دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۶۵ مطلب با موضوع «نقد دانشگاه» ثبت شده است

 

این جمله را نه یک پادشاه گفته است و نه یک قاضی. این جمله را یک استاد دانشگاه ساخته است تا دانشجویان  را قانع کند که "دانش ویرگول" نیز دانشی مهم و حیاتی است و جای ویرگول در یک متن به اندازه ای مهم است که گاهی یک اشتباه ممکن است به قیمت جان یک نفر تمام شود.

اما ۹۹ درصد از دانش آموزان و دانشجویان با این داستانهای خیالی قانع نمی شوند که دانش ویرگول را یاد بگیرند و تاریخ نیز به نفع آنها شهادت می دهد. گواهی تاریخ این است که ۹۹ درصد از دانش آموختگان دانشگاه در تمام طول زندگی هیچ کجا و هیچ وقت با مشکل ویرگول یا سایر علائم نگارشی روبرو نمی شوند. آن یک درصد هم اگر با چنین مشکلی روبرو شوند، دیگر حرف‌های استاد را فراموش کرده اند و از یک راه دیگری می توانند مشکل خود را برطرف کنند.

اعدام لازم نیست عفوش کنید، تنها یک نمونه از  فواید و کارکردهای خیالی و ساختگی برای دانش است. در بسیاری از کلاسهای دیگر نیز فوایدی که برای یک درس بیان می شود خیالی است و دانشجویان مطمئن هستند هیچ گاه در این موقعیت خیالی قرار نمی گیرند که نیاز به  مطالب این کلاس داشته باشند.

راه دیگر برای دفاع از اهمیت یک دانش این است که به نقش آن در تقویت ذهن و حافظه اشاره شود. نقش آموزش و حل مسئله در تقویت ذهن یک کارکرد واقعی و غیر قابل انکار است و بیشتر کلاسها چنین نقشی دارند. اما ذهن و حافظه برای زندگی است و با آموزش مطالبی که در زندگی به کار بیاید  نیز می توان ذهن و حافظه را تقویت کرد.  نمی توان زندگی را تعطیل کرد و  در عوض ذهن و حافظة  را ورزش داد . اگر جوان از مهد کودک تا پست داک هیچ فرصتی ندارد که یک زندگی اصیل را تجربه نکند، چه تفاوتی دارد که حافظه و ذهن او ضعیف باشد یا قوی؟ زندگی پر از چالش و مسئله است و خودش ذهن و حافظه را تقویت می کند. نظام آموزشی به جای ورزش دادن ذهن باید روش زندگی و رویارویی با چالشها و مسائل آن را آموزش دهد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۲ ، ۱۱:۰۶
رضا صادقی

در آغاز کلاس درس نجوم استدلال می‌شود که خورشید و سایر ستاره‌ها نقشی حیاتی در زندگی ما دارند و کوچکترین تغییر در نجوم می‌تواند زندگی روی زمین را نابود کند. در کلاس زمین‌شناسی نیز شناخت جنس لایه‌های زمین به این دلیل اهمیت دارد که زمین تنها سیاره‌ای است که می دانیم در آن امکان حیات وجود دارد. از کلاس منطق هم این گونه دفاع می شود که سخنی که منطق نداشته باشد عقلانی نیست و منطق حتی در سخنان روزمره نیز حضور دارد. در فلسفه هم از عقل بحث می کنیم و چه چیزی مهمتر از عقل. جامعه‌شناسی نیز به این دلیل اهمیت دارد که انسان بدون جامعه امکان بقا ندارد و از ریاضی و جغرافیا و فیزیک و هر رشتة دیگری می‌توان با استدلال‌های مشابهی دفاع کرد. هر استادی با این قبیل استدلالها دانشجویان خود را قانع می‌کند که موضوعی که قرار است از آن بحث شود اهمیت حیاتی دارد و رشتة آنها مهم‌ترین رشته است.

 

همیشه اهمیت و ارزش موضوع درس بیان می شود و نتیجه گرفته می شود که  خود دانش یا رشته نیز برای مخاطب اهمیت و ارزش دارد. در این شیوة استدلال برای دفاع از اهمیت یک درس یا رشته یک مغالطة پنهان و ظریف وجود دارد. اینکه موضوع مورد بحث اهمیتی حیاتی دارد به این معنا نیست که درس‌های مربوط به این موضوع نیز برای مخاطب اهمیتی حیاتی دارند. به عنوان نمونه خورشید نقشی حیاتی در زندگی انسان دارد. اما آیا تاسیس رشته خورشیدشناسی و شنیدن سخنرانی در خصوص خورشید نیز در آیندة دانشجویان نقشی حیاتی دارد؟ صرف اینکه موضوع مهم است دلیل بر اهمیت یک دانش نیست. عقل نقش مهمی در زندگی دارد، اما آیا اینکه زندگی را تعطیل کنیم و نظریه های پیرامون عقل را مرور کنیم نیز عقلانی است؟ برای دفاع از اهمیت هر دانشی باید نشان داد که دانستن این مطالب خاص در اولویت  است.

 موتور هواپیما نقش مهمی در حیات مسافران دارد. اما با این دلیل نمی توان مسافران هواپیما را مجبور کرد که در طول سفر به سخنرانی تکنیسین هواپیما در خصوص موتور هواپیما گوش کنند. آنها حق دارند اعتراض کنند که موتور هواپیما با اینکه مهم است اما دانستن این مطالب ربطی به آنها ندارد. این مطالب برای کسانی مهم است که قرار است موتور هواپیما بسازند.  در مورد سایر رشته ها نیز اهمیت موضوع به معنای اهمیت دانش نیست.  اگر کسی قرار است ستاره بسازد می تواند استدلال کند که ستاره نقش مهمی در زندگی ما دارد. اما کسی که قرار است دانشی در مورد ستاره را آموزش دهد باید مخاطب را قانع کند که این دانش  در زندگی حال یا آینده او اهمیت دارد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۰۲ ، ۱۰:۵۵
رضا صادقی

 

اگر دانشگاه نقد نمی‌شود به این دلیل است که نقد دانشگاه به معنای نقد دانش است. در حالی که دانش و دانستن نیز قابل نقد است و اینطور نیست که هر آموزشی و هر دانشی خوب و ارزشمند باشد. برای انسان دانستن برخی چیزها غیر اخلاقی است. به عنوان نمونه اگر کسی بتواند ذهن شما را بخواند از نظر اخلاقی حق ندارد از آنچه در ذهن شما می‌گذرد آگاه شود. هم چنین دانشی غیر اخلاقی است و هم نشر آن و  هم آموزش روش آن.

دانستن برخی چیزها نیز غیر عقلانی است. به عنوان نمونه دانستن تعداد نقطه‌های این متن، کاری غیر عقلانی است. شما اگر با فردی روبرو شوید که تعداد نقطه‌های تمام جزوه‌ها و تعداد موزاییک‌های تمام کلاس‌های این دانشکده را به درستی می‌داند، در عقل او شک نمی‌کنید؟ دانش و دانستن وقتی عقلانی است که به کار بیاید. (چند درصد از دانشی که نظام آموزش عالی به ذهن جوانان وارد می کند مانند دانستن تعداد نقطه های یک متن است که هیچ گاه به کار نمی آید؟) 

 برای انسان هر دانشی خوب نیست و هر تلاشی برای دانستن کاری عقلانی و ارزشمند نیست. حتی اگر همة دانشها عقلانی و ارزشمند بودند، باز مجبور به انتخاب بودیم. چون انسان  عمر و ذهن محدودی دارد و هر فردی باید انتخاب کند که کدام دانش به کار او می‌آید. روابط بین اعداد ریاضی و اشکال هندسی بی‌نهایت است و ریاضی و هندسه پایانی ندارند. روابط بین اعداد و اشکال اجسام نیز بی‌نهایت است و دانش فیزیک وشیمی نیز پایانی ندارند. سایر رشته‌ها نیز وضعیت مشابهی دارند.

پس هر انسانی مسئولیت و حق انتخاب دانش دارد. اما در نظام آموزشی حق انتخابِ دانش تمام افراد جامعه به اساتیدی واگذار می‌شود که نگاهی ابزاری به انسان دارند و بیشتر به دنبال منافع مادی و آسایش خود هستند. در چنین وضعیتی آنچه در ذهن این اساتید است معیار نهایی انتخاب دانش است و ذهن میلیون‌ها انسان از مهد کودک تا پست داک بر اساس آنچه در ذهن این اساتید است تنظیم می‌شود.

محتوای کتاب‌های دبیرستان، تست‌های کنکور، سرفصلهای دروس و جزوه‌های دانشگاه، پایان نامه ها و مقالات و کتابهای دانشگاهی همگی بر اساس ذهنیت این 5 هزار نفر تنظیم شده است. این ذهنیت ثابت است و همة ذهن‌ها باید به رونوشتی از ذهن این 5 هزار نفر تبدیل شوند. به همین دلیل است که مشکلات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی مدام در نسل‌های مختلف بازتولید می‌شود. 90 درصد از آنچه این 5 هزار نفر می‌دانند خطا نیست. اما چند درصد آن به کار می‌آید؟ اگر پول نفت و مالیات نباشد چند نفر از این 5 هزار نفر می‌توانند آنچه را می‌دانند به کار بگیرند و از آن درآمدی کسب کنند یا با آن کارآفرینی کنند؟

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۰:۲۳
رضا صادقی

 

برخی دانشگاه‌های بزرگ دنیا مانند دانشگاه ایالتی "موناتا" رشتة علوم برف یا هیدرولوژی برف دارند که به مطالعة ترکیب، پراکندگی و جابه‌جایی برف و یخ می‌پردازد و به عنوان نمونه از نقش برف در زمینة جزر و مد رودخانه‌ها و نرخ جریان‌های فصلی بحث می‌شود. هدف این رشته آگاهی از توزیع جغرافیایی برف، مکانیک برف، فیزیک و مهندسی آن، ترکیب شیمیایی برف، تغییرپذیری برف و اثر اکولوژی و هیدرولوژی برف است. این رشته افراد را برای فعالیت در حوزه‌های مختلف مرتبط با برف مانند پیش‌بینی سقوط بهمن، برنامه‌ریزی منابع آبی، هیدرولوژی ذوب برف، برنامه‌ریزی کاربری زمین و مهندسی برف آماده می‌کند.

اطلاعات بیشتر اینجا

 

یک گروه علمی در دانشگاه‌های ایران با این قبیل اطلاعات می‌تواند دولت را قانع کند و بخشی از بودجة کشور را بگیرد و رشتة برف‌شناسی تأسیس کند. تأسیس رشتة برف‌شناسی در کشور ما به این معناست که تعدادی از جوانان در مورد برف سخنرانی‌هایی را گوش می‌کنند و سپس مدرک کارشناسی برف می گیرند. اما آنها وقتی مدرک  می‌گیرند متوجه می‌شوند کشور ما کویری و بیابانی است و برای استخدام باید به قطب مهاجرت کنند.

 

دانشگاه این زیرکی را دارد که از این مشکل نیز یک فرصت بسازد و با این استدلال که سطح کشور ما کویری است و کویر پوشیده از رمل است، دولت را قانع ‌کند که بخشی از پول نفت و مالیات را برای تأسیس رشتة بومیِ رمل‌شناسی! اختصاص دهد. اما باز برای مدرک رمل‌شناسی نیز کاری وجود ندارد و این چرخة تولید مدرک مدام تکرار می‌شود.

 

مشکل این نیست که آیا کشور پوشیده از رمل است یا برف.  استاد یک رشته باید مثل استاد جراحی قلب باشد که در خود آن رشته شاغل است و تنها تخصص او سخنرانی نیست. اساتیدی می‌توانند رشتة مطالعات برف یا رمل را تدریس کنند که سال‌ها در زمینة برف به طور حرفه‌ای شاغل باشند و با ارائه خدمات در این حوزه درآمد کسب کنند. 

دانشجویان رشتة مطالعات برف باید به‌طور مستقیم با متخصصین این حوزه که همگی سال‌ها در زمینة پژوهش، پیش‌بینی و آموزش تجربه دارند، کار کنند و تجربة لازم را از طریق همکاری با صنعت در قالب ایجاد شبکه‌ای حرفه‌ای کسب کنند. مدیر ایمنی برف در گشت پیست‌های اسکی، مهندس مرکز بهمن، مشاور در زمینة برنامه‌ریزی کاربری زمین، مهندس حمل‌ونقل یا حفاظت از بهمن، تکنسین ایستگاههای آب‌وهوا بهترین استادان در این زمینه هستند.

کشور ما برف زیادی ندارد. اما کشاورزی و صنعت که دارد.  دانشگاههای کشور ما حتی در رشته های صنعت و کشاورزی نیز محلی برای سخنرانی‌هایی افرادی است که در خصوص موضوع تخصصی خود هیچ شغلی را تجربه نکرده‌اند. حتی در  علوم انسانی نیز فقط به سخنران و نویسنده نیاز نیست. به عنوان نمونه برای نگارش رمان یا ساخت فیلم یا هر کار دیگری به فلسفه نیاز است. اما وقتی استاد فلسفه هیچ تجربه و شغلی در این زمینه ندارد و هیچگاه نتوانسته است (جدای از پول مالیات و نفت) با فلسفة خود یک ریال کسب درآمد کند، چطور انتظار دارد از سخنرانی‌های او استقبال شود. او بی‌توجهی نسل جدید به سخنرانی‌های خود را بی‌توجهی به عقل و دانش می‌داند. اما این گونه نیست. نسل جدید با کمک هوش مصنوعی به دانشی دسترسی دارد که بی‌نهایت است و تنها از دانشی استقبال می‌کند که به کار بیاید.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۲ ، ۱۱:۴۰
رضا صادقی

این 5 هزار نفر بهترین پاسخ هر مسئله‌ای را می‌دانند و اگر کشور مطابق با ذهن آنها اداره شود تمام مشکلات حل می‌شود. اما فقط یک مشکل وجود دارد. کسی برای حل مشکلات به آنها مراجعه نمی‌کند. برای همین مدام اعتراض دارند چرا صنعت و تجارت به صورت علمی اداره نمی شود؟ خوب این هم یک مشکل است و این 5 هزار نفر برای آن راه حل دارند. راه حلی که به ذهن آنها رسیده است سامانة نان nan.ac است. اینجا 

هدف این است که با این سامانه ارتباط دانشگاه با صنعت و جامعه برقرار شود. با این روش که هر شرکت یا ارگانی که مسئله‌ای دارد در این سامانه ثبت می‌کند و با یکی از این 5 هزار نفر قرارداد می‌نویسد و چند ماه بعد با دریافت یک پایان نامه مشکلش حل می شود. به همین سادگی.

این سامانه به اندازه‌ای دقیق است که تعداد مشکلات هر استان و هر شرکت را نیز بیان می‌کند.  مثلا در هنگام نگارش این متن ایران خودرو 42 نیاز دارد و در کل استان سمنان نیز 100 مشکل وجود دارد.  این یعنی فقط 142 پایان نامه. اما مشکلات بخشهای کشور باید بیش از این باشد.

پس مشکل بعدی این است که چرا کسی در این سامانه مشکلاتش را نمی‌نویسد؟ و این مشکل نیز راه حل دارد . راه حلی که به ذهن این 5 هزار نفر رسیده این است که یک بخش به سامانه اضافه شود تا  خود اساتید هم بتوانند مسائلی که به ذهنشان می رسد بنویسند و سپس به آن پاسخ دهند.

این شیوة حل مشکل بیشتر با الگوی سامانة شاد طراحی شده است. در حالی که مشکلات صنعت و تجارت ماهیت متفاوتی دارند و مثل پرسش‌های امتحان پایان ترم نیستند که با نوشتن چند جمله بتوان آنها را مطرح کرد و به آنها پاسخ داد. استاد برای شناخت مسئلة صنعت و تجارت باید اهل صنعت و تجارت باشد و این 5 هزار نفر اهلش نیستند.  
این ابتذال در فهم ماهیت مسائل جامعه نتیجة جدایی این 5 هزار نفر از جامعه است. ارتباط دانشگاه با صنعت و تجارت و فرهنگ زمانی برقرار می‌شود که دانشجویان زیر نظر اهل صنعت و تجارت و فرهنگ رشد کنند و به گونه‌ای عملی با مسائل این حوزه‌ها درگیر شوند. اما این 5 هزار نفر با اینکه هیچگاه کار صنعتی یا تجاری یا فرهنگی انجام نداده‌اند در تمام این حوزه‌ها صاحب نظر هستند و نظر خود را با برچسب علم و دانش و دانشگاه به جامعه تحمیل می‌کنند و در یک بازار انحصاری که محور آن نان است، هر نظر دیگری را به دلیل اینکه غیر دانشگاهی و غیر علمی و غیر تخصصی است سرکوب می‌کنند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۸
رضا صادقی

در خصوص مافیای کنکور مشکل اصلی این نیست که موسساتی هستند که از تقاضای ورود به دانشگاه درآمدهای هزار میلیاردی کسب می‌کنند. خسارت اصلی این است که محتوای تستها و درس‌های بی‌فایده‌ ذهن و جان نوجوانان را نابود می‌کند و آنها را از تجربة زندگیِ اصیل محروم می‌کند.  این 5 هزار نفر در تعیین و تدوین محتوای درسها چه نقشی دارند؟ نقش این 5 هزار نفر در تعیین محتوا و روش دروس آموزش و پرورش همیشه مستقیم نیست. وقتی هدف دانش‌آموزان این است که به دانشگاه بیایند، پس مطالبی که می‌آموزند باید مطابق با چیزی باشد که در ذهن این 5 هزار نفر است. بنابراین آنچه این گروه اقلیت می‌دانند الگوی نهایی است و سالهاست ذهن میلیونها دانش‌آموز بر اساس این الگو تنظیم می‌شود. آموزش و پرورش تا زمانی که زیر سایة این 5 هزار نفر است هیچ تحولی را تجربه نخواهد کرد. کلاسها از دبستان تا دکتری با محتوا و روش این 5 هزار نفر مدیریت می شود.

در ذهن این 5 هزار نفر چیزهایی هست که  اگر درست هم باشد، دهه اش گذشته است. اما نسل جدید هنوز مجبور هستند از دبستان تا دکتری همین چیزها را حفظ کنند و یاد بگیرند. هر کودکی مجبور است به زندان مدرسه برود و ذهن او مطابق با ذهن این پنج هزار نفر تنظیم شود. صدور مدرک و آیندة شغلی جوانان به دست این گروه است. آنچه از مهد کودک تا تست‌های کنکور آموزش داده می‌شود دقیقا چیزی است که در ذهن این 5 هزار نفر نقش بسته است. با اینکه بیشتر این چیزها هیچ نقشی در حل مشکلات فردی و اجتماعی نسل جدید ندارد، اما هنوز نمرة مدارک تحصیلی و جایگاه اجتماعی و اقتصادی افراد با معیار همین اطلاعاتی که در ذهن این 5 هزار نفر است تعیین می شود. بنابراین هر تحولی در جامعه مشروط به این است که تحولی در ذهن این 5 هزار نفر رخ دهد.

 اما اهل دانشگاه می دانند که این 5 هزار نفر تا چه اندازه در برابر بازنشستگی مقاومت می کنند و تا چه اندازه وسواس دارند که جانشینی برای خود انتخاب کنند که از نظر ذهنی تکرار خودشان باشد. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۰۸:۰۵
رضا صادقی

آمار وزارت علوم نشان می‌دهد 5 هزار نفر از اساتید دانشگاه‌ها استادتمام (فول پرفسور) هستند. این 5 هزار نفر که در دهة شصت و هفتاد و با معیارهای آن دوران جذب شده‌اند در طول سه دهه در کتاب‌ها، مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هایی که تولید کرده‌اند تقریبا در خصوص تمام موضوعات قابل تصور سخن گفته‌اند. اما جالب است که این 5 هزار نفر در مورد خودشان هیچ موضوع یا پرسشی را مطرح نکرده‌اند و اکنون در خصوص هویت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این 5 هزار نفر هیچ مقاله یا کتاب یا پایان‌نامه‌‌ای یافت نمی‌شود. در واقع این 5 هزار نفر تنها گروه اجتماعی هستند که نه تنها نقد نشده‌اند، بلکه نقد آنها تابوست. (به عنوان نمونه وقتی از مشکل آقازاده‌های مسئولین دولتی سخن به میان می‌آید، هیچ اشاره‌ای به آقازاده‌های این 5 هزار نفر نمی‌شود.)

در حالی که این 5 هزار نفر بیش از سایر مدیران جامعه در ساختن جامعه نقش داشته و دارند. نقش این گروه در مدیریت جامعه، محدود به پست‌های حساس مدیریتی که در طول این چند دهه داشته‌اند نیست. نقش اصلی آنها این است که با مدارکی که صادر می‌کنند جایگاه اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه را مشخص می‌کنند و  بیشتر مدارکی که توسط آنها صادر می‌شود جعلی است. یعنی بیشتر کسانی که مدرک کارشناسی اقتصاد دارند در واقع کارشناس اقتصاد نیستند و بیشتر کسانی که دکترای اقتصاد دارند توانایی تدریس و تحقیق در این رشته را ندارند. این مطلب در مورد مدارک سایر رشته‌ها نیز صدق می‌کند و آسیب‌های اجتماعی و اقتصادی زیادی به دنبال دارد. (حتی امثال خاوری با مدرک و امضاهایی که از این 5 هزار نفر دارند استخدام می شوند. او بدون این امضاها امکان نداشت وارد سیستم بانکی شود.)

مشکل دیگر این است که در حاشیة محیط کار این 5 هزار نفر مافیای کنکور و مافیای فروش مقاله و پایان‌نامه شکل گرفته است و در خصوص نقش این گروه در تشکیل این دو مافیا داده‌های آماری روشنی وجود ندارد. البته ارتباط غیر مستقیم این 5 هزار نفر با فروشندگان مقاله و پایان‌نامه قابل انکار نیست. چون سالهاست که تقریبا هر پایان‌نامه‌ای که به جلسة دفاع وارد می‌شود، نمرة قبولی می‌گیرد. در حالی که اگر مقالات و پایان‌نامه‌ها با معیارهای علمی و به گونه‌ای جدی و تخصصی ارزیابی می‌شدند، بازار فروش مقاله‌ها و پایان‌نامه‌های جعلی رونق نمی‌گرفت. از سوی دیگر بیشتر دانشگاه‌های غیر انتفاعی توسط همین 5 هزار نفر تاسیس شده است. بنابراین بخش زیادی از سود مدارک و پایان‌نامه‌های جعلی به طور مستقیم به همین گروه تعلق می‌گیرد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۲
رضا صادقی

 بخشی از نقد بر دانشگاه  در فرهیختگان منتشر شد.


اینجا
و

اینجا

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۲ ، ۰۸:۳۷
رضا صادقی

دکتر عباس کاظمی جامعه شناس و منتقد دانشگاه، بر این باور است که دانشگاه ترک برداشته است و دیگر کارکردی برای بیرون ندارد.

اینجا

بخشی از سخنان ایشان:

 دو دهه پیش با پدیده «پشت کنکوری ها» مواجه بودیم.

اما اکنون آنچه پدیده است جمعیتی است که درون دانشگاه‌ها سکنی گزیده‌اند.  جمعیت دانشگاه از تعداد 300 هزار نفر در سال‌های 68- 1367 به جمعیتی در حدود 4 میلیون و 700، 800 هزار نفر در سال 1395 رسیده است.

اکنون بیکاری دانشگاهی بر بیکاری غیردانشگاهی سبقت گرفته است. یعنی تحصیلکرده بیکار از غیرتحصیلکرده بیکار بیشتر شده است.

امروز پدیده ماندن در دانشگاه موضوعیت پیدا کرده است، ما به دانشگاه می‌رویم که آنجا بمانیم، هیچ جایی بهتر از دانشگاه نیست.

حالا این ماندن یا با درس خواندن است، یا با دستیار پژوهشی شدن یا  تبدیل شدن به پرولتاریای پژوهشی است. یعنی فرد به کارهایی که در حاشیه دانشگاه پدید آمده، مشغول می‌شود.
 

 امروز مساله این است که نابرابری به داخل خود دانشگاه آمده است و خود دانشگاه یک کلیتی است که دیگر معصوم نیست، بلکه شبکه نابرابری را تولید و بازتولید می‌کند.

نوعی نابرابری درون اجتماع دانشجویی، نوعی نابرابری درون نظام استادان و بعد در نظام اداری و مدیریتی دانشگاه شکل گرفته است. می‌شود گفت دانشگاه ترک برداشته است.

برخی از بحران‌های داخل دانشگاه: بحران بیکاری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، بحران فارغ‌التحصیلان بی‌مهارت، بحران صندلی‌های خالی دانشگاه، بحران استادان بی‌مهارت در تدریس و آموزش دانشجویان، بحران کیفیت دانشگاه‌ها، بحران حق‌التدریسی‌ها در دانشگاه‌ها، بحران تنش میان سلسله‌مراتبی که در نظام استادی و ارتقا ایجاد شده است.

مثل اینکه یکی می‌گوید من 15 سال است اینجا درس می‌دهم، اما باید همیشه حق‌التدریس باشم، اما دیگری به سادگی می‌آید و همه امتیازات را می‌بلعد!

 آمار وزارت علوم از آموزش عالی در سال 1394 کل جمعیت استادان را 314 هزار نفر برآورد کرده است. البته حق‌التدریسی‌ها به طور کامل در این آمار محاسبه نمی‌شوند و نوع خاصی از آنها لحاظ می‌شوند.

به هر حال از 300 هزار نفر اعلام شده، تنها 5 هزار نفر، استاد تمام رسمی هستند، یعنی هم استخدام رسمی هستند و هم پروفسور دانشگاه هستند.

بالاترین قشر در اساتید، استادان قدیمی و تمام وقتی هستند که تنها 5 هزار نفر را شامل می‌شوند، یعنی کمتر از 2 درصد از کل اساتید دانشگاه‌های کشور را دربرمی‌گیرند. این گروه دو درصدی‌های خوشبخت هستند که حلقه قدرت محدودی را برای خود ایجاد کرده‌اند و از حضور و ورود استادان جوان در کرسی‌های رسمی ممانعت می‌کنند.

نظام ارتقا در میان اساتید در دست این گروه است و آنها به استادان جوان نمره می‌دهند که بالا بیایند یا خیر. غالبا نیز سد راه می‌شوند.

از سوی دیگر مساله پایان‌نامه‌ها در واقع نبرد بر سر منافع است. اینکه چه کسی به این منافع دست یابد بر عهده همین استادان است.

 

همان استادان قدیمی در اینکه چه کسی پیمانی شود و چه کسی از پیمانی به قراردادی بدل شود، نقش ایفا می‌کنند. غیر از اینها (استادان تمام‌وقت، نوکیسگان دانشگاهی و پیمانی‌ها)، پرولتاریای دانشگاهی را داریم که حق‌التدریسی هستند. تخمین زده می‌شود که تعداد آنها حدود 170 هزار نفر است، یعنی تقریبا 50 درصد کل استادان را تشکیل می‌دهند. پرولتاریای دانشگاهی کسانی هستند که یا پاره‌وقت هستند یا اساسا پاره‌وقت نیز نیستند و به شکل تمام‌وقت اما غیررسمی تدریس می‌کنند، اما هیچ مزایایی حتی مزایای پیمانی‌ها را نیز ندارند.

گروه بعدی در اصل دانشجویان تحصیلات تکمیلی هستند یا به تازگی دکترا گرفته‌اند که موقعیت جذب در دانشگاه‌ها را ندارند در بیرون از دانشگاه نیز فرصت شغلی مناسبی برای آنها نیست و به عنوان دستیار کلاس‌ها و دستیار تحقیقاتی عمل می‌کنند. بخشی از این گروه نامریی که بین نظام استادان و دانشجویان قرار می‌گیرند درگیر نوشتن مقاله و کتاب برای ارتقای استادان هستند و برخی نیز پایان‌نامه‌ها و مقالات و تکالیف کلاسی را برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی می‌نویسند.

 

 این ناعدالتی موجب نوعی مخاصمه و خصومت میان استادان می‌شود و هنجارهای علمی ضعیف‌تر می‌شود. متاسفانه این امر در ایران رایج است که استادان پشت سر هم بد می‌گویند، به هم اعتماد ندارد، با یکدیگر تعامل علمی ندارند و ارجاع (reference) نمی‌دهند و... همچنین این بحران موجب می‌شود که استاد برای آنکه موقعیت تثبیت شده بیابد، مقاله‌سازی و کتابسازی کند و به استادهای ممتاز بیگاری دهد. همچنین این وضعیت نوعی رانت ایجاد و فساد را در دانشگاه بیشتر نهادینه می‌کند.

 

این دانشگاه اساسا کارکردی برای بیرون ندارد. جالب است بدانید که بیشترین فارغ‌التحصیلان بیکار مهندس‌ها هستند! قبلا گفته می‌شد که علوم انسانی بازار کار ندارد و مهندسی دارد. اما امروز وقتی می‌بینید که مهندسان بیکار هستند، این نشان می‌دهد که دانشگاه درواقع دانشجویان این رشته‌ها را توانمند نمی‌کند و فقط به اینها مدرک می‌دهد.

باید معیار برای ما کارآفرینی و توانمندسازی باشد و این طور نباشد که کسی که فارغ‌التحصیل می‌شود، بگوید آیا کار من آماده است یا خیر بلکه به دنبال این باشد که کار تولید کند. اگر دانشگاه و وزارت علوم دنبال این اهداف نباشد، دانشگاه از درون تخریب می‌شود و در نهایت این ویرانی دانشگاه به کلیت جامعه صدمه می‌زند.

در چنین وضعیتی شکل جنبش‌های دانشجویی عوض می‌شود. یعنی جنبش دانشجویی واکنشی به آنچه در جامعه رخ می‌دهد، نیست، بلکه واکنشی به آنچه در دانشگاه رخ می‌دهد، مثل اعتراض نسبت به نظام نابرابر در میان استادان، واکنش به بی‌کیفیتی آموزش یا اعتراض به شهریه‌ها. به طور کلی می‌توان پیش‌بینی کرد که اعتراضات دانشجویی حول مسائلی چون بی‌کیفیتی دانشگاه‌ها، نابرابری امکان اشتغال و... صورت‌بندی شود.

در برخی موارد، استادان می‌خواهند از طریق تلاش دانشجویان ارتقا بگیرند و دانشجویان می‌خواهند از جایگاه و موقعیت استادان خودشان را بالا بکشند. این رزومه‌سازی دولبه است. استاد برای آنکه از استادیاری به دانشیاری و از دانشیاری به استاد تمامی برسد، نیاز به کار زیاد دارد. شما زیاد می‌بینید استادانی که چندین پست مدیریتی دارند و همزمان مقالات و تحقیقات زیادی نوشته‌اند. این از طریق بیگاری دانشجویان تحصیلات تکمیلی فراهم می‌شود و از طریق پایان‌نامه‌هایی که استادان وقت زیادی برای آنها نمی‌گذارند. از سوی دیگر دانشجویان نیز می‌خواهند که از طریق موقعیت استاد مقالات بی‌کیفیت و با کیفیت خود را به سرعت چاپ کنند. سیستم رزومه این مسابقه فاسد را در تحصیلات تکمیلی ایجاد کرده است. مسابقه‌ای که در آن استادان و دانشجویان به توافق نسبی مبتنی بر فسادی رسیده‌اند که با هم همکاری کنند و به هم سرویس دهند.

 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۵۸
رضا صادقی

1- رئیس یکی از دانشگاه های تهران می گوید: "تقریبا برای همه ما با کمی اختلاف روشن است که چه رشته‌هایی در کشور بیرون از فضای آکادمیک متقاضی دارد. ... این وضعیت دانشگاه‌های تهران است و نمی‌دانیم وضعیت دانشگاه‌های دیگر چگونه است. شاید در مورد حدود ۱۰ رشته به سمت حذف برویم."

اما چرا شاید؟!

چون :

" برخی از این رشته‌ها گروه علمی و هیات علمی دارند و ما نسبت به این افراد تعهد داریم و نمی‌توانیم آن‌ها را بازنشسته یا اخراج کنیم"

آدرس اینجا

 

وقتی یک رشته متقاضی زیادی ندارد اعضای هیئت علمی تلاش می کنند  با جذب دانشجو امنیت شغلی پیدا ‌کنند و از خطر اخراج و بازنشستگی رها ‌شوند. اما جذب دانشجو با هدف کسب منافع مالی، نوعی گروگان‌گیری است که البته دانشگاه این هوش و توان را دارد که گروگان‌ها را با ابزارهای مختلفی با خود همراه کند. به نمونة زیر توجه کنید:

2- شهر قم چند دانشگاه بزرگ دارد و بیشتر دانشجویان  در رشته‌هایی درس می‌خوانند (یعنی در واقع به تداوم سخنرانی‌هایی پرهزینه کمک می‌کنند) که به مسائل جامعه مربوط نیست و نقشی در آیندة کاری آنها ندارد. تا اینجا تفاوتی بین قم و سایر شهرها نیست.

اما 16 سال پیش در 20 کیلومتری این شهر در بیابان‌ها نیز یک خوابگاه و یک ساختمان با نام دانشکدة علوم انسانی در کنار تعدادی ساختمان نیمه تمام دیگر افتتاح شد و از آن زمان صدها جوان در برابر برخورداری از امکاناتی حداقلی، اشتغال 20 تا 30 استاد را تضمین کرده‌اند.  اکنون برای رشته‌هایی که در این بیابان در مورد آنها سخنرانی می‌شود در  دانشگاه های اصلی قم صندلی خالی وجود دارد و با یک انتقالی ساده می‌توان این جوانان را به دانشگاه‌های داخل شهر منتقل کرد.

اما یک مشکل وجود دارد:

 "این رشته‌ها گروه علمی و هیات علمی دارند و ما نسبت به این افراد تعهد داریم و نمی‌توانیم آن‌ها را بازنشسته یا اخراج کنیم"

مشکل این است که وزارت علوم  در رشته‌های علوم انسانی بیش از اندازه استاد دارد و مجبور شده است بخشی از دانشجویان را به ساختمانی نیمه‌کاره در یک بیابان منتقل کند تا به تعهد خود نسبت به اساتید عمل کند. جالب است که فرایند جذب استاد برای این بیابان ادامه دارد و اساتید کنونی برای تضمین منافع خود، در تلاش هستند که همزمان با جذب اساتید بیشتر ساختمان‌های جدیدی نیز ساخته شود. آنها نخست برای رشته های جدید استاد جذب می کنند و سپس   برای سخنرانی‌های جدیدی که  در داخل شهر نیز بدون طرفدار هستند، در این بیابان مخاطب پیدا می کنند. همیشه با نام های مقدسی مانند "دانش"گاه، "دختر"انة حضرت معصومه در قم می توان خانواده ها را قانع کرد که تمام سرمایه زندگی خود را به این بیابان بفرستند تا مدرک علوم انسانی بگیرند. 

ممکن است تصور شود اجباری در کار نیست و این دانشجویان می‌توانند انصراف دهند. اما این طور نیست. این دانشجویان وقتی به گروگان گرفته می‌شوند، فقط دیپلم دارند و شناخت روشنی از دانشگاه ندارند. آنها در جامعه‌ای رشد کرده‌‌اند که فرهنگ آن را دانشگاه ساخته است و دانشگاه از سالها قبل خانوادة آنها را قانع کرده است که شرکت در کنکور و قبولی در دانشگاه تنها راه برای موفقیت فرزند شماست. دانشگاه از طریق خانواده و جامعه، این دختران معصوم را مجبور میکند بهترین سال‌های زندگی خود را در این بیابان سپری کنند. آنها از این وضعیت کلافه و عصبی هستند. اما وقتی بدیلی وجود ندارد، حق انتخابی نیز وجود ندارد.

اگر این دانشجویان به دانشگاههای داخل شهر منتقل  شوند، وزارت علوم می تواند تعهد بدهد که اساتید آنها اخراج نخواهند شد و می توانند در همان ساختمان  به کار پژوهشی و تخصصی مشغول شوند. آنها برای اینکه مخاطب داشته باشند حتی می توانند به مقدار موظفی تدریس،  برای یکدیگر سخنرانی کنند و آخرین دستاوردهای پژوهشی خود را به اشتراک بگذارند. در این صورت برخی از نقاط ضعف آموزش عالی نیز برطرف خواهد شد. مانند اینکه بین اساتید کار جمعی انجام نمی شود و اساتید بیشتر برای دانشجویان سخنرانی می کنند و کمتر تمایل دارند برای یکدیگر سخنرانی کنند و اینکه کمتر دیده شده است یک استاد بتواند همکار خود را قانع کند که به تحقیقات و حتی کلاس درس یکدیگر نیاز دارند و ...

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۴۷
رضا صادقی