مشکل منطقی پیش بینی در علوم انسانی
علوم تجربی امکان پیش بینی رویدادهای طبیعی را فراهم می کنند و از این نظر مدام در حال پیشرفت هستند. اما علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روان شناسی در خصوص امکان پیش بینی رفتار جمعی و فردی انسانها موفقیت چندانی نداشته اند. به عنوان نمونه با اینکه علمی تجربی مانند هواشناسی در خصوص پیش بینی بارشها مدام در حال پیشرفت است، اما علم جامعه شناسی در پیش بینی وقوع جنگها نسبت به دوران باستان پیشرفت چندانی نداشته است. در خصوص علت چنین وضعیتی دو تحلیل وجود دارد. یک تحلیل این است که تفاوتی ماهوی بین علوم طبیعی و علوم تجربی وجود ندارد و از نظر منطقی پیش بینی رفتار انسان نیز ممکن است. اما از آنجا که انسان موجود پیچیده ای است، علوم انسانی در پیش بینی رفتار انسان به زمان بیشتری نیاز دارند. تحلیل دوم نیز این است که پیش بینی رفتار انسانها توسط متخصصان علوم انسانی اصلا از نظر منطقی محال است.
فیلسوفانی که پیش بینی رفتار انسان را ناممکن می دانند اغلب به دلایلی متفافیزیکی تمسک می کنند و سعی می کنند با اثبات ماهیت دوگانه ی انسان و نشان دادن تجرد اراده و آگاهی از عدم امکان پیش بینی رفتار دفاع کنند. ادعای آنها این است که انسان صرفا موجودی مادی نیست و با تمسک به قوانین علمی نمی توان رفتار انسان را پیش بینی کرد. ولی عدم امکان پیش بینی را بدون ورود به متافیزیک و با دلایلی منطقی نیز می توان اثبات کرد. استدلال اصلی این است که نظریه های علمی نقش مهمی در رفتار انسان دارند. بنابراین پیشبینی رفتار انسان فقط در صورتی ممکن است که پیشبینی نظریههای علمی نیز ممکن باشد. همانگونه که استدلال قاطع پوپر در کتاب فقر تاریخیگری نشان میدهد پیشبینی نظریههای علمی آینده ممکن نیست. چون اگر نظریههای علمی قرن آینده را از اکنون بدانیم این نظریهها به اکنون تعلق خواهند داشت و نظریه های قرن آینده چیز دیگری خواهند بود. در واقع «پیشبینی نظریهها» مفهومی خودمتناقض است. پیش بینی یک نظریه با طرح یک نظریه هیچ تفاوتی ندارد و آگاهی کنونی ما از نظریههای آینده باعث میشود تا نظریههای آینده تغییر کنند و به دنبال آن رفتار انسان در آینده نیز مطابق پیش بینی ما نخواهد بود. خلاصه آنکه چون نظریه های علمی آینده که قابل پیش بینی نیستند، در رفتار انسان های آینده تأثیر دارند پس پیش بینی رفتار انسان منطقا نا ممکن خواهد بود.
اشیای مادی فاقد آگاهی هستند و حتی از مادی بودن خودشان نیز آگاه نیستند. یک جسم مادی هیچگاه ماده گرا نیست. اما انسان حتی اگر ماده باشد باز این تفاوت را با سایر مواد دارد که از ماده بودن خودش خبر دارد. پس در هر صورت از ماده فراتر است. در هر حوزهایی که پای انسان در میان است اگر بتوان آینده را پیشبینی کرد، تحت تأثیر این پیشبینی، آگاهی و رفتار کنونی او نیز تغییر خواهد کرد. در این صورت آینده نیز متفاوت خواهد بود و پیشبینی مورد نظر تحقق نخواهد یافت. به عنوان نمونه پیشبینی دو برابر شدن قیمت یک کالا تقاضای بیشتری ایجاد میکند و در این صورت قیمت آن کالا بر خلاف پیشبینی ما رشد بیشتری خواهد داشت. مثال بارزتر پیش بینی مارکس در خصوص انقلاب کارگری در نظام سرمایه داری است که باعث شد تا نظام سرمایه داری با انجام اصلاحاتی در زمینة حقوق کارگر عمر خود را افزایش دهد.
آگاهی علتی تاریخی است که قابل پیشبینی نیست. اختیار نیز علتی است که باعث آغاز یک چرخة علّی جدید در متن تاریخ می شود. آگاهی و اختیار بر بخشی از رویدادهای طبیعی نیز تأثیر دارند و بنابراین تعین این دسته از رویدادهای طبیعی را نیز نقض می کنند. اگر کسی ادعا کند که خود پیش بینی نیز حاصل رویدادهای کور طبیعی است و از قبل تعین یافته است در این صورت تمام ارزش پیش بینی از دست می رود. پیش بینی در علوم طبیعی برای این است که انسان بتواند از پیامدهای رویدادهای طبیعی آگاه شود و آنها را در جهت اهداف خود کنترل کند. اما پیشبینی و کنترل رفتار انسانها اگر مستلزم سیطرة بر جوامع انسانی باشد، نه تنها از نظر اخلاقی مطلوب نیست، بلکه از نظر منطقی نیز ممکن نیست. چون دست کم شامل رفتار کسانی که عهدهدار این کار هستند نمیشود. یعنی نظریه ها و رفتار کسانی که قرار است رفتار انسان را پیش بینی و کنترل کنند، دیگر قابل پیش بینی نیست. همیشه یک اتاق کنترل وجود دارد که قابل کنترل نیست.