دوگانگی دانشگاه -صنعت
ساختار دانشگاه به گونه ای است که دانشجویان دانشگاه بزرگی مانند اصفهان هیچ گاه در طول تحصیل با صنعتگران و کارآفرینان موفقی که در سطح شهر فعال هستند روبرو نمی شوند تا بتوانند آنها را به عنوان یک الگو در زندگی انتخاب کنند. الگوی آنها اساتیدی هستند که بدون هیچ سابقه ای در صنعت و تجارت در مورد هر چیزی خوب سخنرانی می کنند.
یکی از مدیران وزارت علوم برای ایجاد ارتباط بین دانشگاه و صنعت می گوید: «قرارداد ارتباط با صنعت دو وجه دارد؛ یکی کارفرما و دیگری مجری است، ما وجه عرضه هستیم، یعنی وزارت علوم طرف عرضه است و هیاتعلمیهای فوقالعاده، امکانات زیرساختی و پارکهای علم و فناوری تماما در طرف عرضه قرار دارند. سمت دیگر سمت تقاضای واقعی است که در صنعت و جامعه باید اتفاق افتد. چیزی که ما در سمت عرضه داریم درست است و مشکلی در آن سمت وجود ندارد.»
او در همین زمینه افزود: «حدود هفتهزار هیاتعلمی از 28 هزار هیاتعلمی وزارت علوم قرارداد ارتباط با صنعت دارند اما به این صورت نیست که مابقی اعضا آمادگی کار نداشته باشند، بقیه آمادگی کار دارند ولی کششی که باید از سمت بازار برای آنها ایجاد شود، وجود ندارد. طبیعتا وزارت علوم باید در این حوزه اطلاعرسانی کند، همچنین میتوان از طریق وضع قوانین و مقررات ارتباط را بیشتر کرد.»
او در ادامه به سامانه ی نان به عنوان یک راه حل اشاره می کند و اینکه تا الان این سامانه دانشگاهی بود و با تدبیر دولت به سامانه ای ملی تبدیل شد.
اما جدایی دانشگاه از جامعه و صنعت با سامانه و بخشنامه حل نمی شود. مشکل اصلی این است که دانشگاه بخشی از صنعت و بخشی از جامعه نیست و مانع اصلی این ارتباط اساتیدی هستند که در عمل با صنعت و جامعه بیگانه هستند. این تصور که آنچه دانشگاه عرضه می کند مشکلی ندارد به هیچ وجه درست نیست.
اساتید تا زمانی که برای نگارش مقاله و سخنرانی در کلاس و کمک به نگارش پایان نامه از دولت پول می گیرند؛ هیچ انگیزه ای برای ارتباط با جامعه و صنعت ندارند. البته مهارت این کار را نیز ندارند. چون اصلا معیارهای کنونی انتخاب استاد این نیست که در صنعت و تجارت موفق باشد. البته آنها این مهارت را دارند که از مشکل بیگانگی دانشگاه با صنعت نیز کسب درآمد کنند و به عنوان نمونه با قراردادهای صوری و ارتباط دادن یک پایان نامه یا مقاله با یک بخش از مشکلات صنعت از دولت وصنعت پول بیشتری دریافت کنند.
دولت با 28 هزار نفر که اغلب هیچ نقشی در صنعت و در جامعه ندارند، قرارداد نوشته است و طبق این قرارداد درسهای دانشگاه های دولتی در انحصار این افراد است. هر کدام از آنها نیز که بازنشسته می شوند یک نفر را از بین کسانی که تربیت کرده اند جایگزین خود می کنند. تا زمانی که این چرخه ی معیوب متوقف نشود ارتباط واقعی بین دانشگاه و صنعت ایجاد نمی شود.
صورت مسئله روشن است: اساتیدی در دانشگاه تدریس می کنند که فقط مفاهیم و نظریه ها را می دانند. آنها نه مشکلات صنعت را به درستی می شناسد و نه راه حلهایی که ارائه می کنند کمکی به صنعت می کند.
راه حل بنیادین این است که روند استخدام اساتید تغییر کند و از تحصیل کردگان فعال در صنعت و از کارآفرینان تحصیل کرده دعوت شود تا در دانشگاه تدریس کنند. این افراد به عنوان استاد مدعو کمترین هزینه ها را دارند و به سادگی می توانند از نسل جوان برای حل مشکلات صنعت کمک بگیرند و آنها را با الگوی متفاوتی از دانش آشنا کنند که کاربردی است و بر اساس مشکلات میدانی صنعت تدوین می شود و رشد می کند.
اگر به صنعتگران و کارآفرینان موفق اعتماد شود آنها راههای میانبر را به خوبی می شناسند و می توانند از هر دانشجویی یک کارآفرین بسازند. مشروط به آنکه انحصار در تدریس شکسته شود و آنها به طور رسمی در دانشگاهها حضور بیابند.