دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۸ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

 

بحران دانشگاه پدیده‌ای جهانی است. در ده سال گذشته در آمریکا اعتماد به دانشگاهها کاهش قابل ملاحظه‌ای داشته است و از 57 درصد در سال 2015 به 36 درصد رسیده است. بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۲ ثبت نام در دانشگاه‌ها ۱۲ درصد کاهش یافته است و در این مدت دانشگاه‌ها بیش از یک میلیون دانشجوی خود را از دست داده‌اند.

 برای حل این بحران نسل چهارم دانشگاه‌ها به دنبال کارآفرینی هستند تا دانشجویان بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه بتوانند به واسطه ی آموزش‌های عملی‌ای که در طول تحصیلات دانشگاهی به دست آورده‌اند، وارد بازار کار شده و به‌طور حرفه‌ای مشغول به کار شوند. اما همزمان در سطح کلان دو راه حل دیگر نیز دنبال می شود:


 1- حمایت از بدیل‌های دانشگاه ها که در واقع راه هایی میانبر برای ورود به بازار کار هستند. به عنوان نمونه افرادی که به‌دنبال برنامه‌نویسی و کسب درآمد از آن هستند، مجبور نیستند چهارسال معطل واحدهای نظری دانشگاه شوند. آنها قادر خواهند بود طی چندماه گواهینامه لازم را اخذ کنند. اکنون کارفرمایان بزرگی مانند گوگل و مایکروسافت مدارک داخلی خود را ارائه می‌دهند و دانشجویان قادرند در مدت 6 ماه گواهینامه گوگل را دریافت کنند و به‌عنوان یک تحلیلگر داده وارد بازار کار شوند. مدارکی که گوگل برای دورة شش ماهه صادر می کند در فرآیند استخدام برابر یک مدرک دانشگاهی چهارساله است. شرکت های دیگر نیز این مسیرهای میانبر را در رشته‌هایی مانند مراقبت‌های بهداشتی، فناوری اطلاعات، امنیت سایبری، خدمات مالی و طراحی گرافیک دنبال می کنند.

2- در دانشگاههای آمریکا استادان تمام‌وقت و رسمی رو به کاهش هستند و شغل استاد رسمی رو به افول است. اکنون اعضای هیات‌علمی پاره‌وقت 40 درصد از نیروی کار دانشگاهی را تشکیل می‌دهند. درحالی‌که در سال 1975 این رقم 24 درصد بوده است. اگر مجموع اعضای هیات‌علمی پاره‌وقت، مدرسان تمام‌وقت غیررسمی و دستیاران فارغ‌التحصیل آموزش عالی را درنظر بگیرید، این رقم  به 75 درصد از مدرسان دانشگاه  می‌رسد. این دسته از استادان هزینه پایینی را برای دانشکده‌ها به همراه دارند.

با اینکه تنها 25 درصد از استادان رسمی هستند، اکنون شماری از قانون‌گذاران کنگره به دنبال حذف دوره رسمی استادان بوده و استدلال می کنند این شیوه ی پذیرش استاد، از استادان حمایت بی‌جا می‌کند و باعث می شود برای فارغ‌التحصیلانی که به‌تازگی موفق به کسب مدرک دکتری شده‌اند، کسب موقعیت شغلی بسیار مشکل شود . به همین دلیل در سال تحصیلی جاری حقوق استادان 2.4 درصد کاهش یافته است و بسیاری از آنها به ترک آموزش عالی و اشتغال به کارهایی خارج از حوزه آموزش فکر می‌کند.


تفصیل این گزارش
اینجا

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۲ ، ۱۲:۴۹
رضا صادقی

مدافعین دانشگاه می گویند:


"گلایه بعضی مسئولین از علوم انسانی مبنی بر عدم‌ پاسخگویی به نیازها، عمدتاً یک‌ گلایه ی تشریفاتی و تزئینی است. در واقع، باید گفت که مگر شما تاکنون مساله واقعی‌ای را به دانشگاه ها و پژوهشگاه ها ارجاع داده‌اید که الان از ناتوانی علوم انسانی در پاسخگویی به نیازها سخن می‌گویید؟ بنابراین، بحث بر سر این است که وقتی حکمرانی علمی نباشد، دانشگاه‌ها به موجودات کم ارزش تبدیل می‌شوند و حداکثر، دیوان‌سالاری بیمار و مدرک‌گرا، آنها را به بنگاه صدور مدرک تبدیل می کند."


اینجا
 

در اینجا یک مسئلة واقعی وجود دارد:
وقتی دولت مسئله ای را به دانشگاه ارجاع نمی دهد چرا دانشگاه به موجودی کم ارزش تبدیل می شود و در نهایت خود را مشغول صدور مدارک بی اعتبار می کند؟چرا دانشگاه توانایی هیچ واکنش دیگری ندارد؟


جالب است که حتی صدور مدرک های بی اعتبار دانشگاهی نیز تقصیر دولت است. اما آیا این واکنشی آکادمیک به دیوانسالاری بیمار دولتی است؟  

 دانشگاه  یک موجود هوشمند و نماد فرهیختگی است و چنین واکنشی در برابر بی اعتنایی نهاد سیاست هیچ تناسبی با فرهیختگی و هوشمندی ندارد.


دانشگاه اگر ادعای توانایی حل مسائل واقعی کشور را دارد، همین بی اعتنایی نهاد سیاست نیز یک مسئلة واقعی است که دانشگاه باید برای آن راه حل داشته باشد. اصلا چرا دانشگاه معطل دولت است و چرا  نمی تواند خودش مسائل واقعی را پیدا کند و راه حل آنها را بیان کند.
 

 اینکه دانشگاه ناتوانی و مدرک گرایی خود را ناشی از بی اعتنایی دیگران می داند نمونه ای نادر از جمع بین درماندگی و خودبزرگ بینی است. همان داستان تکراریِ "ما راه حل مشکلات کشور را می دانیم اما کسی از ما نمی پرسد."

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۹
رضا صادقی

ذهن شما چگونه از سکوت آگاه می شود؟ همین پرسش را در مورد بی رنگی و بی مزگی می توان مطرح کرد. وقتی چیزی برای حس کردن وجود ندارد چگونه از فقدانِ آن آگاه می شویم؟ (پاسخ فیلسوفان مسلمان این است که ما عقل داریم و هنگامی که صدایی نیست با عقل متوجه می شویم صدا نیست و سکوت است. چیزی شبیه درک مفهوم نیستی.) 
اما
گروهی از دانشمندان و فیلسوفان نشان داده اند ما سکوت را می شنویم. 
اینجا
 وقتی پای فلسفه در میان است خطر بازی با واژه ها وجود دارد.
به عنوان نمونه شنیدن سکوت به چه معناست؟ 
آیا منظور این است که خود فرد تجربه ای حسی از سکوت دارد؟ خیر. سکوت غیبت صداست و در غیبت صدا چیزی نیست که بتوان آن را شنید.

 

در این پژوهش فقط معنای شنیدن تغییر کرده است. یعنی دانشمندان نشان داده اند هنگام سکوت مغز فعال است و واکنشی شبیه شنیدن از خود نشان می دهد. تا اینجا بحثی علمی است که در جای خود می تواند مفید باشد. شما در سکوت به دنبال صدا هستید و این نوعی فعالیت مغز است که مربوط به شنیدن است.
 

اما بعد از اینکه دانشمندان کشف تجربی خود را اعلام کرده اند، فیلسوفان ماده گرا هم وارد گود شده اند و گفته اند پس معلوم شد سکوت قابل شنیدن است. چون اصلا شنیدن یعنی همین واکنش مغز و در هنگام شنیدن صدا نیز چیزی بیش از این وجود ندارد.

مخالفین این دیدگاه شنیدن را به معنایی دیگر به کار می برند. آنها می توانند بگویند شنیدن یعنی تأثیر امواج بر پردة گوش و در سکوت چنین چیزی وجود ندارد. 

دیدگاه سوم این است که شنیدن یعنی تجربه ای که در ذهن رخ می دهد. واکنش مغز به سکوت ممکن است با واکنش مغز به صدا شباهت داشته باشد. اما معنایش این نیست که سکوت را می توان شنید یا تجربه ی شخص از سکوت با تجربه ی او از صدا یکسان است.

اختلاف اصلی در کاربرد واژة شنیدن است و این سه دیدگاه هیچ اختلافی در مورد جهان خارج ندارند.  این بحث های فلسفی بی پایان است و نمونه هایی از بازی زبانی  بی فایده است. مخدر نخبگان.

 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۲ ، ۱۰:۳۰
رضا صادقی

 کتاب ایسم های تهی توسط نشر سروش منتشر شد.

اینجا

این کتاب نمونه هایی عینی از دانش بی فایده را بررسی می کند که بر فضای دانشگاهی سایه افکنده است و انسان را از زندگی اصیل محروم کرده است. 

پیتر انگر استاد فلسفة
دانشگاه نیویورک، پس از آنکه سال‌ها در فلسفة غرب تدریس کرد و آثار زیادی در نشریات معتبر فلسفی منتشر کرد، در سال 2014 با نگارش کتاب ایسم‌های تهی، نه تنها آثار قبلی خود را فاقد محتوایی اساسی و بازی با زبان دانست، بلکه تلاش کرد نشان دهد چنین وضعیتی بر فلسفة رسمی غرب غلبه کرده است. 

 

ادعای انگر این است که در دوران معاصر مجموعه‌ای از دیدگاه‌های تهی و فاقد محتوای اساسی به فلسفة رسمی غرب تبدیل شده و فلسفه را از موضوعات اساسی که در زندگی فردی و جمعی تأثیرگذار است، جدا کرده و مخاطب خود را گرفتار پوچی کرده است. پرسش‌ها و بازی‌ها و معماهای زبانی که ظاهری فلسفی دارند و بسیار سرگرم‌کننده هستند، نهایتی ندارند و همیشه مفاهیمی پیچیده وجود دارند که با تحلیل آنها می‌توان به دیدگاه‌ها و ایسم‌های جدیدی رسید.
از نظر انگر فلسفه برای اینکه محتوای اصیل خود را بیابد، باید بار دیگر به پرسش‌های بنیادین متافیزیکی مانند خودشناسی و بحث از وجود روح و امکان حیات پس از مرگ بازگردد. او جدایی جان از بدن را عامل شکوفایی و بسط آگاهی می داند و در کتاب توهم بی تقصیری  الگویی  برای حکمت عملی بیان می کند. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۲۸
رضا صادقی

 

این جمله را نه یک پادشاه گفته است و نه یک قاضی. این جمله را یک استاد دانشگاه ساخته است تا دانشجویان  را قانع کند که "دانش ویرگول" نیز دانشی مهم و حیاتی است و جای ویرگول در یک متن به اندازه ای مهم است که گاهی یک اشتباه ممکن است به قیمت جان یک نفر تمام شود.

اما ۹۹ درصد از دانش آموزان و دانشجویان با این داستانهای خیالی قانع نمی شوند که دانش ویرگول را یاد بگیرند و تاریخ نیز به نفع آنها شهادت می دهد. گواهی تاریخ این است که ۹۹ درصد از دانش آموختگان دانشگاه در تمام طول زندگی هیچ کجا و هیچ وقت با مشکل ویرگول یا سایر علائم نگارشی روبرو نمی شوند. آن یک درصد هم اگر با چنین مشکلی روبرو شوند، دیگر حرف‌های استاد را فراموش کرده اند و از یک راه دیگری می توانند مشکل خود را برطرف کنند.

اعدام لازم نیست عفوش کنید، تنها یک نمونه از  فواید و کارکردهای خیالی و ساختگی برای دانش است. در بسیاری از کلاسهای دیگر نیز فوایدی که برای یک درس بیان می شود خیالی است و دانشجویان مطمئن هستند هیچ گاه در این موقعیت خیالی قرار نمی گیرند که نیاز به  مطالب این کلاس داشته باشند.

راه دیگر برای دفاع از اهمیت یک دانش این است که به نقش آن در تقویت ذهن و حافظه اشاره شود. نقش آموزش و حل مسئله در تقویت ذهن یک کارکرد واقعی و غیر قابل انکار است و بیشتر کلاسها چنین نقشی دارند. اما ذهن و حافظه برای زندگی است و با آموزش مطالبی که در زندگی به کار بیاید  نیز می توان ذهن و حافظه را تقویت کرد.  نمی توان زندگی را تعطیل کرد و  در عوض ذهن و حافظة  را ورزش داد . اگر جوان از مهد کودک تا پست داک هیچ فرصتی ندارد که یک زندگی اصیل را تجربه نکند، چه تفاوتی دارد که حافظه و ذهن او ضعیف باشد یا قوی؟ زندگی پر از چالش و مسئله است و خودش ذهن و حافظه را تقویت می کند. نظام آموزشی به جای ورزش دادن ذهن باید روش زندگی و رویارویی با چالشها و مسائل آن را آموزش دهد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۲ ، ۱۱:۰۶
رضا صادقی

در آغاز کلاس درس نجوم استدلال می‌شود که خورشید و سایر ستاره‌ها نقشی حیاتی در زندگی ما دارند و کوچکترین تغییر در نجوم می‌تواند زندگی روی زمین را نابود کند. در کلاس زمین‌شناسی نیز شناخت جنس لایه‌های زمین به این دلیل اهمیت دارد که زمین تنها سیاره‌ای است که می دانیم در آن امکان حیات وجود دارد. از کلاس منطق هم این گونه دفاع می شود که سخنی که منطق نداشته باشد عقلانی نیست و منطق حتی در سخنان روزمره نیز حضور دارد. در فلسفه هم از عقل بحث می کنیم و چه چیزی مهمتر از عقل. جامعه‌شناسی نیز به این دلیل اهمیت دارد که انسان بدون جامعه امکان بقا ندارد و از ریاضی و جغرافیا و فیزیک و هر رشتة دیگری می‌توان با استدلال‌های مشابهی دفاع کرد. هر استادی با این قبیل استدلالها دانشجویان خود را قانع می‌کند که موضوعی که قرار است از آن بحث شود اهمیت حیاتی دارد و رشتة آنها مهم‌ترین رشته است.

 

همیشه اهمیت و ارزش موضوع درس بیان می شود و نتیجه گرفته می شود که  خود دانش یا رشته نیز برای مخاطب اهمیت و ارزش دارد. در این شیوة استدلال برای دفاع از اهمیت یک درس یا رشته یک مغالطة پنهان و ظریف وجود دارد. اینکه موضوع مورد بحث اهمیتی حیاتی دارد به این معنا نیست که درس‌های مربوط به این موضوع نیز برای مخاطب اهمیتی حیاتی دارند. به عنوان نمونه خورشید نقشی حیاتی در زندگی انسان دارد. اما آیا تاسیس رشته خورشیدشناسی و شنیدن سخنرانی در خصوص خورشید نیز در آیندة دانشجویان نقشی حیاتی دارد؟ صرف اینکه موضوع مهم است دلیل بر اهمیت یک دانش نیست. عقل نقش مهمی در زندگی دارد، اما آیا اینکه زندگی را تعطیل کنیم و نظریه های پیرامون عقل را مرور کنیم نیز عقلانی است؟ برای دفاع از اهمیت هر دانشی باید نشان داد که دانستن این مطالب خاص در اولویت  است.

 موتور هواپیما نقش مهمی در حیات مسافران دارد. اما با این دلیل نمی توان مسافران هواپیما را مجبور کرد که در طول سفر به سخنرانی تکنیسین هواپیما در خصوص موتور هواپیما گوش کنند. آنها حق دارند اعتراض کنند که موتور هواپیما با اینکه مهم است اما دانستن این مطالب ربطی به آنها ندارد. این مطالب برای کسانی مهم است که قرار است موتور هواپیما بسازند.  در مورد سایر رشته ها نیز اهمیت موضوع به معنای اهمیت دانش نیست.  اگر کسی قرار است ستاره بسازد می تواند استدلال کند که ستاره نقش مهمی در زندگی ما دارد. اما کسی که قرار است دانشی در مورد ستاره را آموزش دهد باید مخاطب را قانع کند که این دانش  در زندگی حال یا آینده او اهمیت دارد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۰۲ ، ۱۰:۵۵
رضا صادقی

 

اگر دانشگاه نقد نمی‌شود به این دلیل است که نقد دانشگاه به معنای نقد دانش است. در حالی که دانش و دانستن نیز قابل نقد است و اینطور نیست که هر آموزشی و هر دانشی خوب و ارزشمند باشد. برای انسان دانستن برخی چیزها غیر اخلاقی است. به عنوان نمونه اگر کسی بتواند ذهن شما را بخواند از نظر اخلاقی حق ندارد از آنچه در ذهن شما می‌گذرد آگاه شود. هم چنین دانشی غیر اخلاقی است و هم نشر آن و  هم آموزش روش آن.

دانستن برخی چیزها نیز غیر عقلانی است. به عنوان نمونه دانستن تعداد نقطه‌های این متن، کاری غیر عقلانی است. شما اگر با فردی روبرو شوید که تعداد نقطه‌های تمام جزوه‌ها و تعداد موزاییک‌های تمام کلاس‌های این دانشکده را به درستی می‌داند، در عقل او شک نمی‌کنید؟ دانش و دانستن وقتی عقلانی است که به کار بیاید. (چند درصد از دانشی که نظام آموزش عالی به ذهن جوانان وارد می کند مانند دانستن تعداد نقطه های یک متن است که هیچ گاه به کار نمی آید؟) 

 برای انسان هر دانشی خوب نیست و هر تلاشی برای دانستن کاری عقلانی و ارزشمند نیست. حتی اگر همة دانشها عقلانی و ارزشمند بودند، باز مجبور به انتخاب بودیم. چون انسان  عمر و ذهن محدودی دارد و هر فردی باید انتخاب کند که کدام دانش به کار او می‌آید. روابط بین اعداد ریاضی و اشکال هندسی بی‌نهایت است و ریاضی و هندسه پایانی ندارند. روابط بین اعداد و اشکال اجسام نیز بی‌نهایت است و دانش فیزیک وشیمی نیز پایانی ندارند. سایر رشته‌ها نیز وضعیت مشابهی دارند.

پس هر انسانی مسئولیت و حق انتخاب دانش دارد. اما در نظام آموزشی حق انتخابِ دانش تمام افراد جامعه به اساتیدی واگذار می‌شود که نگاهی ابزاری به انسان دارند و بیشتر به دنبال منافع مادی و آسایش خود هستند. در چنین وضعیتی آنچه در ذهن این اساتید است معیار نهایی انتخاب دانش است و ذهن میلیون‌ها انسان از مهد کودک تا پست داک بر اساس آنچه در ذهن این اساتید است تنظیم می‌شود.

محتوای کتاب‌های دبیرستان، تست‌های کنکور، سرفصلهای دروس و جزوه‌های دانشگاه، پایان نامه ها و مقالات و کتابهای دانشگاهی همگی بر اساس ذهنیت این 5 هزار نفر تنظیم شده است. این ذهنیت ثابت است و همة ذهن‌ها باید به رونوشتی از ذهن این 5 هزار نفر تبدیل شوند. به همین دلیل است که مشکلات فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی مدام در نسل‌های مختلف بازتولید می‌شود. 90 درصد از آنچه این 5 هزار نفر می‌دانند خطا نیست. اما چند درصد آن به کار می‌آید؟ اگر پول نفت و مالیات نباشد چند نفر از این 5 هزار نفر می‌توانند آنچه را می‌دانند به کار بگیرند و از آن درآمدی کسب کنند یا با آن کارآفرینی کنند؟

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۰:۲۳
رضا صادقی

 

برخی دانشگاه‌های بزرگ دنیا مانند دانشگاه ایالتی "موناتا" رشتة علوم برف یا هیدرولوژی برف دارند که به مطالعة ترکیب، پراکندگی و جابه‌جایی برف و یخ می‌پردازد و به عنوان نمونه از نقش برف در زمینة جزر و مد رودخانه‌ها و نرخ جریان‌های فصلی بحث می‌شود. هدف این رشته آگاهی از توزیع جغرافیایی برف، مکانیک برف، فیزیک و مهندسی آن، ترکیب شیمیایی برف، تغییرپذیری برف و اثر اکولوژی و هیدرولوژی برف است. این رشته افراد را برای فعالیت در حوزه‌های مختلف مرتبط با برف مانند پیش‌بینی سقوط بهمن، برنامه‌ریزی منابع آبی، هیدرولوژی ذوب برف، برنامه‌ریزی کاربری زمین و مهندسی برف آماده می‌کند.

اطلاعات بیشتر اینجا

 

یک گروه علمی در دانشگاه‌های ایران با این قبیل اطلاعات می‌تواند دولت را قانع کند و بخشی از بودجة کشور را بگیرد و رشتة برف‌شناسی تأسیس کند. تأسیس رشتة برف‌شناسی در کشور ما به این معناست که تعدادی از جوانان در مورد برف سخنرانی‌هایی را گوش می‌کنند و سپس مدرک کارشناسی برف می گیرند. اما آنها وقتی مدرک  می‌گیرند متوجه می‌شوند کشور ما کویری و بیابانی است و برای استخدام باید به قطب مهاجرت کنند.

 

دانشگاه این زیرکی را دارد که از این مشکل نیز یک فرصت بسازد و با این استدلال که سطح کشور ما کویری است و کویر پوشیده از رمل است، دولت را قانع ‌کند که بخشی از پول نفت و مالیات را برای تأسیس رشتة بومیِ رمل‌شناسی! اختصاص دهد. اما باز برای مدرک رمل‌شناسی نیز کاری وجود ندارد و این چرخة تولید مدرک مدام تکرار می‌شود.

 

مشکل این نیست که آیا کشور پوشیده از رمل است یا برف.  استاد یک رشته باید مثل استاد جراحی قلب باشد که در خود آن رشته شاغل است و تنها تخصص او سخنرانی نیست. اساتیدی می‌توانند رشتة مطالعات برف یا رمل را تدریس کنند که سال‌ها در زمینة برف به طور حرفه‌ای شاغل باشند و با ارائه خدمات در این حوزه درآمد کسب کنند. 

دانشجویان رشتة مطالعات برف باید به‌طور مستقیم با متخصصین این حوزه که همگی سال‌ها در زمینة پژوهش، پیش‌بینی و آموزش تجربه دارند، کار کنند و تجربة لازم را از طریق همکاری با صنعت در قالب ایجاد شبکه‌ای حرفه‌ای کسب کنند. مدیر ایمنی برف در گشت پیست‌های اسکی، مهندس مرکز بهمن، مشاور در زمینة برنامه‌ریزی کاربری زمین، مهندس حمل‌ونقل یا حفاظت از بهمن، تکنسین ایستگاههای آب‌وهوا بهترین استادان در این زمینه هستند.

کشور ما برف زیادی ندارد. اما کشاورزی و صنعت که دارد.  دانشگاههای کشور ما حتی در رشته های صنعت و کشاورزی نیز محلی برای سخنرانی‌هایی افرادی است که در خصوص موضوع تخصصی خود هیچ شغلی را تجربه نکرده‌اند. حتی در  علوم انسانی نیز فقط به سخنران و نویسنده نیاز نیست. به عنوان نمونه برای نگارش رمان یا ساخت فیلم یا هر کار دیگری به فلسفه نیاز است. اما وقتی استاد فلسفه هیچ تجربه و شغلی در این زمینه ندارد و هیچگاه نتوانسته است (جدای از پول مالیات و نفت) با فلسفة خود یک ریال کسب درآمد کند، چطور انتظار دارد از سخنرانی‌های او استقبال شود. او بی‌توجهی نسل جدید به سخنرانی‌های خود را بی‌توجهی به عقل و دانش می‌داند. اما این گونه نیست. نسل جدید با کمک هوش مصنوعی به دانشی دسترسی دارد که بی‌نهایت است و تنها از دانشی استقبال می‌کند که به کار بیاید.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۲ ، ۱۱:۴۰
رضا صادقی