سکوت در پساکرونا
جهان به سرعت در حال تغییر است و کانونهای قدرت و ثروت در حال جا به جایی هستند. هر تمدنی عمری دارد که روزی به پایان می رسد. به طور قطع اگر کانون قدرت از غرب به شرق منتقل شود، روی زمین تحولات زیادی رخ خواهند داد که بیشتر سیاسی و اقتصادی و شاید حتی نظامی هستند. اما تحقق چنین تحولاتی به معنای تحول انسان نیست. اینکه چین به کانون ثروت یا قدرت تبدیل شود و جای آمریکا را بگیرد، یک تحول واقعی انسانی نیست و نمی توان ادعا کرد به عصر پساکرونا وارد شده ایم. تحول واقعی زمانی است که اندیشهها و ذهنها تغییر کنند. تا زمانی که اندیشه غربی حاکم بر جهان باشد چندان تفاوتی ندارد که کانون قدرت و ثروت در چین باشد یا در آمریکا.
اندیشه ای که غربی نباشد مانند چیست؟ پاسخ ساده این است که شرقی ها از اکنون باید دست به کار شوند و مکاتب فکری جدیدی تولید کنند. آنها باید از تمام رسانهها و ابزارهای هنری برای ترویج اندیشه هایی جدید و نقد مکاتب غربی استفاده کنند. اما آیا چنین دنیایی تفاوتی واقعی با دنیای قبل از کرونا دارد؟ اصلا اگر قرار است با سخنان انسان راه را پیدا کنیم خوب کدام انسانی میتواند بهتر از غربی ها سخن بگوید؟ چه تضمینی هست که اگر جغرافیای سخن تغییر کند ماهیت آن تغییر کند؟ تاریخ نشان داده است که سرنوشت مکاتب مختلف بشری و سرنوشتی که این مکاتب برای انسان رقم می زنند، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد.
آیا راه دیگری هست؟ به نظر من شرقیترین راهی که بشر هنوز آن را امتحان نکرده است سکوت است. انسان بیش از آنکه به سخن گفتن و شنیدن سخنان دیگران نیازمند باشد، به سکوت نیازمند است. در جهان سخنانی هست که فقط در سکوت میتوان آن را شنید. فقط زبان را از سخن بازداشتن کافی نیست. انسان امروز گرفتار تخیل بیش فعال است و باید راهی برای ساکت کردن خیال و رها شدن از بافته های خیال خود و دیگران یافت. انسان ساکت اگر طبیعتگرا باشد موسیقی طبیعت و پیام کیهان را خواهد شنید و اگر خدا را بیابد به سخن خدا گوش خواهد داد. خدایی که در هنگام قرائت قرآن انسان را به سکوت دعوت می کند نه تنها قرائت قرآن بلکه بیان آن را عهده دار خواهد شد.
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (١٧)فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ١٨ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (قیامت،17- 19)