درماندگی دانشگاه
درماندگی آموخته شده learned helplessness یک اختلال روانی است که در آن فرد بیمار گمان میکند نتایج مستقل از رفتار او هستند. فرد درمانده برای تغییر این نتایج هیچ تلاشی نمیکند و دچار انفعال می شود. او با فرافکنی نقصهای خود را به بیرون نسبت میدهد تا از اضطراب رها شود و از پاسخگویی نسبت به این نقصها فرار کند.
یک نهاد یا سازمان اجتماعی مانند دانشگاه نیز ممکن است دچار درماندگی شود و از فرافکنی به عنوان پوششی برای این درماندگی استفاده کند.
به نمونههایی از فرافکنی که در محیطهای دانشگاهی بسیار زیاد هستند و درماندگی را پنهان می کنند، توجه کنید:
استادی که حرفی برای گفتن ندارد مدام گله دارد که از بیرون اجازه نمیدهند حرف بزنیم!
در حالی که تقلب بخشی از هویت دانشگاه شده است، دانشگاه منتقد تقلب در بازار و سیاست است.
در حالی که دانشجویان از نگاه ابزاری(نقدی و جنسی) رنج می برند دانشگاه نگران ارزش انسان در جامعه است.
دانشگاه هیچ گونه نقدی را بر نمیتابد و با دیکتاتوری و استبداد با دانشجویان برخورد میکند. دانشجویان با تهدید نمره ساکت می شوند و در برابر استاد خضوع میکنند. اما دانشگاه با فرافکنی این ویژگیهای خود را به بیرون نسبت میدهد.
دانشگاه برای جلب منفعت بیشتر تقریبا به همة پایاننامهها نمرة قبولی بالا میدهد. پس در واقع به کسانی که تخصصی ندارند مدرک میدهد و آنها را در جامعه به عنوان متخصص معرفی میکند. اما دانشگاه برای پنهان کردن این نقص مدام از اینکه در جامعه کارها در دست افراد فاقد تخصص است شکایت دارد.
سالهاست دانشگاه نیروی انسانی آموزش و پرورش را تربیت میکند و مدام آموزش و پرورش را متهم میکند که قادر نیست در دانشآموزان روحیة جستجوگری و پرسشگری ایجاد کند. در اینجا نیز نتایج مستقل از رفتار دانشگاه است و این نیز نمونهای از درماندگی و فرافکنی است.
دانشگاه نسبت به سرنوشت دانشآموختگان خود بیتفاوت است. در جامعهای که کار نیست، دانشگاه این توان را ندارد که کارآفرین بسازد. اطلاعاتی که با ضرب و زور نمره وارد ذهن دانشجویان میشود نقشی در آیندة آنها ندارد و کاربردی در جامعه ندارد. این اطلاعات پراکنده و بی فایده ذهن و روان دانشجو را متلاشی میکند و شخصیت او را نابود میکند. اما از نگاه دانشگاه عواملی بیرونی مانند شرایط اقتصادی و سیاسی باعث میشود دانشجویان در طول تحصیل دچار ناامیدی و افت تحصیلی شوند و حتی تقلب و مقالهسازی و خرید و فروش پایاننامه نیز به این دلیل است که اخلاق جامعة بیرون از دانشگاه خراب است. گویی دانشگاه یا در جامعه وجود ندارد و یا در ساختن جامعه هیچ نقشی ندارد. این اوج درماندگی است.
از نگاه روانشناسان خودآگاهی گام نخست برای گذر از درماندگی و خروج از انفعال است. دانشگاه نیز نیازمند خودآگاهی است. دانشگاه باید در همایشها اندکی هم در مورد خودش صحبت کند تا از نقصهای خود آگاه شود و بر آنها چیره شود. حتی می توان برای هر رشتهای دست کم دو واحد رشتهشناسی گذاشت و در آن از تاریخچة آن رشته و دلیل انتخاب این سرفصل خاص و سرفصلهای قابل تصور دیگر و همچنین روش یا روشهای رایج در سایر دانشگاهها بحث کرد. دانشجویان در این درس باید از تعداد دانش آموختگان این رشته و سرنوشت آنها آگاه شوند و قانع شوند سرفصل موجود به روز است و درسها متناسب با شرایط و نیاز جامعه تنظیم شده است. اگر آنها قانع شوند آنچه میآموزند در ساختن آیندة آنها نقش دارد، در ادارة کلاسها فعال خواهند شد و میتوان امیدوار بود که درماندگی دانشگاه به نسلهای آینده سرایت نکند.