دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی

فلسفه علم و معرفت شناسی

دکتر رضا صادقی
بایگانی
آخرین نظرات

معضل روش نقلی در آموزش فلسفه

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ب.ظ

فلسفه در‌ غرب متضمن نظام‌ها و مکاتب متضاد و پویایی‌ است که هر یک زبان و روش خاص به خود را دارند. لذا پژوهشگران فلسفة غرب همیشه با اقیانوسی از مفاهیم و اصطلاحات جدید روبرو هستند و هیچگاه فرصت نمی‌کنند با زبان فیلسوفان به طور کامل آشنا شوند. زبان پویا و قالبهای جدید برای فلسفة غرب یک امتیاز است و در جذب مخاطب بسیار تأثیر داشته است. اما آسیبی که به دنبال داشته این است که مخاطبین این فلسفه در سایر فرهنگ‌ها اغلب مجبورند تمام عمر خود را صرف آموختن ادبیات فیلسوفان غربی ‌کنند و آموزش فلسفه نیز صرفا ماهیتی تاریخی و نقلی یافته است. به عنوان نمونه در دانشگاه های ایران آموزش فلسفه به آموزش تاریخ فلسفه تبدیل شده است. در چنین فضایی دانشجویان فرصت اندیشیدن به دغدغه‌های فلسفی خود را که دلیل اصلی گرایش آنها به فلسفه بوده است، نمی‌یابند. سقراط دغدغة عدالت داشت و تلاش داشت ذهن مخاطب خود را به حقیقت عدالت معطوف کند. اما دانشجوی امروز فلسفه به جای آنکه به خود عدالت فکر کند به نظریه‌های عدالت فکر می‌کند. او در بحث از نظریه‌های عدالت با آثار و نظریه‌های گسترده‌ای روبروست و در تمام عمر فلسفی خود تنها فرصت می‌کند به بخشی از این نظریه‌ها مسلط شود. در چنین مسیری آنچه از دست می‌رود خود عدالت است و آنچه به جای عدالت مورد تأمل قرار می‌گیرد مشتی اصطلاحات و واژه‌هایی است که نه تعریف مشخصی دارند و نه کاربرد یکسانی. لذا رشته‌های فلسفی به نوعی ادبیات تخصصی تبدیل شده‌اند که برای موفقیت در آن صرفا به حافظه‌ای قوی نیاز است. دانشجویانی موفق‌ترند که نام‌های بیشتری را حفظ کنند. حفظ نام فیلسوفان، آثار آنها و تسلط بر ادبیات فلسفی آنها برای موفقیت د رفلسفه کافی است.

 

 

 

 

 

 خطر اصلی چنین روشی این است که در نقدها نیز نقل جای عقل را می‌گیرد و از این پس مهمترین موضوعات فلسفی با تمسک به سخنان مهمترین فیلسوفان حل و فصل می‌شود. دانشجویان فلسفه با سخنانی مانند اینکه هیوم برای همیشه روش استقرا را بی‌اعتبار کرد و یا کانت نشان داد که ذهن محور قوانین علمی است، آشنا هستند. تأثیر این سخنان بیشتر در اعتماد به نام فیلسوفان بزرگی است که آنها را بیان کرده‌اند و شیوة بحث نقلی و اقناعی است. اگر قرار است این سخنان ماهیتی فلسفی بیابند باید محتوایی داشته باشند که به جای آنکه به فهم کانت و هیوم تکیه کند بر فهم خود مخاطب تکیه کند و او نیز با دلیل و منطق قانع شود. در فلسفة‌ علم نیز روش مشابهی حاکم است و اغلب فیلسوفانی مانند کوهن به عنوان یک مرجع فکری مطرح می‌شوند. به گونه‌ای که فهم آنها حجیت دارد و دیگر جایی برای چون و چرا باقی نمی‌گذارد. به عنوان نمونه به این شیوة استدلال یکی از نویسندگان توجه کنید که در نقد بلور که از «گوهر منطقی فعالیتهای خلاق تفکر» سخن گفته است می‌نویسد: «باید اعتراف کنم که نتوانستم از سخن بلور معنای محصلی استنباط کنم: ‌نخست بدین دلیل که در نیمة دوم قرن بیستم و به ویژه پس از تأملات و نکته‌سنجی‌های ویتگنشتاین در باب زبان و منطق و معنی و معرفت و در پی نظر کوهن در باب معرفت علمی، تجربه و مشاهده،‌ معقولیت و آفاقیت معرفتی علمی، سخن گفتن از گوهر فعالیتهای خلاق تفکر علمی فوق العاده حیرت‌انگیز و معما آمیز است. دوم اینکه این حیرت و سردرگمی هنگامی ابعادی ژرف‌تر پیدا می‌کند که از گوهر «منطقی» سخن رانده می‌شود.»[1] در تمام این استدلال نقد اصلی نویسنده این است که سخن گفتن از گوهر منطقی تفکر، مرجعیت افرادی مانند کوهن و ویتگنشتاین را نقض می‌کند. چنین وضعیتی در بیشتر متون فلسفی معاصر رایج است و آسیبی جدی است که باید از آن گذر و حذر کرد.

 

 

 

 

 

منظور این نیست که تاریخ فلسفه نخوانیم . امااگر قرار است از فیلسوفان غربی تقلید کنیم به جای آنکه سخن آنها را نقل کنیم بهتر است به روش آنها توجه کنیم که سراسر ابداع و خلاقیت است. اتفاقا الگوی مناسبی که برای فلسفه وجود دارد متون فیسوفان شاخصی مانند هیوم، ویتگنشتاین و کوهن است که در آثار فلسفی خود کمتر به نام فیلسوفان ارجاع می‌دهند و صرفا با تأمل بر پرسشهای تاریخی جوامع خویش ایده‌های فلسفی خود را طرح می‌کنند. در تمام کتاب ساختار که پرفروشترین کتاب تاریخ فلسفه است، به سختی می‌توان یک جملة کامل یافت که از متون فلسفی نقل شده باشد و تأثیر‌گذارترین آثار فلسفی جدید و معاصر، مانند تأملات دکارت، رسالة هیوم و پژوهشهای ویتگنشتاین نیز کمابیش وضعیت یکسانی دارند. این آثار اگر با معیارهای کنونی حاکم بر نشریات تخصصی کشور ما ارزیابی شوند، هیچ یک برای چاپ تأیید نخواهند شد.  

 

 

 

 

 

این مشکل بسیار ریشه‌ای و عمیق است و بیشتر ناشی از روش آموزش فلسفه در گروه‌های فلسفی است که بیشتر صبغه‌ای نقلی و تاریخی دارند. برطرف کردن این نقیصه نیازمند تحولی فرهنگی است و در این مسیر قبل از هر چیز باید با جسارت به نقد فیلسوفان شاخص پرداخت و قداست آنها را نقض کرد و خواننده را متقاعد کرد که فیلسوفان بزرگ نیز انسانهایی عادی بوده‌اند که به صخره‌نوردی و ماجراجویی پرداخته‌اند و با وجود همت بالایی که داشته‌اند اما گاهی نیز در انتخاب مسیر خود خطاهای فاحشی مرتکب شده‌اند. اگر کوهن با نقد علم دانشمند عادی را به مخاطب خود معرفی می‌کند، با نقد فلسفة علم کوهن نیز می‌توان فیلسوف عادی را دید. من همیشه به دانشجویان توصیه میکنم جامعة باز پوپر را بخوانند. نه به دلیل اینکه پوپر مطالب عمیقی را بیان کرده است. بلکه به این دلیل که توانسته است قداست فیلسوفان بزرگ را خدشه دار کند. او خواننده را متقاعد می کند که فیلسوفان نیز انسانهایی عادی هستند.

البته فیلسوفان به دلیل جرأت و جسارتی که دارند به جای اینکه راههای رفته را بپیمایند، راههای جدیدی را ساخته‌اند. اما بزرگترین درسی که از آنها می‌توان آموخت این است که به جای تکرار سخنان فیلسوفان گذشته و به جای پیمودن راهی که آنها پیموده‌اند یا حتی ساخته اند، باید‌ ابداع، خلاقیت، راهسازی و ریل‌گذاری را از آنها آموخت.

 افسوس که پژوهشگران فلسفه اغلب به اندازه‌ای افسون سخنان فیلسوفان می‌شوند و چنان دراقیانوس واژگان فلسفی غرق می‌شوند،‌ که هیچگاه فرصت نمی‌کنند پاردایم‌ جدیدی را بسازند و یا دست کم مفاهیم جدیدی را طراحی کنند. نتیجة چنین وضعیتی این است که برخی از گروه‌های فلسفی بعد از آنکه دهها سال از تأسیس آنها می‌گذرد و صدها پایان‌نامة دکتری و مقالة پژوهشی تولید کرده‌اند اما هنوز در ایجاد یک پارادایم فلسفی معین  موفق نبوده‌اند.‌ از این بدتر اینکه گاهی حتی در اقیانوس بی‌کران مفاهیم فلسفی یک مفهوم را نیز نمی‌توان یافت که به عنوان محصول چند دهه کار آن گروه فلسفی معرفی شود. و از این بدتر اگر حتی در معادلهای انگلیسی واژه های تخصصی فلسفه نیز نتوان یک واژه را یافت که توسط آن گروه معرفی شده باشد. شاید این انتظار که یک رسالة دکتری پارادایم یا نظریة جدیدی را طرح کند واقع بنینانه نباشد. اما به گمان من دست کم  در هر جلسة دفاعی از دانشجویان دکتری باید پرسید که آیا با نگارش رسالة شما مفهوم جدیدی وارد ادبیات فلسفه شده است. رساله ای که حتی یک مفهوم به ادبیات فلسفی اضافه نکرده باشد صرفا تکرار مکررات است.

 

[1]. زیباکلام، 1384، 79.

 

 

 

 

 

متأسفانه این شیوة استدلال در فلسفه به امری رایج تبدیل شده است. این سخن که «امروزه‌ مطلب مورد توافق در تمام رویکردهای جامعه‌شناسی معرفت این است که هیچ مطلب مهم و محوری مورد توافقی وجود ندارد» (همان، 110) هم شیوة استدلالی را که بر بسیاری از آثار فلسفی حاکم است نمایان می‌کند،‌ هم محتوای نسبی‌گرایانة آنرا و هم مشکل خودویرانگری را که در بسیاری از این قبیل استدلالها وجود دارد. درست چند صفحه بعد نیز در همین اثر در خصوص امکان تاریخ عقلانی اشکال شده که امروزه به دشواری می‌توان مورخ یا جامعه‌شناسی را یافت که چنین نگاهی داشته باشد.(همان، 113) روشن است که این شیوة استدلال بیشتر تاریخی و نقلی است تا فلسفی و عقلی. به همین دلیل قدرت اقناع آن نیز صرفا تا زمانی است که نظریات مورخین و جامعه‌شناسان ثابت بماند و چون چنین ثباتی از نظر تاریخی ناممکن است، چنین شیوة استدلالی کارآمد نیست.

 

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۸
رضا صادقی

نظرات (۱)

باسلام و تشکر از مطلب خوبتان
در بحث قرار گرفتن یک گروه یا بعضا جامعه در یک پارادایم با فضای فلسفی یا تقلید یک روش حتی بعضا بدون فهم آن روش آنکته ای هست که بعد از مدتی خود دانشجویان که شاید انگیزه ای قوی و دارای قوه ی تعقل فلسفی بوده اند با قرارگرفتن در این فضا، قوایشان تضعیف و در یک پارادایم حل می شوند! ( انحلال یک پارادایم در پارادایم دیگر میتواند ایده ی فلسفی جالبی باشد!)

 در واقع در امر تربیت هم معتقدم خود بچه حتی در بدو تولد به اندازه ی کافی خلاقیت و حس جستجوگری و اکتشاف و تولید دارد اما اغلب جامعه ی اطراف اوست که به او می گوید نکن ، دست نزن و باعث سرکوب خلاقیت او می شوند. در حدی که به قول دکترعبدالعظیم کریمی از اساتید علوم تربیتی لطفا تربیت نکنید!

شاید در باب فلسفه هم بهتر باشد بگوییم لطفا فیلسوف تربیت نکنید! چون اغلب فضای دانشگاهی قوه ی تعقل فلسفی او را می گیریم یا اینکه پارادایم فلسفی خودمان را به او القا می کنیم و قوه ی خلاقیت او را می گیریم.
خود این هم بحث جالبی است چگونه فیلسوفان پیدا می شوند، آیا به صورت مستقل یا در فضای دانشگاهی؟
چرا یونان اینهمه فیلسوف دارد و امروزه این همه کرسی های دانشگاهی به بررسی فلسفه آن می پردازند اما برای فلسفه ی آفریقا تنها یک کرسی در دانشگاه هاروارد وجود دارد که عمدتا خود ما هم نمیدانیم صاحب کرسی آن چه چیزی را تحقیق و مطالعه می کند.
معتقدم فیلسوفان هم مستقلا و یکباره پیدا نشدند ، قطعا فضا موثر است ، اما فضای حاضر و روش حاضر آموزشی ما بعیداست فیلسوف پرور باشد، بخاطر همین اغلب می گوییم فلسفه دان!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی