دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

فلسفة درجة دوم

فلسفه را می‌توان به درجة اول و درجة دوم تقسیم کرد. به عنوان نمونه اینکه صدق چیست بحثی درجة اول است. اما دیدگاههایی که در تاریخ فلسفه در مورد صدق مطرح شده است بحثی درجه دوم است.   وقتی افلاطون با روش عقلی در مورد صدق یا عدالت یا خیر بحث می‌کند و یا از وجود روح دفاع می‌کند، این بحث‌ها فلسفة درجة اول است. بعد از اینکه این فلسفه تدوین شد در مورد همین فلسفه هم می‌توان بحث‌های زیادی را مطرح کرد. برخی از این بحث‌ها ماهیتی فلسفی و برخی ماهیتی غیر فلسفی دارند و به عنوان نمونه تاریخی، ادبی یا زبانی هستند. بنابراین بخش زیادی از محتوایی که در متون فلسفی مطرح است و در کلاسهای فلسفه تدریس می شوند یا ماهیتی فلسفی ندارند و با روش عقلی نمی توان در مورد آنها قضاوت کرد و یا فلسفه درجه دوم هستند.

 سالهاست که  افلاطون یا سقراطی در جهان نیست. شاید یک دلیلش این است که فلسفة درجة اول به حاشیه رفته است و فلسفة درجة دوم در کنار بحثهای تاریخی و ادبی جای آن را گرفته است. به عنوان نمونه در روش آموزشی گروه‌های فلسفه بیشتر بر فلسفة درجة دوم تأکید می‌شود و عنوان درسها نام فیلسوفان یا مکاتب تاریخی است. بیشتر منابع، کتابها و مقاله‌ها نیز درجه دوم است و در مورد تاریخ اندیشة فلسفی است. بحث‌هایی مانند اینکه منظور هایدگر از وجود چیست و تأثیر آن بر تاریخ اندیشه کدام است یک بحث تاریخی است که با روش فلسفی و عقلی و پیشین نمی‌توان پاسخی برای آن یافت. در این روش دانشجویان به جای اندیشیدن مجبور به حفظ بحث‌هایی تاریخی و زبانی می‌شوند که اغلب پراکنده و غیر دقیق و مورد اختلاف هستند. در این روش دانشجویی که حافظة قوی‌تری داشته باشد موفق‌ترین دانشجوست.

 

وقتی فلسفة درجة اول به حاشیه می‌رود فلسفة درجة دوم نیز اهمیت خود را از دست می‌دهد و به تدریج بحث‌های تاریخی و غیر فلسفی جای هر دو فلسفه را می‌گیرد. اکنون در کلاس‌های درس بیشتر اطلاعاتی که به دانشجویان داده می‌شود عبارت است از زندگی‌نامة فیلسوفان و نام کتاب‌های آنها و تاریخ مکاتب و اندیشه‌ها و ترجمة عبارتها و اصطلاحات و مقایسة کاربرد آن در زبان‌ها و زمان‌های مختلف. این بحث‌ها به جای خود اهمیت دارند. اما گروه‌هایی هم باید باشند که به فلسفة درجة اول بپردازند تا دانشجویان فلسفه حق انتخاب داشته باشند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۱۰
رضا صادقی

فیلسوفان بزرگ قصد دارند با انگشت اشاره حقیقتی را به ما نشان دهند و اگر ما فقط به انگشت اشارة آنها توجه کنیم هیچگاه آن حقیقت را نخواهیم دید. اکنون بیشتر پژوهشها در حوزة فلسفه در خصوص انگشت اشاره است. به عنوان نمونه پرسش‌های افلاطون و ارسطو ... پرسش‌هایی فلسفی است. اینکه صدق چیست و چه نسبتی با شناخت دارد یک پرسش فلسفی است که افلاطون از ما می‌خواهد در این خصوص فکر کنیم. اما گروه‌های فلسفه بیشتر به پرسش‌هایی توجه دارند که ماهیتی فلسفی ندارند و با روش فلسفی نمی‌توان به آنها پاسخ داد. مانند اینکه نظر خود افلاطون چیست و این نظر در کدام کتاب مطرح شده و آیا نظر او در طول زندگی تغییر کرده یا خیر و بیگانة آتنی کیست و نظرش چیست و  اصطلاحی که او به کار می‌برد در یونان قدیم چند معنا داشت و اکنون چه معنایی دارد و آیا دکارت در نظر خود تحت تأثیر افلاطون است و پرسش‌های مشابهی که تقریبا بی‌نهایت هستند و در مورد سایر فیلسوفان نیز می‌توان مطرح کرد و با روش فلسفی نمی‌توان پاسخی برای آنها یافت و با سایر روش‌ها نیز پاسخی قاطع ندارند و مشغول کردن ذهن دانشجویان به این مسائل آنها را از مسائل اصلی فلسفی دور می‌کند و ذهن آنها را آشفته و شخصیت آنها را تکه‌پاره می‌کند.

نقد این روش آموزشی بهترین خدمت به فلسفه است. البته پارادایم حاکم بر فلسفه چنین نقدی را با عنوان ضدیت با عقل معرفی می‌کند. اما مساوی دانستن این فلسفه با عقل خطایی بزرگ و اهانت به گروههای علمی متعددی است که جدای از این فلسفه ( نه جدای از عقل) در مرزهای علم و دانش در حال پیشرفت هستند. 

در زمان سقراط سوفیست به معنای حکیم بود. اما بیشتر کسانی که خود را سوفیست می‌نامیدند دشمنان حکمت و حقیقت بودند. سقراط برای اینکه راه خود را از این جریانِ ضد عقل جدا کند، به جای اینکه خود را سوفیست یا حکیم بنامد، خود را فیلسوف نامید که به معنای دوستدار حکمت بود. بعد از سقراط واژة سوفیسم معنایی منفی یافت و بر سفسطه و استفادة ابزاری از عقل اطلاق شد و در عوض واژة فلسفه رایج شد که بر هر گونه جستجویِ عقلانیِ حقایق بنیادین دلالت می‌کرد. بعد از آن دیگر نام فلسفه عوض نشد. نه به دلیل اینکه سوفیست‌ها نبودند. بلکه به این دلیل که دیگر سقراطی نبود.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۴۴
رضا صادقی

برای برخی واژه ها معادلی در سایر زبان ها نیست. مثلا واژه رضایت  معادلی در فارسی ندارد. چون رضایت فقط یک احساس زودگذر نیست و نمی‌توان آن را با پسندیدن یا خشنودی یا موافقت برابر دانست. رضایت از زندگی حالتی درونی است که نتیجة باورها و رفتارهای یک انسان و نشانة سعادت و خوشبختی اوست. در زندگی یک انسان اگر رضایت باشد آرامش و اطمینان و معنا نیز هست. رضایت با اندیشه و تلاش به دست می‌آید و نیازمند یک موضوع است (دربارگی).  (واژه کریم هم ابعادی دارد که نمی توان برای آن معادل فارسی یافت.)

یکی از دلایل اینکه شیعه هستم مفهوم رضایت است. الگویی که در شیعه معرفی شده است در طول زندگی از بودن راضی است. او حتی وقتی با مرگ روبرو می‌شود به خدای کعبه قسم می‌خورد که رستگار شده است. کدام انسان را می‌شناسید که هنگام شکافته شدن فرق سر با شمشیر نخستین واژه‌ای که به ذهن و زبان او می‌آید رستگاری باشد. فرزند او نیز در سخت‌ترین موقعیت قابل تصور برای یک انسان، یعنی با لبی تشنه و تنی زخمی در زیر ضربه‌های نیزه و سم اسب‌ها، سخنش این بود که به آنچه رضایت خدا در آن است راضی است. خواهر او نیز در تمام این مصیبت‌ها چیزی غیر از زیبایی نمی‌دید.

این رضایت را مقایسه کنید با احساس پوچی که باعث می‌شود انسان از وجود خود نیز تنفر داشته باشد. ما در زمانی زندگی می‌کنیم که دوران وفور کالاهاست و آسایش انسان از هر جهت فراهم است. اما رضایت از زندگی کالایی کم‌یاب یا حتی نایاب است که فقیر و غنی به دنبال آن هستند. زندگی اگر معنادار نباشد رضایتی به دنبال ندارد. باورها، عواطف و رفتارهایی که در مکتب تشیع سفارش شده‌اند، انسان را در مسیر رضایت قرار می‌دهند.

رضایتی که در زندگی الگوی شیعی موج می‌زند به دلیل اینکه در اوج سختی‌ها نیز حفظ و ابراز شده است ارزش دو چندانی دارد. رسیدن به چنین آرامشی برای بیشتر انسان‌ها مطلوب است و با پیروی از چنین الگویی آنها این توان را پیدا می‌کنند که در هر شرایطی آرامش و اطمینان خود را حفظ کنند.

(یکی از کارکردهای ذکر مصیبت در فرهنگ شیعه نیز آمادگی برای تحمل مصیبت هاست. هر انسانی ممکن است به طور ناگهانی و بدون آمادگی با مرگ یک عزیز روبرو شود. تاب آوری در  چنین موقعیتی نیازمند تقویت باورها و مهارت در کنترل احساسات است.   مجالس ذکر مصیبت با تصویرسازی و ذکر جزئیات این آمادگی را ایجاد می کنند و برای روبرو شدن با هر مصیبتی الگوهایی عملی معرفی می کنند.)

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۱۵
رضا صادقی

 

 اگر کسی عاطل و باطل بگردد و از دسترنج دیگران مصرف کند به اقتصاد آسیب می‌زند و اگر این رفتار به یک قاعده تبدیل شود هم اقتصاد و جامعه فرو می‌پاشد و هم در نهایت حیات نابود می شود. لذا در شریعت اسلام اکل مال به باطل حرام است و این فقط حکمی تعبدی نیست و عقل و اخلاق نیز حرمت آن را تأیید می کند.

به عنوان نمونه ربا نوعی افزایش سرمایه بدون کار است و مهمترین مصداق اکل مال به باطل است. قمار و سرقت هم اکل مال به باطل است. اگر همه رباخوار یا سارق شوند نسل بشر نابود می شود. اما اگر تولید به یک قانون تبدیل شود بقای بشر تضمین می شود. حرمت اکل مال به باطل رشد اقتصاد و بقای بشر را تضمین می کند.

 اکنون باید توجه داشت که اکل مال به باطل تشکیکی است و مراتبی دارد. انواع درآمد را می توان در یک جدول تشکیکی تنظیم کرد. در این جدول ربا و سرقت و قمار بدترین نمونه های کسب درآمد هستند و کارهای تولیدی بهترین نوع کسب درآمد هستند. البته کارهای تولیدی نیز تشکیکی هستند. به عنوان نمونه تولید خوراک برای انسان و حیوان بر تولید سنگهای تزیینی مقدم است. تاجر نیز اگر در رساندن مواد مورد نیاز انسانها به دست آنها نقش دارد کارش به تولید نزدیک است و اگر فقط واسطه است کارش به اکل مال به باطل نزدیکتر است. در جدول درجات شغلها تولید خوراک و پوشاک تمیزترین شغلهاست.

 

بر اساس معیار اکل مال به باطل در مورد خرید و فروش ارزهای دیجیتال نیز می توان قضاوت کرد. استخراج این ارزها یک کار تولیدی دیجیتال است. اما خرید و فروش ارزهای دیجیتال مانند هر نوع تجارتی می تواند به تولید نزدیک باشد و یا به اکل مال به باطل . خرید و فروش ارز اگر برای رساندن محصول به دست متقاضی واقعی انجام شود یک کار مفید است. 

 

اما  اینکه این ارزها فقط دست به دست شوند و در یک فرایندی شبیه بخت آزمایی سرمایه ای از جیب دیگران به جیب شما بیاید با ربا و قمار تفاوتی ندارد و حتی اگر حرام نباشد به طور قطع درآمد تمیزی نیست. بیشتر خرید و فروشهای کنونی از این دست هستند و این نوع کسب درآمد به ربا نزدیکتر است تا به کارهای تولیدی. رباخوار و فردی که در خرید و فروش ارزهای دیجیتال مشارکت دارد هر دو از ارزش کار دیگران به جیب می زنند.

 

خرید و فروش سهام بورس نیز اگر مشارکت در تولید نباشد چندان تمیز نیست. البته جمع کردن سرمایه های خرد و استفاده از آنها در تولید کلان یک کار اقتصادی تولیدی  است. اما اکنون در فرایند بورس پول خرید و فروش سهام بدون اینکه به دست تولید کننده برسد از  جیب یک واسطه به جیب واسطه دیگری منتقل می شود و در این جابه جایی برخی بدون اینکه کاری انجام داده باشند سرمایه ای به جیب می زنند که از جیب یک نفر دیگر برداشته اند. این نوع درآمدها حتی اگر اکل مال به باطل نباشند و از نظر فقهی حرام نباشند،  درآمد تمیزی هم نیستند. غذایی که از روی فرش برداشته اند نجس نیست، اما تمیز نیز نیست. یک زندگی دینی و اخلاقی نیازمند  درآمدی حلال و تمیز است. 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۵۹
رضا صادقی