دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

در دانشگاه ها استادان حق التدریس جدی گرفته نمی شوند. آنها امنیت شغلی ندارند و پرداختی به آنها نیز بسیار اندک است و به هیچ وجه عادلانه نیست. در گفتگوی زیر یکی از استادان حق التدریس این وضعیت را نقد می کند و استدلال می کند که دانشگاهها  به جای جذب رسمی باید به سمت توسعه حق التدریس پیش بروند:

استاد حق التدریس: این قانون که در یک دانشگاه تدریس و تحقیق در هر رشته ای در انحصار یک گروه خاص (بین 10 تا 20نفر) باشد می دانید از کجا آمده است؟ این قانون را خود این گروه ها تصویب کرده اند! این گروه ها هیچ رقیبی ندارند و ورود عضو جدید به هر گروهی نیز مشروط به جلب موافقت اعضای همان گروه است. این انحصار و استبداد در هیچ دستگاهی وجود ندارد. اگر این انحصار شکسته شود راه برای تدریس دانش‌اموختگان جوان که انرژی و ابتکار بیشتری دارند باز می شود.


استاد رسمی:‌ استادان هر گروهی از بهترین متخصصان آن رشته انتخاب شده اند.

استاد حق‌التدریس: اما بهترین متخصصان هر رشته هیچ گاه ثابت نیستند و تخصص‌ها مدام در حال تغییر است. اگر مدیریت هر دانشگاه جذب نیروی رسمی را متوقف کند زمینة حق التدریس برای دانش آموختگان جوان فراهم می شود. امتیاز یک استاد حق التدریس این است که امنیت شغلی ندارد و تداوم تدریس او مشروط به آن است که مدام به روز شود و بتواند محتوایی متناسب با نیاز جامعه تولید کند تا آیندة کاری دانشجویان تضمین شود.

استاد رسمی: درآمد از راه حق التدریس برای زندگی کافی نیست و استاد حق التدریس باید بیرون دانشگاه نیز کار کند. اما یک استاد باید فکرش آزاد باشد و امنیت شغلی داشته باشد. استاد باید از هر جهت تامین باشد تا بتواند به درجات عالی برسد.

حق‌التدریس: اگر جذب استادان رسمی کمتر شود، امکان پرداخت عادلانه به استادان حق التدریس فراهم می شود. استادان معمولا برای جذب دانشجو و برای اینکه صندلی‌های دانشگاه خالی نشود بودجه نویس کشور را قانع می‌کنند که تخصص آنها برای حل مشکلات کشور ضروری است. خوب از این استادان باید خواست که به جای تدریس راه حل مشکلات به دیگران، چند روز در هفته از صندلی تدریس جدا شوند و خودشان مستقیم وارد جامعه شوند و به حل مشکلات بپردازند و بابت حل مشکلات حقوق دریافت کنند. روشن است که استادان رسمی حاضر نیستند از صندلی تدریس فاصله بگیرند.

اما این روش در خصوص استادان حق التدریس جواب می‌دهد. متخصصی که در درمان یک بیماری موفق است بهترین استاد حق التدریس در دانشکدة پزشکی است. مهندسی که در صنعت فولاد یا پتروشیمی کار می کند نیز بهترین استاد در رشتة خودش است و این مطلب در مورد سایر رشته‌ها نیز صدق می کند.

استاد رسمی: اما در این صورت پژوهش تعطیل می‌شود. کار اصلی استادان دانشگاه پژوهش است. آنها با نگارش مقالات مرزهای دانش را جا به جا می کنند و به دانشجویان نیز روش پژوهش یاد می‌دهند.

استاد حق التدریس: تعداد مقالات و پایان نامه ها در دانشگاه به این دلیل زیاد است که دولت بابت آن پول زیادی پرداخت می‌کند. اگر این پژوهشها برای جامعه مفید بود نیازی به پول دولت نبود و دانشگاه از طریق فروش این پژوهشها می توانست کسب درآمد کند. بیشتر این مقالات و پایان نامه ها خوانده نمی شوند و فقط راهی برای کسب درآمد استادان رسمی هستند.

استاد رسمی: پژوهش در علوم پایه مانند فیزیک محض یا ریاضی و علوم انسانی درآمد مستقیمی ندارد و این پژوهشها را نمی‌توان تعطیل کرد.

استاد حق التدریس: پژوهش در این رشته ها را باید به پژوهشگاههایی واگذار کرد که نخبگانی باشند. الان بیشتر دانش آموزانی که علوم انسانی یا رشته‌هایی مانند فیزیک و ریاضی را انتخاب می کنند از آینده کاری آن خبری ندارند و موقعی باخبر می شوند که گرفتار استادانی شده‌اند که برای حفظ شغل خود آنها را تشویق می‌کنند تا آخر بمانند. این استفادة ابزاری از جوانان غیر اخلاقی است و زندگی آنها را نابود می کند.

برای تحصیل و تحقیق در علوم انسانی و علوم پایه و سایر رشته‌های غیر کاربردی به دانشجویان نخبه‌ای نیاز است که با خودآگاهی و علاقه به این رشته‌ها وارد شوند. تعداد چنین دانشجویانی بسیار اندک است و اگر سرمایه ای که اکنون در این رشته‌ها برای مدرک دادن به صدها هزار دانشجو هرز می رود برای بورس دانشجویان نخبه هزینه شود در آینده ای نزدیک تحولی اساسی در علوم انسانی و علوم پایه رخ خواهد داد.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۴۵
رضا صادقی

 

افراد مشهور از شهرت خود درآمد کسب می‌کنند و نانِ نام خود را می‌خورند. این پدیده طبیعی است و چندان هم غیر اخلاقی نیست. به هر حال شهرت بی‌دلیل نیست و راه کسب شهرت برای دیگران نیز بسته نیست. صنعت‌گران و هنرمندان جوان با تلاش خود می‌توانند به شهرت برسند تا بتوانند از شهرت خود درآمد کسب کنند.

اما فرض کنید قوانین کسب شهرت به دست افراد مشهور باشد و آنها قوانین را طوری تنظیم کنند که شهرت آنها انحصاری شود و رقیب جدیدی برای آنها پیدا نشود. چنین فضایی استبدادی است و درآمدی که حاصل این شهرت باشد غیر اخلاقی است. از این بدتر زمانی است که شهرت یک سلبریتی حاصل تلاش جوانانی باشد که جویای نام هستند. این وضعیت فقط در جامعة بسته‌ای مانند دانشگاه قابل تصور است. 

 

در دانشگاه نیز مانند هر محیط دیگری افراد مشهور درآمد بیشتری دارند و نام‌ افراد مانند نشان تجاری ارزشمند است. البته این نام و شهرت بی دلیل نیست و با تلاش زیادی به دست آمده است. اما مشکل این است که در دانشگاه قوانین ورود به حوزة تدریس و پژوهش به دست اساتید مشهور تنظیم می‌شود و این قوانین به گونه‌ای تنظیم شده است که بیشتر دانش‌آموختگان جوان که انرژی و انگیزة زیادی دارند از تدریس در دانشگاه محروم می‌شوند.

از سوی دیگر بیشتر کارهای پژوهشی اساتید مشهور توسط همین دانش‌آموختگان جوان انجام می‌شود بدون آنکه از نان و نام آن چیزی به آنها برسد. در چنین وضعیتی که اساتید مشهور رقیبی در تدریس ندارند و درسهای دانشگاهی سرقفلی آنها شده است آنها هیچ نیازی به تغییر در روش و تحول در محتوا نمی‌بینند و معیار تولید علم تعداد مقالاتی است که دانشجویان برای آنها می‌نویسند.

 

پنهان کردن ضعف‌های ساختاری دانشگاه با حمله به سیاست یک روند رایج است. با یک جستجوی ساده در گزارشهای مربوط به بزرگترین اختلاس کشور توسط خاوری متوجه خواهید شد که در چند سال گذشته هیچ کس دانشگاهی را که به ایشان مدرک داده است و دانشگاهی را که به ایشان امکان تدریس داده است، متهم نمی‌کند. در حالی که خاوری بدون مدرک دانشگاه و بدون سابقة تدریس در دانشگاه نمی‌توانست به مدیریت بانکی کشور وارد شود.

 

دانشگاه از یک سو برای کارمندان و مدیران کشور گواهی تخصص صادر می‌کند و از سوی دیگر مدام سیاستمداران را متهم می‌کند که از افراد متخصص استفاده نمی‌کنند. این فقط یک تناقض نیست و نوعی اختلال رفتاری و اخلاقی است. دانشگاه عادت کرده است برای منفعت بیشتر مدام مدرک صادر کند و برای پنهان کردن ضعفهای خود مدام به سیاست حمله کند. البته سیاست بی‌نقص نیست. اما برای اصلاح آن نخست باید دانشگاه به گونه‌ای تغییر کند که مدیران و صنعتگران و معلمان و ...  که توسط دانشگاه تربیت می‌شوند تخصص و تعهد لازم را داشته باشند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۵۵
رضا صادقی

نیکلاس ماکسول استاد دانشگاه کالج لندن، معتقد است نهاد دانشگاه نیازمند یک انقلاب است. او می‌گوید:"من به سختی می‌توانم برای کسی که با مراکز علمی مرتبط است کاری مهم‌تر از این تصور کنم که در آموزش، یادگیری و تحقیق به ترویج این انقلاب کمک کند." (ماکسول، 1401، 31) از نظر او کاوش دانشگاهی غیر منطقی و دچار نقصی اساسی است. نقص دانشگاه در این است که فقط به دنبال شناخت است و در گسترش حکمت نقشی ندارد. حکمت از نظر ماکسول به ما کمک می‌کند زندگی خردمندانه‌ای را تجربه کنیم، ارزشها را بشناسیم، آنها را تحقق بخشیم و جهانی خردمندانه بسازیم. اما دانشگاه اکنون در چنین مسیری قرار ندارد. (همان، 23-24)

دانش‌آموختگان دانشگاه با ذهنی پر از اطلاعات از دانشگاه خارج می‌شوند. اما آنها در حل مسائل زندگی شخصی و اجتماعی توانایی خاصی کسب نکرده‌اند و حتی از برخی جهات ناتوان نیز شده‌اند. از نگاه ماکسول فلسفة علمی که دانشگاه را هدایت می‌کند مقصر اصلی در تداوم این وضعیت است.

این نقص دانشگاه ناشی از فقدان خودآگاهی است که باعث می‌شود دانشگاه به ابزاری برای تداوم سیطرة قدرت‌های حاکم بر جهان تبدیل شود. به تعبیر ماکسول مردم تنها شبحی از علم را در دانشگاه می‌بینند و به آن اعتماد می‌کنند. این اعتماد به دانشگاه بی‌دلیل و کورکورانه است. دانشگاه به یک بت تبدیل شده است.

او می‌گوید:  "علم می‌تواند جعل قدرت سیاسی برای پیشبرد اهدافش باشد. نه تنها قدرت سیاسی می‌تواند علم را به استخدام خود درآورد بلکه می‌تواند آن را چنان تغییر دهد یا عرضه کند که درنهایت به خدمت اقناع افکار عمومی درآید. از این نظر سیاست مدرن سکولار نیست. اگر سکولار بودن به این معنا باشد که سیاست به چیزی جز خودش اتکا نداشته باشد و منبع مشروعیت قدرت به چیزی خارج از خود منوط نباشد، دولت‌های فعلی سکولار نیستند. آن‌ها به دین جدید، یعنی علم تکیه داده‌اند.(این سایت)

دانشجومحوری راهی برای انقلاب در دانشگاه و حرکت به سمت دانشی است که کاربرد اجتماعی داشته باشد. اکنون دانشگاه استادمحور است و محتوایی آموزش داده میشود که تخصص استاد است. رشته ها و سرفصلها نیز بر اساس تخصص اساتید تنظیم و تصویب شده اند. اما در دانشگاهی که دانشجومحور باشد محتوایی  آموزش داده میشود که در زندگی فردی و اجتماعی دانشجویان به کار بیاید. سایر مناسبات و قوانین نیز میتوانند دانشجومحور یا استادمحور باشند. اما مهمترین مقوله محتوا و روش درسهاست.

 

(ر. ک. کلید حکمت، اثر نیکلاس ماکسول)

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۲ ، ۱۴:۱۸
رضا صادقی

درماندگی آموخته شده learned helplessness یک اختلال روانی است که در آن فرد بیمار گمان می‌کند نتایج مستقل از رفتار او هستند. فرد درمانده برای تغییر این نتایج هیچ تلاشی نمی‌کند و دچار انفعال می شود. او با فرافکنی نقص‌های خود را به بیرون نسبت می‌دهد تا از اضطراب رها شود و از پاسخ‌گویی نسبت به این نقص‌ها فرار کند.

یک نهاد یا سازمان اجتماعی مانند دانشگاه نیز ممکن است دچار درماندگی شود و از فرافکنی به عنوان پوششی برای این درماندگی استفاده کند.

به نمونه‌هایی از فرافکنی که در محیط‌های دانشگاهی  بسیار زیاد هستند و درماندگی را پنهان می کنند، توجه کنید: 

استادی که حرفی برای گفتن ندارد مدام گله دارد که از بیرون اجازه نمی‌دهند حرف بزنیم!

در حالی که تقلب بخشی از هویت دانشگاه شده است، دانشگاه منتقد تقلب در بازار و سیاست است.

در حالی که دانشجویان از نگاه ابزاری(نقدی و جنسی) رنج می برند دانشگاه نگران ارزش انسان در جامعه است.

 

دانشگاه هیچ گونه نقدی را بر نمی‌تابد و با دیکتاتوری و استبداد با دانشجویان برخورد می‌کند. دانشجویان با تهدید نمره ساکت می شوند و در برابر استاد خضوع میکنند. اما دانشگاه با فرافکنی این ویژگی‌های خود را به بیرون نسبت می‌دهد.

 

دانشگاه برای جلب منفعت بیشتر تقریبا به همة پایان‌نامه‌ها نمرة قبولی بالا می‌دهد. پس در واقع به کسانی که تخصصی ندارند مدرک می‌دهد و آنها را در جامعه به عنوان متخصص معرفی می‌کند. اما دانشگاه برای پنهان کردن این نقص‌ مدام از اینکه در جامعه کارها در دست افراد فاقد تخصص است شکایت دارد.

سالهاست دانشگاه نیروی انسانی آموزش و پرورش را تربیت می‌کند و مدام آموزش و پرورش را متهم می‌کند که قادر نیست در دانش‌آموزان روحیة جستجوگری و پرسشگری ایجاد کند. در اینجا نیز نتایج مستقل از رفتار دانشگاه است و این نیز نمونه‌ای از درماندگی و فرافکنی است.

 

دانشگاه نسبت به سرنوشت دانش‌آموختگان خود بی‌تفاوت است. در جامعه‌ای که کار نیست، دانشگاه این توان را ندارد که کارآفرین بسازد. اطلاعاتی که با ضرب و زور نمره وارد ذهن دانشجویان می‌شود نقشی در آیندة آنها ندارد و کاربردی در جامعه ندارد. این اطلاعات پراکنده و بی فایده ذهن و روان دانشجو را متلاشی میکند و شخصیت او را نابود میکند. اما از نگاه دانشگاه عواملی بیرونی مانند شرایط اقتصادی و سیاسی باعث می‌شود دانشجویان در طول تحصیل دچار ناامیدی و افت تحصیلی شوند و حتی تقلب و مقاله‌سازی و خرید و فروش پایان‌نامه نیز به این دلیل است که اخلاق جامعة بیرون از دانشگاه خراب است. گویی دانشگاه یا در جامعه وجود ندارد و یا در ساختن جامعه هیچ نقشی ندارد. این اوج درماندگی است.

 

از نگاه روانشناسان خودآگاهی گام نخست برای گذر از درماندگی و خروج از انفعال است. دانشگاه نیز نیازمند خودآگاهی است. دانشگاه باید در همایشها  اندکی هم در مورد خودش صحبت کند تا از نقص‌های خود آگاه شود و بر آنها چیره شود. حتی می توان برای هر رشته‌ای  دست کم دو واحد رشته‌شناسی گذاشت و در آن از تاریخچة آن رشته و دلیل انتخاب این سرفصل‌ خاص و سرفصل‌های قابل تصور دیگر و همچنین روش یا روش‌های رایج در سایر دانشگاه‌ها بحث کرد. دانشجویان در این درس باید از تعداد دانش آموختگان این رشته و سرنوشت آنها آگاه شوند و قانع شوند سرفصل موجود به روز است و درسها متناسب با شرایط و نیاز جامعه تنظیم شده ‌است. اگر آنها قانع شوند آنچه می‌آموزند در ساختن آیندة آنها نقش دارد، در  ادارة کلاس‌ها فعال خواهند شد و می‌توان امیدوار بود که درماندگی دانشگاه به نسل‌های آینده سرایت نکند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۲ ، ۱۵:۴۳
رضا صادقی