داشته باشد. اگر سیستم می‌خواهد به‌سمتی برود که اعضای هیات‌علمی در عرصه‌های مرتبط با رشته خود شکوفا شوند، ابتدا باید به هیات‌علمی ارزش و اعتماد به نفس داده شود. متاسفانه این موضوع وجود ندارد. روز‌به‌روز این مشکل بیشتر می‌شود.


من رخوت را در بین اعضای هیات علمی می‌بینم. ... فکر می‌کنم این موضوع بسیار مهم است که اساتید را روانشناسی کنیم. اساتید بسیار بی‌انگیزه شده‌اند و تکلیف خود را نمی‌دانند. من در یک جمله می‌گویم که هیات‌علمی‌های دانشگاه‌های ما با 20 درصد توان خود کار می‌کنند. واقعیت این است زمانی که وضعیت معیشتی اساتید نسبت به جامعه خوب نباشد، منزلت و شأن کمتری دارد و پس از آن اعتماد به نفس ندارد و در‌نهایت نمی‌توانند بالنده شوند."

 

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۲۲
رضا صادقی

زندگی مدرن یک زندگی طبقاتی است که در آن برخی از انسان‌ها ابزاری می‌شوند برای دیگران تا به خواسته‌های خود مانند لذت، ثروت و شهرت برسند. دانشگاه نیز از این نظر یک استثنا نیست و شاید نظام طبقاتی و نگاه ابزاری به انسان در دانشگاه نمود بیشتری داشته باشد و شاید که نه، حتما این  دانشگاه بود که نگاه ابزاری به انسان را در جهان مدرن نهادینه کرده است.

در دنیای قدیم پادشاهی نمونه ای از نظامی طبقاتی بود. در نظام پادشاهی طبقة حاکم برتری خود را بر اساس نژاد و خون تعریف می‌کرد. اما نژادگرایی بنیان محکمی برای نظام طبقاتی نیست و به همین دلیل نظام پادشاهی ماندگار نبود. نظام دانشگاهی با هوشمندی بالایی که داشت توانست، زندگی طبقاتی را پشت نقاب مقدسی به نام دانش حفظ کند.

نظام طبقاتی دانشگاهی از چهار طبقة استاد، کارمند، دانشجو و خدمه تشکیل شده است. ( به خدمه و باغبانها جداگانه  باید توجه کرد. چون دانشگاهها معمولا این طبقه را  بخشی از نیروی دانشگاهی به حساب نمی آورند.)  در درون طبقة استادان نیز نظام رتبه‌بندی خاصی وجود دارد که بر اساس آن منافع مادی  تقسیم می‌شود.

 کارمندان در نظام دانشگاهی طبقة متوسطی هستند که بیش از هر طبقه‌ای دارای خودآگاهی و نارضایتی هستند. این نارضایتی  بیشتر در برخورد با پایین‌ترین طبقه یعنی طبقة دانشجویان نمایان می‌شود. منطق این برخورد این است که برتری و برخورداری طبقة ممتاز به دلیل سرسپردگی پایین‌ترین طبقه است. بنابراین در بین طبقات دانشگاهی، دانشجویان  فشار دو طبقة بالاتر را بر دوش می‌کشند.

 

بیشترین فشاری که هویت دانشجویی را متلاشی می‌کند نگاهی ابزاری است که ابعادی بسیار گسترده دارد. وقتی از نگاه ابزاری به دانشجو سخن می‌گوییم ممکن است تصور شود منظور نگاه به  دانشجو به عنوان یک بدن و خطر تشکیل حرمسراهای شاهانه در زیر پوست دانشگاه است. اما این تصور درست نیست. نگاه ابزاری به معنای ابزار قرار دادن دانشجو برای حفظ جایگاه طبقة حاکم است و این نگاه مانند کوهی یخی در دریای دانش پنهان است.  بهره‌کشی از دانشجویان دکتری و پسادکتری برای نگارش مقالات برای ارتقای اساتید،  فقط بخش پیدای این کوه یخی است. 

 

وقتی نگاه ابزاری غلبه دارد در تاسیس رشته‌ها و تنظیم واحدهای درسی به نیاز کنونی دانشجو و آیندة کاری او هیچ توجهی نمی‌شود و تخصص استاد و توانایی گروه، معیار نهایی در تدوین برنامه درسی است. در فضایی که  منفعت استاد اصل است،  رشته‌هایی که برای دانشجو آیندة کاری ندارند  تعطیل نمی شوند و  رشته‌های پرکاری مانند پزشکی،  گسترش نمی یابند. چون گسترش این رشته ها و تعطیلی آن رشته ها به  ضرر استاد است.  سایر باید و نبایدهای دانشگاهی نیز توسط طبقة حاکم و با هدف حفظ منافع آنها تعیین می‌شوند. مناسبات بین طبقات دانشگاهی و بین سلسله مراتب استادان و بین دانشگاه و سایر نهادها نیز به همین شکل تنظیم می‌شوند. 

 

برای دفاع از این برتری طبقاتی ترفندهایی پیچیده‌ وجود دارد که مدام به روز می‌شوند. به عنوان نمونه در تاریخ دانشگاه لحظه‌هایی وجود دارد که دانشجویان از این نقش ابزاری و از این فاصلة طبقاتی کلافه و عصبی می‌‌شوند. طبقة برخوردار برای مدیریت این لحظه‌ها از قبل برنامه دارد و با هوشمندی ذهنیت دانشجویان را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که خشم آنها در برابر نهاد سیاست تخلیه شود. 

 

 این صحنه‌ای تکراری در تاریخ دانشگاه است که وقتی دانشجویان خشمگین با نهاد سیاست درگیر می‌شوند، استادان با اینکه نقد زیادی به سیاست دارند غایب صحنه هستند و کمترین هزینه را می‌پردازند. برای آنها اهمیتی ندارد پیروز این کارزار کیست. حتی میزان آسیبی که دانشجویان می‌بینند نیز برای آنها اهمیتی ندارد. چون پیروز این درگیری خود آنها هستند که از یک سو با فرافکنی و با مهارت، نقش خود در ایجاد این خشم را پنهان کرده اند و همزمان از این نیروی دانشجویی به عنوان میلشیای خود و جهت باجگیری از نهاد سیاست بهره گرفته اند.

 

این صحنه‌ای تکراری در تاریخ دانشگاه است که بعد از هر دوره‌ای از اعتراضات دانشجویی مزایای طبقة برخوردار در دانشگاه افزایش می‌یابد. استفاده از خشم دانشجویان برای باجگیری و برخورداری بیشتر از مالیات و نفحات نفتی که متعلق به خود دانشجویان است، بی‌رحمانه‌ترین بخش از نگاه ابزاری به دانشجوست. در چنین فضایی سخن از مرگ دانشگاه با اینکه بی وجه نیست، اما این سخن به معنای مرگ دانش نیست. نسل جدید با تسلطی که بر هوش مصنوعی دارد بدون آنکه به نهال دانش آسیبی برسد،   بت دانشگاه را خواهد شکست و ساختار طبقاتی آن را تغییر خواهد داد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۹:۴۵
رضا صادقی

در دانشگاه ها استادان حق التدریس جدی گرفته نمی شوند. آنها امنیت شغلی ندارند و پرداختی به آنها نیز بسیار اندک است و به هیچ وجه عادلانه نیست. در گفتگوی زیر یکی از استادان حق التدریس این وضعیت را نقد می کند و استدلال می کند که دانشگاهها  به جای جذب رسمی باید به سمت توسعه حق التدریس پیش بروند:

استاد حق التدریس: این قانون که در یک دانشگاه تدریس و تحقیق در هر رشته ای در انحصار یک گروه خاص (بین 10 تا 20نفر) باشد می دانید از کجا آمده است؟ این قانون را خود این گروه ها تصویب کرده اند! این گروه ها هیچ رقیبی ندارند و ورود عضو جدید به هر گروهی نیز مشروط به جلب موافقت اعضای همان گروه است. این انحصار و استبداد در هیچ دستگاهی وجود ندارد. اگر این انحصار شکسته شود راه برای تدریس دانش‌اموختگان جوان که انرژی و ابتکار بیشتری دارند باز می شود.


استاد رسمی:‌ استادان هر گروهی از بهترین متخصصان آن رشته انتخاب شده اند.

استاد حق‌التدریس: اما بهترین متخصصان هر رشته هیچ گاه ثابت نیستند و تخصص‌ها مدام در حال تغییر است. اگر مدیریت هر دانشگاه جذب نیروی رسمی را متوقف کند زمینة حق التدریس برای دانش آموختگان جوان فراهم می شود. امتیاز یک استاد حق التدریس این است که امنیت شغلی ندارد و تداوم تدریس او مشروط به آن است که مدام به روز شود و بتواند محتوایی متناسب با نیاز جامعه تولید کند تا آیندة کاری دانشجویان تضمین شود.

استاد رسمی: درآمد از راه حق التدریس برای زندگی کافی نیست و استاد حق التدریس باید بیرون دانشگاه نیز کار کند. اما یک استاد باید فکرش آزاد باشد و امنیت شغلی داشته باشد. استاد باید از هر جهت تامین باشد تا بتواند به درجات عالی برسد.

حق‌التدریس: اگر جذب استادان رسمی کمتر شود، امکان پرداخت عادلانه به استادان حق التدریس فراهم می شود. استادان معمولا برای جذب دانشجو و برای اینکه صندلی‌های دانشگاه خالی نشود بودجه نویس کشور را قانع می‌کنند که تخصص آنها برای حل مشکلات کشور ضروری است. خوب از این استادان باید خواست که به جای تدریس راه حل مشکلات به دیگران، چند روز در هفته از صندلی تدریس جدا شوند و خودشان مستقیم وارد جامعه شوند و به حل مشکلات بپردازند و بابت حل مشکلات حقوق دریافت کنند. روشن است که استادان رسمی حاضر نیستند از صندلی تدریس فاصله بگیرند.

اما این روش در خصوص استادان حق التدریس جواب می‌دهد. متخصصی که در درمان یک بیماری موفق است بهترین استاد حق التدریس در دانشکدة پزشکی است. مهندسی که در صنعت فولاد یا پتروشیمی کار می کند نیز بهترین استاد در رشتة خودش است و این مطلب در مورد سایر رشته‌ها نیز صدق می کند.

استاد رسمی: اما در این صورت پژوهش تعطیل می‌شود. کار اصلی استادان دانشگاه پژوهش است. آنها با نگارش مقالات مرزهای دانش را جا به جا می کنند و به دانشجویان نیز روش پژوهش یاد می‌دهند.

استاد حق التدریس: تعداد مقالات و پایان نامه ها در دانشگاه به این دلیل زیاد است که دولت بابت آن پول زیادی پرداخت می‌کند. اگر این پژوهشها برای جامعه مفید بود نیازی به پول دولت نبود و دانشگاه از طریق فروش این پژوهشها می توانست کسب درآمد کند. بیشتر این مقالات و پایان نامه ها خوانده نمی شوند و فقط راهی برای کسب درآمد استادان رسمی هستند.

استاد رسمی: پژوهش در علوم پایه مانند فیزیک محض یا ریاضی و علوم انسانی درآمد مستقیمی ندارد و این پژوهشها را نمی‌توان تعطیل کرد.

استاد حق التدریس: پژوهش در این رشته ها را باید به پژوهشگاههایی واگذار کرد که نخبگانی باشند. الان بیشتر دانش آموزانی که علوم انسانی یا رشته‌هایی مانند فیزیک و ریاضی را انتخاب می کنند از آینده کاری آن خبری ندارند و موقعی باخبر می شوند که گرفتار استادانی شده‌اند که برای حفظ شغل خود آنها را تشویق می‌کنند تا آخر بمانند. این استفادة ابزاری از جوانان غیر اخلاقی است و زندگی آنها را نابود می کند.

برای تحصیل و تحقیق در علوم انسانی و علوم پایه و سایر رشته‌های غیر کاربردی به دانشجویان نخبه‌ای نیاز است که با خودآگاهی و علاقه به این رشته‌ها وارد شوند. تعداد چنین دانشجویانی بسیار اندک است و اگر سرمایه ای که اکنون در این رشته‌ها برای مدرک دادن به صدها هزار دانشجو هرز می رود برای بورس دانشجویان نخبه هزینه شود در آینده ای نزدیک تحولی اساسی در علوم انسانی و علوم پایه رخ خواهد داد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۴۵
رضا صادقی

 

افراد مشهور از شهرت خود درآمد کسب می‌کنند و نانِ نام خود را می‌خورند. این پدیده طبیعی است و چندان هم غیر اخلاقی نیست. به هر حال شهرت بی‌دلیل نیست و راه کسب شهرت برای دیگران نیز بسته نیست. صنعت‌گران و هنرمندان جوان با تلاش خود می‌توانند به شهرت برسند تا بتوانند از شهرت خود درآمد کسب کنند.

اما فرض کنید قوانین کسب شهرت به دست افراد مشهور باشد و آنها قوانین را طوری تنظیم کنند که شهرت آنها انحصاری شود و رقیب جدیدی برای آنها پیدا نشود. چنین فضایی استبدادی است و درآمدی که حاصل این شهرت باشد غیر اخلاقی است. از این بدتر زمانی است که شهرت یک سلبریتی حاصل تلاش جوانانی باشد که جویای نام هستند. این وضعیت فقط در جامعة بسته‌ای مانند دانشگاه قابل تصور است. 

 

در دانشگاه نیز مانند هر محیط دیگری افراد مشهور درآمد بیشتری دارند و نام‌ افراد مانند نشان تجاری ارزشمند است. البته این نام و شهرت بی دلیل نیست و با تلاش زیادی به دست آمده است. اما مشکل این است که در دانشگاه قوانین ورود به حوزة تدریس و پژوهش به دست اساتید مشهور تنظیم می‌شود و این قوانین به گونه‌ای تنظیم شده است که بیشتر دانش‌آموختگان جوان که انرژی و انگیزة زیادی دارند از تدریس در دانشگاه محروم می‌شوند.

از سوی دیگر بیشتر کارهای پژوهشی اساتید مشهور توسط همین دانش‌آموختگان جوان انجام می‌شود بدون آنکه از نان و نام آن چیزی به آنها برسد. در چنین وضعیتی که اساتید مشهور رقیبی در تدریس ندارند و درسهای دانشگاهی سرقفلی آنها شده است آنها هیچ نیازی به تغییر در روش و تحول در محتوا نمی‌بینند و معیار تولید علم تعداد مقالاتی است که دانشجویان برای آنها می‌نویسند.

 

پنهان کردن ضعف‌های ساختاری دانشگاه با حمله به سیاست یک روند رایج است. با یک جستجوی ساده در گزارشهای مربوط به بزرگترین اختلاس کشور توسط خاوری متوجه خواهید شد که در چند سال گذشته هیچ کس دانشگاهی را که به ایشان مدرک داده است و دانشگاهی را که به ایشان امکان تدریس داده است، متهم نمی‌کند. در حالی که خاوری بدون مدرک دانشگاه و بدون سابقة تدریس در دانشگاه نمی‌توانست به مدیریت بانکی کشور وارد شود.

 

دانشگاه از یک سو برای کارمندان و مدیران کشور گواهی تخصص صادر می‌کند و از سوی دیگر مدام سیاستمداران را متهم می‌کند که از افراد متخصص استفاده نمی‌کنند. این فقط یک تناقض نیست و نوعی اختلال رفتاری و اخلاقی است. دانشگاه عادت کرده است برای منفعت بیشتر مدام مدرک صادر کند و برای پنهان کردن ضعفهای خود مدام به سیاست حمله کند. البته سیاست بی‌نقص نیست. اما برای اصلاح آن نخست باید دانشگاه به گونه‌ای تغییر کند که مدیران و صنعتگران و معلمان و ...  که توسط دانشگاه تربیت می‌شوند تخصص و تعهد لازم را داشته باشند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۵۵
رضا صادقی

نیکلاس ماکسول استاد دانشگاه کالج لندن، معتقد است نهاد دانشگاه نیازمند یک انقلاب است. او می‌گوید:"من به سختی می‌توانم برای کسی که با مراکز علمی مرتبط است کاری مهم‌تر از این تصور کنم که در آموزش، یادگیری و تحقیق به ترویج این انقلاب کمک کند." (ماکسول، 1401، 31) از نظر او کاوش دانشگاهی غیر منطقی و دچار نقصی اساسی است. نقص دانشگاه در این است که فقط به دنبال شناخت است و در گسترش حکمت نقشی ندارد. حکمت از نظر ماکسول به ما کمک می‌کند زندگی خردمندانه‌ای را تجربه کنیم، ارزشها را بشناسیم، آنها را تحقق بخشیم و جهانی خردمندانه بسازیم. اما دانشگاه اکنون در چنین مسیری قرار ندارد. (همان، 23-24)

دانش‌آموختگان دانشگاه با ذهنی پر از اطلاعات از دانشگاه خارج می‌شوند. اما آنها در حل مسائل زندگی شخصی و اجتماعی توانایی خاصی کسب نکرده‌اند و حتی از برخی جهات ناتوان نیز شده‌اند. از نگاه ماکسول فلسفة علمی که دانشگاه را هدایت می‌کند مقصر اصلی در تداوم این وضعیت است.

این نقص دانشگاه ناشی از فقدان خودآگاهی است که باعث می‌شود دانشگاه به ابزاری برای تداوم سیطرة قدرت‌های حاکم بر جهان تبدیل شود. به تعبیر ماکسول مردم تنها شبحی از علم را در دانشگاه می‌بینند و به آن اعتماد می‌کنند. این اعتماد به دانشگاه بی‌دلیل و کورکورانه است. دانشگاه به یک بت تبدیل شده است.

او می‌گوید:  "علم می‌تواند جعل قدرت سیاسی برای پیشبرد اهدافش باشد. نه تنها قدرت سیاسی می‌تواند علم را به استخدام خود درآورد بلکه می‌تواند آن را چنان تغییر دهد یا عرضه کند که درنهایت به خدمت اقناع افکار عمومی درآید. از این نظر سیاست مدرن سکولار نیست. اگر سکولار بودن به این معنا باشد که سیاست به چیزی جز خودش اتکا نداشته باشد و منبع مشروعیت قدرت به چیزی خارج از خود منوط نباشد، دولت‌های فعلی سکولار نیستند. آن‌ها به دین جدید، یعنی علم تکیه داده‌اند.(این سایت)

دانشجومحوری راهی برای انقلاب در دانشگاه و حرکت به سمت دانشی است که کاربرد اجتماعی داشته باشد. اکنون دانشگاه استادمحور است و محتوایی آموزش داده میشود که تخصص استاد است. رشته ها و سرفصلها نیز بر اساس تخصص اساتید تنظیم و تصویب شده اند. اما در دانشگاهی که دانشجومحور باشد محتوایی  آموزش داده میشود که در زندگی فردی و اجتماعی دانشجویان به کار بیاید. سایر مناسبات و قوانین نیز میتوانند دانشجومحور یا استادمحور باشند. اما مهمترین مقوله محتوا و روش درسهاست.

 

(ر. ک. کلید حکمت، اثر نیکلاس ماکسول)

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۲ ، ۱۴:۱۸
رضا صادقی

درماندگی آموخته شده learned helplessness یک اختلال روانی است که در آن فرد بیمار گمان می‌کند نتایج مستقل از رفتار او هستند. فرد درمانده برای تغییر این نتایج هیچ تلاشی نمی‌کند و دچار انفعال می شود. او با فرافکنی نقص‌های خود را به بیرون نسبت می‌دهد تا از اضطراب رها شود و از پاسخ‌گویی نسبت به این نقص‌ها فرار کند.

یک نهاد یا سازمان اجتماعی مانند دانشگاه نیز ممکن است دچار درماندگی شود و از فرافکنی به عنوان پوششی برای این درماندگی استفاده کند.

به نمونه‌هایی از فرافکنی که در محیط‌های دانشگاهی  بسیار زیاد هستند و درماندگی را پنهان می کنند، توجه کنید: 

استادی که حرفی برای گفتن ندارد مدام گله دارد که از بیرون اجازه نمی‌دهند حرف بزنیم!

در حالی که تقلب بخشی از هویت دانشگاه شده است، دانشگاه منتقد تقلب در بازار و سیاست است.

در حالی که دانشجویان از نگاه ابزاری(نقدی و جنسی) رنج می برند دانشگاه نگران ارزش انسان در جامعه است.

 

دانشگاه هیچ گونه نقدی را بر نمی‌تابد و با دیکتاتوری و استبداد با دانشجویان برخورد می‌کند. دانشجویان با تهدید نمره ساکت می شوند و در برابر استاد خضوع میکنند. اما دانشگاه با فرافکنی این ویژگی‌های خود را به بیرون نسبت می‌دهد.

 

دانشگاه برای جلب منفعت بیشتر تقریبا به همة پایان‌نامه‌ها نمرة قبولی بالا می‌دهد. پس در واقع به کسانی که تخصصی ندارند مدرک می‌دهد و آنها را در جامعه به عنوان متخصص معرفی می‌کند. اما دانشگاه برای پنهان کردن این نقص‌ مدام از اینکه در جامعه کارها در دست افراد فاقد تخصص است شکایت دارد.

سالهاست دانشگاه نیروی انسانی آموزش و پرورش را تربیت می‌کند و مدام آموزش و پرورش را متهم می‌کند که قادر نیست در دانش‌آموزان روحیة جستجوگری و پرسشگری ایجاد کند. در اینجا نیز نتایج مستقل از رفتار دانشگاه است و این نیز نمونه‌ای از درماندگی و فرافکنی است.

 

دانشگاه نسبت به سرنوشت دانش‌آموختگان خود بی‌تفاوت است. در جامعه‌ای که کار نیست، دانشگاه این توان را ندارد که کارآفرین بسازد. اطلاعاتی که با ضرب و زور نمره وارد ذهن دانشجویان می‌شود نقشی در آیندة آنها ندارد و کاربردی در جامعه ندارد. این اطلاعات پراکنده و بی فایده ذهن و روان دانشجو را متلاشی میکند و شخصیت او را نابود میکند. اما از نگاه دانشگاه عواملی بیرونی مانند شرایط اقتصادی و سیاسی باعث می‌شود دانشجویان در طول تحصیل دچار ناامیدی و افت تحصیلی شوند و حتی تقلب و مقاله‌سازی و خرید و فروش پایان‌نامه نیز به این دلیل است که اخلاق جامعة بیرون از دانشگاه خراب است. گویی دانشگاه یا در جامعه وجود ندارد و یا در ساختن جامعه هیچ نقشی ندارد. این اوج درماندگی است.

 

از نگاه روانشناسان خودآگاهی گام نخست برای گذر از درماندگی و خروج از انفعال است. دانشگاه نیز نیازمند خودآگاهی است. دانشگاه باید در همایشها  اندکی هم در مورد خودش صحبت کند تا از نقص‌های خود آگاه شود و بر آنها چیره شود. حتی می توان برای هر رشته‌ای  دست کم دو واحد رشته‌شناسی گذاشت و در آن از تاریخچة آن رشته و دلیل انتخاب این سرفصل‌ خاص و سرفصل‌های قابل تصور دیگر و همچنین روش یا روش‌های رایج در سایر دانشگاه‌ها بحث کرد. دانشجویان در این درس باید از تعداد دانش آموختگان این رشته و سرنوشت آنها آگاه شوند و قانع شوند سرفصل موجود به روز است و درسها متناسب با شرایط و نیاز جامعه تنظیم شده ‌است. اگر آنها قانع شوند آنچه می‌آموزند در ساختن آیندة آنها نقش دارد، در  ادارة کلاس‌ها فعال خواهند شد و می‌توان امیدوار بود که درماندگی دانشگاه به نسل‌های آینده سرایت نکند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۱۵:۴۳
رضا صادقی

 

 

در رمان 1984 اثر جرج ارول برادر بزرگی هست که با کمک "وزارت حقیقت" اندیشه‌ها را کنترل می‌کند. "وزارت حقیقت" به اندازه‌ای قدرت دارد که اگر اعلام کند جمع دو با دو مساوی با پنج است همه باید بپذیرند. همه جا این پیام وجود دارد که برادر بزرگ مراقب شماست. کسانی که اندیشه‌های مورد تأیید "وزارت حقیقت" را نپذیرند به راحتی شناسایی و به سختی مجازات می‌شوند. آنها در قفس زندانی شده و خوراک موش‌های گرسنه می‌شوند.

از زمان نگارش این رمان واژة ارولی Orwellian بر هر پدیده و روشی اطلاق شد که استبداد و سرکوب را با تغییر معنای واژه‌ها پنهان ‌کند. البته ارولی بیشتر به عنوان توصیفی از فضای سیاست به کار رفته است و امثال استالین و ترامپ به عنوان برادر بزرگ معرفی شده‌اند. اما خطر اصلی که ارول نسبت به آن هشدار می‌دهد، یعنی کنترل پنهان ذهن‌ها با دستکاری معنای واژه‌ها، نه تنها در مورد واژه‌هایی مانند آزادی و دیکتاتوری، بلکه حتی در مورد خود واژة "ارولی" نیز وجود دارد. به عنوان نمونه رسانه‌هایی که ذهن‌ها را مدیریت می‌کنند به راحتی می‌توانند ترامپ را به عنوان برادر بزرگ معرفی ‌کنند، تا ساختاری که حکومت را به امثال او واگذار می‌کند، پابرجا بماند.

ارول عنوان "برادر بزرگ" را از تابلوی یک دانشگاه الهام گرفت که در آن استاد راهنما خطاب به دانشجویان می‌گفت: "بگذارید برادرتان باشیم". (در این تابلو ابتدا از قول استاد راهنما خطاب به دانشجویان نگاشته شده بود "بگذارید پدرتان باشیم" که خیلی زود اصلاح شد!)  

دانشگاه با توجه به نقشی که در مدیریت ذهن‌ها دارد بیش از هر نهادی در خطر تبدیل شدن به "وزارت حقیقت" است. در واقع هم ساختاری که ترامپ از آن بیرون می‌آید و هم استبداد رسانه‌ای که از این ساختار حمایت می‌کند، هر دو با دانشگاه مدرن در تعامل هستند و ریشه‌ای دانشگاهی دارند. دانشگاه وقتی به "وزارت حقیقت" تبدیل می‌شود با اینکه نقش اصلی را در نقض آزادی دارد، اما استبداد را پشت عنوان دانش و حقیقت پنهان می‌کند. دانشگاه مدرن در تعامل با قدرت‌های جهانی از دانش استفاده‌ای ابزاری می‌کند و این توان را دارد که خشم ناشی از سلب آزادی را متوجة نهادهایی کند که مخالف این تعامل هستند.

دانشگاه مدرن بر پایة این اندیشة بیکن ساخته شده است  که دانایی با توانایی و قدرت در ارتباط است و در تمام طول حیات خود با قدرت مدرن تعاملی وسیع و عمیق داشته است. دانشگاه مدرن در چند قرن اخیر در راستای تشکیل دهکدة جهانی، روش و محتوای خود را به سایر موسسات آموزشی در تمام نقاط جهان تحمیل کرده و آنها را سرسپردة برادر بزرگ یا همان کدخدای دهکدة جهانی کرده است. دانش‌آموختگان این موسسات اگر موفق باشند در خدمت کدخدا خواهند بود و اگر موفق نباشند به دلیل آنکه جوانی خود را در این موسسات باخته‌اند، به بازتولید نفرت و خشم در جامعة خود کمک می‌کنند. با اینکه استبداد وزارت حقیقت علت این نفرت است اما این وزارت هیچ اتهامی را نمی‌پذیرد و از این انباشت نفرت و خشم برای تخریب هر نیرویی استفاده می‌کند که ممکن است خواهان تغییر روش و محتوای آموزشی دانشگاه باشد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۴۰
رضا صادقی