اصل صرفه جویی به عنوان صورتی از نهیلیسم
اصل صرفه جویی با اینکه بیانی از نهیلیسم است اما اغلب به عنوان مبنای نهیلیسم تلقی شده است. به عنوان نمونه کوهن در کتاب ساختار باور به وجود طبیعت ثابت مفروضی را که وجودش جدای از پارادایمهای متغیر است، با مضمون این اصل در تناقض میبیند و مینویسد: «لاوازیه طبیعت را در نتیجة کشف اکسیژن به گونهای دیگر میدید. و با توجه به فقدان هر نوع دسترسی به آن طبیعت ثابت فرضی که وی «به گونهای دیگر میدید» اصل صرفهجویی ایجاب میکند بگوییم که لاوازیه پس از کشف اکسیژن در جهان متفاوتی کار میکرد.» او در اینجا با تکیه بر تیغ اکام فرض جهان ثابت جدای از پارادایم را زائد تلقی میکند و پیشنهاد میکند برای هر پارادایمی جهان متفاوتی را فرض کنیم. فایرابند در نقد این بخش از سخنان کوهن میگوید: «من نمیفهمم چگونه میتوان این طبیعت را با اصل صرفهجویی حذف کرد. این تقریبا استدلالی پوزیتیویستی است و تلاش روانشناسی ادراک در تبیین اینکه چگونه افرادی که پارادایمهای مختلفی را پذیرفتهاند جهان واحدی را به شیوههای مختلفی بازنمایی میکنند، بیمعنا میکند.» Feyerabend, 1995, 382.
مضمون اصل صرفهجویی که تیغ اکام نیز نامیده میشود این است که جهان را بیجهت نباید شلوغ کرد و نظریهای که موجودات کمتری را به جهان نسبت بدهد بر نظریهای که تعهدات وجودشناختی بیشتری دارد ترجیح دارد. این اصل را اغلب به ویلیام اکامی نسبت دادهاند. اما آدامز Marilyn McCord Adams معتقد است این نسبت درست نیست. او در فرهنگ کمبریج در تعریف واژة «تیغ اکام» Ockhams Razor مینویسد: «تیغ اکام که اصل صرفهجویی parsimony نیز نام دارد اصلی روششناختی است که به سادگی در ساختار نظریهها دعوت میکند. این عبارت که «موجودات نباید بیش از حد نیاز تکثیر شوند» با اینکه نخست در آثار ارسطو طرح شده است اما به ویلیام اکام نسبت داده شده است، شاید به این دلیل که این اصل روح نتایج فلسفی او را نشان میدهد. (گر چه او هرگز این عبارت را بیان نکرد و اصل عدم تناقض و نه اصل صرفهجویی ابزار اصلی او در بحثهای متافیزیکی بود.) مخالفین این اصل ...، ضدتیغیAnti-razor را طرح کردهاند با این مضمون که: جایی که هویات کمتر کافی نیست، هویات بیشتری وضع کنید!»(Audi, 1997, 545)
روشن است که در ضدتیغ نیز مانند خود تیغ، تکلیف وجود چیزها و شلوغ یا خلوت بودن جهان در دست نظریهپرداز خواهد بود و هیچ یک از این دو راه به رئالیسم ختم نمیشوند. تیغ و ضد تیغ هر دو در سیاقی اومانیستی و بر اساس این پیشفرض طرح شدهاند که «انسان مقیاس همه چیز است. مقیاس آنچه که هست و آنچه که نیست». ضمن آنکه اصل صرفه جویی اصلی نهیلیستی است. چون یک نهیلیست که برای وجود ارزشی قائل نیست، جهان خلوت را ترجیح میدهد. اگر وجود را ارزشمند تلقی می کردیم باید پارادایمی را ترجیح میدادیم که تعهدات وجودشناختی بیشتری را به دنبال دارد و از این راه چیزهای بیشتری را وضع می کند. به هر حال از نگاه رئالیستها نه اصل طبیعت یک فرض قابل حذف است و نه تعداد موجودات جهان در دست ماست تا با خست یا ریخت و پاش خود بتوانیم جهان را خلوت یا شلوغ کنیم.
اصل صرفه جویی یک اصل بدیهی نیست و نیازمند دلیل است. اصل سادگی در روش شناسی نیز بر پایة تیغ اکام طرح شده است. اصل سادگی به این معناست که نظریة ساده تر ترجیح دارد. این در حالی است که دلیلی وجود ندارد که نظریة ساده تر درست باشد. اگر طبیعت پیچیده باشد نظریة ساده تر نمی تواند درست باشد. کوهن با تمسک به اصل صرفه جویی تعداد موجودات را تابع پارادایم میکند و با صراحت می گوید:« دیدگاهی که من به آن تعلق دارم کانتی است. اما بدون شیء فینفسه. » Kuhn, 2000, 207 اما به نظر میرسد حتی اگر تعداد موجودات به پارادایم بستگی داشت و خلوتی جهان نیز بر شلوغی آن ترجیح داشت، باز باور به وجود یک جهان مستقل از پارادایم ترجیح داشت. چون باور به وجود یک جهان برای همة پارادایمها، نسبت به فرض وجود تکثری از جهانها که هر یک تابع پارادایم متفاوتی هستند، صرفهجویی بیشتری به دنبال دارد.
اصل سادگی را شاید بتوان اینگونه که اگر دو نظریه با وجود و بدون وجود یک هویت عینا مثل هم عمل کنند یعنی نتایج یکسانی داشته باشند میتوان آن هویت را حذف کرد، پذیرفت ولی باز هم با پذیرفتن این اصل نمیتوانم حذف جهان فینفسه را درک کنم این درست مثل این است که بگوییم هر هنرمند از یک تابلوی مدرن برداشت خود را دارد و هر برداشتی هم درست است ولی نمیتوانیم بگوییم که اصلا تابلویی وجود ندارد. سوالم این است که آیا کوهن واقعا قصد حذف جهان فی نفسه را در نظریه خود داشته و یا میتوان اینگونه برداشت کرد که آنقدر برداشتها متفاوت است که گویی جهان فی نفسه ای (یا جهان ثابتی) وجود ندارد؟