غزه و ظهور
هانری کربن فیلسوف فرانسوی تا قبل از انقلاب 57 به مدت 30 سال به ایران رفت و آمد داشت و با نخبگان حوزه و دانشگاه برای بازتعریف مکتب تشیع در ارتباط بود. از نظر او تشیع تنها مکتبی است که انسان کامل را زنده و حاضر می داند و بنابراین در این مکتب هیچگاه ارتباط زمین با آسمان قطع نمی شود. این ویژگی تشیع منحصر به فرد است. البته در تشیع مهدی یک شخص تاریخی است و ظهور او یک رویداد تاریخی است. اما کربن مفهوم مهدویت را با کمک فلسفه و عرفان اشراقی به گونه ای تفسیر می کرد تا مهدی از زمین و زمان جدا شود و به یک الگوی آسمانی و مثالی تبدیل شود. او به عمد روح حیدری امام را نادیده می گرفت و ظهور را به یک فرایند درونی و معنوی برای انسانیت کاهش می داد. او در نگاه به تاریخ تشیع نیز به ظلم ستیزی و دادخواهی امامان شیعی کمتر توجه داشت و معارف سیاسی و اجتماعی تشیع را نادیده می گرفت.
در حالی که در ایران حرکت اجتماعی شیعیان اوج می گرفت، کربن انتظار غرب از شیعه را با زبان فلسفه و عرفان بیان می کرد. او در آستانة جدایی مسیر ایران از غرب، به نخبگان ایرانی آموزش می داد که چگونه به خود و جامعه و دین خود نگاه کنند و چه تعریفی از خود داشته باشند تا جامعة شیعی مورد پذیرش غرب باشد. جدا کردن ملکوت از زمین بزرگترین خطای او در تفسیر امامت بود و این بخش از اندیشة او ریشه در رهبانیت مسیحیت داشت. به هر حال راه حل کربن برای چالش ایران با غرب این بود که تمام ملکوت به امام واگذار شود، مشروط به اینکه او در امور زمینی دخالت نکند. با تمجیدی که او از حیات باطنی و معنوی و نگاه اشراقی شیعه دارد، این پیشنهاد او بیش از اندازه سخاوتمندانه است که ملکوت جهان برای شما و زمین و حکومت بر آن برای غرب.
اگر تعریف کربن از تشیع رسمیت می یافت انقلاب 57 رخ نمی داد. اما او موفق نشد. چون تفسیر او از مهدویت درست نبود. مهدویت فقط یک روح عرفانی و اشراقی و امید به غلبة نور در درون انسانها نیست. مهدی از نگاه شیعه یک شخص دادخواه است که در یک رویداد تاریخی با روحیة حیدری مسیر حکومت بر زمین را تغییر می دهد. مهدی مانند تمام امامان شیعی در برابر جریان قدرت است. مهدویت فقط یک آگاهی باطنی و سیر و سلوک معنوی نیست و یک حرکت اجتماعی مستمر است که بر محور توحید شکل می گیرد. این مکتب ترکیبی از روحیة اشراقی با روح حیدری است.
در عرفان ابن عربی و ادبیات عرفانی حافظ و مولانا که بیشتر ریشه های غیر شیعی دارند، این روح حیدری غایب است. فردوسی یک استثناست. اما شرق شناسان در تعریف هویت ایرانی نیز این روح حماسی و حیدری را اسطوره ای و فرازمینی می کنند. اما در فلسفة تاریخ شیعی این روح حیدری که نماد آن فتح خیبر است، در تمام حرکتهای عدالتخواهانه تاریخ حضور دارد. حتی بت شکنی ابراهیمی و یا حکومت سلیمانی با همین روح حیدری است و در نهایت این روح حیدری با ظهور امام دادخواه در سطحی جهانی تجلی می کند. با اینکه ظهور روح حیدری شیعه در تاریخ نمونه های زیادی دارد، اما هیچ نمونه ای از آگاهی و پذیرش در سطحی جهانی وجود ندارد. از این نظر جنگ غزه نخستین نمونه از آگاهی جهانی از این روح حیدری است. در حالی که بیشتر مردم جهان با مردم غزه بودند و انتظار حمایت از آنها را داشتند، روح حیدری شیعی تنها منبع اقدام عملی برای حمایت از مردم غزه بود.
تقابل شیعه با اسرائیل برای دفاع از منافع، وطن، نژاد، زبان، همسایه یا حتی همکیش نبود و تنها معیار دادخواهی و ظلم ستیزی مطرح بود. تقابل روسیه و چین با غرب از این سنخ نیست و بیشتر یک دعوای خانوادگی بین فرزندان هگل است که قواعد حاکم نظام قدرت را به هم نمی زند. اما مفهوم امامت به این معناست که زیست اخلاقی شرط اصلی صلاحیت برای حکومت و مشارکت در قدرت است و این معیار با مناسباتی که با عنوان نظم جهانی ترسیم شده است در تضاد است. روح حیدری عدالت را به گونه ای تعریف می کند که ظلم به کودکی سیاه پوست حتی اگر غیر همکیش باشد غیر قابل تحمل است و مرگ برای انسان پس از شنیدن خبر سرقت از یک دختر یهودی نیز رواست. نظام حکومتی شیعی در سطح جهان تنها بدیل پویا برای نظام غربی است و غرب پس از شکست در مدیریت ذهنها، با تمام سخت افزارهای خود به دنبال سرکوب این روح حیدری و فروکاستن اجباری تشیع به یک نظام معنوی اشراقی است. اما در حالی که بمبهای سنگرشکن به دنبال تکمیل کار ناتمام هانری کربن هستند، شناخت و پذیرش و انتظار برای روح حیدری در سطح جهان رو به گسترش است. با جنگ غزه نخستین نشانه ها از آگاهی و انتظاری جهانی به ظهور رسیده است.