حدود آزادی در دیدگاه شهید مطهری (3): آزادی عقیده با حبس اندیشه هرگز!
در این سلسله نوشتار برآنیم تا به تبیین مفهوم آزادی و حدود آزادی از دیدگاه متفکر فرزانه، استادِ شهید مرتضی مطهری بپردازیم. در این بخش، به بیان تفاوت «آزادی اندیشه» و «آزادی عقیده» خواهیم پرداخت و با تکیه بر بیان استاد شهید روشن خواهد شد که تعصبات و احساساتی که در عقیده نهفتهاند، مانع آزادی حقیقی اندیشه میشوند و برای ساحت اندیشه نامفید و بلکه مضرند.
آزادی وسیله است نه هدف
تبلیغکنندگان اومانیسم و انسان محوری در کشور ما، با بیانهای مغالطهآمیز، آزادی را به عنوان هدف معرفی میکنند و وسیله دانستن آن را مخالف آزادی قلمداد میکنند. حال آن که هدف دانستن آزادی، بیتوجهی به تکامل بشر و اهداف عالیه آفرینش اوست. آزادی، حق حیات و دیگر استعدادهای تکوینی بشر از شاهکارهای آفرینش است و بشر تا وقتی که از این نعمتها سود نجوید، هیچ کمالی نخواهد داشت. هدف دانستن آزادی یعنی بسنده کردن به آن، و وسیله دانستن آن یعنی استفاده از آن:
انسان آزاد و مختار است، ولی آیا چون آزاد است به کمال خودش رسیده است یا اینکه مختار است که کمال خودش را انتخاب کند؟(1)
آزادی موهبتی است که میتواند وسیله کسب کمالات قرار بگیرد: آزادی برای انسان کمال است، ولی آزادی کمال وسیلهای است؛ نه کمال هدفی. هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. (2)
والاترین کمالی که انسان با دستاویز قرار دادن آزادی و اختیار خود میتواند به آن نایل شود، توحید است و اگر بناست در حیات جمعی و فردی بشر هدفی را ترسیم کنیم این توحید است که در نگاه دینی محوریت مییابد و وجود انسان و همه اوصاف او و از جمله آزادی و حق انتخاب وسیلهای برای رسیدن به این هدف خواهند بود. این مطلب را میتوان از تمایزی که استاد میان آزادی اندیشه و آزادی عقیده میگذارند به دست آورد.
آزادی اندیشه آری، آزادی عقیده هرگز
برخی به غلط گمان میکنند که «آزادی اندیشه» به معنای «آزادی عقیده» است، در حالی که این دو تفاوتی اساسی با یکدیگر دارند و بیتوجّهی به این تفاوت، مغالطهآمیز خواهد بود.
آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است. (3)
بنابراین، از نظر استاد آزادی اندیشه نه تنها مطلوب، که لازم است. اما در مقابل آن، آزادی عقیده مطلوب نیست: اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد... هر عقیدهای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشأ بسیاری از عقاید یک سلسله تقلیدها و تعصبهاست... آزادی عقیده، در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد. (4)
از نظر استاد، انسان تا آن جا در باورهای خویش بر حق است که این باورها با کمالات علوی او همسو و هماهنگ باشند: بدین رو، اگر انسان عقیدهای را برگزید که بر ضد توحید است، او انسان ضد انسان است یا بگوییم حیوان ضد انسان است. بنابراین، ملاک شرافت و احترام و آزادی انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب کرده باید آزاد گذاشت؛ هر چند آن چه انتخاب میکند بر ضد انسانیت باشد. (5)
از نظر ایشان باورها بر دو قسمند: گاهی در نتیجه اندیشهاند و گاهی از روی احساسات هستند. نوع دوم، مانع تفکر است و اگر خواهان آزادی اندیشه هستیم، باید جلوی نوع دوم را بگیریم. استاد میگویند:
فلاسفه غرب در مورد آزادی عقیده مغالطه کردهاند. از سویی میگویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد و از طرفی میگویند، عقیده هم باید آزاد باشد. بتپرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد... در صورتی که اینگونه عقاید و اعتقادات ضد آزادی فکر است. همین عقاید است که دست و پای فکر را میبندد... اعلامیه حقوق بشر نیز همین اشتباه را کرده است. (6) بنابراین، حق با انبیا بوده است؛ نه با روشی که دنیای امروز میپسندد. حق با انبیا بوده است که اینگونه زنجیرها را از دست و پای بشر برمیگرفتند؛ پاره میکردند و در نتیجه میتوانستند بشر را وادار به تفکر بکنند. (7) کار صحیح کار ابراهیم(ع)است که خود را کسی میداند که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقاید سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایهای از فکر ندارد، گرفتار میبیند. (8)
استاد شهید با اشاره به بتپرستی میفرماید: آن عقیده که فکر به انسان نمیدهد! آن عقیده انعقاد است؛ تقلید است، تلقین است؛ یعنی زنجیری است که وهم به دست و پای بشر بسته است. بشر را در این طور عقاید آزاد گذاشتن، یعنی زنجیرهای اوهامی را که خود بشر به دست و پای خودش بسته است، به همان حال باقی گذاشتن. ولی این، احترام به اسارت است نه احترام به آزادی. احترام به آزادی این است که با این عقاید ـ که فکر نیست بلکه عقیده است، یعنی صرفاً انعقاد است ـ مبارزه شود. عقیده ممکن است ناشی از تفکر باشد و ممکن است ناشی از تقلید یا وهم یا تلقین یا هزاران چیز دیگر باشد. عقایدی که ناشی از عقل و فکر نیست، صرفاً انعقاد روحی است؛ یعنی بستگی و زنجیر روحی است. اسلام هرگز اجازه نمیدهد یک زنجیر به دست و پای کسی باشد؛ و لو آن زنجیر را خودش با دست مبارک خودش بسته باشد. (9)
بنابراین، آزادی افراد در باور و رفتار، در محدوده اخلاق و معنویات رسمیت دارد: آزادی افراد که خود یک اصل است... باید محدود شود به سایر مصالح بشر؛ یعنی باید منحصر به اخلاق عموم و معنویات بشر باشد.(10)
مهمترین و عزیزترین حقیقت در جهان هستی توحید میباشد و باورهای انسانی باید به گونهای باشد که با این حقیقت همسو و هماهنگ باشد. اسلام هر جا که توحید به خطر بیفتد، برای نجات توحید میکوشد؛ چون توحید عزیزترین حقیقت انسانی است. این آقایانی که راجع به آزادی بحث میکنند، نمیدانند که توحید لااقل در حد آزادی است، اگر بالاتر نباشد و قطعاً بالاتر است. (11)
شرک و پایبند نبودن به توحید، به دو دلیل تجاوز از حق شمرده میشود: 1- توحید از امور فطری انسان است و انسان در اموری که خلاف فطرت اوست، هیچ حقی ندارد. 2- به باور استاد، توحید از حقوق عمومی است؛ به همین جهت باورهای شرکآمیز، تجاوز به حقوق عمومی هستند و مبارزه با آنها جنبه دفاعی دارد: آنجا که میان حق جامعه و حق فرد تزاحم افتد، حق جامعه بر حق فرد و حق عام بر حق خاص تقدم مییابد.(12) چنانچه اگر توحید از حقوق شخصی افراد باشد، فرد میتواند موحد یا مشرک باشد و در هر صورت کسی را حق اعتراض و ایجاد مزاحمت برای او نمیباشد، اما اگر توحید هم، چون آزادی از حقوق انسانی و عمومی باشد... پس اگر مردمی برای مبارزه با مشرک بجنگد، جنگ آنها جنبه دفاعی دارد. (13) حق با همان کسانی است که توحید را جزو حقوق بشریت میشمارند. (14) توحید حقیقتی است که مال من و شما نیست؛ مال بشریت است. اگر در جایی توحید به خطر بیفتد چون توحید جزو فطرت انسان است و هیچ وقت فکر بشر او را به ضد توحید رهبری نمیکند، بلکه عامل دیگر دخالت دارد. اسلام برای نجات توحید دستور اقدام میدهد، ولی این معنایش این نیست که میخواهد توحید را به زور وارد قلب مردم کند، بلکه عواملی را که سبب شده است، توحید از بین برود از بین میبرد؛ عوامل که از بین رفت، فطرت انسان به سوی توحید گرایش پیدا میکند. (15)
آزادی نشر عقاید؛ در کنار جلوگیری از اغوا و عوامفریبی
به اعتقاد استاد شهید مطهری، به سود اسلام و انقلاب است که همه مکتبها و اندیشهها ـ هر چند که الحادی و ضد دین باشند ـ بر اساس منطق ویژه خود در جامعه طرح شوند و در مقابل، پاسخهای منطقی دریافت کنند. اما نگرانی استاد در روزگار خود، آن بود که ماتریالیسم جامه منطق را از خود دور کرده و به سلاح تبلیغ مجهز شده بود. (16) از این رو، در عین حال که از جریان آزاد عقاید و مناظره منطقی با مکتبهای انحرافی دفاع میکنند، معتقدند که باید از شیوههای تبلیغاتی اینگونه مکتبها که با فریب و گمراهکنندگی همراه است جلوگیری کنیم: برخورد عقاید غیر از اغوا و اغفال است. اغوا و اغفال، یعنی کاری توأم با دروغ و توأم با تبلیغات نادرست انجام دادن... اغفال کردن به هیچ عنوان نمیتواند و نباید آزاد باشد. اینکه در اسلام خرید و فروش کتب ضاله حرام است و اجازه فروش هم داده نمیشود، بر اساس همین ضرر اجتماعی است.(17)
در اسلام شکستن سکه تقلبی و از بین بردن کتاب تقلبی واجب است. البته خرید و فروش آنها برای کسانی که قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل دارند، مانعی ندارد؛ برای کسانی که فاقد این قدرتند، صحیح نیست. امروز به نام آزادی عقیده و فکر، نشر هر کتاب و خرید و فروش هر کتابی را صحیح میدانند، اما اسلام این راه درآمد را به روی پیروان خود بسته است. (18) حرف ما این است که دروغ و خیانت را باید سانسور کرد و نباید اجازه داد به نام آزادی فکر و عقیده، آزادی دروغ در میان مردم رایج شود. (19)
امروزه به کارگیری ابزارهای تبلیغاتی، مغالطه و تحریف مهمترین شیوههای ترویج مکتبهای مادی و لیبرالیستی در جوامع بشری و از جمله کشور ماست. این بدان جهت است که «مادیین کاملاً احساس کردهاند که اگر مسائل را به صورت اصلی و صحیح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانالهای انحرافی ایجاد میکنند؛ مغلطه به کار میبرند. »(20) شیوه تحریفی این افراد به دو صورت است:
1. یکی آن که از اشخاص معروف و محبوب مایه میگذارند و میکوشند آنها را همفکر خویش جلوه دهند که استاد شهید در این مورد به تحریف شخصیت حافظ و حلاج مثال میزند.
2. دومین شیوه تحریفی که از نظر استاد شهید خطرناکتر از شیوه نخست است، تحریف آیات قرآن و استفاده ابزاری از این آیات برای اثبات گرایشهای انحرافی است.
احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند و با منطق خود به جنگ منطق میآیند آنها را میپذیریم، اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمیگوید. (21)
ایشان در برابر کسانی که در آن زمان برای اثبات ادعاهای خویش مبنی بر حقانیت مکتبهای مادی به آیات قرآن تمسک میجستند، فریاد بر میآورد که: من صریحاً اعلام خطر میکنم که نشر چنین افکاری خدمت به اسلام نیست؛ خدمت به استعمار است.
بحث دیگری که درباره آزادی در جامعه ما مطرح است، مسئله رابطه دین و آزادی است. اینکه آیا الزامهای دینی با آزادی انسانستیزی ندارد و بندگی چگونه با آزادی سازگار است، پرسشی است که در شماره انتهایی این سلسله نوشتار بدان خواهیم پرداخت. انشاءالله
پینوشت:
1. انسان کامل، انتشارات صدرا، 1370، ص 347
2. همان، ص 346 ـ 347
3. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 6
4. همان، ص 6
5. آشنایى با قرآن، ص 224
6. پیرامون جمهورى اسلامى، ص 99
7. همان، ص 109
8. همان، صص 101 ـ 102
9. مجموعه آثار، ج 16، ص 185
10. نظرى به نظام اقتصادى اسلام، ص 206
11. مجموعه آثار، ج 16، ص 183
12. همان، ج 2، ص 27
13. جهاد، ص 46
14. همان، ص 54
15. مجموعه آثار، ج 16، ص 184
16. علل گرایش به مادیگرى، دفتر انتشارات اسلامى، 1316، ص 6
17. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 50
18. نظرى به نظام اقتصادى اسلام، ص 211
19. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 61
20. علل گرایش به مادى گرى، ص 9
21. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 14