دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

تحلیل زبان نهایتی ندارد و با تحلیل هر مفهوم ساده‌ای می‌توان به دیدگاه‌ها و ایسم‌های متعددی رسید. به دو مفهوم "قطعه" و "تکه" توجه کنید. این دو مفهوم ساده و دم دستی با اینکه گاهی به جای یکدیگر به کار می‌روند، تفاوتی ظریف با یکدیگر دارند. یک تکه از طلا تمام خواص طلا را دارد و ویژگی‌هایی که دارد تا حد زیادی در سایر تکه‌های طلا نیز قابل مشاهده است. اما یک قطعه از یک دوربین تمام خواص آن را ندارد. در واقع هر قطعه‌ای از یک دستگاه ممکن است با سایر قطعه‌ها تفاوتی اساسی داشته باشد. به همین دلیل است که برای شناخت کارکرد یک دستگاه باید همة قطعه‌های آن را شناخت. مقایسة معادل‌های دو مفهوم تکه و قطعه در زبان‌های مختلف معجونی را که در حال تولید آن هستیم به یک مخدر قوی تبدیل می‌کند. حتی می توان ریشه این دو مفهوم را در هر زبانی تا دوران باستان دنبال کرد.

اکنون در حالت نشئگی و سرخوشی می‌توان پرسید آیا انسان تکه‌ای از جهان است که تمام خواص جهان را یک‌جا در خود جمع کرده است و یا اینکه هر انسانی قطعه‌ای از جهان است که در کنار تعامل با سایر قطعه‌ها برای خود هویتی مستقل دارد. در اینجا می‌توان از دو مکتب قطعه‌گرایی و تکه‌گرایی بحث کرد و حتی می‌توان هر یک از آنها را به دو دستة وحدت‌گرا و کثرت‌گرا و یا ترکیبی و تلفیقی تقسیم کرد. نفی تفاوت بین تکه و قطعه نیز دیدگاه دیگری است که در حالت خماری قابل طرح است. لازم نیست این  دیدگاه ها در تاریخ فلسفه مطرح شده باشند. به سادگی می توان مقالات و طرحهایی را تعریف کرد که سخنان فیلسوفان گذشته را الک می کنند تا نشانه هایی از تکه گرایی یا قطعه گرایی در دیدگاه آنها بیابند. 
می توان فیلسوف بزرگی را تصور کرد که ادعا می کند « انسان سنتی تکه ای از جهان بود که در دوره مدرن به قطعه‌ای از جهان تبدیل شد». و یک فیلسوف پست مدرن که می گوید: «در دوران پست مدرن انسان یک تکه_قطعه است. او دیگر شهری نیست که با حروف بزرگ نوشته شده باشد.» حتی می توان فیلسوفانی را در جهانی موازی فرض کرد که  به دو دسته قطعه گرایان و تکه گرایان تقسیم شده اند و 2000 سال است هنوز به توافق نرسیده اند.  

 

خوانندگانی که ممکن است تصور کنند هیچ فیلسوفی حاضر نیست از تفاوت دو مفهوم قطعه و تکه بحث کند، به این سخن کین فایت توجه کنند که در سال ۲۰۰۸ در یکی از مجلات معتبر فلسفی با مقایسة دو مفهوم "تندیس" و " قطعه آلیاژ" می‌نویسد:

"یک مورد شهودی قوی برای اندیشه وجود دارد که تفاوت جهت یک تندیس و یک قطعه آلیاژ نیازمند تبیین است. ... از یک نظر تفاوت‌های دیگری بین تندیس و یک قطعه آلیاژ وجود دارد که به نظر می‌رسد نیازمند تبیین است. ... تفاوت در دسته‌بندی روشن‌ترین تفاوت است. تندیس یک تندیس است و یک قطعه آلیاژ نیست، درحالی که یک قطعه آلیاژ قطعه‌ای از آلیاژ است و یک تندیس نیست.

از این گذشته تفاوت‌های دسته‌بندی به گونه‌ای قابل قبول نیازمند تبیین هستند. شاید درست نباشد که همیشه این تفاوت‌ها نیازمند تبیین هستند. به عنوان نمونه شاید تصور شود که رفتار ذرات مختلف باید در چهارچوب تعلق آنها به دسته‌ها یا انواع بنیادین متفاوت تبیین شود، حتی اگر تبیینی وجود نداشته باشد که تفاوت در نوع به چه معناست و چیست. اما تفاوت بین دسته‌های تندیس و قطعة آلیاژ به گونه‌ای قابل فهم تا این اندازه مبنایی نیست. به طور قطع می‌توان گفت باید تبیینی باشد در این خصوص که تندیس بودن یا قطعه‌ای از آلیاژ بودن به چه معناست تا روشن شود چرا بر یک جسم ممکن است فقط یکی از این دو عنوان اطلاق شود."

Fine, 2008, 101–18.

افراد زیادی هستند که این بحث‌ها را مهم می‌دانند و زمان زیادی را برای فهم و بسط آن صرف می‌کنند. آنها به این بحث‌ها معتاد هستند و مسئلة انگر در ایده‌های تهی این است که: "چگونه می‌توان به کسانی که شیفتة چنین دیدگاه‌هایی هستند، کمک کرد تا آن را رها کنند؟" از نظر انگر در فلسفه باید به پرسش‌هایی پرداخت که مربوط به واقعیت‌ها باشد و دانستن پاسخ آنها فایده یا تأثیری داشته باشد. اینکه آیا ما یک جسم گرفتار تعین و جبر هستیم و یا اینکه روحی دارای آزادی و مسئولیت، یکی از مسائل اصلی فلسفه است. اما در حالی که ما هنوز از ماهیت مرگ چیزی نمی‌دانیم و سرنوشت ما بعد از مرگ تاریک است، ترجیح فیلسوفان تحلیلی این است که تحلیل مفاهیم زبانی جایگزین بحث‌های متافیزیکی بنیادین شود.

 


 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۸:۵۱
رضا صادقی