یک پرسش
ویلشر که نهیلیسم را از دکارت تا دوران معاصر دنبال می کند، بر این باور است که دکارت حقیقت را برابر با تصورات فطری دانست و این آغاز نهیلیسم است. البته باور به خدا مانع آن شد که نهیلیسم در فلسفه او نمایان شود. اما هیوم که باور به خدا را کنار گذاشت نتیجه تمرکز بر تصورات درونی را به وضوح نشان داد.
ویلشر از فیلسوفان تحلیلی که در همین مسیر قرار دارند و تمام بار حقیقت را بر دوش مفاهیم می گذارند، می پرسد چرا باید حقیقت را منحصر در مفاهیم دانست؟ آیا موسیقی و عطر وگیاه و ماه صدق خاص به خود را ندارند و آیا اگر به آنها توجه کنیم ماهیت خود را به ما نشان نخواهند داد؟ فلسفه تحلیلی با همین خطای راهبردی نسبت ما با گیاهان و طبیعت را از بین می برد و وحدت ما با آسمان و خورشید و پرنده را نابود می کند. (Wilshire,2002, 15)
"رها، بیشرم، بیتعهد که با لرزشی شدید و همراه تب شبیه پوست ماری است پر از مورچه. این مار مدتها پیش مرده است، از درون خورده شده، زهری ندارد، اما پوستش هنوز حرکت می کند."1
این توصیف اینگمار برگمن از هنر مدرن است که از نظر ویلشر در مورد فلسفه تحلیلی نیز صدق می کند. (Wilshire,2002, 9)
سلام استاد.باتوجه به خالی شدن وپر شدن ظرف زمان که الان دراوضاع ما مشخصتر است آیا نمی شود مفهوم را هویت تاریخی ای تعریف کرد که هر نفر باتوجه به نیت واراده در این هویت ثبت و ضبط میگردد؟