چگونه میتوان دانشگاه را پاسخگو کرد؟
در رمان 1984 اثر جرج ارول برادر بزرگی هست که با کمک "وزارت حقیقت" اندیشهها را کنترل میکند. "وزارت حقیقت" به اندازهای قدرت دارد که اگر اعلام کند جمع دو با دو مساوی با پنج است همه باید بپذیرند. همه جا این پیام وجود دارد که برادر بزرگ مراقب شماست. کسانی که اندیشههای مورد تأیید "وزارت حقیقت" را نپذیرند به راحتی شناسایی و به سختی مجازات میشوند. آنها در قفس زندانی شده و خوراک موشهای گرسنه میشوند.
از زمان نگارش این رمان واژة ارولی Orwellian بر هر پدیده و روشی اطلاق شد که استبداد و سرکوب را با تغییر معنای واژهها پنهان کند. البته ارولی بیشتر به عنوان توصیفی از فضای سیاست به کار رفته است و امثال استالین و ترامپ به عنوان برادر بزرگ معرفی شدهاند. اما خطر اصلی که ارول نسبت به آن هشدار میدهد، یعنی کنترل پنهان ذهنها با دستکاری معنای واژهها، نه تنها در مورد واژههایی مانند آزادی و دیکتاتوری، بلکه حتی در مورد خود واژة "ارولی" نیز وجود دارد. به عنوان نمونه رسانههایی که ذهنها را مدیریت میکنند به راحتی میتوانند ترامپ را به عنوان برادر بزرگ معرفی کنند، تا ساختاری که حکومت را به امثال او واگذار میکند، پابرجا بماند.
ارول عنوان "برادر بزرگ" را از تابلوی یک دانشگاه الهام گرفت که در آن استاد راهنما خطاب به دانشجویان میگفت: "بگذارید برادرتان باشیم". (در این تابلو ابتدا از قول استاد راهنما خطاب به دانشجویان نگاشته شده بود "بگذارید پدرتان باشیم" که خیلی زود اصلاح شد!)
دانشگاه با توجه به نقشی که در مدیریت ذهنها دارد بیش از هر نهادی در خطر تبدیل شدن به "وزارت حقیقت" است. در واقع هم ساختاری که ترامپ از آن بیرون میآید و هم استبداد رسانهای که از این ساختار حمایت میکند، هر دو با دانشگاه مدرن در تعامل هستند و ریشهای دانشگاهی دارند. دانشگاه وقتی به "وزارت حقیقت" تبدیل میشود با اینکه نقش اصلی را در نقض آزادی دارد، اما استبداد را پشت عنوان دانش و حقیقت پنهان میکند. دانشگاه مدرن در تعامل با قدرتهای جهانی از دانش استفادهای ابزاری میکند و این توان را دارد که خشم ناشی از سلب آزادی را متوجة نهادهایی کند که مخالف این تعامل هستند.
دانشگاه مدرن بر پایة این اندیشة بیکن ساخته شده است که دانایی با توانایی و قدرت در ارتباط است و در تمام طول حیات خود با قدرت مدرن تعاملی وسیع و عمیق داشته است. دانشگاه مدرن در چند قرن اخیر در راستای تشکیل دهکدة جهانی، روش و محتوای خود را به سایر موسسات آموزشی در تمام نقاط جهان تحمیل کرده و آنها را سرسپردة برادر بزرگ یا همان کدخدای دهکدة جهانی کرده است. دانشآموختگان این موسسات اگر موفق باشند در خدمت کدخدا خواهند بود و اگر موفق نباشند به دلیل آنکه جوانی خود را در این موسسات باختهاند، به بازتولید نفرت و خشم در جامعة خود کمک میکنند. با اینکه استبداد وزارت حقیقت علت این نفرت است اما این وزارت هیچ اتهامی را نمیپذیرد و از این انباشت نفرت و خشم برای تخریب هر نیرویی استفاده میکند که ممکن است خواهان تغییر روش و محتوای آموزشی دانشگاه باشد.
دانشگاه به عنوان وزارت حقیقت به هیچ کس پاسخگو نیست و هر گونه نقدی را به عنوان دشمنی با دانش و حقیقت سرکوب میکند. با اینکه بیشتر انسانهایی که با عنوان دانشگاهی شناخته میشوند انسانهایی سالم و متخصص و خیرخواه جامعة خود هستند، اما ساختار وارداتی دانشگاه به گونهای است که با نابود کردن منابع مالی و انسانی، آسیبی غیر قابل جبران به جامعة خود وارد میکند. نیروهای دانشگاهی به عنوان چرخدندههای این ساختار با الگوگیری از دانشگاه مدرن به جای حل مسائل جامعة خود به مسائل جوامع مدرن میپردازند.
دانشگاه در جوامع غربی بخشی از نهاد قدرت یا در تعامل با آن است. اما در جوامع غیر غربی یک ساختار وارداتی است که مانند جزیرة مستقلی عمل میکند که در آن قانونگذار و مجری و داور مستقل از دولتهای محلی است. دولتهای محلی با اینکه هزینة دانشگاه را پرداخت میکنند اما در ارزیابی پژوهشها و مدارک دانشگاهی نقشی ندارند. در چنین مواردی خود دانشگاه برای خود قانون مینویسند، آن را اجرا میکند و بر حسن اجرای آن نظارت میکند. روشن است که چنین قوانینی به راحتی تغییر میکنند، اجرا نمیشوند و یا با معیارهایی دوگانه تفسیر میشوند.
وقتی حل مشکلات جامعه معیار موفقیت دانشگاه نباشد، تعداد مدارک و مقالهها معیار ارزیابی میشود. در چنین فضایی افراد فاقد صلاحیت نمره و مدرک میگیرند و منابع ملی برای پایاننامههایی هزینه میشود که نه استاد راهنما آن را خوانده است و نه داور (و نه حتی خود دانشجو!) با اینکه نیازهای جامعه در حال تغییر است، اما سرفصلهای درسی قدیمی و از رده خارج هستند. با این حال در بسیاری از کلاسها حتی به سرفصلهای موجود نیز توجهی نمیشود و طرح درس مشخصی برای کلاس وجود ندارد.
عنوان دانشگاه این تصور را ایجاد میکند که در این مکان دانش یک هدف اصیل است و مناسبات به گونهای تنظیم شده که بیشترین حجم آگاهی و دانش ایجاد شود. اما اکنون دانشگاه نام مکانهایی است که چنین کارکردی ندارند و به این سمت نیز حرکت نمیکنند. مکانهایی که اکنون دانشگاه نام دارند بنگاههایی اقتصادی هستند که در برابر تعداد مدرکی که صادر و تعداد مقالاتی که منتشر میکنند از دولت پول دریافت میکنند. اما تولید پایان نامه و مقاله به معنای تولید دانش نیست. در همایشها دانشی تبادل نمیشود. حتی در جلسات گروههای علمی نیز دانش نقشی محوری ندارد و این جلسات بیشتر به جلسات هیئت مدیره شرکتها شباهت دارد که برای تقسیم سود تشکیل می شوند. این تشریفات بخشی از قواعد بازی "وزارت حقیقت" برای تحریف معنای واژههاست.
وقتی معنای دانش تغییر کند طرحهای اساتید برای فرصت مطالعاتی خارج از کشور صوری نوشته و دوستانه تصویب میشود و امکان ارزیابی جدی بروندادها وجود ندارد. در هر دانشگاهی چرخههای بستهای از داوران شکل میگیرند که با یک پژوهش آماری میتوان آنها را کشف کرد. این چرخههای بستة داوری ممکن است در همکاری بین گروههای دانشگاههای مختلف نیز شکل بگیرد. اعضای این گروههای بستة داوری به طور چرخشی به یکدیگر نان قرض میدهند. یعنی یک دوار به طرح یا پایاننامة تحت راهنمایی یک استاد نمرة خوب میدهد و در عوض این تضمین نانوشته را دریافت میکند که وقتی آن استاد در نقش داور قرار گیرد، جبران کند. حتی وقتی اختلافی بین داورها وجود دارد دانشجویان قربانی اختلافها و رقابتهای بین اساتید میشوند و جالب است که اغلب این اختلافها نیز علمی نیستند و بیشتر شبیه اختلاف شخصی اعضای یک باند با یکدیگر است.
کمکاری در کلاسها، برگههای امتحانی که خوانده نمیشوند، نمرههای سلیقهای، عدم حضور در ساعات موظفی، ربودن پایاننامه از همکاران و عدم پایبندی به قوانینی مانند ممنوعیت اشتغال خارج از دانشگاه تنها بخشی از مشکلات رایج و غیر قابل انکار در دانشگاههای وارداتی است. اکنون دیگر پژوهشهای غیر کاربردی و ترجمهای، مقالهسازی، سرقت علمی و نگاه ابزاری به دانشجو به اندازهای ریشهدار است که دیگر به عنوان یک مشکل به آن نگاه نمیشود. در حالی که دانشگاه به دلیل نقشی که در تربیت نیروی انسانی جامعه دارد، به عنوان یک الگو این روحیة کمکاری و تقلب را ناخواسته آموزش میدهد و آن را در سایر بخشهای جامعه نیز تثبیت میکند.
دانشگاه حتی در برابر مدارکی که به افراد فاقد صلاحیت میدهد نیز پاسخگو نیست. در حالی که نخستین شرط برای پذیرش مدیران اقتصادی و بانکی و سیاسی داشتن مدرک دانشگاهی است و نقش این افراد در ناراضی کردن جامعه بیش از همه به روش دانشگاه در پرورش نیروهای انسانی مربوط است. اما دانشگاه به عنوان وزارت حقیقت مصونیت حقوقی دارد و در برابر ناکارآمدی، کمکاری، نادانی و بیاخلاقی مدیرانی که مدرک آنها را تأیید کرده است هیچ مسئولیتی به عهده نمیگیرد.
محمدرضا خاوری یک نمونة بارز است که با مدرک دانشگاهی وارد نظام بانکی شد و بزرگترین اختلاس تاریخ ایران را مرتکب شد. اما هیچ دادگاه یا حتی رسانهای دانشگاه محل تحصیل چنین افرادی را به دلیل امضای مدرک و تأیید تخصص آنها متهم نمیکند. منطق این مصونیت قضایی این است که امضای مدرک دانشگاهی خاوری فقط نشانة تخصص علمی اوست. البته این منطق خطاست و یک استاد باید سواد پرورشی نیز داشته باشد و دانشگاه باید در برابر شخصیت و اخلاق دانشآموختگان خود نیز پاسخگو باشد. با این حال حتی اگر مشخص شود بسیاری از مدیران دولتی صلاحیت علمی لازم را ندارند و مدرک خود را با تقلب و کپیبرداری و سایر روشهای مجرمانة رایج در دانشگاه گرفتهاند، باز از دانشگاهی که مدرک این افراد را صادر کرده است، هیچ بازخواستی نمیشود.
دانشگاه با شیوههای ظریفی از این مصونیت حقوقی خود دفاع میکند. این نهاد مانند یک گروگانگیر دانش و دانشجو را سپر میکند و بدون اینکه خودش آسیبی ببیند دانشجویان را قربانی منافع خود میکند. وزارت حقیقت به سادگی میتواند هر محکمهای را به آشوب بکشد و هر نقدی را به عنوان حمله به دانش و عقلانیت و حقیقت سرکوب کند. به همین دلیل دانشجویان نیز با اینکه از این مشکلات آگاه هستند ترجیح میدهند سکوت کنند. آنها میدانند برادر بزرگ همه جا مراقب آنهاست و حتی اگر بتوانند از "وزارت حقیقت" نمره و مدرک بگیرند، باز هنگام استخدام و در سایر مراحل رشد علمی و کاری خود به تأیید دانشگاه نیازمند هستند و "وزارت حقیقت" در انتقام از کسانی که متفاوت فکر کنند، کینهجو و بیرحم است.
معنای واژهها تغییر کرده است. در حالی که استبداد با عنوان "وزارت حقیقت" به حیات خود ادامه میدهد، صدور مدرک و تولید مقالههایی که ربطی به مسائل جامعه ندارند به عنوان دانش و راه حل به فروش میرسند. برای تغییر مسیر دانشگاه، نیازی به تغییر یا تعدیل اعضا نیست. اما لازم است که ساختار و چینش نیروها تغییر کند.خود اساتید نیز قربانی چنین ساختاری هستند.
ملی شدن دانشگاههای دولتی نخستین گام برای حل این مشکل است. ملی شدن فقط یک فرایند تغییر نام نیست و به معنای پذیرش یک فرایند حقوقی است. از نظر حقوقی تمام ساختمانها و داراییهای دانشگاهها متعلق به مردم و فرزندان دانشجوی آنهاست. حتی بودجة سالانة دانشگاه نیز متعلق به خود دانشجویان است. آنها این حق را دارند که بدانند در طول دوران تحصیل چه میزان برای هر یک از آنها هزینه میشود و این هزینهها چگونه مصرف میشود و چه نتیجهای برای شخص دانشجو و جامعة او دارد؟
دانشگاه ملی در برابر هزینههایی که دریافت میکند پاسخگوست و دیگر با آمار مقالهها و مدرکهایی که صادر کرده است نمیتواند بودجههای میلیاردی دریافت کند. دانشگاه ملی دانشجومحور است و به دانشجو به عنوان ابزاری برای افزایش منافع خود نگاه نمیکند. دانشگاه ملی محلی برای حل مشکلات جامعه است. بنابراین وقتی در سطوح مختلف یک جامعه مشکلاتی وجود دارد نخستین متهم دانشگاهی است که در پرورش نیروهای مناسب اقتصادی و مدیریتی و در ارائة راه حل موفق نبوده است. دانشگاه ملی فقط به توصیف مشکلات جامعه نمیپردازد و هویت خود را در تلاش برای حل مشکلات جامعه تعریف میکند.
در دانشگاه دولتی پولی که متعلق به دانشجویان است به واسطة دولت به دانشگاهها پرداخت میشود. وجود واسطهای به نام دولت باعث شده است که این دانشگاهها در برابر دانشجو پاسخگو نباشند. در حالی که دانشگاه به عنوان یک بنگاه اقتصادی در برابر هزینهای که از کارفرما دریافت میکند باید پاسخگو باشد. پولی که دولت به دانشگاه میپردازد متعلق به ملت است. اگر نام دانشگاه را نمیتوان به بنگاه اقتصادی تغییر داد، نام دانشگاههای دولتی را که میتوان به دانشگاههای ملی تغییر داد.
دانشگاه ملی دیگر ارولی نیست. در دانشگاه ملی دانشجویان این حق را خواهند داشت که از سرفصل درسها و از بدیلهای احتمالی آگاه باشند. وقتی دانشجو و جامعة او محور برنامهریزی درسی باشد، دانشگاه محتوای درسها و پژوهشها را طوری تنظیم میکند که در آیندة کاری دانشجو نقش مثبتی داشته باشد. نمره و مدرکی که در دانشگاه ملی صادر می شود، به معنای کارآیی دانشجو در حل مشکلات جامعه است.
دانشگاه ملی دیگر مانند دانشگاه دولتی حق ندارد به دانشجویان یک رشته اعلام کند برای آیندة این رشته در جامعه کار نیست. دانشگاه ملی موظف است در برابر هزینهای که میگیرد تخصص و مهارتهایی را آموزش دهد که فارغالتحصیلان بتوانند در جامعهای که کار نیست، کارآفرین باشند. اساتید دانشگاه ملی معلمانی خصوصی هستند که در برابر پولی که از دانشجویان دریافت میکنند خدماتی را ارائه میکنند که برای زیست اجتماعی آنها مفید است. مدارک دانشگاه ملی ضمانت و خدمات بعد از فروش دارند و ارتباط دانشگاه با دانشآموختگان خود بعد از صدور مدرک قطع نمیشود.