سه نکته مهم از یک مقاله علمی پژوهشی
لوئیس از فیلسوفان تحلیلی معاصر است که به تکثر جهانها باور دارد. خلاصه دیدگاه او این است که آنچه امکان دارد وجود دارد. اگر از لوئیس سوال کنیم آیا سنجاب آوازخوان نیز وجود دارد، پاسخ او مثبت است. از نظر او سنجاب سخنگو در جهانی دیگر وجود دارد که هیچ ارتباطی با جهان کنونی ندارد. بنابراین از نظر لوئیس بینهایت جهان وجود دارند. نظریة لوئیس یک بازی زبانی است که مفهوم جهان در کانون آن قرار دارد. جهان در معنای متعارف آن به معنای مجموعة همة چیزهاست. اما لوئیس آن را صرفا بر مجموعهای از موجودات اطلاق میکند که با یکدیگر ارتباط دارند. تغییر معنای جهان صرفا بحثی لفظی است و باعث میشود کانون بحث لوئیس نیز از محتوا تهی شود. البته او در کنار این بحث لفظی ادعا دارد موجوداتی مادی وجود دارند که به طور کامل از موجوداتی که ما میشناسیم جدا هستند و هیچ ارتباطی با موجوداتی که ما میشناسیم ندارند. این ادعای او با اینکه مربوط به جهان واقعی است نیازمند دلیل است. اما دلیل او صرفا بر اساس تحلیل مفاهیم است و چون فاقد هر گونه مقدمة عینی است، نمیتوان از آن نتیجهای در مورد جهان عینی گرفت.
در این زمینه ر. ک.
زاهدی، محمد صادق، "آیا جهانهای ممکن واقعیت دارند؟" نامة حکمت، شماره 5، بهار و تابستان 1384، 9-39.
این مقاله یکی از معدود متنهای تخصصی به زبان فارسی در خصوص تکثر جهانهاست و در آن میتوان نمونههای متعددی از جدلهای لفظی را یافت. این بحثهای تهی وقتی با ابهام ناشی از ترجمه همراه میشوند حیرت و سرگردانی مخاطب فارسی را چند برابر میکنند. به این سه نمونه توجه کنید:
1- برخی از طرفداران تکثر جهانها با تمایز گذاشتن بین هستی to be و وجود to exist ادعا دارند جهان کنونی وجود دارد و جهانهای ممکن با اینکه وجود ندارند، اما هستند. پاسخ این ادعا نیز این نکتة ساده است که وجود و هستی که تفاوتی با یکدیگر ندارند! (12-13)
2- این نقد بر دیدگاه لوئیس نیز جالب است:"اینوگن میگوید من نمیتوانم بپذیرم که من و آنچه اطراف من است «نحوهای هستیم که اشیاء میتوانستند باشند» این سخن وی ناظر به تعریف لوئیس از جهانهای ممکن است. اگر چنانچه لوئیس معتقد است جهان بالفعل نباید با سایر جهانهای ممکن تفاوت نوعی داشته باشد در این صورت جهان بالفعل نیز باید نحوهای باشد که اشیاء آن گونهاند. اینوگن میگوید: حتی نمیتوان گفت من و آنچه اطراف من است یکی از آن نحوه هایی هستیم که فعلیت یافته است. من و اشیاء پیرامون من یک شی نیستیم بلکه اشیا متعددیم. بنابراین نمیتوان ما را با یکی از نحوههایی که اشیا می توانستند باشند، یکی دانست. او میگوید: حتی اگر برخی اصرار ورزند که من و اشیای پیرامون من شیء واحد انضمامیای را تشکیل میدهیم که میتوان آن را جهان نامید نمیتوان پذیرفت که این جهان بزرگ نحوهای است که اشیاء میتوانستند باشند" (22)
آیا اینکه "من و اشیاء پیرامون من یک شی نیستیم بلکه اشیا متعددیم" یک مطلب فلسفی عمیق است یا یک گزارة ریاضی مربوط به دورة دبستان؟ و آیا این مطلب که"نمیتوان ما را با یکی از نحوههایی که اشیا می توانستند باشند، یکی دانست" محتوایی عینی دارد؟
3. نمونة سوم جالبتر است. بر اساس نظر لوئیس هر چیزی که ممکن است وجود دارد. در اینجا به او اشکال شده است که در این صورت برای استدلال بر وجود الاغ سخنگو فقط کافی است بگوییم: "الاغ سخنگو ممکن است، پس وجود دارد." در حالی که برای باور به وجود چنین الاغی باید آن را دیده باشیم. پاسخ لوئیس این است که شناخت که فقط منحصر به تجربه و دیدن نیست. به عنوان نمونه در ریاضی نیازی به تجربه نیست. وقتی به لوئیس اشکال شد که ریاضی به این دلیل نیازمند تجربه نیست که ضروری است، پاسخ او این بود که آنچه ممکن است نیز در امکان خود دارای ضرورت است! (25)
مشابه این نمونههای تهوعآور در بحثهای فلسفی معاصر کم نیستند و در مجموع نشان میدهند انسان مدرن رشدی کاریکاتوری داشته است و به همان اندازه که در علوم طبیعی و تسخیر طبیعت رشد حیرتانگیزی داشته است در فلسفه و جهانبینی دچار عقبماندگی تأسفانگیزی شده است. انکار جایگاه معرفتی عقل و به تبع آن محرومیت از نور وحی علت اصلی چنین وضعیتی است.
خسته نباشید استاد. ولی اشکال حل مصداقی که در نامه قبلی عرض شد همینست که گفتید.نظریه تکاملی وجود جز عدد یک را نمیتواند بشمارد.وراه علاج هم آنطورکه علامه جعفری ره گفته اند تصعید حیات است نه اینکه قبل ازرسیدن به حقیقتی درزندگی حل مصداقی ازنوع زمین،طلا،...پیداکند.