دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

در عهد عتیق گناه انسان برخورداری از میوة دانش است. این آموزه با اینکه اکنون دیگر کمتر با صراحت بیان می شود اما هنوز در بسیاری  از تحلیلها و تصمیم ها و ساختارها نقش دارد. هوش مصنوعی جدیدترین نمونه از دستاوردهای دانش است که نگاه بدبینانه نسبت به آن نمود بیشتری دارد. با هوش مصنوعی  کارکردهای دانش در ماشین نمودار می شود. احساس افراد بدبین این است که رباتها نیز قرار است به میوة درخت ممنوعه دسترسی پیدا کنند و از نگاه آنها هوش مصنوعی خطر مضاعفی دارد. چون   هوش مصنوعی فقط به معنای افزایش آگاهی انسان نیست و بهره مندی رباتها از درخت دانش به معنای مشارکت آنها در گناه نخستین است. در این صورت خطری که انسان برای خود و دیگران داشت ممکن است از اختیار خود او نیز خارج شود. منطق ترس از هوش مصنوعی همان منطق تورات است که " «همانا انسان مثل یکی از ما شده است، که عارف نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورَد، و تا به ابد زنده ماند.» (سفر پیدایش، 3:22)

آرمان مسیحیت و سایر دیدگاه­هایی که گمان می­کنند انسان ذاتی آلوده، طغیانگر و خبیث دارد، این است که انسان تا حد امکان محدود شود و در گوشه­ ای محبوس و بی­ خبر شبیه راهبان دور از جامعه و جهان جان دهد. با اینکه اکنون رهبانیت مسیحی طرفدار زیادی ندارد اما راه­های زیادی برای زیست رهبانی و کاهش سهم انسان از آگاهی و عقلانیت وجود دارد. الکل و انواع مخدرها همیشه چنین نقشی داشته ­اند. اما دوران مدرن دوران بازی­هاست و اکنون رهبانیت مدرن  انفجاری از سرگرمی­ها و بازی­ها ایجاد کرده است. انسان زمانی که در دنیای خیالی سریال­ها و فیلم­ها و رمان­ها غرق است، کم­ترین میزان خودآگاهی و تعقل را تجربه می­ کند و کارکرد قسمت­های زیادی از مغز او متوقف است. با اینکه بازی ها و سرگرمی ها و داستانهای خیالی برای فرهیختگان جاذبة کمتری دارد، اما آنها نیز ممکن است در محیط­های دانشگاهی غرق معماهای خودساخته­ ای باشند که نقشی در حل مشکلات بشری ندارند و از زندگی اصیل محروم باشند. تورات کوتاه نمی آید.

این بحث را در مقاله ی زیر دنبال کنید:
اینجا

یا اینجا
 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۴ ، ۰۹:۲۱
رضا صادقی

 

تورم در اقتصاد به معنای افزایش صفرهاست و حذف صفرها نخستین راه حل است.

تورم در فلسفه نیز وجود دارد: تورم مدرک، تورم زبانی و تورم نوشتاری و ... .

تورم مدرک به این معناست که افراد زیادی دارای مدرک عالی فلسفه هستند و بیشتر آنها کار یا کارآیی متناسب با مدرک خود ندارند. البته ارزش مدرک نیز قراردادی است و مانند ارزش پول  است و کاهش صفرها از مدرک یک راه حل است. یعنی وزارت علوم می تواند دکتری را معادل لیسانس فرض کند و برای فارغ التحصیلان دکتری در کنار پسادکتری، دوره های جدیدی تعریف کند.

اما مشکل تورم زبانی به این سادگی قابل حل نیست. در طول تاریخ در بحث از مسائل و مکاتب فلسفی اقیانوسی از واژه ها تولید شده است و برای تسلط بر این واژه ها که مدام رو به افزایش و در حال تغییر هستند، هیچ راهی وجود ندارد. این مشکل غیر از پیچیدگی و عدم وضوح است. گستردگی واژه ها  در کنار پیچیدگی، هر گونه گفت و گو و تفاهم را مختل می کند و بدفهمی ها را افزایش می دهد.  هیچ زبان معیاری نیز وجود ندارد که نقش ارز رایج را داشته باشد و داد و ستد فکری را تسهیل کند. در مورد متون و مکاتب اصلی نیز تورمی از قرائتها وجود دارد که گاهی با یکدیگر تضاد دارند. این مشکل مربوط به زبان اصلی است. اما در هنگام ترجمه ی متون اصلی و تفسیرهای آنها نیز زبان تخصصی معیاری وجود ندارد و از معادلهای متعدد استفاده می شود. بنابراین قرائتها و  ترجمه ها این پیچیدگی را افزایش می دهد و زبان فلسفه را به یک کلاف سردرگم تبدیل می کند.

 تورم نوشتاری بیش از همه نا امید کننده و آزاردهنده است. مسائل و مکاتب فلسفی در قالبهای مختلفی مدام در حال نشر هستند و با ظهور منابع دیجیتال تورم نوشتاری رشدی تصاعدی و غیر قابل کنترل یافته است. این نشر که در ظاهر یک اتفاق مثبت و رو به رشد است، به معنای رشد اندیشة فلسفی نیست. چون از یک سو متون اصیل در بین متون سطحی پنهان هستند و از سوی دیگر بخش زیادی از متون اصیل نیز تکرار مکررات هستند.
به عنوان نمونه یک فیلسوف مانند پوپر دیدگاه اصلی خود را در کتابها و مقالات و سخنرانی های مختلفی مدام تکرار می کند و دیدگاه او در متون آموزشی و در آثار شاگردان و ناقدان او نیز تکرار می شود. بنابراین حجم زیادی از آثار فلسفی همپوشانی دارند. بخش زیادی از متون فلسفی هم به بحثهای غیر فلسفی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ و غیر آن وارد شده اند و این بحثها نیز حجم متون فلسفی را افزایش داده است.

در تورم نوشتاری نیز متون معیاری که بتوانند نقش ارز رایج را ایفا کنند وجود ندارند. 

در رشته های فنی راه رسیدن به یک تخصص مشخص است و در مورد متون و محتوایی که باید خوانده شود یک اتفاق نظر نسبی وجود دارد. اما دانشجویی که در فلسفه به دنبال یک طرح مطالعاتی است به تعداد مشورتهایی که می گیرد به مسیرهای مختلفی دعوت می شود و سردرگمی بیشتری می یابد. هر متخصصی فهرست متفاوتی از متون را پیشنهاد می کند. در دوره های آموزشی نیز متون معیاری برای آموزش وجود ندارند.

اکنون این تورم نوشتاری با تورم زبانی همراه شده و فلسفه را به اقیانوسی از واژه ها تبدیل کرده است که مدام در حال تکرار و تکثیر هستند. در فضای نشر  محتوایی یکسان با زبانها و ساختارهای مختلفی بارها تکرار می شود و  رودی خروشان از واژه های پیچیده تولید می شود و به اقیانوس واژه ها افزوده می شود. در چنین اقیانوس پرتلاطمی امکان تسلط بر زبان و منابع فلسفی مدام کمتر و کمتر می شود و  گوهر اندیشه و تعقل و خلاقیت نایاب می شود و بیشتر ذهنها و استعدادها به دنبال سراب یک ساحل امن آشفته و سرگردان هستند و برخی نیز به کلی متلاشی و نابود می شوند.

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۴ ، ۰۹:۳۹
رضا صادقی

 

هوش مصنوعی اوج دستاورد دانش تجربی است که به خوبی کار می کند. اما فیلسوفان در تحلیل جایگاه و آیندة این دستاورد علمی توافق ندارند. آنها نسبت به احتمال اسارت و حتی نابودی انسان به دست هوش مصنوعی هشدار می دهند و همزمان به انسان به دلیل طراحی هوش مصنوعی مدال خدایی می دهند. آنها ظهور انسانی خداگون را بشارت می دهند که هم خالق آگاهی است و هم می تواند از آنچه خلق کرده است برای رسیدن به آرزوهای بی پایان خود بهره ببرد. این هشدار و بشارت هر دو از افراط و تفریط رنج می برند و پر از اغراق هستند.

نگرانی نسبت به اسارت و نابودی وقتی با آرزوی خدایی جمع می شود نشانه ایی از اختلال دوقطبی است که در هر دورانی ظهور و بروز متفاوتی داشته است. شبیه این تناقض در جمع بین نگاه مادی و اصالت انسان نیز دیده می شود.  انسان مدرن از یک سو خود را یک جسم معرفی می کند که با تصادف به وجود آمده است و دستخوش سایر نیروهای مادی است و از سوی دیگر ادعای خدایی دارد و خود را محور تمام هستی می داند. این تناقض ریشه ای مسیحی دارد. مسیح همزمان یک انسان است که از مادر متولد شده است و بر روی صلیب جان می دهد و از سوی دیگر ذاتی خداگون دارد.

انسان در طراحی هوش مصنوعی نمی تواند ادعای خالقیت آگاهی داشته باشد. دانش زیست شناسی دستگاهی را که با هوش مصنوعی کار می کند به عنوان بخشی از جانداران طبقه بندی نمی کند. بنابراین حیات یا آگاهی یا آزادی خلق نشده است.  دستگاهی که با هوش مصنوعی کار می کند از موادی ساخته شده است که مخلوق انسان نیستند. انسان حتی یک اتم از این مواد را خلق نکرده است. قوانین مربوط به کارکرد هوش مصنوعی نیز مخلوق انسان نیستند و انسان مجبور است از این قوانین پیروی کند. بنابراین انسان نمی تواند خود را خالق آگاهی بداند. او فقط یک کاشف است که توانسته است ساختار آنچه را کشف کرده است تغییر دهد.
هوش مصنوعی و تمام ابزارهای دیگر نمی توانند نقصهای انسان را بپوشانند. انسان حتی اگر بتواند با کمک هوش مصنوعی دانشی بی پایان بیابد باز نمی تواند بر مرگ غلبه کند.  انسان حتی اگر بتواند تمام اجزای بدن خود را مونتاژ کند و قطعات یدکی مورد نیاز برای عمری جاودانه را فراهم کند، باز نمی تواند از مرگ ناشی از برخورد یک سیاره یا شورش سایر انسانها یا حتی خودزنی رها شود. بنابراین هوش مصنوعی چشم اندازی برای انسان خدا گون فراهم نمی کند. خدا ذات بی همتایی است که خالق، بی نهایت و جاودانه است. انسان هیچ گاه نمی تواند این صفات را کسب کند. انسان همتایانی دارد که او را محدود می کنند؛ او در جهان حتی یک اتم را خلق نکرده است و تولد و مرگ دارد.

بخشی از اغراقها در خصوص پیدایش  هوش مصنوعی ناشی از کاربرد مفاهیم است. رباتی که هوش مصنوعی دارد، با تمام قابلیتهایی که دارد هنوز در زیست شناسی به عنوان یک جاندار دارای آگاهی طبقه بندی نمی شود و در علوم اجتماعی به عنوان یک شخصیت حقیقی که دارای حقوقی مدنی است پذیرفته نشده است. پس در بحث از هوش مصنوعی کاربرد مفاهیمی مانند هوش، حافظه و فهم مجازی است. هوش و حافظه و فهم نیازمند حیات و آگاهی هستند و در هوش مصنوعی هنوز حیات و آگاهی وجود ندارد. مرجع این بحث زیست شناسان و حقوق دانها هستند. اما مردم بیشتر به رسانه ها توجه دارند و رسانه ها پر از فریب هستند. به عنوان نمونه در این خبر که برای نخستین بار یک ربات باردار می شود،(اینجا) یک فریب رسانه ای وجود دارد. بارداری از نظر زیست شناسی به این معناست که جنین وارث بسیاری از صفات و ژنهای مادر است. اما رباتی که قابلیت بارداری دارد فقط یک ظرف آزمایشگاهی برای لقاح مصنوعی است و هیچ ژن یا صفتی از او به جنین منتقل نمی شود.

۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۴ ، ۰۹:۱۷
رضا صادقی

 

برای شکوفایی ایران سه الگوی حکومتی هخامنشی، اسلامی و مدرن مطرح است و جنگ در هر سه الگو  سانسور می شود. کسانی  که کوروش کبیر را به عنوان الگوی حکمرانی معرفی می کنند و بازگشت به عصر طلایی هخامنشی را نوید می دهند، در جنگیدن دیگر پیرو کوروش نیستند. آنها به عمد جنگهای کوروش را سانسور می کنند. در حالی که اگر قرار است مثل کوروش باشیم باید همیشه در حال جنگ و کشورگشایی باشیم. بزرگی ایران در دوران هخامنشی حاصل جنگاوری سربازان هخامنشی بود. اما جوانان ایرانی از کوروش فقط یک منشور می شناسند که به صلح و عدالت دعوت می کند و هیچ گاه به آنها گفته نمی شود که اگر قرار است ایران به عظمت آن دوران باشد باید تمام مناسبات بر محور مفهوم جنگ و نیروی نظامی تنظیم شود.

کسانی که الگوی اسلامی را معرفی می کنند نیز در سانسور جنگ نقش مهمی دارند. به عنوان نمونه صوفیان که روحیة آنها بر فضای مذهبی و هنر دینی غلبه دارد، جنگهای پیامبر را سانسور می کنند تا متهم به خشونت طلبی نشوند و بتوانند خود را که هیچ گاه قدمی در راه جنگ بر نداشته اند پیرو پیامبر معرفی کنند.

پیامبر اسلام از روز اول حکومت دست به شمشیر شد تا اموال به سرقت رفته را پس بگیرد و هنگامی که از دنیا رفت  سپاهی را بیرون از مدینه برای جنگی بزرگ آماده کرده بود. اما بیشتر کسانی که الگوی حکومتی مدینه النبی را پیشنهاد می کنند مفهوم جهاد اسلامی را به اندازه ای قید و بند می زنند که چیزی از آن نمی ماند. این دسته از نخبگان دینی الگوی حکمرانی پیامبر را به گونه ای روایت می کنند که نتیجة آن یک جامعة خنثی و بدون روحیة جنگی است. این گروه حتی در تفسیر متون دینی نیز جهاد را به عنوان یک فریضه به گونه ای تفسیر می کنند که در بین مومنین جنگیدن و آمادگی برای آن به عنوان بخشی از دستور دین تلقی نمی شود.

روشنفکران نیز از این نظر وضعیت بهتری ندارند. آنها الگوی حکمرانی خود را از تمدن مدرن می گیرند. این عده نیز نقش جنگ در تاریخ و اندیشة غرب را سانسور می کنند و هیچگاه توضیح نمی دهند که اگر قرار است سر تا پا مدرن شویم چرا نباید مثل غربی ها مدام در جنگ باشیم؟ آنها هیچ گاه از فقدان روحیة جنگی به عنوان یکی از تفاوتهای جامعة ایرانی با جامعة مدرن بحث نمی کنند و به نقش محوری جنگ در ساختن صنعت و فرهنگ و ملیت و اخلاق مدرن توجهی نمی کنند.

 بی توجهی به واقعیت جنگ در تاریخ  و سانسور جنگ در الگوهای حکمرانی یکی از دلایل انحطاط جامعة ایرانی در چند قرن اخیر است. ملی گرایان، صوفیان و تجددگرایان با وجود فاصله ای که از یکدیگر دارند، در سانسور جنگ با یکدیگر توافق دارند. این سه گروه سه الگوی حکومتی متفاوت دارند. اما هیچ یک از این سه گروه در جنگ پیرو الگوهای خود نیستند. 

 بازتاب سانسور جنگ بیش از همه در نظام آموزشی است. ایران عزیز از تابستان در معرض تهاجم نظامی مستقیم است. بر اساس هر سه الگو در چنین وضعیتی نظام آموزشی باید خود را متناسب با واقعیت جنگ تنظیم کند و جوانان را برای دوران جنگ آماده  کند. در جهان همکاری مراکز پژوهشی با مراکز دفاعی به طور علنی رو به افزایش است. مثلا اینجا  اما اکنون با آغاز سال تحصیلی محتوا و برنامه های درسی دانشگاهها و مدارس کشور نسبت به سال گذشته هیچ تغییری نخواهد کرد. این نمادی از سانسور جنگ در فضای نخبگانی است. این سانسور بزرگترین تهدید برای موجودیت ایران عزیز است و دوستداران کوروش کبیر، صوفیان و روشنفکران در سانسور جنگ به یک اندازه مقصر هستند. اگر جنگ سانسور نمی شد وجه اشتراک و توافقی بین این سه گروه وجود داشت. وجه اشتراک این سه گروه این بود که در جهانی که به سرعت به سمت جنگهای ویرانگر پیش می رود برای ماندگاری ایران عزیز تمام مناسبات  اقتصادی  و علمی و فرهنگی باید بر محور آمادگی برای جنگ تنظیم شود.

۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۴ ، ۰۹:۳۲
رضا صادقی