از نظر تامس کوهن توافق جمعی شرط اصلی بقا و مشروعیت یک پارادایم است. تناقضها و مشکلاتی که در درون یک پارادایم هست تا زمانی که بدیلی وجود نداشته باشد بقای پارادایم را تهدید نمی کند. اما با ظهور هر گونه بدیلی توافق جمعی سست می شود و مشکلات و تناقضهای پارادایم حاکم به چشم می آید. در چنین شرایطی مشروعیت پارادایم حاکم زیر سوال می رود و یک انقلاب پارادایمی رخ می دهد. در جهان امروز پارادایم مدرن به دلیل نگاه ابزاری به انسان، بی عدالتی، نظام طبقاتی، رواج خشونت، بیماری های روانی، فروپاشی خانواده و تنهایی بشر و از همه مهمتر درد پوچی و بی معنایی دچار مشکلات درونی و اعوجاجهای زیادی است. سابقه ی استعمار در سطح جوامع غیر اروپایی خشمی نهفته ایجاد کرده است که هر لحظه ممکن است فعال شود و بحران مهاجرت به عنوان یکی از پیامدهای اروپامحوری اکنون به بحران اصلی اروپا تبدیل شده است. در چنین شرایطی پارادایم حاکم باید مردم جهان را قانع کند وضعیت کنونی یک ضرورت است و بدیلی وجود ندارد. مردم باید بپذیرند این آخر تاریخ است و همه ی راهها برای خروج از این وضعیت مسدود است.
نزاع غرب با روسیه و چین نزاعی در درون پارادایم مدرن است. روسیه و چین بدیل پارادایم کنونی نیستند و خطری پارادایمی به شمار نمی روند. این دو در نگاه مادی و سکولار و بسیاری از مولفه های دیگر با غرب همراه هستند. وقتی دست چپ و راست هگل با یکدیگر مچ می اندازند، بدیلی برای نظام مدرن ظهور نمی کند و هر طرف که پیروز شود پارادایم کنونی تقویت می شود. به همین دلیل ترامپ با پوتین به راحتی کنار می آید، همان گونه که با رهبر کره ی شمالی کنار آمد.
اما نزاع غرب با نظام ایران از جنس دیگری است. نظام ایران پارادایم حاکم را به رسمیت نمی شناسد و به تکثر پارادایمها نیز باور ندارد. این نظام توحیدی است و به حقیقت و ارزشهای ثابتی باور دارد که هر پارادایم و گفتمانی باید با آنها هماهنگ شود. در نظام حکومتی شیعی صلاحیت اخلاقی به عنوان معیار مشروعیت حاکم مطرح می شود و این در برابر معیارهای رایج دمکراسی است که به امثال ترامپ اجازة حکومت می دهد. اصالت وجود در برابر نهیلیسم نقطة جدایی اصلی است. پذیرش خدایی که مالک جهان و انسان است و حق قانونگذاری دارد نیز در برابر اومانیسم قرار دارد. اصالت عقل و اصالت روح نیز در برابر اصالت تجربه و اصالت ماده قرار دارند. در این نظام ارزشهای ثابت اخلاقی در برابر ارزشهای نسبی و قابل تغییر غرب است و قوانین دینی بر قوانین سکولار و عرفی ترجیح دارند. مفهوم محوری عدالت خواهی در اندیشة شیعی نیز با منافع نظامی که بخش اصلی ثروت خود را از بی عدالتی و استعمار کسب کرده است در تضاد است. نفی نژادپرستی در تشیع نیز با ادعای برتری بنی اسرائیل در جهان کنونی قابل جمع نیست.
این میزان از اختلافات ریشه ای برای غرب یک خطر پارادایمی است. نظام ایران هر چند از نظر اقتصادی و نظامی حریف غرب نیست،اما به منظومه ای فکری و فرهنگی مجهز است که نقاط ضعف و اعوجاجهای نظام غرب را نمایان می کند و مشروعیت حاکمان غربی را به چالش می کشد. با اینکه دستگاه رسانه ای غرب این حجم از اختلاف فکری و ریشه ای را در حد خطر هسته ای تقلیل می دهد، اما در واقع مفهوم پارادایم در خطر است. پارادایم تا زمانی مطرح است که حقیقت انکار شود و تامس کوهن افتخار می کند که با کمک این مفهوم توانسته است حتی علوم تجربی را به گونه ای توضیح دهد که نیازی به حقیقت نباشد. در دوران حاکمیت پارادایم هیچ نشانی از حقیقت تحمل نمی شود و هر نظامی که خبر از وجود حقیقت و امکان ظهور آن بدهد، سرکوب می شود.