صدق به عنوان یک ضرورت
صدق به عنوان یک ضرورت
در این نوشته قصد دارم از این ادعا دفاع کنم که نظریة صدق ارسطو یک ضرورت منطقی است. البته منظور این نیست که نظریة صدق او بیانگر یک گزارة تحلیلی است. بلکه منظور این است که این نظریه پیش فرض هر زبانی است و حتی زمانی که قصد داریم این نظریه را رد کنیم باز به ناچار به خود این نظریه تکیه می کنیم. بنابراین ضرورت در اینجا با ضرورتی که در اصل این همانی وجود دارد متفاوت است و به ضرورتی شباهت دارد که دکارت برای کوجیتو در نظر می گیرد. دکارت در مورد کوجیتو استدلال می کرد که حتی زمانی که آن را انکار می کنم باز می توانم بگویم که اگر انکار می کنم پس هستم. مشابه این مطلب در مورد نظریة صدق ارسطو نیز قابل طرح است. چون حتی برای انکار نظریة ارسطو باید نشان دهیم که ادعای او واقعیت ندارد و نقیض ادعای او صادق است.
دفاع از ضرورت دیدگاه ارسطو را با معرفی اجمالی سه دیدگاه رایج در بحث از صدق آغاز میکنم. در بحث از صدق سه نظریة اصلی وجود دارد که عبارتند از نظریة مطابقت، نظریة انسجام، و نظریة حشوانگاری. تعریف صدق به عنوان مطابقت با واقع تعریفی رئالیستی است. رئالیستها صدق را هدف نهایی پژوهش علمی میدانند و تجربه را به عنوان راهی برای احراز صدق یا دست کم تقرب به صدق معرفی میکنند. اما در انسجامگرایی ادعا می شود که صدق به معنای سازگاری درونی یک نظام فکری است. حشوانگاران نیز تأکید دارند که صدق مفهومی اساسی نیست و میتوان از آن صرف نظر کرد. استدلال آنها این است که دو عبارت «باران میبارد» و «جملة باران میبارد صادق است» از نظر مضمون تفاوتی با هم ندارند. از نظر آنها همارزی این دو جمله به این معناست که مفهوم صدق در جملة دوم بار معنایی خاصی ندارد و قابل حذف است. اما بر اساس نظریة ارسطو در این مثال عبارت «باران می بارد» به رویداد خارجی بارش باران اشاره دارد و مفهوم صدق در عبارت دوم ازتحقق مضمون گزارة «باران میبارد» خبر میدهد. بنابراین همارزی این دو عبارت دلیلی است بر این که صدق یک جمله به معنای تحقق مضمون آن است. در واقع این ادعا که صدق ارسطویی یک ضرورت است نقطة مقابل حشوانگاری به شمار می رود. با این حال حشوانگارها مدام تلاش دارند نشان دهند که نظریه ارسطو گزارش درستی از معنای واقعی صدق نیست و ادعا دارند واقعیتهای زبانی نظریه خود آنها را تایید می کند. بنابراین ناخواسته تایید می کنند که صدق نظریه خود آنها به معنای تحقق مضمون آن است و کذب نظریه ارسطو به معنای عدم تحقق مضمون آن است.
مهمترین اشکال به نظریة مطابقت این است که معیاری وجود ندارد که تطابق نظریهها با واقع را تضمین کند. ضمن آنکه مطابقت یک نظریه با جهان خارج معنای روشنی ندارد و خیلی روشن است که جهان نظریه ها با جهان طبیعت متفاوت است. طرفداران نظریة مطابقت با تکیه به تمایز بین تعریف صدق و معیار صدق این اشکال راپاسخ داده اند. پاسخ آنها این است که اگر صدق را به مطابقت با واقع تعریف کنیم معنایش این نیست که معیاری خطاناپذیر و قطعی برای احراز صدق وجود دارد. اصلا اگر قرار باشد هر مفهومی را که معیاری قطعی برای اثبات آن نداریم کنار بگذاریم، تقریبا همة مفاهیم را از دست خواهیم داد. ولی باید توجه داشت که ارسطو در تعریف خود از صدق صرفا ادعا می کند که صدق یک گزاره به معنای تحقق مضمون آن گزاره است. بنابراین در این نظریه نیازی نیست که تعریفی روشن برای مفهوم مطابقت ارائه شود. چون اصلا نیازی به مفهوم مطابقت نیست.
ارسطو با انسجامگرایان در اینکه سازگاری درونی برای تحقق صدق لازم است، توافق دارد. اما از نگاه او برای صدق یک نظام فکری انسجام به تنهایی کافی نیست. یک نظام ساختگی و خیالی نیز ممکن است منسجم باشد و همزمان کاذب باشد. معمولا در پاسخ به هر پرسشی بینهایت پاسخ منسجم قابل تصور است و اینطور نیست که همة آنها صادق باشند. انسجامگرایان ممکن است برای حل این مشکل به فایدهگرایی و پراگماتیسم تمسک کنند و اعلام کنند از بین نظامهای منسجم آنچه را مفید است صادق می دانند. ولی فایده امری نسبی است و تعریف صدق بر اساس فایده به نسبیگرایی ختم میشود.
به هر حال حتی شرط انسجام نیز بدون ملاحظة جهان خارج اهمیت و اعتبار خود را از دست میدهد. این جهان خارج است که تاب ناسازگاری را ندارد. لزوم انسجام نیز برای این است که مضمون یک نظام فکری در جهان خارج امکان تحقق بیابد. اما اگر از جهان خارج چشمپوشی کنیم یک نظام فکری غیر منسجم مشکل خاصی ندارد. با اینکه در علوم مختلف هیچ تردیدی در نیاز به انسجام و نیاز به فایده نیست، ولی نظریة صدق ارسطو پیشفرض و پیش نیاز انسجام گرایی و پراگماتیسم به شمار می رود. چون نخست باید اثبات شود که مضمون این دو نظریه واقعیت دارد و افسانه نیست. ادعای این دو نظریه این است که صدق یک نظریه به این معناست که آن نظریه در واقع منسجم و سودمند است و آنها تلاش دارند نشان دهند که این مضمون خلاف واقع نیست. بنابراین حتی مخالفین نظریة مطابقت نیزتلاش دارند نشان دهند سخنان و استدلالهای آنها گزارشی از واقعیتهای زبانی است.
حاصل آنکه حتی برای رد کردن نظریة صدق ارسطو نیز باید به آن تکیه کرد، پس این نظریه یک ضرورت است.