دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات


 

اندیشة نژادپرستی از عوامل مهم جنگ و خشونت است که بی عدالتی و قتل و غارت را توجیه و حتی از نابودی سایر نژادها دفاع می‌کند. از نظر تاریخی نخستین صورت مکتوب نژادپرستی که بر پایة آن نسل کشی های زیادی صورت گرفته است در کتاب مقدس دین یهود تدوین شده است. کتاب مقدس صرفا در مورد برتری نژادی از لحاظ نظری و اعتقادی بحث نمی کند. بلکه حذف نژادهای پست را توصیه می کند و دهها مورد از تصفیه نژادی و کشتار جمعی اقوام دیگر را به عنوان افتخار قوم بنی اسرائیل گزارش می کند.

این کتاب دیگر ملتها را پست و غیر قابل هدایت معرفی می کند و سرتاسر کتاب نمونه هایی از نسل کشی را بیان و تأیید می کند. اینکه قوم بنی اسرائیل در برخورد با سایر اقوام مرتکب نسل کشی می شود مدام به عنوان افتخارات این قوم در کتاب مقدس تکرار می شود و به عنوان یک رفتار مشروع تأیید می شود.[1] کتاب مقدس کتاب جنگ برای سیطرة یک نژاد خاص است[2] و حتی خدا در کتاب مقدس به عنوان خدایی نژادگرا معرفی شده است که فقط به سعادت و هدایت یک قوم از اقوام ساکن روی زمین توجه دارد و برای سعادت آن قوم خاص، که عبارت است از سیطرة بر زمین، با سایر اقوام می جنگد.[3]«تو ایشان را از جمیع قومهای جهان برای ارثیت خویش ممتاز نموده ای» (پادشاهان 1، 8: 53)«یهوه، خدای تو، بندة خود موسی را امر کرده بود که تمامی این زمین را به شما بدهد، و همه ساکنان زمین را پیش روی شما هلاک کند.» (یوشع، 10: 25)

سفر تثنیه بخشی دارد تحت عنوان تصرف امتها که با تفصیل از برتری نژادی سخن گفته است. «ایشان را بالکل هلاک کن، و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما. .. زیرا تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است تا از جمیع قومهایی که بر روی زمین اند، قوم مخصوص برای خود او باشی.» (تثنیه، 7: 3-7) « و بگویید ای خدای نجاتِ ما، ما را نجات بده. و ما را جمع کرده، از میان امت ها رهایی بخش.» (تواریخ1، 16: 509)

ریشه این نژادپرستی در این باور قوم یهود نهفته است که نجات و سعادت خاص به قوم بنی اسرائیل است و لذا سایر اقوام توسط بنی اسرائیل به ایمان و سعادت دعوت نمی شوند.[4] همین باور باعث شده تا نژادپرستی در متون دینی قوم یهود صورت آشکاری به خود گیرد و با اینکه قوم یهود در پنجاه سال اخیر خود را به عنوان قربانی نژادپرستی معرفی کرده است، اما نژادپرستی از باورهای اصلی این قوم است.[5]



[1] . «پس الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را ...» (اعداد، 31: 17) «و هر آنچه در شهربود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند. (یوشع، 6: 21) و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند. (یوشع، 6: 24) «و به عای و ملکش به طوری که به اریحا و ملکش عمل نمودی بکن. ... پس شهر را به آتش بسوزانید(یوشع، 8: 2 و 9) و ایشان را می کشتند به حدی که کسی از آنها باقی نماند و نجات نیافت. (یوشع، 8: 22) «آن را با همة کسانی که در آن بودند، هلاک ساخت. ... و همة شهرهایش را گرفت و ایشان را از دم شمشیر زدند و همة کسانی را که در آن بودند هلاک ساختند و او کسی را باقی نگذاشت.» (ـیوشع، 10: 37- 39) «و یوشع ایشان را با شهرهای ایشان بالکل هلاک کرد.» (یوشع، 11: 21) «مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم.» (تثنیه، 214: 2: 34 و 3: 6 و استر، 8: 11،

[2] . تعبیر قوی باش نیز که در کتاب مقدس زیاد به کار رفته است حکایت از اراده معطوف به قدرت است. (تواریخ 1، 28، 20 و یوشع، 10: 25 و 23: 7) شاید همین تقدیس قدرت باعث شده تا زن تحقیر شود و در چند جای کتاب قوم یهود اینکه انسان از زن متولد می شود به عنوان نقطه ضعف انسان معرفی شده است. به عنوان نمونه:«کسی که از زن زاییده شده چگونه پاک باشد؟» (کتاب ایوب، 25:4 و 15: 14)

[3] . تعبیر «خدا برای تو (یا برای اسرائیل) می جنگد» خطاب به قوم بنی اسرائیل در کتاب مقدس زیاد به کار رفته است. به عنوان نمونه: یوشع، 10: 14 و نحمیا، 4: 20

[4] «زمینی که شما برای تصرف آن می روید زمینی است که از نجاسات امت های کشورها نجس شده است ... پس الان دختران خود را به پسران ایشان مدهید و دختران ایشان را برای پسران خود مگیرید و سلامتی و سعادتمندی ایشان را تا به ابد مطلبید تا قوی شوید ... » (غزرا، 9: 11-13) در ادامه امر می شود که کسانی که با زنان بیگانه ازدواج کرده اند از زنهای خود جدا شوند. در اینجا ازدواج با زنان سایر اقوام خیانت به خداوند تلقی می شود و در جای دیگر (نحمیا، 10: 30) عهد می بندند که «دختران خود را به اهل زمین ندهیم و دختران ایشان را برای پسران خود نگیریم.»  (همچنین نحمیا، 13: 25-27)

 

[5] در مسیحیت و اسلام از کفار و مشرکین درخواست می شود که ایمان بیاورند و برای همه اقوام و نژادها امکان سعادت وجود دارد. در اسلام تا قبل از شروع جنگ از کفار دعوت می شود که ایمان بیاورند و اگر ایمان بیاورند برادر دینی خواهند بود. اما جنگهای قوم یهود جنگ نژاد برتر با سایر نژادهاست و سایر اقوام محکوم به نابودی و یا بردگی هستند. (یوشع، 8 و 9) بنی اسرائیل از دیگر اقوام می خواهند که تسلیم آنها شوند و جزیه بدهند و یا با جنگ آنها را نابود می کنند. (تثنیه، 20: 12)

 


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۱۱
رضا صادقی

جان میکلسن در مقدمة خود بر کتاب «پژوهش جدید پیرامون نظریة نژادی کانت» (2013) آثاری جدید را معرفی می کند که در آنها از نقش کانت در ترویج افراطی ترین نوعِ نژادپرستی بحث شده است.[1] بر اساس این گزارش کانت در انسانشناسی خود تحت تأثیر روسو تا آنجا به اصالت و محوریتِ انسانِ اروپایی باور داشت که حتی «انسانیتِ دیگران را انکار کرد.»[2] او بعد از آنکه تکنیک، کار و اخلاق را به عنوان ویژگی هایی انسانی معرفی کرد، این ویژگی های را خاص به نژاد سفید دانست. از نظر او نژاد سفید تجلی ایده آل انسانیت است و فقط این نژاد است که می تواند همواره به سوی کمال حرکت کند. نژادهای غیر سفید، یعنی نژادهای امریکایی، سیاه پوستان و هندیها نه تنها اخلاقی نیستند بلکه حتی استعداد اخلاقی زیستن را نیز ندارند.[3]. تنها نژاد سفید میتواند استعداد اخلاقی داشته باشد. بومی های امریکا چون فاقد هرگونه استعداد انسانی هستند، لذا واقعاً انسان نیستند. سیاه پوستان نیز، از آن جایی که سخت با طبیعت درگیر هستند و کار میکنند، دارای استعداد تکنیکی هستند. اما آنها را نمی شود به صورت انسانهای اخلاقی پرورش داد. فقط میتوان از آنها نوکرهای بسیار خوبی ساخت. هندی ها نیز به دلیل فقدان دسترسی به مفاهیم عقلانی انتزاعی، هرگز به سطح اخلاق و آزادی دست نمی یابند.[4]



هیوم نیز در کنار روسو، در گرایش کانت به نژادپرستی نقش داشت. او نیز بومی های آفریقا را مادونِ انسان[5] می دانست.[6] از نظر او عدالت تا جایی خوب است که برای انسان مفید باشد و بنابراین اگر موجوداتی ضعیفتر از انسان وجود داشته باشند ما هیچ تعهد اخلاقی نسبت به آنها نداریم و آنها بر اساس ارادة معطوف به قدرت محکوم به تبعیت محض از ما هستند.[7] «ما و آنان بر روی هم یک جامعه را تشکیل نمی دادیم تا از این رهگذر درجاتی از عدل و انصاف لازم آید، بلکه هر چه بود فرمان فرمایی مطلق در یک سو و تبعیت محض در سوی دیگر بود. هر چه ما اراده کنیم آنان باید بلافاصله اجرا کنند ... محدودگری به نام عدالت و ذی حقیت که به کلی بی فایده است، هیچ جایی در چنین هم زیستی نابرابری نخواهد داشت.»[8] او حیوانات، بومی های وحشی و زنها را به عنوان موجوداتی که مادون انسان تلقی شده اند معرفی می کند و در خصوص برتری اروپایی ها می نویسد: «برتری عظیم اروپاییان متمدن بر بومیان وحشی ما را وسوسه می کند تا خود را نسبت به آنان دارای همان جایگاه بشناسیم و در چگونگی برخورد با آنها خود را از همة دغدغه ها و الزامهای عدالت و حتی انسانیت مستخلص بدانیم.»[9]

فهم اینکه چرا در نگاه مادی انسانها بر اساس نژاد یا جنسیت خود ارزشگذاری می شوند چندان مشکل نیست. فلسفة مادی تمام حقیقت و وجود انسان را منحصر در جسمی می بیند که ویژگی هایِ آن در نژادهای مختلف متفاوت است. اگر حقیقت انسان صرفا همین بدن باشد، با توجه به اینکه بدنِ نژادهای مختلف از نظر مادی قیمت متفاوتی دارد، پس برخی از نژادهای انسانینژاد برتر هستند. درست همان گونه که برخی از نژادهای اسب، نژاد برتر هستند. اما اگر حقیقت انسان را فراتر از جسم مادی بدانیم و ویژگی های روحی مانند اندیشه و اخلاق را معیار برتری انسانها بدانیم با وضعیت متفاوتی روبرو خواهیم بود. ارزشهای اخلاقی با تلاش و اختیار کسب می شوند و همة انسانها می توانند در آن شریک باشند. بنابراین اگر ارزشهای معنوی و روحی را معیار قرار دهیم، از نژادپرستی گذر خواهیم کرد.

 

عبداله نژاد، محمدرضا ، ملاحظاتی در انسانشناسی پراگماتیکی کانت، نشریۀ پژوهشهای فلسفی دانشگاه تبریز سال 4، بهار و تابستان 90 ، ص132-159

هیوم، دیوید، 1395، کاوش در مبانی اخلاق، ترجمة مرتضی مردیها، تهران، نشر مینوی خرد.

-Larrimore, M. (1999), Sublime Waste: Kant on the Destiny of the Races. Canadian Journal of Philosophy, 25.

Jon M. Mikkelsen, 2013, Recent Work on Kant's Race Theory /. The Texts / The Translations, State Univercity of new York Press, Albany.

در خصوص نژادپرستی در آثار کانت همچنین ر. ک. 

-Larrimore, M. (1999), Sublime Waste: Kant on the Destiny of the Races. Canadian Journal of Philosophy, 25.

Jon M. Mikkelsen, 2013, Recent Work on Kant's Race Theory /. The Texts / The Translations, State Univercity of new York Press, Albany.


Neugebauer, Christian, "The racism of Kant and Hegel," in H. Odera Oruka (ed.), Sage Philosophy: Indigenous Thinkers andModern Debate on African Philosophy (Brill, NewYork, 1990), pp. 259-72



[1]Mikkelsen, 2013, 5

[2] Mikkelsen, 2013, 5

[3] . Larrimore, 1999, 124

به نقل از عبداله نژاد، 149-150

[4] Ibid, 111-12

 

 

[5] subhuman

[6] Mikkelsen, 2013, 5

[7] هیوم، 1395، 3839

[8] هیوم، 1395، 38

[9] همان، 39

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۳:۳۵
رضا صادقی


تعدد قرائتها به این معناست که برداشت هر فرد از یک متن تحت تأثیر پیش فرضها و اطلاعات قبلی اوست و برای هر متنی به تعداد خوانندگان آن متن، تفسیرها و خوانشهای مختلف وجود دارد. در یک دیدگاه نسبی گرایانه ممکن است گفته شود هیچ یک از قرائتها بر دیگری ترجیح ندارند. معمولا در نقد این دیدگاه گفته شده که پیش فرضها و اطلاعات قبلی افراد اگر منطقی و معقول باشند، آنگاه خوانشها و تفسیرهای مختلف منافاتی با یکدیگر ندارند و مکمل یکدیگر خواهند بود. به عنوان نمونه برداشتهای اقتصادی از یک متن تاریخی مکمل برداشتهای روانشناختی هستند. ضمن آنکه پیش فرضها و اطلاعات قبلی هر فردی قابل اصلاح هستند و اصلا هدف از خوانش یک متن این است که پیش فرضها و اطلاعات قبلی خواننده تغییر کنند.

معمولا در این بحث بین متون دینی و غیر دینی تمایزی گذاشته نمی شود و پیش فرض قائلین به تعدد قرائتها این است که متون دینی نیز مانند سایر متنهای انسانی در غیاب مولف تفسیر می شوند. اما این پیش فرض صرفا یک قرائت غیر توحیدی است و با قرائتهای توحیدی از متون دینی در تضاد است.

بر اساس قرائت توحیدی نه تنها جاری شدن الفاظ کتاب مقدس بر زبان پیامبر فعل مستقیم خداوند است، بلکه هنگام قرائت آن الفاظ توسط دیگران نیز خداوند حاضر است و به مقتضای صفاتی مانند لطف و محبت و هدایت، قاری را در تفسیر درست و درک معنای صحیح یاری می کند. این حضور به اندازه ای پررنگ و ملموس است که گاهی قرائت به یک گفت و شنود تبدیل می شود و مثلا اگر قاری امر به سجود را شنید موظف به سجده است و اگر ندای یا ایها الذین آمنوا را شنید با لبیک این ندا را پاسخ می دهد.

  یاری خداوند برای درک معنای درست منوط به طهارت نفس و دوری از تعلقات دنیایی است. «لایمسه الا المطهرون» به این معناست که هر گونه حرص و طمع و وابستگی یا دلبستگی به غیر خداوند می تواند در برداشت درست فرد تاثیر داشته باشد و ذهن او را از معنای درست منحرف کند.نیروهای شیطانی نیز مانند هوای نفس می توانند در القای معنای نادرست نقش داشته باشند. برای همین است که قاری قبل از قرائت از شر شیطان به خداوند متعال پناه می برد.

بنابراین تفسیر نهایی را انسان کامل بیان می کند که مخاطب اصلی خداوند است.  اگر تمام شرایط قرائت فراهم باشد قاری به درجه ای خواهد رسید که واژه های متن دینی را از زبان گوینده آن خواهد شنید. به بیان دیگر در اوج توحید مرز بین مولف و قاری از بین می رود. اما نه با مرگ مولف و یا تبدیل شدن او به یکی از خوانندگان. بلکه با درک کامل حضور مولف از جانب قاری و محو شدن در وجود او.

امام صادق علیه السلام:

لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه، و لکنهم لا یبصرون. (بحار، ج 92، ص: 107 الحیات، ج 1، ص. 243)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۷
رضا صادقی

نسبی گرایان برای اثبات نسبیت ارزشهای اخلاقی اغلب به نمونه هایی تاریخی اشاره می کنند تا اختلاف بین اقوام مختلف را نشان دهند. مثلا اینکه برخی از انسانها سوزاندن جنازه را بد می دانند و برخی دیگر به خاک سپردن آن را.

در نقد این استدلال گفته شده که این مثالها اختلاف در آداب و رسوم را نشان می دهند و نه اختلاف در ارزشهای اخلاقی را. اقوام مختلف در این اصل اخلاقی که جنازه احترام دارد با یکدیگر اختلافی ندارند و صرفا در آداب احترام به جنازه با یکدیگر اختلاف دارند.

این پاسخ با اینکه درست است اما نباید این تصور را ایجاد کند که در نسبی بودن آداب و رسوم اتفاق نظر وجود دارد و صرفا در خصوص نسبی بودن احکام و ارزشهای اخلاقی اختلاف است.

چون در خصوص آداب و رسوم نیز می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا همه مصداقهای آداب و رسوم نسبی، تاریخی و فرهنگی هستند و نمی توان آداب و رسوم اقوام مختلف را ارزشگذاری کرد؟ آیا با تمسک به ارزشهای عام و مطلق اخلاقی یا با تمسک به دلایلی علمی و عقلی نمی توان آداب و رسوم اقوام مختلف را نیز ارزیابی کرد؟ آیا از بین آداب و رسوم مختلفی که وجود دارند هیچ یک ترجیحی بر دیگری ندارند؟ به عنوان مثال آیا صرفا احترام گذاشتن به انسانها مهم است و آداب احترام قابل ارزیابی نیست؟

پاسخی کلی برای این پرسش وجود ندارد. برخی از آداب غذا خوردن ممکن است با یافته های علم پزشکی در تضاد باشند. یک رسم دیگر ممکن است به دلیل اینکه نظم را مختل می کند نقد شود و برخی از آداب نیز ممکن است تکلف ایجاد کند و بدون هیچ دلیلی وقت زیادی را تلف کند یا هزینه زیادی را به جامعه تحملی کند. برخی از آداب نیز ممکن است با ارزشهای اخلاقی و انسانی در تضاد باشند. به عنوان نمونه در هنگام احترام به یکدیگر سجده کردن یا حتی خم شدن در برابر انسانها روش خوبی برای احترام گذاشتن به آنها نیست و با کرامت انسان ناسازگار است. همچنین برای سلام کردن استفاده از الفاظ معنا دار ترجیح دارد. مثلا لفظ سلام به معنای آرزوی سلامتی برای طرف مقابل است و همچنین به صلح که مقوله ای اجتماعی است اشاره دارد و اگر لفظی مانند, Hi معنای اخلاقی و ارزشی خاصی ندارد، لفظ سلام (و یا دست کم معادلهای آن در سایر زبانها) بر این قبیل الفاظ فاقد معنا ترجیح دارد.

در یک جامعه دینی برای ارزیابی آداب و رسوم از استدلالهای دینی نیز می توان استفاده کرد. مانند اینکه سجده کردن بر غیر خدا حرام است و یا اینکه سلام از اسامی خداوند متعال است و در متون دینی آمده است که «اللهم انت السلام و منک السلام و الیک یعود السلام». یا اینکه سلام از اسامی بهشت است وسلام کردن می تواند به معنای دعا برای اقامت جاودان در دارالسلام باشد.

بحث ارزیابی آداب با بحث از آزادی و عقلانیت در ارتباط است. در یک جامعه ایدئال انسانها بدون تعقل و با جبر تسلیم آداب و رسوم فرهنگ و جامعه خود نمی شوند. آنها آداب موجود را بر اساس معیارهای عقلی، علمی، اخلاقی و دینی ارزیابی و انتخاب می کنند و نسبیت صرفا در جایی است که هیچ دلیلی برای ترجیح بین آداب و رسوم مختلف وجود نداشته باشد. 

 


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۳۶
رضا صادقی

 

آقای هاشمی سیاستمداری باهوش بود که هویتی پیچیده و چند لایه داشت. زیربنای شخصیت این تیپ انسانها یعنی عقاید و باورها و انگیزه های آنها، حتی در طول زندگی آنها نیز محل اختلاف است و جعبه سیاهی است که پس از مرگ آنها هیچگاه کشف نخواهد شد. اما روبنای شخصیت آقای هاشمی کاملا روشن است. او یک انقلابی بود که به دلیل باورهای دینی خود با رژیم شاه مبارزه کرد و پس از انقلاب پدر توسعه ی ایران شد. قطعا هاشمی توسعه را برای پیشرفت می خواست. اما نیروهای تکنوکراتی که او به هرم قدرت وارد کرد توسعه را با پیشرفت یکسان تلقی کردند و الگوهایی را که از غرب آموخته بودند به طور ناقص در کشور اجرا کردند. هر کجا هم که ناقص اجرا نمی کردند فرهنگ و ارزشهای متفاوتی که بر کشور حاکم بود آن را پس می زد.

یارانش او را با امیرکبیر مقایسه می کنند. خود او نیز امیر کبیر را پیشگام توسعه در ایران می دانست و حاضر بود از هر ابزاری استفاده کند تا بار دیگر سرنوشت امیرکبیر در مورد خود او تکرار نشود. قانون این اجازه را نمی داد که امیرکبیر دوم به طور مادام العمر مسئول اجرایی کشور باشد. اما او پیش از اینکه قدرت اجرایی را واگذار کند صحنه را به گونه ای طراحی کرد که با کمک نیروهای تکنوکراتی که در هرم قدرت چیده بود، بتواند به طور غیر مستقیم قدرت اجرایی را در مسیر توسعه هدایت کند. تنها هشت سال مطابق میل او پیش نرفت. قرار بود این هشت سال خودش بار دیگر مستقیم هدایت نیروهای تکنوکرات را بر عهده گیرد. اما این بار پسر یک آهنگر بازی شطرنج را به هم زد و نیروهای او را از هرم قدرت به حاشیه راند. اما هاشمی در این هشت سال نیز هیچ گاه تلاشهای خود برای بازگشت به قدرت را پنهان نکرد و در نهایت نیز موفق شد.

چرخ توسعه که به حرکت در آمد، خیلی از مردم زیر چرخ دنده ها گرفتار شدند و موجی از نارضایتی ایجاد شد. اما هوش هاشمی در این بود که اشتباه محمدرضا را تکرار نکرد و برای ماندن در هرم قدرت بر همان موجی سوار شد که خودش به عنوان پدر توسعه عامل ایجاد آن بود. مردمی که از بی عدالتی، بروکراسی، حیف و میل اموال و زندگی اشرافی مدیران اجرایی آقای هاشمی به تنگ آمده بودند، با آرزوی تغییر به دولت اصلاحات پناه بردند. اما چشم که باز کردند باز قدرت اجرایی در دستان یاران آقای هاشمی بود. در اعتراضات بعد از انتخابات هم نارضایتی جوانانی که به خیابان آمده بودند ریشه در طرحهای توسعه داشت که مهاجرت به شهرها، فاصله طبقاتی و بی عدالتی را ایجاد کرده بود. اما بار دیگر این فرزندان آقای هاشمی بودند که در صف اول اعتراضها حضور یافتند و معترضان را قانع کردند که به طور موقت از اقتدار هاشمی برای پی گیری خواسته های خود استفاده کنند. اکنون نیز پس از چهار سال هنوز تیم آقای هاشمی در قدرت است و چرخ توسعه در مسیری می چرخد که هاشمی طراحی کرده است. آقای هاشمی حتی فکر چهار سال دیگر را نیز کرده است. او به خوبی می دانست که مردم از امیرکبیری که بین آنها نیست یک اسطوره می سازند و برای همین پیش از آنکه برود خبر داده بود که مردم به چه کسی رای خواهند داد.

تاریخ ایران هیچگاه هاشمی را فراموش نخواهد کرد. صنعت موشکی، سدها، صنایع بزرگ و کوچک کشور و بزرگراهها نمادهای توسعه ی اقتصادی هستند و در کشور ما آقای هاشمی نقشی بی بدیل در تحقق این نمادها داشت. تشکلهای سیاسی، مطبوعات و گفتگوی با قدرتها نیز نماد توسعه ی سیاسی بودند و در این بخش از توسعه نیز آقای هاشمی نقش پدری خود را به گونه ای آشکار ایفا کرد. در حوزه ی فرهنگ و اخلاق نیز جامعه ی ایران را باید به قبل و بعد از هاشمی تقسیم کرد. رشد مصرفگرایی، نهادینه شدن حرص و طمع، تجمل گرایی، کاخ نشینی مسئولین، نهادینه شدن اسراف، حقوقهای نجومی، فاصله ی طبقاتی دردهای فرهنگ و اخلاق امروز ایران است که ریشه در طرحهای غربی توسعه دارد و در ریشه یابی این مشکلات نیز نمی توان نام هاشمی را نادیده گرفت.

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۷
رضا صادقی

در آستانه تولد حضرت مسیح رسم است که تولد این پیامبر صلح و دوستی را به هموطنان مسیحی و به همه مسیحیان جهان تبریک می گویند.

گویی حضرت مسیح نسبتی با اسلام و مسلمانی ندارد.

هیچ یک از نهادهای فرهنگی نیز در ایام تولد حضرت مسیح یا در طول سال همایش و مراسمی که به طور تخصصی به شخصیت  حضرت مسیح  بپردازد برگزار نمی کنند.

در حالی که جایگاه  حضرت مسیح و سایر پیامبران در قرآن و در فرهنگ تشیع بسیار بیش از آن چیزی است که در جامعه و در رسانه ها بازتاب دارد.

قرآن کریم به طور مکرر از تولد حضرت مسیح به عنوان یکی از بزرگترین ایات الهی یاد می کند و حضرت مسیح را کلمه الله می نامد.

در فرهنگ تشیع نیز فقط کافی است به زیارت وارث اشاره کرد که تشیع را به عنوان میراث انبیای گذشته معرفی می کند.

انبیای الهی به همان اندازه که به سایر ادیان تعلق دارند و بلکه بیش از آن به دین اسلام  و مکتب تشیع تعلق دارند. بنابراین هر گامی در جهت تکریم شخصیت و شناخت معارف آنها گامی در جهت نزدیک شدن به اسلام راستین است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۰۸:۱۷
رضا صادقی

مقصود از «نسبیت اخلاقی» چیست؟

نسبی گرایی در اخلاق بیانهای مختلفی دارد. ولی شاید نتیجه مشترک همه آنها این است که احکام اخلاقی ثابتی وجود ندارد و معیاری عقلانی یافت نمی شود که با آن بتوان اختلافاتی را که در احکام اخلاقی وجود دارد به اتفاق نظر تبدیل کرد. اما مخالفین نسبیت معتقدند «خوب بودن عدالت» یک اصل اخلاقی ثابت است که با عقل می توان از آن دفاع کرد. به تعبیر عقلگرایان مسلمان حسن و قبح ها عقلی هستند و بنابراین حسن عدالت ذاتی و ثابت است.

مبنای نسبی گرایی اخلاقی چیست؟

شکاکیت مبنای اصلی نسبیت در اخلاق است. شک معرفتی در امکان شناخت احکام اخلاقی نیز تردید ایجاد می کند. از نظر نسبی گرایان مفاهیم اخلاقی تعریف مورد اتفاقی ندارند و از عدالت برداشتها و تفسیرها و قرائتهای مختلفی وجود دارد. در این صورت احکام اخلاقی نیز قابل اثبات نیستند. البته باید توجه داشت که نسبیت معرفتی اگر پذیرفته شود فقط اخلاق را نسبی نمی کند. بلکه احکام علمی را نیز متزلزل می کند و هیچ کس حاضر نیست این نتیجه را بپذیرد. اما در دوره مدرن با دلایل شک برخورد تبعیض آمیزی شده است و شک معرفتی صرفا در حوزه اخلاق و دین عملیاتی شده اند.

جبرگرایی و نگاه مادی نیز می توانند

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۰۷:۴۵
رضا صادقی

 

 

 

 

 

 

 

در جهان برای پژوهش بودجه کلانی مصرف می شود. به طور طبیعی هر کجا سخن از بودجه ی کلان است احتمال تقلب، فساد مالی و حتی تشکیل مافیا نیز وجود دارد. جعل پایان نامه و انتشار داده های جعلی که در دانشگاههای کشور ما به شکلی گسترده و گاه علنی وجود دارد، نمونه ای از مشکل جهانی تقلب در پژوهش است. آماری رسمی وجود ندارد. اما این فاجعه آمیز است که اکنون دیگر عادت کرده ایم بشنویم: «بیشتر مقالات دانشجویی کپی برداری از آثار موجود است». پایان نامه ها نیز وضعیت بهتری ندارند. با این حال هیچ پایان نامه ای رد نمی شود و در بعضی از گروهها حتی نمره ی کمتر از پانزده نیز پدیده ای نادر است.

 

 

در جعل پایان نامه افراد زیادی ممکن است متهم باشند:

 

 

1-  افرادی که داده های جعلی را در قالب پایان نامه جمع آوری می کنند و به دانشجویان می فروشند.

 

 

2-  دانشجویی که این داده ها را خریداری می کند و به عنوان پژوهش شخصی خود عرضه می کند.

 

 

3-  کادر نظارت بر پایان نامه اعم از راهنما، مشاور و داور که به دلیل عدم تخصص و یا عدم دقت متوجه جعلی بودن داده ها نمی شوند و آن را تایید می کنند.

 

 

برای حل این معضل، برخورد با افرادی که از راه فروش پژوهشها و پایان نامه های جعلی درآمدهای کلان کسب می کنند، کافی نیست. چنین برخوردی بارها اعلام و حتی اجرا شده است. اما  مشکل ریشه ای تر و گسترده تر از این حرفهاست. مسئله این است که دولت برای نگارش پایان نامه ها هزینه زیادی را به دانشگاهها پرداخت می کند. اما آنچه تولید می شود هیچ تناسبی با هزینه ای که پرداخت می شود، ندارد. از نظر اقتصادی می توان پژوهش را به عنوان یک کالا فرض کرد که دانشگاه به دولت می فروشد. نمره قبولی به یک پایان نامه ی جعلی به این معناست که دانشگاه در قبال بودجه ی کلانی که دریافت می کند، کالای تقلبی را تایید می کند.

 

 

مشکل اصلی این است که بر اساس قوانین کنونی داور نهایی برای احراز اصالت یک پایان نامه خود دانشگاه است و نهادهای خارج از دانشگاه راهی برای احراز تقلبی بودن پژوهشها ندارند. دانشگاه نیز در عمل به وظیفه ی خود موفق نبوده است و با اینکه جعل پایان نامه و کپی برداری بسیار رایج است، اما رد پایان نامه در جلسه های داوری بسیار نادر است.

 

 

 بیشتر اساتید به دنبال پژوهشهای جدی و مفید هستند و پژوهش جعلی را از دانشجو نمی پذیرند. اما در حوزه پژوهش همیشه می توان  جمعهای کوچک و بسته ای را یافت که بودجه ی پژوهشی را می بلعند. روش آنها خیلی ساده است. افراد این جمعهای کوچک به اصطلاح به یکدیگر نان قرض می دهند. در این گروههای کوچک و بسته مدام جای راهنما و داور عوض می شود و بر اساس یک توافق نانوشته همیشه پایان نامه هایی که اعضای این گروههای کوچک برای یکدیگر داوری می کنند نمره های عالی می گیرند. با یک پژوهش میدانی ساده می توان فراوانی این قبیل بده بستانها را در هر جمع بسته ای مشخص کرد. شناسایی گروههای کوچکی که سالها پایان نامه های یکدیگر را داوری کرده اند کار سختی نیست.

 

 

این وضعیت خاص به کشور ما نیست. تامس کوهن فیلسوف علم آمریکایی در آثار خود مدام هشدار می دهد که مشابه این وضعیت در مورد مقالاتی که در مجلات دانشگاهی چاپ می شود نیز تکرار می شود. در حالی که ارتقا در دانشگاهها منوط به چاپ مقاله است، اما معمولا خود دانشگاهها مقاله ها را ارزیابی می کنند. برای خروج از این دور باطل و برای صیانت از بودجه پژوهشی کشور، از دست اندازی این گروههای کوچک باید به دنبال داورانی بود که در انجام پژوهشهای مشابه ذی نفع نباشند. خوشبختانه مدتهاست که این معضل مورد توجه است و برای خروج از این بن بست راهی عملی پیشنهاد شده است که در ادامه به آن اشاره می کنم.

 

 

 

 

 

راه حلی عملی

 

 

در یک برنامه بلند مدت در کنار هر دانشگاهی به یک پژوهشگاه مستقل نیاز است تا عهده دار نظارت بر تصویب طرحهای پژوهشی و تضمین کیفیت کارهای پژوهشی آن دانشگاه باشد. در این صورت بودجه مربوط به پژوهش از طریق این پژوهشگاهها در دانشگاه مصرف خواهد شد.  اگر چاپ مجلات تخصصی نیز به این پژوهشگاهها واگذار شود،  مقالات مربوط به ارتقا به طور جدی و بی طرفانه داوری خواهند شد. همچنین می توان سفارش طرحهای پایان نامه و حمایت مالی از مقاله ها و پایان نامه های باکیفیت دانشگاهی را به این پژوهشگاهها واگذار کرد.

 

 

 اگر پژوهشگاهها عهده دار تامین مالی و نظارت پایان نامه ها شوند، بخش زیادی از مشکلات پژوهشی دانشگاهها حل خواهد شد. به عنوان نمونه اکنون حق الزحمه راهنمایی هر پایان نامه جدای از موظفی پرداخت می شود و به هر راهنما بر اساس تعداد پایان نامه هایی که دفاع شده است پرداختهایی انجام می شود. لذا عطش پذیرش راهنمایی پایان نامه ها زیاد است و گاهی در این خصوص رقابتی جدی و علنی وجود دارد. گاهی نیز تعداد پایان نامه های تحت راهنمایی یک فرد به اندازه ای بالاست که با یک حساب ساده می توان نشان داد که به هیچ وجه فرصت خواندن این تعداد پایان نامه برای یک راهنما وجود ندارد. برای حل این مشکل می توان راهنمایی پایان نامه را به عنوان بخشی از موظفی هیئت علمی تعریف کرد و بودجه پژوهش را صرف تقویت زیرساختهای پژوهش کرد. در این صورت راهنمایی پایان نامه راهی برای کسب درآمد نخواهد بود و اگر بین پایان نامه قبول شده و رد شده هم هیچ تفاوتی وجود نداشته باشد و نمره قبولی دفاع هیچ سودی برای استاد راهنما نداشته باشد، دلیلی وجود ندارد که همه ی پایان نامه ها نمره قبولی بگیرند.

 

 

اگر پژوهشگاههایی مستقل وجود داشته باشند، برای یافتن موارد کپی برداری می توانند از نرم افزارهای مخصوص کشف تقلب استفاده کنند. این پژوهشگاهها می توانند داوران غیر دانشگاهی را با پرداخت حق داوری بیشتر، برای کشف موارد کپی برداری و تقلب تشویق کنند و به کار گیرند. اکنون در هر رشته ای فارغ التحصیلان با انگیزه و متعهدی که در هیچ دانشگاهی استخدام نیستند زیادند. این افراد به دلیل اینکه عموما از چرخه ی نگارش پایان نامه بیرون هستند و ذی نفع نیستند، داورانی بی طرف به شمار می روند. لذا اگر متخصصین پژوهشگاهها داوری مقاله ها و پایان نامه های دانشگاهی را به عهده بگیرند، داوری ها جدی تر می شود. چنین داورانی معمولا فرصت و انگیزه بیشتری برای خواندن و یافتن نقاط ضعف دارند. آنها اگر کار خود را به خوبی انجام دهند حتی می توانند بدون اتکای به بودجه دولتی و صرفا با تکیه بر درآمدهای حاصل از پژوهشهای علمی از روند پژوهش در دانشگاهها حمایت کنند و بر سلامت حوزه پژوهش نظارت کنند.  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۰۹:۳۸
رضا صادقی

«کشورهای غربی (و به طور خاص انگلستان) همیشه برای پنجاه سال آینده ی جهان برنامه دارند.»

شبیه این جمله را زیاد شنیده ایم. هم از منتقدین غرب و هم از طرفداران آن. در بین هر دو گروه هستند کسانی که حتی معتقدند آب و هوای جهان هم تحت سیطره و قدرت کشورهای غربی تغییر می کند.  اما این نگاه به قدرت و مدیریت کشورهای غربی بسیار اغراق آمیز است. آیا واقعا کشورهای غربی مدیریتی قوی و آینده نگر دارند و رویدادهای اجتماعی زمین را مطابق خواست خود مدیریت می کنند؟  

برای پاسخ به این پرسش نیازی نیست به جنگهای جهانی اشاره کنیم و تلفات میلیونی اروپایی ها را حاصل مدیریت مدرن کشورهای غربی معرفی کنیم. صرفا  نگاهی کلی به نقش غرب در  جنگهای خاورمیانه   نشان می دهد که غرب دست کم در چند دهه اخیر نتوانسته است رویدادهای این منطقه را به درستی مدیریت کند. به عنوان نمونه با اینکه معمولا گفته شده که انگلستان وهابیت را  برای تضعیف اسلام اختراع کرده است، اما مخترع این دستگاه فکری نتوانسته است این دستگاه را به خوبی مدیریت کند و اکنون محصولات این دستگاه  مانند طالبان، القاعده و داعش به مشکل اصلی جهان غرب تبدیل شده اند. 

افغانستان و عراق نیز دو  نمونه دیگر از  مدیریت غربی بر رویدادهای سیاسی جهان هستند. هرج و مرج کنونی در این دو کشور حاصل مدیریت کشورهای غربی است. اما آیا تمام هنر متفکرین نظامی و سیاسی غربی این بوده که هزارها میلیارد دلار در این دو کشور هزینه کنند تا ناامنی و بی ثباتی بر این دو کشور حاکم شود؟ یعنی آیا برنامه غرب این بود که عراق و افغانستان وضعیت کنونی را داشته باشند؟ کسانی که پاسخشان مثبت است می توانند ادعا کنند هرج و مرج کنونی در عراق و افغانستان سیطره غرب بر خاورمیانه را تضمین کرده است. اما چرا آنها نمی توانند طوری اوضاع را مدیریت کنند که برای حفظ اقتدار غرب نیازی به ایجاد هرج  و مرج در عراق، افغانستان، سوریه و لیبی نباشد؟ واقعیت این است که تا زمانی که غرب قدرت دارد همیشه می توان از منافعی که در هر شرایطی نصیب غرب می شود یک فهرست بلند بالا تهیه کرد. اما این فهرست  صرفا به این معناست که با وجود تمام این مشکلات غرب هنوز قدرت دارد و در حال بلعیدن ثروت منطقه است. 

کشورهای غربی به دلیل ثروتی که چپاول کرده اند و قدرتی که با پشتوانه این ثروت به دست آورده اند تا امروز توانسته اند در شرایط مختلف سیطره خود را تداوم بخشند. اما معنایش این نیست که همه رویدادها مطابق خواست آنها رخ می دهد. هیچ تضمینی نیز وجود ندارد که  اقتدار غرب دائمی باشد. این افسانه که همه رویدادها با مدیریت غرب رخ می دهند شیشه عمر قدرت اهریمنی غرب است. برای شکستن این شیشه  فقط کافیست ذهنیت انسانهای تحت سلطه تغییر کند. مدیریت رسانه ای غرب به گونه ای است که انسانها این روزها کمتر موفق می شوند رویدادهای طبیعی را مشاهده کنند و در خصوص مدیریت این رویدادها اندیشه کنند.  اما اگر آنها توجه داشته باشند که دست کم  رویدادهای طبیعی تابع مدیریت غربی نیستند، آنگاه افسانه جاودانگی غرب مبنای خود را از دست می دهد و اراده خروج از مدیریت غرب در انسانها نیز ایجاد خواهد شد. این باور که همه چیز مطابق خواست غرب پیش می رود، نوعی بت پرستی مدرن است. تا این ذهنیت تغییر نکند پرستش این بت تداوم خواهد داشت.   اکنون مسئله این است که آیا این ذهنیت نیز مانند طبیعت می تواند از مدیریت و سیطره غرب آزاد باشد؟ و چگونه می توان انسان اسیر رسانه ها و فضاهای مجازی را به بازگشت به طبیعت و همزبانی با آن متقاعد کرد؟

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۴۰
رضا صادقی

فلسفه صدرا با اینکه محتوایی بسیار عمیق و پرمایه دارد، اما اغلب اشکال می شود که مانند فلسفه غرب، پویا و به روز نیست. پویایی فلسفه غرب بیشتر ناشی از ورود به موضوعات و مباحث جدید است. البته در بسیاری از مواقع پویایی صرفا به این معناست که محتوایی تکراری در بسته بندی جدیدی عرضه شده است. به ویژه آنکه برخی از مکاتب فلسفی غرب در بازی با اصطلاحات و زبان بازی چیزی کم ندارند و آنهایی که عمق چندانی ندارند، با گستره ای از واژه ها و ساختارهای جدید این ضعف را پنهان می کنند. در چنین مواقعی اقیانوسی از واژه ها که عمق چندانی ندارند، وقت و ذهن مخاطب را اشغال می کنند .

 

 

 

 

اما از این واقعیت نیز نمی توان گذشت که پویایی فلسفه غرب بیشتر به این دلیل است که توانسته است مولفه های اصلی اندیشه مدرن را در حوزه های جدید به کار گیرد و فلسفه صدرا از این جهت دچار ضعف است. طرفداران صدرا به حوزه های کاربردی کمتر وارد شده اند و صرفا به مبانی انتزاعی بحثها توجه کرده اند. در حالی که انتزاعی ترین بحثها می توانند کاربردی عملی داشته باشند. به عنوان نمونه در طرحی کلی می توان اصالت وجود را به عنوان مبنای اصلی احکام اخلاقی معرفی کرد. برای کاربرد اصالت وجود در اخلاق باید به این نکته توجه داشت که از نظر صدرا اصالت وجود صرفا جنبه ای هستی شناختی و معرفت شناختی ندارد و در نهایت جنبه ای هنجاری نیز پیدا می کند. یعنی اصالت وجود  همزمان این معنا را نیز در بر دارد که وجود خیر است و اشتداد وجود نوعی تکامل  ارزشمند است. پیام اصالت وجود به انسان این است که "باش و بشناس". باش پیام انسان به خدا نیز هست. (کن فیکون)

 

 

 

 

 در این صورت می توان از این اصل به عنوان مبنایی مستحکم برای دفاع از صلح، خلع سلاح و حفظ محیط زیست استفاده کرد. این استدلال که «عدالت به این دلیل خوب است که تضمینی برای وجود جامعه و حیات بشر است»، صرفا بر مبنای اصالت وجود قابل طرح است. چون فقط اگر بودن اصالت داشته باشد، قتل و کشتار مردود است و حفاظت از محیط زیست لازم است. اگر وجود اصل نباشد و پوچ گرایی درست باشد، وجود جامعه و حیات بشر و محیط زیست چه ارزشی می توانند داشته باشند؟ اصالت وجود حتی در بحثهای اخلاقی مشکل سازی مانند سقط جنین و قتل آسان نیز به کار می آید و می توان از اصالت وجود به عنوان مبنایی عقلانی برای دفاع از تداوم وجود انسانهای بی دفاع (اعم از جنین و بیمار صعب العلاج) استفاده کرد. در طرحی تفصیلی به کاربردهای بحث از حرکت جوهری و اشتداد وجود در تدوین فلسفه تاریخ صدرایی نیز باید توجه داشت و اگر بتوان از باور به اصالت وجود به عنوان راهکاری برای خروج از حس پوچی استفاده کرد، این اصل ابعادی روانشناختی نیز پیدا می کند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۵
رضا صادقی