دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۵۰ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

متن مصاحبه با خبرگزاری ایکنا در مورد چیستی معنویت و نسبت آن با مدرنیته

https://isfahan.iqna.ir/fa/news/3857792/%D8%A7%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%86%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B6%D8%A7%D8%AF-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF

 

منظور از معنویت چیست و زیست معنوی بر اساس چه زمینه‌ها و الزاماتی شکل می‌گیرد؟ شاخص‌ها و مصداق‌های زیست معنوی چیست؟

 

معنویت یک حالت درونی و انفسی است که امکان زندگی معنادار را فراهم می‌کند و نوعی وحدت و هماهنگی در درون انسان ایجاد می‌کند. باورهای عقلانی مبنای اصلی معنویت است. معنابخشی به زندگی در صورتی که عقلانی و مبتنی بر باور نباشد، صرفا نوعی شور و احساس تصنعی است و به دلیل آنکه با خودفریبی همراه است به زودی به پوچی و بن بست می‌رسد.

زندگی معنوی نشانه‌هایی بیرونی دارد.عشق به خوبی‌ها و تنفر از رذالت‌ها از نشانه‌های معنویت است. آمادگی برای ایثار جان و مال برای بسط خوبی‌ها نشانة دیگر معنویت است. وقتی زندگی برای کسی معنادار باشد، تمام لحظه‌های زندگی قیمت پیدا می‌کنند. در این صورت جایی برای سستی و بی‌تحرکی نیست و فرد به نوعی رضایت درونی عمیق و آزادگی اصیل می رسد.

زیست معنوی چه نسبتی با دین و دینداری دارد؟ آیا معنویت نوعی قرائت و فهم از دینداری است یا امری فراتر از آن محسوب می‌شود؟

نشانه‌های بیرونی معنویت در بین کسانی که دیندار نیستند نیز یافت می‌شود. کسی که به خدا و معاد باور ندارد ممکن است به دنبال عدالت باشد و حتی جان خود را برای همنوعان خود ایثار کند. اما چنین فردی برای چنین کاری بر اساس باورهای خودش دلیل و منطق مشخصی ندارد. به بیان دیگر کسی که باور دارد با مرگ نابود می‌شود، اگر جان خود را ایثار ‌کند، رفتاری خلاف باورهای خود انجام داده است. اگر با مرگ سهم انسان از هستی به پایان می رسد، انسان باید فقط برای حفظ زندگی خودش تلاش کند. برای اینکه ایثار و همدردی منطقی باشد و توجیهی عقلانی داشته باشد، باور به مبدا و معاد لازم است.

معنویت درونی بدون باور به وجود یک آگاهی برتر و غایی قابل تحقق یا دست کم پایدار نیست. برای تحقق معنویت پایدار و اصیل نخست باید باور به خدا را از راه عقل اثبات کرد. در صورتی که چنین باوری وجود نداشته باشد یا عقلانی نباشد، آن وحدت و هماهنگی درونی که اساس معنویت است، تحقق نخواهد یافت. بنابراین باور عقلانی به مبدا و معاد شرط منطقی تحقق معنویت است و فرض هر گونه معنویتی بدون چنین باوری دچار تناقض است.

 باور عقلانی به مبدا و معاد باعث می‌شود در ساحت‌های عقل و احساس و رفتار، وحدت و هماهنگی ایجاد ‌شود. این هماهنگی مشروط به توحید است و بدون توحید تحقق رضایت درونی و آزادگی اصیل قابل تصور نیست. انسان بدون توحید، گرفتار دلبستگی‌های متعدد و ناقصی است که وجود انسان را از وحدت و هماهنگی درونی محروم می‌کنند. انسان به طور فطری به خوبی‌های بی‌نهایت و بدون نقص تمایل دارد. اما انسان محروم از توحید از نقص در بت‌ها و دلبستگی‌های مادی خویش آگاه است و هیچگاه در درون خود به رضایت درونی نمی رسد. قرآن از آرامش اصیلی که حاصل معنویت توحیدی است به سکینه و اطمینان یاد می‌کند و روح انسان مومن را نفس مطمئنه ای می نامد که در اوج رضایت نزد خداوند حاضر می‌شود: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.  

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۸ ، ۱۲:۴۶
رضا صادقی

یکی از همکاران می گفت تجربه ثابت کرده است که قوم یهود قوم برتر هستند. چون با اینکه یهودیها جمعیت اندکی دارند، اما  تعداد زیادی از برندگان جایزه نوبل  یهودی بوده اند. ضمن آنکه یهودی ها در عمل نیز موفق بوده اند و توانسته اند مراکز اصلی قدرت و ثروت را تسخیر کنند.

 

سخن ایشان را که گوش می‌دادم به این مطلب فکر می کردم که در حوزة فلسفه علم نیز بیشتر مکاتبی که من می شناسم  حاصل اندیشة متفکرین یهودی بوده است (مثلا بیشتر پوزیتیویستها و متفکرین بزرگی مانند پوپر، کوهن و فایرابند یهودی هستند.)

 

اما آیا این دستاوردهای علمی و عملی دلیل برتری ذاتی و ژنتیک است و مثلا اعضای یک قبیله آفریقایی که فاقد این دستاوردهاست، نسبت به یهودیها،  قابلیتهای عقلی و انسانی کمتری دارند؟

 

 اگر یک گروه از مردم آفریقا متنی را به عنوان متن مقدس در اختیار داشته باشند که در طی چند هزار سال آنها را قوم برتر معرفی کند و به آنها اجازه دهد که برای رسیدن به  برتری هر جنایتی را انجام دهند، آیا در چنین فرضی احتمال زیادی وجود ندارد که آن قبیله پس از چند هزار سال تلاش بتواند به وضعیتی شبیه وضعیت کنونی قوم یهود برسد؟

 

واقعیت این است که قوم یهود در جهان کنونی در دو حوزة علم و عمل پیشتاز است. اما  این پیشتازی به دلیل برتری نژادی یا ژنتیک نیست و صرفا به این دلیل است که:

 

1-  چند هزار سال است که  متون مقدس این قوم به آنها تلقین می کنند که شما قوم برتر هستید و تقدیر خداوند این است که شما بر کل زمین مسلط شوید و همه ملتها برای بردگی شما خلق شده اند.

 

2- کتاب مقدس  قوم یهود به آنها اجازه می دهد که برای تسلط بر جهان از هر ابزاری استفاده کنند و  این کتاب بارها به قتل عام سایر اقوام امر می کند و قتل کودکان را برای رسیدن به سرزمین موعود مجاز اعلام می کند.

 

3-این قوم در سایر دوره های تاریخ نتوانسته است چنین درخششی را از خود نشان دهد و بنی اسرائیل حتی در متون مقدس خودشان  اغلب به عنوان قومی ضعیف و سرگردان و فاقد موفقیت معرفی شده اند.

در هزاران سالی که قوم یهود نبودند و یا برتری نداشتند اقوام دیگری بودند که برتری داشتند. مثلا یک زمان مصری ها و یک زمان یونانی ها و یک زمان رومی ها و اعراب و ...  سرآمد بودند و اگر جایزة نوبل آن زمان هم بود همه به مصری ها تعلق می گرفت. معمولا هم هر قومی که جلو می افتاد دچار توهم نژاد برتر و برگزیدگی می شد.

 

بنابراین برتری کنونی قوم یهود نیز نه دائمی است و نه دلیلی بر برتری ژن اسرائیلی. این برتری صرفا به دلیل تلقینی چندهزارساله است  و به دلیل اینکه در رسیدن به این برتری نقض تمام قواعد انسانی و اخلاقی مجاز دانسته شده است.

 

روشن است که اگر یک قبیله آفریقایی نیز مانند قوم یهود  برتری خود را تقدیر خدا می دانست و هیچ محدودیتی برای رسیدن به این برتری نداشت، مانند قوم یهود بعد از چند هزار سال این موقعیت را پیدا می کرد که برای مدتی بر تمام منابع ثروت و قدرت و علم مسلط شود. 

 

البته از نظر علمی بخشی از اوصاف بدن انسان و حیوان، ناشی از ژنهاست. مثلا در جهان حیوانات قیمت، قدرت و سرعت یک اسب به نژاد آن بستگی دارد. در مورد انسانها نیز تا زمانی که از جسم بحث می کنیم بسیاری از خصوصیات جسم انسانی به ژنهایی بستگی دارد که مدام تغییر می کنند. اما آنچه ارزش انسان را تعیین می کند ژن نیست. ارزش انسان به اموری مانند علم، رفتار و اخلاق بستگی دارد . چنین اموری به تلاش اختیاری فرد بستگی دارند و بر اساس تصمیم فرد همیشه قابل تغییر هستند. 

در جهان انسانی هیچ گروهی از انسانها بر گروهی دیگر برتری ندارند مگر به واسطة آنچه با اختیار خود کسب می کنند. 

 

 

Usually, any ethnic group that came forward had the illusion of superior race and selection.
 
۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۳
رضا صادقی
استاد ملکیان چند جلسه سخنرانی دارند با عنوان «زندگی فیلسوفانه». ایشان در جلسه سوم توضیح می دهند که یکی از باورهای فیلسوفانه این است که هر سخنی پیش فرضهایی دارد و سخن بدون پیش فرض وجود ندارد.
 
جالب است که ایشان در درس چهارم توضیح می دهند که زندگی فیلسوفانه با نوعی گشودگی همراه است و بنابراین فیلسوف گرفتار پیش فرض نیست.
 
این دو سخن با یکدیگر تناقض صریحی دارند. شک نداریم که  ایشان ذهنی دقیق و حافظه ای قوی دارند. اما در این هم شکی نیست که سخنان هر انسانی پر از تناقض است.
 
اگر قرآن هم سخن یک انسان بود پر از تناقض بود. این مطلب مضمون برخی از آیات قرآن است و به طور ضمنی تایید می کند که سخنان هر انسانی پر از تناقض است.
 
  به این نکات توجه کنیم: 
1-کتابی  هزار و چهار صد سال پیش نگاشته شده است.
2-کسی که این کتاب را املا می کرده است به گواهی تاریخ امی بوده است و مکتب و استاد ندیده است.
3- او هنگام املای این کتاب در متن زندگی بوده است. بسیاری از بخشهای قرآن در هنگام جنگ و بدون تامل قبلی املا شده است.
4- جامعه آن زمان پر از خرافات و جهالت بوده است.
5- خود قرآن دعوت به تامل و تدبر می کند تا مطمئن شویم تناقضی در این متن نیست.
6-به طور طبیعی  متنی که در طول زمان کوتاهی تدوین شود امکان تناقض در آن کمتر است. اما متن قرآن در طول سالهای زیادی و به تدریج نگاشته شده است.
 
دوستانی که آثار افلاطون و ارسطو را خوانده‌اند می دانند که این متون پر از اطلاعات علمی پزشکی و نجومی و ... خطایی است که در دوران این بزرگان قطعی تلقی می شده است. متن بسیاری از اسطوره های یونان را می توان از متن آثار این دو فیلسوف بزرگ استخراج کرد.
 
اما در متن قرآن  تناقضی وجود ندارد و در این کتاب  از خطاهای علمی رایج در آن دوران نیز خبری نیست. 
به طور طبیعی هر نویسنده هنگام توصیف پدیده های طبیعی از اطلاعات دانشمندان زمان خودش استفاده می کند. خصوصا اگر قرار باشد اعتماد مخاطب خود را جلب کند. به همین دلیل با رجوع به آثار ارسطو یا افلاطون به راحتی می توان فهرستی از خطاهای علمی آن دوران را استخراج کرد.
 
 اما از متن قرآن نمی توان هیچ یک از اطلاعات خطای آن دوران در خصوص این پدیده ها را استخراج کرد. این در حالی است که متن قرآن مدام به طبیعت و پدیده های طبیعی اشاره می کند. 
 
فقط قرآن نیست که معجزه است. معجزه کم نیست. سخنان خداوند هنوز شنیده می شود. همین شکوفا شدن شاخه های خشک درختهای گیلاس در بهار امسال و معطر شدن آنها، به اندازه اژدها شدن یک عصا  شگفت انگیز و غیر قابل باور است. ما به معجزه ها عادت داریم و بی تفاوت از کنار آنها می گذریم. 
 
سال نو را پیشاپیش به تمام دوستان تبریک می گویم. انشاءالله سال جدید برای همه سالی آرام و پربرکت باشد.
 
  
۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۱۵
رضا صادقی

 

نویسندگان کتاب «فیلسوفان بدکردار» این دیدگاه را نمی‌پذیرند که «اندیشه فیلسوف ربطی به شخصیت او ندارد». آنها به فلسفة تعلیم و تربیت روسو مثال می‌زنند که این تصور را ایجاد کرده که کودکان را به حال خود رها کنید تا خودشان به طور طبیعی رشد کنند و  بهترین تربیت برای کودکان این است که لطف کنیم و آنها را تربیت نکنیم تا خلاقیت های آنها از درون شکوفا شوند. نویسندگان «فیلسوفان بدکردار» معتقدند این برداشت از فلسفة روسو باید در کنار این دو واقعیت تاریخی قرار گیرد که پدر روسو او را در ده سالگی رها کرد و از شهر فرار کرد تا گرفتار قانون نشود و خود روسو نیز بعدها پنج پسر نامشروع خود را در یتیم خانه رها کرد و هیچ آدرسی از خود به جا نگذاشت. هر پنج فرزند روسو در شرایط سخت یتیم خانه های آن زمان از دنیا رفتند. اگر این واقعیت ها را بدانیم آن وقت این توصیه که کودکان را به حال خود رها کنید، سطحی و مبتذل خواهد شد.

 

 

نمونة دیگر نیچه است که مدام تکرار می کند که نوبت ابرانسان (سوپرمن) است و انسانهای ضعیف کنونی که از نظر او از میمون به میمونها شباهت بیشتری دارند بر اساس پیش بینی داروین باید از بین بروند. این سخنان نیچه وقتی به درستی درک می‌شوند که در کنار این واقعیت قرار گیرند که او فردی خوشیفته بود که کارهای خود را با نام دیونیسوس (خدای یونان باستان) امضا می‌کرد و در اواخر عمر ادعا کرد خدایی است که از آسمان به زمین آمده است و در نامه‌های خود می‌نوشت که پاپ را به زودی زندان خواهم کرد و ارزشها را تغییر خواهم داد و حاکم آلمان را شکست خواهم داد. این ابرانسان در یک نامه هم نوشت: «دستور داده ام جلسه ای از پادشاهان در رم تشکیل شود. می خواهم بدهم قیصر جوان را تیرباران کنند.» ص 129 اما این ابرانسان که قبلا حکم اعدام خدا را هم صادر کرده بود به این جلسه مهم نرسید. چون در مسیر هوس کرد اسبی را بغل کند و اسب او را به زمین زد و او کاملا دیوانه شد.

 

 

کتاب «فیلسوفان بدکردار» زن‌بارگی‌های تهوع‌آور برتراند راسل (نوة نخست وزیر بریتانیا) را نیز با تفصیل گزارش می‌کند و طرفداری او از اصل آزادی را توجیهی برای رفتارهای او با زنان می‌داند. راسل فلسفة تعلیم و تربیت هم داشت و دبستانی تاسیس کرد تا این فلسفه را روی فرزندان خود آزمایش کند. گزارش بلایی که او با روش تربیتی مخصوص به خود و بر اساس اصل آزادی بدون خدا سر فرزندان خود آورد نیز خواندنی است. 

فیلسوفان بدکردار تحلیلی فرویدی از نظریه‌های فلسفی است و دانشجوی فلسفه را قانع می‌کند که یک شیاد هم ممکن است با نام حکیم فلسفة اخلاق بگوید، اما شخصیتی شبیه راسل داشته باشد که برای ارضای غرایز خود به فلسفة اخلاق روی آورده است و از نسبیت ارزشها و آزادی سخن می‌گوید تا بتواند  از یبن دانشجویان خود ابزارهایی برای پلشتی های خود بیابد.

 

 

نایجل راجرز، مل تامپسون، 1393 فیلسوفان بدکردار، ترجمه احسان شاه قاسمی، نشر امیر کبیر تهران.

 

 

 

۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۷ ، ۰۹:۵۸
رضا صادقی

دریافت اسلایدهای سخنرانی


«نژادگرایی در فلسفه غرب»


 از اینجا 

 

فهرست مطالب:

نژادگرایی در عهد عتیق

دلایل حقوقی جان لاک برای توجیه برده داری

روش تجربی بیکن و هیوم در دفاع از نژادگرایی

دفاع کانت از نژادگرایی و نقش او در ترویج نژادگرایی افراطی

نقش نیچه در توجیه نازیسم.

آیا نادیده گرفتن فلسفه های غیر اروپایی در تاریخ فلسفه غرب مبنایی نژادگرایانه دارد؟

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۷ ، ۰۸:۵۴
رضا صادقی

در نگاه مادی که تمام هویت انسان در بدن و جسم او خلاصه می‌شود، انسانها به طور طبیعی به دلیل تفاوتهایی که از نظر جسمی دارند طبقه بندی می‌شوند و دیگر نمی توان روح الهی مشترک بین انسانها را به عنوان معیار انسانیت معرفی کرد.  در دوران مدرن  فیلسوفان نژادگرا مانند جان لاک، هیوم، کانت و نیچه که بر اساس نگاهی مادی انسان‌ها  را بر اساس نژاد خود طبقه بندی می کنند، اغلب زن را نیز به عنوان موجودی درجه دوم تلقی می‌کنند  . به عنوان نمونه جان لاک حق مالکیت و حق رای را خاص به مردان می‌دانست.[2] هیوم نیز زمانی که می‌خواست نمونه‌هایی از موجودات را معرفی کند که در مرتبه پایین تر از انسان قرار دارند به غیر اروپایی‌ها، حیوانات و زنها مثال می‌زد[3] او برتری زن‌ها بر مردها را مانند برتری نوکر بر ارباب می‌دانست.[4] از سخنان او مشخص می‌شود این نگاه تبعیض‌آمیز او به زن به طور مستقیم با نگاه مادی او به انسان در ارتباط بود. او استدلال می‌کرد امتیاز نگاه مادی این است که می‌تواند ضعف استعداد زنها را این گونه توضیح دهد که آنها برای خانه‌داری ساخته شده‌اند و نگاه دینی را این گونه نقد می‌کرد که نگاه دینی برای ضعف قابلیت‌های زنها تبیینی ندارد. او در این مورد می‌نویسد:

«بر اساس نظریة میرایی روح، نقص استعداد زنها به سادگی تبیین می‌شود. آنها در زندگی خانه‌داری نیازی به استعدادهای ذهنی یا جسمی بیشتری ندارند. این تبیین در نظریة دینی قابل طرح نیست و به طور کامل بی‌اهمیت می‌شود: چون هر دو جنس وظایف یکسانی دارند که باید انجام دهند؛ پس توانایی عقلی و تشخیص آنها نیز باید یکسان باشد و هر دو باید به نحو بی‌نهایتی بیش از آن چیزی باشد که اکنون هست.»[5]
کانت نیز در بحث از طبیعت انسان تفاوت زن و مرد را صرفا در بیولوژی خلاصه نمی کند و مردان را به عنوان یک نژاد متفاوت و برتر معرفی می‌کند.[6] او حق رای را خاص به افراد فعال جامعه می‌داند و همه زنان را در طبقه افراد منفعل قرار می‌دهد و با صراحت بیان می‌کند که «تمام این اشخاص فاقد شخصیت مدنى بوده و به بیان واقع تر، موجودیت آن ها کاملاً وابسته است.»[7]او همچنین زنان را تابع هوا و هوس و مردان را تابع خرد و لایق حکومت می‌داند و می‌نویسد: «زنان باید سلطنت کنند، ولى مردان باید حکومت کنند، چرا که این هوا و هوس است که سلطنت مى کند و این خرد است که حکومت مى کند»[8] نیچه نیز جامعه را بر اساس معیار قدرت دارای سلسله مراتب می‌بیند و گروه‌های دارای قدرت کمتر مانند زنها را ابزاری برای رشد گونة برتر تلقی می‌کند. او که توصیه می‌کند «به ملاقات زن که می‌روی تازیانه را فراموش نکن» از ناپلئون تمجید می‌کند که در جامعه مرد را مسلط کرد و سهم مناسب تحقیر و ترس را به زن بازگرداند.[9] 
این سخن نیچه که به «سراغ زن اگر می‌روی تازیانه را فراموش نکن» بر اساس نگاهی مادی و بر مبنای اراده معطوف به قدرت مطرح شده است و البته نسبی‌گرایی نیز در پیدایش و بسط این نگاه نقش داشته است. چون اگر اصول اخلاق نسبی باشد راهی برای محکوم کردن این سخن نیچه نمی ماند. اگر ارزشها نسبی باشند زن ستیزی نیز مانند رفتار نژادگرایان قابل توجیه خواهد بود. فرانسوا دو فونتت در این مورد می‌نویسد: «حکومت بی روح علم و صنعت که در روزگار ما آدمیان را به دیدة مورچگان می‌نگرد، چندان کمتر از نژادگرایی هیتلری او را مورد تحقیر قرار نداده است. اگر همه چیز مجاز بود، اگر خوب و بدی وجود نداشت، پس به نام چه چیز در برابر وسوسة نژادگرایی ممکن بود مقاومت کرد؟» ِ[10]


[1] عهد عتیق به عنوان نخستین منبعی که نژادگرایی را رواج داده است زنها را نیز به عنوان موجوداتی درجه دوم معرفی کرده است. به عنوان نمونه در چند جای عهد عتیق اینکه انسان از زن متولد می‌شود به عنوان نقطه ضعف انسان معرفی شده است و گفته شده:«کسی که از زن زاییده شده چگونه پاک باشد؟» (کتاب ایوب، 25:4 و 15: 14)

[2] . شریعت، 1380، 230.
[3] . هیوم، 1395، 39.
[4]  هیوم، 1395،257
[5] Hume, 1882, 190.
[6] Kant, 2006, 168
[7] Kant, 1970, 139-140.
[8] Kant, 2006, 172.
[9] . پیروز، 1392، 97.
[10] . دوفونتت، 1369، 164


۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۳۱
رضا صادقی

 

در جوامع بشری بیشترین نمادهای فرهنگی و هنری به ملیت و کشور مربوط است. کودکان دبستانی مجبور می شوند سرودهای ملی را حفظ کنند. آنها به جای اینکه یاد بگیرند که خود را به عنوان انسان معرفی کنند و ارزش خود را در انسانیت جستجو کنند، خود را با ملیت خویش معرفی می کنند و ارزش خود را در مفهومی جستجو می کنند که نه تعریفی علمی دارد و نه ارزشی اخلاقی. در دوران سربازی نیز سربازها فدایی وطن تربیت می شوند و نه فدایی ارزشهای اخلاقی. آنها طوری آموزش می بینند که به تعبیر سالوتاتی متفکر عصر رنسانس «اگر حفظ و یا گسترش وطن ایجاب کند، فرو آوردن تبر بر فرق پدر یا از پای درآوردن برادران و شکافتن شکم همسر برای زودتر از موعد به دنیا آوردن فرزند، نه دشوار و شاق خواهد بود و نه جنایت.»

 

 

تلقی رایج این است که بدون کشور و پرچم واحدی که مقدس تلقی شود، انسجام ملی از دست می رود و بدون ملتها شاکلة اقتصادی و سیاسی جهان فرو می پاشد. اما برای اینکه عیار ملیت روشن شود باید به روی دیگر این سکه نیز توجه داشت. در دو قرن اخیر هیچ مفهومی مانند ملیت و کشور دستاویز قتل و خونریزی و تجاوز نبوده است. ملی گرایی عاملِ اصلیِ ترویج خشونت، بی عدالتی و ایجاد شکاف طبقاتی در سطح جهان است. اکنون دیگر مرگ یک کودک از گرسنگی به خودی خود مهم نیست. آنچه مهم است ملیت اوست. اگر ملیت آلمانی دارد مرگ او قابل تحمل نیست و اگر آفریقایی باشد اوضاع فرق می کند. مرگ و میر کودکان اگر در آفریقا رخ دهد سالانه تا میلیونها نفر نیز برای جهان مدرن قابل تحمل است. در سطح جهانی نیز تلاش بی وقفة کشورها برای جذب منابع و منافع موجود و تبدیل شدن به قدرت مسلط، باعث شده تا معیارهای اخلاقی و انسانی نقش خود را در ایجاد عدالت و آسایش برای تمام ساکنان کره زمین از دست بدهند. ملیت از زمانی مقدس شد که اقتدار اروپا را تضمین کرد. به تعبیر یونگ ملی گرایی «وحدت و جهان شمولی بورژوازی مردان سفید پوست» است.

 

 

نژادگرایی که همزاد بدنام ملی گرایی بود اکنون دیگر در اروپا نیز طرفداری ندارد. اما ملیت بر اساس قوانین حقوقی، جغرافیا، زبان و نژاد تعریف می شود و شاید به همین دلیل ملی گرایی هنوز مانند نژادپرستی منفور نشده است. یک دلیل دیگر این است که برای ادارة جوامع بشری الگوی بدیلی وجود ندارد. در اینجاست که علوم انسانی اهمیت می یابند. آیا این علوم نیز به دلیل اینکه توسط ملتهای مسلط تولید می شوند، تسلیم شرایط موجود هستند؟ در چنین شرایطی آیا می توان انتظار داشت علوم انسانی به جای آنکه وضع موجود را صرفا توصیف کنند، آن را تغییر دهند؟

 

 

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۵۲
رضا صادقی

 

آقای هاشمی سیاستمداری باهوش بود که هویتی پیچیده و چند لایه داشت. زیربنای شخصیت این تیپ انسانها یعنی عقاید و باورها و انگیزه های آنها، حتی در طول زندگی آنها نیز محل اختلاف است و جعبه سیاهی است که پس از مرگ آنها هیچگاه کشف نخواهد شد. اما روبنای شخصیت آقای هاشمی کاملا روشن است. او یک انقلابی بود که به دلیل باورهای دینی خود با رژیم شاه مبارزه کرد و پس از انقلاب پدر توسعه ی ایران شد. قطعا هاشمی توسعه را برای پیشرفت می خواست. اما نیروهای تکنوکراتی که او به هرم قدرت وارد کرد توسعه را با پیشرفت یکسان تلقی کردند و الگوهایی را که از غرب آموخته بودند به طور ناقص در کشور اجرا کردند. هر کجا هم که ناقص اجرا نمی کردند فرهنگ و ارزشهای متفاوتی که بر کشور حاکم بود آن را پس می زد.

یارانش او را با امیرکبیر مقایسه می کنند. خود او نیز امیر کبیر را پیشگام توسعه در ایران می دانست و حاضر بود از هر ابزاری استفاده کند تا بار دیگر سرنوشت امیرکبیر در مورد خود او تکرار نشود. قانون این اجازه را نمی داد که امیرکبیر دوم به طور مادام العمر مسئول اجرایی کشور باشد. اما او پیش از اینکه قدرت اجرایی را واگذار کند صحنه را به گونه ای طراحی کرد که با کمک نیروهای تکنوکراتی که در هرم قدرت چیده بود، بتواند به طور غیر مستقیم قدرت اجرایی را در مسیر توسعه هدایت کند. تنها هشت سال مطابق میل او پیش نرفت. قرار بود این هشت سال خودش بار دیگر مستقیم هدایت نیروهای تکنوکرات را بر عهده گیرد. اما این بار پسر یک آهنگر بازی شطرنج را به هم زد و نیروهای او را از هرم قدرت به حاشیه راند. اما هاشمی در این هشت سال نیز هیچ گاه تلاشهای خود برای بازگشت به قدرت را پنهان نکرد و در نهایت نیز موفق شد.

چرخ توسعه که به حرکت در آمد، خیلی از مردم زیر چرخ دنده ها گرفتار شدند و موجی از نارضایتی ایجاد شد. اما هوش هاشمی در این بود که اشتباه محمدرضا را تکرار نکرد و برای ماندن در هرم قدرت بر همان موجی سوار شد که خودش به عنوان پدر توسعه عامل ایجاد آن بود. مردمی که از بی عدالتی، بروکراسی، حیف و میل اموال و زندگی اشرافی مدیران اجرایی آقای هاشمی به تنگ آمده بودند، با آرزوی تغییر به دولت اصلاحات پناه بردند. اما چشم که باز کردند باز قدرت اجرایی در دستان یاران آقای هاشمی بود. در اعتراضات بعد از انتخابات هم نارضایتی جوانانی که به خیابان آمده بودند ریشه در طرحهای توسعه داشت که مهاجرت به شهرها، فاصله طبقاتی و بی عدالتی را ایجاد کرده بود. اما بار دیگر این فرزندان آقای هاشمی بودند که در صف اول اعتراضها حضور یافتند و معترضان را قانع کردند که به طور موقت از اقتدار هاشمی برای پی گیری خواسته های خود استفاده کنند. اکنون نیز پس از چهار سال هنوز تیم آقای هاشمی در قدرت است و چرخ توسعه در مسیری می چرخد که هاشمی طراحی کرده است. آقای هاشمی حتی فکر چهار سال دیگر را نیز کرده است. او به خوبی می دانست که مردم از امیرکبیری که بین آنها نیست یک اسطوره می سازند و برای همین پیش از آنکه برود خبر داده بود که مردم به چه کسی رای خواهند داد.

تاریخ ایران هیچگاه هاشمی را فراموش نخواهد کرد. صنعت موشکی، سدها، صنایع بزرگ و کوچک کشور و بزرگراهها نمادهای توسعه ی اقتصادی هستند و در کشور ما آقای هاشمی نقشی بی بدیل در تحقق این نمادها داشت. تشکلهای سیاسی، مطبوعات و گفتگوی با قدرتها نیز نماد توسعه ی سیاسی بودند و در این بخش از توسعه نیز آقای هاشمی نقش پدری خود را به گونه ای آشکار ایفا کرد. در حوزه ی فرهنگ و اخلاق نیز جامعه ی ایران را باید به قبل و بعد از هاشمی تقسیم کرد. رشد مصرفگرایی، نهادینه شدن حرص و طمع، تجمل گرایی، کاخ نشینی مسئولین، نهادینه شدن اسراف، حقوقهای نجومی، فاصله ی طبقاتی دردهای فرهنگ و اخلاق امروز ایران است که ریشه در طرحهای غربی توسعه دارد و در ریشه یابی این مشکلات نیز نمی توان نام هاشمی را نادیده گرفت.

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۷
رضا صادقی

در آستانه تولد حضرت مسیح رسم است که تولد این پیامبر صلح و دوستی را به هموطنان مسیحی و به همه مسیحیان جهان تبریک می گویند.

گویی حضرت مسیح نسبتی با اسلام و مسلمانی ندارد.

هیچ یک از نهادهای فرهنگی نیز در ایام تولد حضرت مسیح یا در طول سال همایش و مراسمی که به طور تخصصی به شخصیت  حضرت مسیح  بپردازد برگزار نمی کنند.

در حالی که جایگاه  حضرت مسیح و سایر پیامبران در قرآن و در فرهنگ تشیع بسیار بیش از آن چیزی است که در جامعه و در رسانه ها بازتاب دارد.

قرآن کریم به طور مکرر از تولد حضرت مسیح به عنوان یکی از بزرگترین ایات الهی یاد می کند و حضرت مسیح را کلمه الله می نامد.

در فرهنگ تشیع نیز فقط کافی است به زیارت وارث اشاره کرد که تشیع را به عنوان میراث انبیای گذشته معرفی می کند.

انبیای الهی به همان اندازه که به سایر ادیان تعلق دارند و بلکه بیش از آن به دین اسلام  و مکتب تشیع تعلق دارند. بنابراین هر گامی در جهت تکریم شخصیت و شناخت معارف آنها گامی در جهت نزدیک شدن به اسلام راستین است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۰۸:۱۷
رضا صادقی

مقصود از «نسبیت اخلاقی» چیست؟

نسبی گرایی در اخلاق بیانهای مختلفی دارد. ولی شاید نتیجه مشترک همه آنها این است که احکام اخلاقی ثابتی وجود ندارد و معیاری عقلانی یافت نمی شود که با آن بتوان اختلافاتی را که در احکام اخلاقی وجود دارد به اتفاق نظر تبدیل کرد. اما مخالفین نسبیت معتقدند «خوب بودن عدالت» یک اصل اخلاقی ثابت است که با عقل می توان از آن دفاع کرد. به تعبیر عقلگرایان مسلمان حسن و قبح ها عقلی هستند و بنابراین حسن عدالت ذاتی و ثابت است.

مبنای نسبی گرایی اخلاقی چیست؟

شکاکیت مبنای اصلی نسبیت در اخلاق است. شک معرفتی در امکان شناخت احکام اخلاقی نیز تردید ایجاد می کند. از نظر نسبی گرایان مفاهیم اخلاقی تعریف مورد اتفاقی ندارند و از عدالت برداشتها و تفسیرها و قرائتهای مختلفی وجود دارد. در این صورت احکام اخلاقی نیز قابل اثبات نیستند. البته باید توجه داشت که نسبیت معرفتی اگر پذیرفته شود فقط اخلاق را نسبی نمی کند. بلکه احکام علمی را نیز متزلزل می کند و هیچ کس حاضر نیست این نتیجه را بپذیرد. اما در دوره مدرن با دلایل شک برخورد تبعیض آمیزی شده است و شک معرفتی صرفا در حوزه اخلاق و دین عملیاتی شده اند.

جبرگرایی و نگاه مادی نیز می توانند

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۰۷:۴۵
رضا صادقی