دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

 

در رمان 1984 اثر جرج ارول "وزارت حقیقت" با تغییر معنای واژه‌ها اندیشه‌ها را کنترل می‌کند. پس از انتشار این رمان اصطلاح ارولی Orwellian بر هر پدیده و روشی اطلاق شد که استبداد و سرکوب را با روش‌هایی مانند تحریف معنای واژه‌ها پنهان ‌کند. البته این اصطلاح اغلب برای توصیف فضای سیاست به کار رفته است و روش‌های حکومت امثال استالین و ترامپ به عنوان ارولی معرفی شده‌ است. اما خطر اصلی که ارول نسبت به آن هشدار می‌دهد، یعنی این که "وزارت حقیقت" با دستکاری معنای واژه‌ها می‌تواند ذهن‌ها را به شیوه‌ای پنهان کنترل ‌کند، نه تنها در مورد واژه‌هایی مانند آزادی و دیکتاتوری، بلکه حتی در مورد خود واژة "ارولی" نیز وجود دارد.

"وزارت حقیقت" که نقش اصلی را در نقض آزادی دارد، استبداد را پشت عنوان حقیقت پنهان می‌کند و خشم ناشی از سلب آزادی را متوجة سایر نهادها می‌کند تا بقای خود را تضمین کند. ارول عنوان "برادر بزرگ" را از تابلوی یک دانشگاه الهام گرفت که در آن استاد راهنما خطاب به دانشجویان می‌گفت: "بگذارید برادرتان باشیم". دانشگاه با توجه به نقشی که در مدیریت ذهن‌ها دارد بیش از هر نهادی در خطر تبدیل شدن به "وزارت حقیقت" است.

دانشگاه به عنوان وزارت حقیقت به هیچ کس پاسخگو نیست و هر گونه نقدی را به عنوان دشمنی با دانش و حقیقت سرکوب می‌کند. منطق این سرکوب این است که نهادهای بیرون از دانشگاه صلاحیت و تخصص لازم را ندارند که  کار گروه‌های علمی دانشگاهی را ارزیابی کنند. مشکل اصلی را ارول به خوبی بیان می‌کند. معنای واژه‌ها تغییر کرده است.

عنوان دانشگاه این تصور را ایجاد می‌کند که در این مکان دانش یک هدف اصیل است و مناسبات به گونه‌ای تنظیم شده که بیشترین حجم آگاهی و دانش ایجاد شود. اما اکنون دانشگاه نام مکان‌هایی است که چنین کارکردی ندارند و به این سمت نیز حرکت نمی کنند. مکان‌هایی که اکنون دانشگاه نام دارند بنگاه‌هایی اقتصادی هستند که در برابر تعداد فارغ‌التحصیلان و تعداد مقالاتی که منتشر می‌کنند از دولت پول دریافت می‌کنند. اما تولید پایان نامه و مقاله به معنای تولید دانش نیست. در همایش‌ها دانشی تبادل نمی‌شود. حتی در جلسات گروه‌های علمی نیز دانش نقشی محوری ندارد و بیشتر به جلسات هیئت مدیره شرکتها شباهت دارد که برای تقسیم سود تشکیل می شوند. این تشریفات بخشی از قواعد بازی "وزارت حقیقت" برای تحریف معنای واژه‌هاست.

مشکل دانشگاه دولتی این است که پولی که متعلق به دانشجویان است به واسطة دولت به دانشگاه‌ها پرداخت می‌شود. وجود واسطه‌ای به نام دولت باعث شده است که این دانشگاه‌ها در برابر دانشجو پاسخگو نباشند. در حالی که دانشگاه به عنوان یک بنگاه‌ اقتصادی در برابر هزینه‌ای که از کارفرما دریافت می‌کند باید پاسخگو باشد. پولی که دولت به دانشگاه‌ می‌پردازد متعلق به ملت است. اگر نام دانشگاه را نمی‌توان به بنگاه اقتصادی تغییر داد، نام دانشگاه‌های دولتی را که می‌توان به دانشگاه‌های ملی تغییر داد. چون حتی ساختمان دانشگاه‌ها نیز از اموال عمومی و متعلق به خود دانشجویان است.

 دانشگاه ملی ارولی نیست.  نه تنها به دانشجویان نگاهی ابزاری ندارد، بلکه دانشجومحور است. درسها بر اساس نیاز جامعه تدوین شده است. در دانشگاه ملی دانشجویان این حق را خواهند داشت که از سرفصل درسها و از بدیل های احتمالی آگاه باشند، محتوای درس‌ها و پژوهش‌ها در آیندة کاری آنها نقش مثبتی داشته باشد و با گرفتن مدرک در حل مشکلات جامعه کارآیی داشته باشند.
دانشگاه‌ ملی  دیگر حق مانند دانشگاه دولتی حق ندارد به دانشجویان یک رشته اعلام کند برای آیندة این درسهایی که من آموزش میدهم شغلی وجود ندارد. دانشگاه ملی موظف است در برابر هزینه‌ای که می‌گیرد تخصص و مهارت‌هایی را آموزش دهد که فارغ‌التحصیلان بتوانند کار بسازند و کارآفرین باشند. اساتید دانشگاه ملی معلمانی خصوصی هستند که در برابر پولی که از دانشجو دریافت می‌کنند خدماتی را ارائه می‌کنند که برای زیست اجتماعی او مفید است و در برابر این خدمات پاسخگو هستند. مدارک دانشگاه ملی ضمانت بعد از فروش دارند.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۴۱
رضا صادقی

 

 

1- دانش برای دانش

 عنوان دانشگاه این تصور را ایجاد می‌کند که در این مکان دانش یک هدف اصیل است و مناسبات به گونه‌ای تنظیم شده که بیشترین حجم آگاهی و دانش ایجاد شود. اینکه آیا در منظومة تاریخ بشر دانشگاهی بوده که فقط بر مدار دانش چرخیده باشد یک بحث تاریخی است. اما به طور قطع دانشگاه کنونی چنین وضعیتی ندارد و به این سمت نیز حرکت نمی کند.

2- دانش برای اشتغال

دانشگاه با فاصله گرفتن از هدف آرمانی خود به تولید دانشی پرداخت که شغل و درآمد و سود را تضمین می‌کند. در این مرحله دانش به ابزاری برای تولید ثروت تبدیل می‌شود و دانشگاه هویتی اقتصادی می‌یابد. این نگاه سودگرایانه می‌تواند انواع فساد اقتصادی را به دنبال داشته باشد. اعطای مدرک به افراد فاقد آگاهی و تخصص در برابر دریافت پول یک نمونة رایج است. این فساد در دانشگاه‌های دولتی رواج بیشتری دارد. چون در این دانشگاه‌ها دولت پول ایجاد آگاهی و تخصص را به کارفرمایی پرداخت می‌کند که خودش داور کارهای خودش است. در چنین فضایی هیچ راهی برای ارزیابی اصالت مدارکی که صادر می‌شود وجود ندارد.

 

3- مدرک برای هویت اجتماعی

وقتی دانشگاه مدارکی را صادر کند که صاحب آن مدرک هیچ تخصصی در حل مشکلات و مسائل جامعه ندارد، دیگر داشتن مدرک نقشی در یافتن شغل نخواهد داشت. در چنین مرحله‌ای با اینکه مدرک در یافتن شغل، کارایی خود را از دست می‌دهد اما هنوز در ساختن هویت اجتماعی نقش دارد. در این دوره مدرک دانشگاهی فقط به چشم مهندس ها و دکترهایی می‌آید که از مزایای مدرک فقط به همین عنوان‌های بدون پشتوانه رضایت می‌دهند. اما انباشت مدارکی که پشتوانة آن آگاهی و تخصص نباشد مانند چاپ پول بدون پشتوانه تورم‌زاست و در نهایت باعث فروپاشی نظام دانشگاهی می‌شود.

 

4- بدنمندی دانشگاه

وقتی دانشگاه از روح دانش تهی شد و مدرک آن نیز اعتبار خود را از دست داد، وارد مرحلة بدنمندی می‌شود. در این مرحله دانشگاهی که قرار بود جان‌ها را آگاه کند به یک ساختمان تبدیل می‌شود که در شهرهای بزرگ به جوانان شهرستانی خوابگاه و غذای ارزان می‌دهد و استعدادهای آنها با پرسه زدن و وقت‌گذرانی از دست می‌رود. کادر دانشگاه و استادان نیز در این ساختمان‌ها به اندازه‌ای حضور دارند که حقوق و مزایای آنها تضمین شود.

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۱۸
رضا صادقی

 

 

دکتر عصاره متخصص قلب و استاد دانشگاه علوم پزشکی اهواز است که نقد دانشگاه را با یک مثال شروع می‌کنند:

 در فیلم سینمایی "اسرار گنج دره جنی" یک روستایی مقدار زیادی طلا پیدا می کند و به شهر میرود و مثلاً تلویزیون و کولر خریداری می کند و به روستایی که برق نداشته باز می گردد.

در یک صحنه از این فیلم  مرد روستایی تلویزیون را روی یک چهار پایه قرار می دهد و همه را جمع می کند که آن را نگاه کنند و به همه می گوید که در شهر مردم جمع می شوند و تلویزیون نگاه می کنند. همه ی روستایی ها با تحیر و تعجب به این دستگاه که هیچ چیزی را نشان نمی داد نگاه می کردند. کسی متوجه نمی‌شد که این تلویزیون باید چیزی نشان دهد و همه از اینکه تلویزیون تماشا می‌کنند خوشحال بودند و از تلویزیون تعریف می‌کردند.


داستان دانشگاه های ما هم همین است. ما می دانیم که در خارج چیزی به نام دانشگاه هست و چیزی به نام تحقیقات صورت می گیرد و آن جا چیزی به نام مقاله چاپ می کنند. ولی متوجه نیستیم که دانشگاه های آن ها به برق وصل است. یعنی دانشگاه طراحی شده است که به جامعه و صنعت سرویس دهد. طبیعی است که تعداد رشته‌ها، محتوای درسها و تعداد دانشجویان بر اساس نیاز جامعه ی خودشان تنظیم می‌شود. اما دانشگاه های ایران به کنکور و به دبیرستان ها و به تعداد ورودی ها و به نیاز و علاقه جامعه به مدرک دانشگاهی وصل هستند. گاهی هم واحدهای درسی به تقلید از غربِ چند دهه قبل نگاشته شده است. یعنی همان زمان هم شاید ربطی به نیازهای جامعه ی ما نداشته است و همین زمان هم شاید در غرب دیگر تدریس نشوند. موضوع و مسئلة تحقیق نیز وقتی وارداتی باشد نتیجة آن برای حل مشکلات کشورهای غربی موفق است.

در دانشگاه پژوهش و کلاس باید به طور طبیعی متولد شود. در یک روند طبیعی سامسونگ، توشیبا، موتورولا، آی بی ام و و.... به پژوهش یا دانشجوی دانشگاه نیاز دارند.  دانشگاه دانشجویانی را تولید می کند که بتوانند به نیازهای این شرکت ها پاسخ دهند و به تکنولوژی جدید دست پیدا کنند. صنعت به اساتید پول می دهد و اساتید از آن پول خرج دانشجو می کنند تا پروژه آن ها را جلو ببرد. صنعت به استاد نیاز دارد و استاد به دانشجو نیاز دارد. حاصل کار تحقیقاتی دانشگاه هم منجر به ثبت اختراع می شود و در مرحله بعد هم شاید منجر به انتشار مقاله شود.

 

در چنین فرایندی دانشگاه ها از دانشجو نمی خواهند که برای گرفتن مدرک مقاله چاپ کند. چون دانشجو با انجام پروژه لیاقت خود را ثابت کرده است و دیگر نیازی به اثبات آن با چاپ مقاله ندارد. به این ترتیب تلویزیون آن ها به برق وصل است.

 

در ایران ارتباطی بین صنعت و دانشگاه به صورت عمده وجود ندارد. خیلی جاها هم که ارتباط وجود دارد فقط دستوری و صوری است و به احتمال زیاد با پول نفت از این وصلت محافظت می شود. 

وقتی  داتشجو و پژوهش دانشگاه راه حلی برای مشکلات صنعت ندارند دلیلی ندارد که صنعت به استاد پول بدهد .

در چنین فضایی استاد  فقط برای افزایش تعداد مقالات خود و پر کردن ساعات موظفی تدریس به دانشجو نیاز دارد. دانشجویی که در این دانشگاه تربیت می شود اصلا قرار نیست مشکلات واقعی جامعه و صنعت را با آخرین یافته های علم حل کند و چنین مهارتی را در دانشگاه کسب نمی‌کند. فارغ التحصیل این دانشگاه به محض ورود به جامعه به جای اینکه بتواند مشکلات را حل کند به یک مشکل تبدیل می‌شود.

اینجاست که می بینیم تلویزیون ما به برق وصل نیست و ما به این تلویزیون زل زده ایم و حواسمان نیست که طلاها را برای دستگاهی هزینه کرده ایم که چیزی نشان نمی دهد.


 

متن اصلی ایشان را اینجا ببینید.

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۳۷
رضا صادقی

آقای فاضلی استاد گروه جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی توصیفی انتفادی از جلسه دفاع دانشجویی دارد که مربوط به چند سال قبل است. اما اگر همین الان در جلسات دفاع عضو ناظر باشید،  از اینکه جلسات دفاع در همه دانشگاهها تا این اندازه به یکدیگر شباهت دارند شگفت زده خواهید شد و از اینکه هنوز بعد از چند سال اوضاف تغییری نکرده است ...
 

استاد نوشتة خود را با اشاره به داستان لباس نامرئی پادشاه شروع می کند و می نویسد: 

وضع اما الان اغلب چگونه است؟ دانشجو موضوعی انتخاب کرده، استادی دارد که خیلی برایش وقت نگذاشته، خودش هزار مشکل داشته، داده‌ها و تحلیل‌های پایان‌نامه‌اش صد مشکل دارد و با هزار استرس و از ترس شهریه اضافی و سنوات، در دقیقه نود راهی جلسه دفاع شده است.

برخی استاد راهنماها یک بار هم پایان‌نامه را نخوانده‌اند، استاد داور هم تازه یک روز قبل دویست صفحه متن دریافت کرده که بخواند و فرصت هم نداشته است. دانشجو خودش می‌داند که کار درستی انجام نداده، داور و راهنما هم خودشان این‌کاره‌اند و می‌دانند چه حکایتی است.

اغلب جلسات به گونه‌ای برگزار می‌شود که استاد و دانشجو می‌دانند کار پایان‌نامه صد مشکل دارد، اما داور هم سکوت می‌کند (مانند وزیران و مردم در داستان لباس جدید پادشاه)، هیچ بچه شیطانی هم پیدا نمی‌شود که فریاد کند این پایان‌نامه هزار و یک مشکل دارد و پادشاه لباس ندارد.

اگر مشکلات پایان نامه را کسی بگوید، استاد راهنما هزار توجیه می‌آورد که بله، دانشجو مشکلات داشته و انشاءالله در آینده تلاش می‌کند و ایرادات را رفع می‌کند.

موقع نمره دادن، اغلب گفته می‌شود که نمرات در این دانشکده بین ۱۸.۵ تا ۱۹.۵ در نوسان است (اخیرا 20 هم میدهیم!) ؛ یعنی بین پایان‌نامه خوب و بد فرقی نیست. داوری که نمره کمتر از این‌ها بدهد، آدم بد می‌شود، همان بچه شیطانی که فریاد زد «پادشاه لخت است.»

همه با هم تبانی نانوشته‌ای دارند که از خیر دیدن «لختی پادشاه» بگذرند. دانشجو در این تبانی، نمره‌اش را می‌گیرد اما اهل علم نمی‌شود. خودش می‌داند لخت است، استادش هم می‌داند و همیشه پادشاه لخت می‌ماند.

لختی، به داغ هویتی زندگی علمی‌ دانشجو بدل می‌شود. این پادشاهان لخت یک عمر با این داغ سر می‌کنند. 

پادشاهان لخت، می‌فهمند که علم و دانشگاه عرصه کوشش نیست، ...

پادشاهان لخت بعدها همین کردار را در جامعه تکرار و تکثیر می‌کنند. لخت‌ها یکدیگر را نیز می‌شناسند و به تدریج قراردادی نانوشته شکل می‌گیرد که هیچ کس لختی دیگری را به رخش نکشد و صدایش را درنیاورد.

دانشگاه لُخت‌پرور به تدریج جامعه را نیز از درون بی‌هویت و لُخت می‌کند؛ و پادشاهان لخت بر مسندها می‌نشینند و پوچی نهاد علم و ضرورت سرپوش نهادن بر لختی‌ها را پیشه می‌کنند.


متن کامل نوشته ایشان را اینجا ببینید.
 

پی نوشت: 

 منابع و ذهنهایی که در دانشگاه نابود می شوند فقط بخشی از خسارت تداوم این وضعیت است. خسارت اصلی در تداوم و تثبیت و تکثیر این وضعیت در متن جامعه است. بخش زیادی از مشکلات اقتصادی و اداری و حتی خانوادگی به همین کم کاری اصحاب آکادمی مربوط است که به عنوان یک الگو به جامعه سرایت می کند .
 دانشگاه اگر به درستی ذهن ها را تنظیم کند جامعه تحولی بنیادین را تجربه خواهد کرد و 
 برای تغییر بنیادین در جامعه نخست باید دانشگاه تغییر کند.

اینکه اکنون هیچ تشکل و گروه دانشجویی نیست که مطالبه ی تحول در دانشگاه را دنبال کند، دلایل پیچیده ای دارد که به مهارت اصحاب آکادمی در دفاع از خود مربوط است.

اصحاب آکادمی به جای اینکه هر گونه اتهامی را بپذیرند و به جای اینکه خود و جامعه را تغییر دهند،  به عنوان مدعی به توصیف  مشکلات در جامعه می پردازند و نهادهای بیرون از دانشگاه را به عنوان مقصر اصلی معرفی می کنند. 
اینکه هر چند سال یکبار انرژی دانشجویان ناراضی  در تقابل با سایر نهادها تخلیه می شود یکی از شگردهای اصحاب آکادمی (خیاطهای لباس نامرئی پادشاه که بدون اینکه لباسی بدوزند منافع اقتصادی هنگفتی را به جیب می زنند) است که به این صورت ذهنها را از مشکلات دانشگاه منحرف می کنند و برای منافع خود مصونیت ایجاد می کنند. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۰۶
رضا صادقی

تری ایگلتون[1] در مقاله ای با عنوان «قتل آرام دانشگاه»[2] به مشکلات اساسی دانشگاههای بریتانیا پرداخته است. او معقتد است تبدیل دانشگاه به بنگاهی اقتصادی خسارت محض است. از آنجا که نظام دانشگاهی ما نیز گرفتار مشکلات مشابهی است، خلاصه ی این مقاله را با اندکی ویرایش مرور می کنیم .

 

 

« نهاد دانشگاه را معمولا «برج عاج» می‌خوانند که البته در این اتهام حقیقتی هم نهفته است. زیرا این نظام اجتماعی مستقر چنان در دام کارکردهای روزمره خود گرفتار است که نقد و چالش را بر نمی‌تابد. دانش‌گاه – که وظیفه اصلی‌اش نقد دانش‌های بشری است –‌‌ اکنون دچار مرگ آرام شده است. 
بلایی که امروز بر سر دانشگاه‌ها آوار شده، همانا «آمریکایی شدن» دانشگاه‌های ماست. البته روشن است که در دانشگاه‌های ما از ریخت و پاش‌های دانشگاه‌های آمریکا– حداقل نهاد‌های آموزشی خصوصی آنها چندان خبری نیست. اما  در فضایی که من کار می کردم انتشار کتاب، عموما کاری عوامانه تلقی می‌شد و نگارش مقاله‌ای کوتاه آن هم در باره «زبان پرتغالی» یا «عادات غذایی مردم کارتاژ باستانی» و تازه آن هم تقریبا هر ۱۰سال یکبار موجه‌تر بود.

 

 

 

 

 اکنون بسیاری از دانشگاهها مانند بنگاههای اقتصادی اداره می شوند. استادان ارشد قدیمی دانشگاه به مدیران ارشد کارخانه تغییر هویت داده‌اند و چک و چانه‌های مربوط به حسابرسی و حسابداری، فضای دانشگاه را براستی خفقان آور کرده است. ابراز خشم نسبت به کتاب – که این آقایان، آن را پدیده پیشاتکنولوژی کسالت باردوران غارنشینی می‌دانند، روز افزون شده است. به عنوان نمونه در یکی از این دانشگاه‌ها، تعداد «قفسه‌های کتاب» استادان را محدود کرده‌اند زیرا با «کتابخانه شخصی» مخالفند.
این مدیران جدید دانشگاه که نه دانش و هنر را می‌فهمند و نه آن را دوست دارند، محوطه دانشگاه را با آرم‌ها و نشانه‌های فاقد معنای فرهنگی شرکت‌ها و سازمان‌های تجاری پر کرده‌اند و اوامر خود را با نثری پر غلط و با لحنی قلدرمابانه صادر می‌کنند. تصور این مدیران از دانشگاه ایده ال، دانشگاهی است که دانشجویانش مطابق سلیقه مدیران رفتار کنند و نظم مورد نظر آن‌ها را رعایت نمایند.

 

 

 

 

در این شرایط شرم آور، بویژه این رشته‌های علوم انسانی هستند که بیش از سایر رشته‌ها، سینه دیوار قرار می‌گیرند. تردیدی نیست که اگر این وضعیت، دگرگون و اصلاح نشود، در سال‌های پیش رو، در تمام دانشکده‌های علوم انسانی واقعا تخته خواهد شد. در شرایط حاضر، دانشکده‌های علوم انسانی باید منابع مالی خود را به طور عمده از راه شهریه‌های دانشجویان تامین کنند و این به معنای آن است که نهاهای آموزشی کوچک‌تر که صرفا بر اساس شهریه‌ها ی دانشجویی به حیات خود ادامه می‌دهند؛ تقریبا به طور کامل خصوصی شده‌اند، آن هم با ترفند‌های شیادانه.
پیامد این سیاست‌های آموزشی دولت در دانشگاه‌ها، وابستگی شدید‌تر دانشجویان به وام‌های دانشگاهی

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۱ ، ۱۱:۴۳
رضا صادقی

 

حدود 15 سال پیش یکی از مسئولین دانشگاه می‌گفت: "در گروه‌های علمی به یکدیگر نان قرض می‌دهند".این نان‌های قرضی یکی از آفت‌های پژوهش دانشگاهی است که نمونه‌های زیادی دارند:

 نمره در برابر نمره یک نمونه از نان قرض دادن است. یعنی داوری که به پایان‌نامة تحت راهنمایی یک استاد نمرة خوب می دهد و در عوض این تضمین نانوشته را دریافت می‌کند که به زودی آن استاد داور پایان نامة او خواهد بود و نمرة خوبی خواهد داد. این نان قرضی گاهی معادل 18 واحد درسی قیمت دارد. (عکس این مطلب نیز قابل تصور است و در دورة تحصیلات تکمیلی دانشجویان زیادی هستند که خود را قربانی اختلاف‌ها و رقابت‌های بین اساتید می‌بینند.)

در هر گروهی  چرخه‌هایی بسته از داور و راهنما شکل میگیرند که مدام جابه جا می‌شوند. (با یک پژوهش آماری می‌توان این چرخه‌ها را کشف کرد.) اما پدیدة نان قرضی خاص به جلسة دفاع از پایان نامه نیست. پیش از نگارش طرحنامه، حتی استاد و دانشجو نیز ممکن است طبق یک قانون نانوشته به یکدیگر نان قرض بدهند. یعنی ممکن است استادی که به راحتی نمره می دهد و در امضای طرحنامه و پایان‌نامه سخت‌گیر نیست با اقبال دانشجویان (برای ثبت نام در کلاس و گرفتن پایان نامه) پاداش بگیرد. برای دفاع از یک پایان نامه خارج از ضوابط استدلال کلیشه‌ای این است که کار ایشان نسبت به کارهای دیگر قوی است و استدلال تکراری برای به تاخیر انداختن بازنشستگی یک استاد این است که جایگزینی برای ایشان وجود ندارد.

نان قرضی در چرخة اداری درون دانشگاه نیز ممکن است به شکل‌های مختلف یافت شود.  طرحهای اساتید برای مسافرت به خارج با عنوان فرصت مطالعاتی به طور صوری نوشته و تصویب می شود و در هنگام بازگشت نیز ارزیابی جدی از برون دادها صورت نمی گیرد. مدیرانی که قانون داخلی دانشگاه را می‌نویسند اساتیدی هستند که خودشان ذی‌نفع هستند.


مشکل اصلی این است که دانشگاه نهادی است که در آن تفکیک قوا ممکن نیست. چون نهادهای بیرون از دانشگاه صلاحیت و تخصص لازم را ندارند که به عنوان نمونه در مورد قوانین ارتقای اساتید فیزیک نظر بدهند. در چنین وضعیتی اساتیدی که به عنوان مدیران دانشگاه انتخاب می‌شوند قانون می‌نویسند، آن را اجرا می‌کنند و بر حسن اجرای آن نظارت می‌کنند. چنین قوانینی به راحتی تغییر می‌کنند، اجرا نمی‌شوند و یا با معیارهایی دوگانه تفسیر می‌شوند.

 

فقط پدیدة نان قرضی نیست که زمینة فساد اقتصادی در بودجة چند هزار میلیاردی وزارت علوم را فراهم می‌کند. با توجه به اینکه موظفی تدریس  حداکثر 20 ساعت در هفته است، شغل دوم خارج از دانشگاه وسوسه‌انگیز است. لذا عدم حضور در ساعت‌های موظفی اساتید یک پدیدة رایج و عادی است. با اینکه اساتید در تابستان و بین ترم و تعطیلات عید در دانشگاه نیستند، اما بقیة سال هم در برخی دانشکده‌ها بیشتر اساتید در بیشتر زمان اداری در محل کار خود حضور ندارند. بیشتر آنهایی که حضور دارند هم به کار علمی مشغول نیستند و اغلب در جمع‌های دوستانه به گفتگوهای غیر علمی مشغول هستند. پایان‌نامه‌ها را گاهی نه استاد راهنما خوانده است و نه داور (و نه حتی دانشجو!) و هیچ تضمینی وجود ندارد که برگه‌های امتحانی خوانده ‌شوند. بسیاری از کلاسها نیز کمتر از ساعت مقرر برگزار می‌شوند و در بسیاری از کلاس‌ها به سرفصل‌های مورد تصویب توجهی نمی‌شود و بحث‌های متفرقه و خارج از موضوع وقت زیادی را به خود اختصاص می‌دهد.

پژوهش‌های غیر کاربردی و ترجمه‌ای و مقاله‌سازی، سرقت علمی، نگاه ابزاری به دانشجو به اندازه‌ای ریشه‌دار است که دیگر به عنوان یک مشکل به آن نگاه نمی‌شود. حتی سرقت سهمیه‌های پایان‌نامة اساتید سخت‌گیر و محجوب اغلب با این توجیه که خود دانشجو تمایل دارد با استاد دیگری کار پژوهشی خود را انجام دهد توجیه می‌شود. برای حل این مشکلات باید یک رقیب متخصص در کنار هر گروهی حضور داشته باشد. درست است که دانشگاهها برای تدریس و راهنمایی پایان نامه نیروی کافی دارند. اما کلاسی که در آن در کنار استاد رسمی  یک استاد جوان نیز حضور داشته باشد از نظر روش و محتوا متفاوت خواهد بود. فارغ التحصیلان جوان برای نظارت بر  اجرای طرحهای پژوهشی و پایان نامه ها نیز داری انرژی و تخصص لازم هستند.

اما دولت و مجلس نگران این رانت اقتصادی کلان نیستند. چون بخشی از فرایند نان قرضی بین دانشگاه و دولت شکل می گیرد.  بسیاری از نمایندگان مجلس و مدیران دولتی از دانشگاه حکم ماموریت دارند و حقوق خود را از دانشگاه می گیرند. بقیه نیز اعتبار خود را از مدارک و امضای همین دانشگاه ها گرفته اند و یا  نیازمند تایید دانشگاه هستند. بنابراین اغلب مدیران و نمایندگان به دلیل اینکه اعتبار خود را از دانشگاه دارند و یا به زودی به دانشگاه باز می گردند،  از افزایش اختیارات و امکانات دانشگاه حمایت می کنند.

 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۱ ، ۰۹:۳۷
رضا صادقی

آفت اصلی دانشگاه این است که خود دانشگاه داور کارهای خودش است. یعنی دانشگاه اغلب در امور تخصصی خود داور بیرونی ندارد و در پژوهش‌ها مجری و ناظر و داور خود دانشگاه است. در چنین وضعیتی بدون داور بی‌طرف و متخصص خطر اولویت دادن به منافع شخصی در تدوین قوانین و اجرای آنها زیاد است. عدم حضور در ساعات موظفی و عدم پایبندی به قوانینی مانند ممنوعیت اشتغال خارج از دانشگاه در روزهای کاری نیز به دلیل فقدان داور بیرون از گروه است. فقدان داور بیرونی باعث شده بسیاری از پژوهش‌ها به ویژه در علوم انسانی سطحی و غیر کاربردی باشد و این قبیل پژوهش‌ها هزینة زیادی را به جامعه تحمیل کرده است. بسیاری از داوری‌ها به دوستان استاد راهنما یا نویسندة مقاله واگذار می‌شود و قرض دادن نان (نمرة خوب در برابر نمرة خوب) امری رایج و غیر قابل انکار است.

برای رهایی از این وضعیت هر گروهی به یک گروه در سایه نیازمند است که از دانشجویان تحصیلات تکمیلی و فارغ التحصیلان و دانشجویان پسادکتری تشکیل شده باشد. گروه در سایه می‌تواند در ارزیابی طرح‌ها و نظارت بر پژوهش‌ها و حتی در اصلاح قوانین و نظارت بر اجرای آنها نقشی فعال داشته باشد. حتی برای تحول در تدریس نیز به رقیب نیاز است. به عنوان نمونه دانشجویان دکتری باید همکار استاد در تدریس باشند و در هر کلاسی بخشی از زمان برای تدریس آنها در نظر گرفته شود. اکنون دانشجویان پسادکتری به پژوهش‌هایی کلیشه‌ای و نگارش مقالات برای استادان خود مشغول هستند. گام نخست برای تشکیل گروه در سایه این است که کار اصلی دانشجویان پسادکتری نقد پژوهشهای قبلی گروه‌ها و ارائة پیشنهادهایی برای اصلاح آنها باشد.

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۱ ، ۱۴:۳۴
رضا صادقی

مخالفین حکومت ایران خطر سوریه‌سازی را یک بازی رسانه‌ای برای ترساندن مردم می‌دانند. اما با تضعیف این حکومت کدام یک از اتفاقات زیر رخ نخواهد داد؟

1- با تضعیف حکومت نخستین و بیشترین کالایی که به کشور وارد خواهد شد اسلحه است. فرض کنید هزاران اسلحة موجود در پادگان‌ها و پایگاه‌های بسیج نیز در جامعه پخش شود. آیا از این اسلحه‌ها فقط برای انتقام از نیروهای امنیتی و بسیجی و خانواده‌های آنها استفاده خواهد شد؟ بدون یک حکومت مرکزی چگونه می‌توان از درگیری‌ بین گروه‌های مسلحی که در محلات مختلف تشکیل خواهند شد، جلوگیری کرد؟ آیا هیچ اسلحه‌ای برای باج‌گیری یا تصفیه حساب و انتقام شخصی به کار نخواهد رفت؟

2- الان فقط نیروی انتظامی مانع ورود میلیون‌ها مهاجر فقیر از کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان است. اگر این نیرو تضعیف شود شاهد افزایش میلیونی جمعیت مهاجران در کشور خواهیم بود و به دنبال آن تولید مواد غذایی به دلیل ناامنی‌ها نیز کاهش خواهد یافت. در چنین شرایطی آیا خطر قحطی و بیماری‌های فراگیر یک توهم است؟ هزارها تکفیری و اشرار و قاچاقچی نیز همراه این جمعیت مهاجر هستند و یا از مرزهای عراق وارد کشور می‌شوند. چند نفر ایرانی در حملات انتحاری کشته خواهند شد؟

3- اختلافات در بین مخالفین نظام زیاد است. مولوی عبدالحمید است که از حکومت طالبان حمایت می‌کند یک نمونه است. به طور قطع دانشجویان دختر و پسری که در دانشگاه‌ها تجمع می‌کردند با طرفداران او که به سادگی توسط طالبان مسلح خواهند شد، اشتراک نظری ندارند. درگیری نظامی بین گروه‌های سلطنت‌طلب‌ و منافقین نیز یکی از گامهای سوریه‌سازی خواهد بود. با توجه به اختلاف‌ها و گسل‌های قومیتی و مذهبی و طبقاتی دیگری که در کشور وجود دارد، آیا خطر حذف نام ایران از نقشة جهان یک بازی رسانه‌ای برای ترساندن مردم است؟

انقلاب 57 رهبری داشت که مقبولیتی عمومی داشت و در طول چند دهه مبارزه اعتماد مردم را جلب کرده بود و شاگردانی همفکر خود تربیت کرده بود. او دولت موقت را پیش از سقوط دولت شاهنشاهی تشکیل داد. این دولت پس از شکست نظام شاهنشاهی به سرعت خلا قدرت را پر کرد. در واقع پیش از غرق شدن کشتی شاهنشاهی کشتی جدیدی ساخته شده بود و رهبر انقلاب اعتماد مردم را به آن جلب کرده بود و آنها را به کشتی جدید منتقل کرده بود.

اکنون این کشتی بدون اینکه بدیلی داشته باشد از بیرون توسط کوسه‌ها تهدید می‌شود و عده‌ای نیز از درون قصد به آتش کشیدن آن را دارند. اینکه بیشتر مردم حاضر نیستند به خیابان بیایند از ترس نیست. مردم از وضعیت اقتصادی و فرهنگی کشور راضی نیستند و انتظار و استحقاق وضعیت بهتری را دارند. اما آنها نمی‌خواهند در آتش زدن این کشتی مشارکت داشته باشند و شاهد حذف نام ایران از روی نقشة جهان باشند.

در انقلاب 57 برای مدتی تعدادی از جوانان مسلح شدند. اما به دلیل اینکه انقلاب رهبر داشت و این رهبر مورد پذیرش عموم مردم بود، یک دستور رهبر انقلاب مبنی بر اینکه اسلحه‌ها را به پادگان‌ها تحویل دهید، برای بازگشت امنیت کافی بود. اما در یک انقلاب بدون رهبر، چه کسی قرار است اسلحه‌هایی را که در جامعه پخش شده است، جمع‌آوری کند؟ آیا گروه‌های تجزیه طلب به دنبال تصاحب سلاح‌های سنگین و استفاده از آنها نخواهند بود؟

3- اکنون نسبت به سال 57 نیروهایی که به دنبال تجزیة ایران هستند، قوی‌تر شده‌اند. کشورهای رقیب و دشمن نیز هیچ گاه تا این اندازه نسبت به اصل وجود کشور ایران کینه نداشتند. در چنین وضعیتی هزارها نفر از نیروهای داعش که در کشورهای همسایه منتظر فرصتی برای رخنه به مراکز جمعیتی و عملیات انتحاری هستند، خطر اصلی نیستند. خطر اصلی کشورهایی مانند عربستان و ترکیه هستند و با تضعیف حکومت مرکزی حتی کوتوله‌هایی مانند امارات و بحرین و آذربایجان شوروی و کردستان عراق نیز نسبت به خاک ایران عزیز طمع می‌کنند.

مرزهای ایران در کل تاریخ فقط در چهل سال گذشته بدون تغییر مانده است. این ثبات مرزها به دلیل قدرت حکومت مرکزی است. با تضعیف این قدرت مداخلات خارجی و ادعاهای مرزی نیز به بحران‌های بالا اضافه خواهد شد. در همان یک ماه نخست خودروهای نظامی با پرچم کشورهای امارات و ترکیه و کردستان عراق در شهرهای مختلف مرزی مانند ابوموسی، تبریز و سنندج مشاهده خواهند شد. بنابراین تلفات مردمی ناشی از مداخلات خارجی و دفاع از مرزهای ایران در برابر طمع کشورهای بیگانه را نیز به تلفات بالا اضافه کنید.

فقط به نقش نفت خوزستان در زندگی میلیون‌ها شهروند ایرانی توجه کنید. نیروهای تجزیه‌طلب زیادی هستند که این نفت را متعلق به سرزمین مورد ادعای خود می‌دانند. حکومت کنونی ایران برای حفظ خوزستان و اروندرود تجاوز عراق را با پیروزی به پایان رساند. توجه کنید که همین الان اگر نیروی انتظامی نباشد، یک گروهک به راحتی می‌تواند جریان انرژی به شهرهای بزرگ را قطع کند. اگر بعد از تضعیف حکومت مرکزی ایران گروه‌های تجزیه‌طلب برای یک ماه جریان انرژی را قطع کنند، آیا در تهران بدون آب و برق و گاز و بنزین تلفات میلیونی رخ نمی‌دهد؟ کدام دسته از جوانان معترضی که به خیابان می‌آیند می‌توانند تضمین کنند با تضعیف دولت جریان آب و دارو و خوراک و سوخت برای جمعیت میلیونی شهرهای بزرگ قطع نمی‌شود؟ گروه‌های خرابکار زیادی هستند که تمایل دارند در تاسیسات هسته‌ای خرابکاری کنند و اگر حکومت مرکزی ایران تضعیف شود، کدام یک از گروه‌های مخالف نظام توان جلوگیری از نشت اورانیوم را دارند؟

4- در چند دهة اخیر بحران آب در کشور باعث اختلافات قومی و استانی شده است. به عنوان نمونه اکنون با مراقبت نیروی انتظامی آب آشامیدنی از چهارمحال به استان‌هایی مانند اصفهان و یزد می‌رسد و زندگی میلیون‌ها نفر وابسته به تلاش شبانه‌روزی نیروی انتظامی برای تدوام جریان این آب است. ولی برخی از کشاورزان چهارمحال و اصفهان ادعای مالکیت این آب را دارند. در چنین وضعیتی به محض تضعیف قدرت نیروی انتظامی آب از سرچشمه قطع خواهد شد و حتی به اصفهان نیز نمی‌رسد و میلیون‌ها نفر در کویر مرکزی ایران از آب آشامیدنی محروم خواهند شد. اختلافات محلی و گسل‌های قومی و زبانی و محلی از این دست در تمام مناطق کشور وجود دارد که با تضعیف قدرت مرکزی فعال خواهند شد و با توجه به حجم اسلحه‌ای که در جامعه پخش خواهد شد،‌ هر کدام قابلیت بحران‌سازی و تخریب زیادی دارند.

اینکه در حوادث اخیر بیشتر مردم از ترس به خیابان‌ها نیامدند اهانت به مردم شجاع این کشور است. سیاستمداران غربی نیز سالهاست گمان می کنند اگر مردم ایران را از نظر اقتصادی رنج بدهند، آنها شورش خواهند کرد. اما سکوت مردم ایران از ترس نیست. مشکلات اقتصادی نیز در ایران با اینکه زیاد است، اما باعث شورش نمی‌شود. مردم ایران تاریخ قرن‌ها ناامنی را در ذهن خود دارند و این ذهنیت تاریخی به آنها یاد داده است که برای هر پیشرفت و تغییری نخست باید امنیت وجود داشته باشد.

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۱ ، ۰۸:۱۵
رضا صادقی

 

فرض کنید یادگیری قواعد ریاضی و حتی شمارش اعداد طبیعی حاصل تجربه و تکرار مشاهده باشد. در این صورت می‌توان گفت این فقط یک عادت ناشی از تکرار است که هنگام شمارش اعداد طبیعی بعد از شنیدن نام اعدادی مانند یک و دو و سه، منتظر عدد چهار هستیم. حتی می‌توان گفت همیشه این امکان هست که عدد حاصل از افزودن یک به سه چیزی غیر از چهار باشد و شاید در آینده مجموع زوایای یک مثلث مساوی با دو قائمه نباشد. البته هیچ یک از این احتمال‌ها برای عقل‌گرایان قابل قبول نیست. از نظر آنها نسبت اعداد طبیعی با یکدیگر را از راه شهود عقلی می‌توان ‌فهمید و با روش عقلی می‌توان ترتیب اعداد را تا بی‌نهایت پیش‌بینی کرد. شمارش اعداد برای آنها فقط یک عادت زبانی یا ذهنی نیست و مبتنی بر فهمی عقلی است که با تکیه بر آن به هر انسانی می‌توان این قاعده را آموزش داد که در شمارش اعداد طبیعی هر عدد حاصل افزودن یک عدد به عدد قبلی است. بنابراین در این دنباله به عدد بعد از سه فقط یک عدد اضافه می‌شود و به عدد بعد از یک میلیارد نیز فقط یک عدد افزوده می‌شود و اعداد این دنباله را می‌توان تا بی‌نهایت پیش‌بینی کرد.

البته ریاضی‌دان دنباله‌های زیادی را می‌شناسد که با سه عدد یک و دو و سه شروع می‌شوند اما در آنها عدد چهار وجود ندارد. ولی هر یک از این دنباله‌ها نیز قاعدة خاص به خود را دارند که در تعریف آنها بیان می‌شود و با دانستن تعریف هر دنباله می‌توان عددهای بعدی را تا بی‌نهایت پیش‌بینی کرد. به عنوان نمونه نمایش تابعی جمله‌های دنباله فیبوناتچی  Fibonacci sequence این گونه است:  1،1،2،3،5،8،13،21،34،55،89،144،233.... ،. پس این دنباله با دو عدد یک شروع می‌شود و بعد از عدد سه نیز دیگر عدد چهار وجود ندارد. کسی که برای بار نخست این دنباله را می‌بیند شاید نتواند عدد بعدی را حدس بزند. در واقع حتی اگر تا یک میلیون از جمله‌ها را به یک نفر نشان دهیم باز او نمی‌تواند با صرف مشاهدة این جمله‌ها عدد بعدی را حدس بزند. چون همیشه این احتمال وجود دارد که در تعریف این دنباله قید شده باشد که از جملة یک میلیون به بعد میزان افزایش عددها متفاوت خواهد بود. اما این مشکل زمانی وجود دارد که فقط به مشاهده و تجربه تکیه کنیم. در حالی که برای این دنباله جدای از مشاهده یا شنیدن نام اعداد، یک قاعدة عقلی نیز وجود دارد که با توجه به آن می‌توان اعداد بعدی را تا بی‌نهایت پیش‌بینی کرد. در تعریفی که برای این دنباله وجود دارد بیان شده است که به جز دو جملة اول که مساوی با یک هستند، هر جمله از مجموع دو جملة قبلی به دست می‌آید. با فهم این قاعده دیگر نیازی به مشاهدة تعداد زیادی از جمله‌های این دنباله نیست و با داشتن دو عدد می‌توان عدد سوم را پیدا کرد و این پیش‌بینی تا بی‌نهایت ادامه خواهد داشت. پس هر فردی با دانستن این قاعده و با داشتن دو عدد متوالی، بدون نیاز به مشاهدة نمونه‌هایی از این توالی می‌تواند اعداد قبل و بعد را مشخص کند. نقش عقل در فهم این قاعده و تشخیص اعداد قابل انکار نیست. اکنون باید توجه کرد مشابه این وضعیت در علوم تجربی نیز وجود دارد. به عنوان نمونه یک شیمی‌دان نیز برای دانستن خواص یک عنصر در جدول عناصر لازم نیست تعداد زیادی از نمونه‌های آن را مشاهده کند. او با دانستن جایگاه آن عنصر می‌تواند خصوصیات مرتبط را بیان کند. چنین فهمی نیز ماهیتی عقلی دارد و حاصل توجه به ابعاد و کمیاتی مانند عدد اتمی است.

زمانی که دانشمندان می‌گویند "هر آهنی رساناست"، شکاک این قانون علمی را با تعمیمی بی‌دلیل مانند اینکه هر تخم مرغی خام است مقایسه می‌کند و می‌گوید اگر هر تخم‌مرغی که شما تا کنون دیده‌اید خام بوده حق ندارید ادعا کنید هر تخم مرغی خام است. در حالی که خام بودن تخم‌مرغ با رسانا بودن آهن یک تفاوت اساسی دارد. رسانا بودن آهن به ساختار آهن مربوط است و این ساختار را می‌توان با زبانی ریاضی بیان کرد. اما ساختار تخم مرغ به گونه‌ای است که می‌تواند خام یا پخته باشد و اینکه هر تخم مرغی خام است بیانی کمی و ریاضی ندارد و یک تعمیم دلبخواهی است.

اینکه هر تخم مرغی خام است یک تعمیم دلبخواهی و فاقد دلیل است. همان‌گونه که در برابر قوانین علوم تجربی تعمیم‌های دلبخواهی قابل فرض است، در کنار دنباله‌های قاعده‌مند ریاضی نیز می‌توان مجموعه‌ای از اعداد را فرض کرد که بدون هیچ قاعده و تعریفی به صورت دلبخواهی ردیف شده‌اند. در چنین وضعیتی با روش عقلی نمی‌توان عدد بعدی را پیش‌بینی کرد و فقط با تجربه یعنی با شنیدن یا دیدن می‌توان از عدد بعدی آگاه شد. مشاهدة ردیفی از اعداد که قاعدة مشخصی بر آنها حاکم نیست یک تجربه است و فهم تعریف دنباله‌ای که قاعدة مشخصی دارد فهمی عقلی است. مقایسة این دو جایگاه شهود در فهم ریاضی را نشان می‌دهد و همین شهود می تواند در تعمیم قوانین تجربی نیز نقش داشته باشد.

دانشمندان وقتی می گویند هر آهنی رساناست در حال تعمیم مشاهده‌های خود نیستند. آنها برای بیان این حکم حتی نیاز نداشتند یک مورد از آهن را مشاهده کنند. نقش ریاضی در قوانین پیچیدة علمی مانند نقش ریاضی در این حکم ساده است که با دومتر کاغذ دیواری نمی‌توان دیواری ده متری را پوشاند. چنین حکمی نمونه ای ساده از تعمیم مبتنی بر ریاضی است. چنین تعمیم‌هایی با تعامل تجربه و عقل به دست می‌آیند و صرفا نسبت بین تصورات را بیان نمی‌کنند. درک ضرورتی که در این قانون است نیازمند تجربه نیست و ماهیتی ریاضی دارد. زمانی که در خصوص رسانا بودن آهن این احتمال مطرح می شود که شاید روند طبیعت تغییر کند، مانند این است که ادعا شود که شاید در آینده روند طبیعت تغییر کند و با دو متر کاغذ بتوان ده متر از دیوار را پوشاند. مسئله استقرا از زمانی آغاز می شود که نقش ریاضی در چنین تعمیمی را نادیده بگیریم و این تعمیم را به معنای تعمیم حکم مشاهده شده ها به مشاهده نشده ها بدانیم. نقش ریاضی در حل مسئله استقرا به این معناست که قیاس بخشی ضروری از هر استدلال استقرایی است و هر استدلال تجربی ابعادی عقلی دارد.

 

اما از زمان هیوم در خصوص روش علوم تجربی این تلقی رواج یافت که دانشمندان برای رسیدن به قوانین کلی نمونه‌های محدودی را مشاهده می‌کنند و سپس حکم نمونه‌های مشاهده‌شده را بر اساس عادتی ذهنی به نمونه‌های مشاهده‌نشده تعمیم می‌دهند. از نظر طرفداران هیوم کار ریاضی دان نیز این است که معنای تصورات خود را بیان می کند و این معانی ربطی به جهان خارج ندارد. روشن است که اگر تنها راه شناخت تجربه و مشاهده باشد، هر تعمیمی فرا رفتن از مشاهده است و نتیجة آن به دلیل آنکه مبتنی بر مشاهده  نیست، فاقد دلیل معرفتی است. با این پیش‌فرض که تنها راه شناخت تجربه است استدلال شد که از خام بودن تعدادی از تخم‌مرغ‌ها نمی‌توانیم نتیجه گرفت که هر تخم‌مرغی خام است و از رسانا بودن تعدادی آهن نیز نمی‌توان نتیجه گرفت که هر آهنی رساناست. شاید  ویتگنشتاین شاید با توجه به همین مطالب است که دربند 194 از پژوهش‌ها نوشت: "ما هنگام فلسفیدن، مانند وحشی‌ها، مانند انسان‌های ابتدایی، هستیم که به شیوة سخن گفتن ‌انسان‌های متمدن گوش می‌کنند، تفسیر اشتباهی بر آن بار می‌کنند وسپس احمقانه‌ترین نتیجهها را از آن می‌گیرند."

 

 

۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۴۲
رضا صادقی

تجربه‌گرایان برای نشان دادن اینکه تحلیلی‌ها اهمیت معرفتی چندانی ندارند، اغلب از مثال‌هایی مانند این مثال کانتی که «هیچ عزبی متأهل نیست»، استفاده می‌کنند که بی‌محتوایی آن در نگاه نخست بسیار روشن است. کارنپ در مورد این گزاره می‌نویسد : «واضح است که راستی این جمله به حقایق جهان بستگی ندارد[1] ولی باید توجه کرد که این گزاره دو معنای کاملا متفاوت دارد و هر دو معنا با حقایق جهان در ارتباط است. این گزاره که «هیچ عزبی متأهل نیست» اگر بخشی از یک فرهنگ لغت باشد معنایش این است که واژة عزب در زبان فارسی به معنای «مرد غیر متأهل» است. در این صورت این گزاره‌  از واقعیتی ممکن خبر می‌دهد که بدون تجربه نمی توان از آن آگاه شد. اگر با زبان کانت سخن بگوییم این گزاره ترکیبی و پسین است و البته صدق آن نیز قراردادی است و اگر قرارداد‌های زبان فارسی تغییر کنند دیگر این گزاره صادق نخواهد بود.

اما این گزاره جدای از فرهنگ لغت معنای دیگری نیز دارد که پیشین است. این گزاره می‌تواند به این معنا باشد که فرد بدون همسر نمی‌تواند همزمان باهمسر باشد. در این صورت این جمله از امتناع اجتماع دو نقیض (وجود و عدم همسر) خبر می‌دهد. این که اجتماع این دو نقیض در خارج مصداقی ندارد و نمی‌تواند داشته باشد واقعیتی است که مربوط به جهان خارج است. البته این قبیل گزاره‌ها ممکن است کاربردی صریح در زبان روزمره یا علم نداشته باشند و استفادة گسترده از آن توسط تجربه‌گرایان صرفاً برای القای این مطلب است که تحلیلی‌‌های ریاضی و منطقی نیز همگی به همین اندازه بی‌اهمیت‌اند.[2] در اینجا اگر به جای این مثال یکی از گزاره‌‌های پیچیدة ریاضی را قرار دهیم که برای فیزیک جدید حیاتی به شمار می‌روند، مثال مجرد بی همسر تا اندازة زیادی تأثیر روانی خود را از دست می‌دهد و جایگاه عقل در کشف فیزیک جهان روشن می شود. بدون توجه به نقش ریاضی در تدوین قوانین علمی مسئله استقرا راه حلی نخواهد داشت.

 

[1] . کارنپ، 1373، 385.

[2]کارنپ در جای دیگر از این گزاره که اگر کسی را به قتل برسانیم کشته خواهد شد، استفاده می‌کند.(کارنپ، 1373، 390) این گزاره نیز کاربردی دوگانه دارد. اینکه قتل و کشتن در فارسی مترادفند واقعیتی ممکن و تجربی است و این واقعیت که مقتول مقتول است و نمی تواند همزمان زنده نیز باشد واقعیتی ضروری در مورد جهان خارج است که مصداقی از اصل این همانی است.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۰۸:۲۳
رضا صادقی