آیا در ده سال آینده با کشور متفاوتی روبرو هستیم؟
به نظر شما آیا جامعة ایران در ده سال آینده از نظر اقتصادی و فرهنگی و سیاسی متحول میشود؟ پاسخ روشن است. دانشگاه اکنون با همان روش و محتوای ده سال قبل در حال تنظیم ذهنیت و فرهنگ چهار میلیون جوان ایرانی است. نسلهای قبلی که ذهنیت آنها به این شیوه تنظیم شد و از دانشگاه وارد جامعه شدند یا خلاقیت و کارآفرینی ندارند و یا اگر در آموزش و پرورش، صنعت خودرو، بانک، بیمه، سیاست و هر جای دیگری مشغول به کار شدهاند، مانند دانشگاه منفعل هستند و فاقد خلاقیت لازم برای حل مشکلات موجود هستند.
دانشگاه اگر دانش لازم برای حل مشکلات جامعه را داشته باشد، میتواند ذهن دانشآموختگان خود را طوری تنظیم کند که در جامعهای که کار نیست به یک کارآفرین تبدیل شوند. اما اکنون دانشگاه نسبت به سودمندی دانشی که به ذهن دانشجو وارد میکند، هیچ مسئولیتی را نمیپذیرد و به جای پاسخگویی نسبت به تولید ذهنیتهای فاقد کارآیی، نقش مدعی را بازی میکند و سایر نهادها را به عنوان مسئول بیکاری دانشآموختگان خود معرفی میکند. در حالی که یک دانشگاه زنده و آگاه باید بتواند مشکلات جامعه را رصد کند و نیروهایی را برای حل این مشکلات تربیت کند. دانشگاهی که دانش بیارتباط با مشکلات جامعه را تدریس کند شبیه صنعتگری است که هواپیمایی را بدون در نظر گرفتن آب و هوای کشور طراحی کند و در هنگام سقوط آن ادعا کند که مشکل از هواپیما نیست و مشکل از آب و هواست.
آیا دانشگاه در چند دهة گذشته بیرون از جامعه و تاریخ کشور بوده و در تحقق جامعه ی کنونی صرفا منفعل بوده است؟ آمار کسانی که با امضا و مهر و مدرک دانشگاه وارد عرصههای مختلف فرهنگی و اقتصادی شدهاند پاسخ به این پرسش را روشن میکند. دانشگاه به دلیل نقش محوری خود در مهندسی ذهنیت و فرهنگ میلیونها صنعتگر و کارمند و معلم و مدیر و وزیر و وکیل ... نقشی محوری در تحقق جامعة کنونی کشور داشته است. بنابراین تحول در جامعهای که در آن مشکلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد، نخست باید از دانشگاه آغاز شود. با توجه به اینکه دانشگاه نقش قطبنما را دارد، هر یک درصد تغییر در محتوا و روش درسهای دانشگاهی معادل با ده درصد تغییر در آیندة اقتصاد و سیاست کشور است.
اما چرا جوانانی که خواهان کشور متفاوتی هستند تغییر را از دانشگاه مطالبه نمی کنند؟ پاسخ روشن است. کسانی که کرسیهای دانشگاهی را به صورت انحصاری به نام خود کردهاند و نان این انفعال و بیتحرکی را میخورند، در برابر هر گونه تحولی مقاومت میکنند. روش آنها این است که دانشگاه را در برابر سیاست و اقتصاد منفعل و درمانده معرفی کنند. آنها بار تمام مشکلات را به دوش سیاست میگذارند. گویی دانشگاه در کرة مریخ قرار دارد و هیچ تعاملی با سیاست و اقتصاد ندارد. دانشگاه منفعل هر چند سال یک بار نیروی تحولخواه دانشجویی را در فضای سیاست خنثی میکند و خود را از هر گونه مطالبهای در امان نگه میدارد.
دلیل دیگر سکوت دانشجویان در برابر انفعال دانشگاه این است که دانشگاهی که منفعل و مدعی است، همزمان میتواند انتقامجو و کینهورز نیز باشد. حذف دانشجویان تحولخواه با برچسب بیسواد روش رایجی است و با توجه به اینکه دانشآموختگان برای هر گونه استخدامی و حتی برای مهاجرت نیازمند تأیید دانشگاه هستند این کینهجویی میتواند برابر با نابودی تمام زندگی یک دانشجو باشد. در چنین شرایطی برای تحول در دانشگاه به نیرویی نیاز است که حاضر باشد از تمام هستی خود بگذرد. نشانههایی از چنین شجاعتی در نسل کنونی دانشجویان به چشم میآید و این نسل اگر تحول محتوا و روش درسها را مطالبه کند خروجی دانشگاه نسل متفاوتی از مدیران و معلمان و صنعتگران خواهد بود.